به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، گاهی اوقات اتفاقات عجیب و غریبی در کشور رخ میدهد. برخی افراد حرفهایی میزنند که نمیدانیم باید تعجب کنیم، به چشم طنز به آنها بنگریم یا واقعا با استدلالهای علمی و منطقی به استقبالشان برویم. محمود احمدینژاد که نیازی نیست به دگردیسی فکری و سیاسی او اشارهای شود، در دورانی که کمتر کسی از مذاکره با آمریکا آنهم آمریکای ترامپ سخن میگوید، در مصاحبهای، از آغاز مذاکرات و امکان موفقیت آن سخن گفته و با عبارت جالبتوجهی که میتواند دوباره برای مدتها سوژه رسانهها و فعالان فضای مجازی باشد به استقبال چنین مذاکراتی رفته است.
رئیسجمهور سابق میگوید: «ایران و آمریکا میتوانند محور وحدت دنیا باشند!!!» سوای احمدینژاد که اظهارنظر اخیرش فاقد هرگونه استدلال علمی است، برخی چهرههای سیاسی و اقتصادی که گاهی تلاش میکنند از جایگاه علمی خود به این موضوع ورود کنند هم در این روزها اظهارات مشابهی را مطرح کرده و دلایلی را هم برای حرف خود میتراشند. برای مثال محسن رنانی از فعالان اصلاحطلب در گفتوگویی توضیح داده که چون ایران در میانه دو زلزله بزرگ قرار دارد، یکی زلزله 88 و دیگری زلزله بهار 1400، تا فرصت باقی است باید مذاکره با آمریکا آغاز شود و به نتیجه برسد. او البته سوای این ترسی که تلاش کرده از عدم مذاکره برای ایران بسازد استدلال کرده که امروز توازنی میان ایران و آمریکا شکل گرفته و با توجه به جایگاه کنونی ترامپ در آمریکا و شرایط جدیدی که برای او به وجود آمده، بهترین فرصت برای مذاکره فراهم شده است. این استدلال البته برای اولینبار نیست که از جانب فعالان اصلاحطلب و کسانی که گمان میکنند حل مشکلات اقتصادی ایران در گرو مذاکره با آمریکاست، بیان میشود و هربار هم بهانهای برای آن تولید.
البته وجهمشترک این اظهارات گزینه مهمتری هم دارد، همان ایجاد ترسی که در ادبیات افراد مختلف این جریان از تاجزاده تا محسن امینزاده و از حسین موسویان تا محسن رنانی دیده میشود، همان Deadlineهایی که یکبار انتخابات ایران است و بار دیگر انتخابات آمریکا، یکبار ژانویه است بار دیگر نوامبر و هربار هم گفته میشود اگر چنان نشود و چهها که نمیشود.
هرچند پیش از این استدلالهایی در «فرهیختگان» و بعضا رسانههای دیگر درباره چرایی خطابودن استدلال این دست افراد مطرحشده و به تناوب توضیحات مبسوطی ارائه شده است، اما از آنجایی که اینبار این دست اظهارات با حرفهای فردی چون محمود احمدینژاد هم همراه شده، میشود دوباره برخی دلایل و منطقها را ارائه کرد تا مشخص شود که این راه چقدر خطرناک و تا چه میزان میتواند برای کشور آسیبزا باشد.
اول: بهصورت مبنایی استدلالهایی که برمبنای ترساندن مردم از آینده و با استفاده از اهرم زمان مطرح میشود همواره فاقد اصالت لازم برای طرح بهعنوان یک منطق قوی و قابل اعتنا هستند، چراکه اگر بنا باشد با چنین محدودیتهایی یک مذاکره آغاز شود، آنگاه باید همه پارامترهای مشابه و از همین جنس و با همین سطح از اعتبار را نیز در مذاکره دخیل کرد. اتفاقی که حتما باعث خواهد شد مذاکرهکنندگان از موضع ضعف درگیر ماجرا شوند و از توجه به ابعاد مختلف یک مذاکره و اداره فرآیند از موضع قدرت دوری گزینند؛ چراکه خود را در قید زمان گذاشتهاند و طبعا نتیجه چنین اقدامی هم معلوم است.
دوم: مساله دوم به خود رئیسجمهور آمریکا و شخصیت دونالد ترامپ برمیگردد. درباره ترامپ سه نکته مهم را میتوان ذکر کرد.
الف: دونالد ترامپ کسی است که بدون رعایت حداقلی از موازین قانونی و عرفی، از برجام خارج شد و شدیدترین تحریمها علیه ایران را اعمال کرد. او در این ۲۷ ماه در مسیر فشار حداکثری از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و هرآنچه از دشمنی میتوانسته در قبال ایران انجام داده است، از ایجاد محدودیتهای گسترده اقتصادی برای فشار بر زندگی مردم، ایجاد محدودیت در مسیر واردات اقلام حیاتی و بشردوستانه چون دارو و اقلام درمانی، تا اقدامات نظامی ازجمله تهدیدها و تجاوزهای مختلف و نهایتا هدف قرار دادن یکی از محبوبترین چهرههای تاریخ ایران معاصر یعنی سردار سرلشکر حاجقاسم سلیمانی. از اینرو سوال اینجاست، با کسی که در این مدت کوتاه چنین دشمنیهای گستردهای را علیه ایرانیان روا داشته چطور میتوان بر سر یک میز نشست و مذاکره کرد و امید داشت که چنین فردی قائل به مصالحه و توافق قابلقبول با ایران باشد.
ب: نکته بعدی درباره شخصیت دیکتاتور و خودرای رئیسجمهور آمریکا است. تجربه نشان داده، ترامپ به هیچ منطق و سازوکاری پایبند نیست و به مسیری که در آن ممکن است مصالح و منافع دیگران را نیز تامین کند، اعتقاد ندارد. وقایع این چند سال نشان داده او بهجز منافع خود نمیتواند تامین منافع دیگران را ببیند. ترامپ در 3.5 سال گذشته و با همین هدف و رویه، با بسیاری از کشورها و حتی نهادهای بینالمللی درافتاده، سازمان بهداشت جهانی، دیوان کیفری لاهه، پیمان آب و هوایی و چندین مورد دیگر همگی مواردی هستند که در کنار برجام گویای خودرای بودن ترامپ هستند. از اینرو نمیتوان امید داشت که با چنین فردی میشود به نقطه قابلقبولی که حداقل به قول محمدجواد ظریف برد-برد باشد، رسید.
ج: درخصوص غیرقابل اعتماد بودن رئیسجمهور کنونی آمریکا باید تامل ویژهای داشت. همه میدانند دونالد ترامپ امروز یک نظر دارد و فردا نظری دیگر. حتی ممکن است نظراتش ساعتبهساعت تغییر کند، مثلا اکنون میگوید مذاکره میکند ساعتی بعد منصرف میشود. نمونه آن در حاشیه مذاکرات 7G در پاریس مشاهده شد. چندین و چند مصداق دیگر هم وجود دارد که در این سالها از او دیده شده است. کسی که ثبات موضع ندارد و قابل اعتماد نیست چطور میتواند طرف گفتوگویی باشد که در آن قرار است حداقلی از منافع ایران تامین شود؟
سوم: خلاصه استدلال ارائهشده ازسوی محسن رنانی و دوستانش در یک جمله قابل جمعبندی است: «زمانی بهترین فرصت برای مذاکره و بدهوبستان فراهم است که رقیب در موضع ضعف قرار داشته باشد.» اگر حتی فرض کنیم این استدلال صحیح است باید بگوییم که استفاده از آن برای آغاز یک مذاکره بهسادگی امکانپذیر نیست، چراکه قیود و شروط دیگری هم در کنار آن باید در نظر گرفته شود. شروطی که ظاهرا جناب رنانی به آن بیتوجه هستند و به همین دلیل دچار خطایی فاحش از بعد مقطع زمانی شدهاند.
این قید مهم توضیح میدهد زمانی فرضیه یادشده کارایی دارد که اولا طرف اول مذاکره (اینجا یعنی کشور ما ایران) خود از موضع اقتدار و قوت وارد مذاکره شده باشد و کسی نتواند دلایلی بر موضع ضعف و نیاز به مذاکره برای آن اقامه کند (که خب فعلا چنین شرایطی دایر نیست) و ثانیا طرف مقابل یعنی ایالات متحده از نظر زمانی در نقطهای باشد که تیم مذاکرهکننده و پشتیبانان آن، یعنی رئیسجمهور و هیات حاکمه برای فرصتی قابلقبول و مکفی در مسند قدرت باقی بمانند. بدینمعنا که امروز و در فاصله حدود پنجماه تا انتخابات ریاستجمهوری (که اصلا بعید نیست نتیجه آن خروج ترامپ از کاخ سفید باشد) استفاده از این فرضیه برای آغاز مذاکره قابل قبول نیست، چراکه ممکن است اساسا ترامپ در میان مذاکره یا بلافاصله بعد از پایان، از کاخ سفید خارج شود و رئیس دولت بعدی همان کاری را برسر توافق با ایران بیاورد که ترامپ آورد.
در این مورد یک تجربه تاریخی هم وجود دارد؛ زمانی که ایران مذاکره با دولت اوباما برای حصول برجام را آغاز کرد حداقل دوسال تا پایان دوره ریاستجمهوری او فرصت باقی بود ولی بازهم این زمان بهاندازهای نبود که امکان ایجاد فضا و بستری برای تثبیت آن وضعیت وجود داشته باشد لذا در دوران اوباما و حتی با فرض بر اینکه او و تیمش خللی در جریان اجرا ایجاد نمیکردند، کافی نبود.
چهارم: ضربالمثلی وجود دارد که میگوید روی اسب بازنده نباید شرط بست. البته بنا نداریم پیشبینی کنیم دونالد ترامپ حتما یکدورهای شده و تا پایان سال از کاخ سفید خارج خواهد شد، اما واقعیت این است که او امروز وضعیت متزلزلی در آمریکا دارد و از نظر عقلی نشستن پشت میز مذاکره با چنین فردی قابلقبول نیست و میتواند با یک اشتباه، خسارتهای سنگینی را برای کشور بهدنبال داشته باشد.
دقت کنیم ترامپ با توجه به شرایطی که در آن قرار دارد ممکن است امتیازاتی را از سر اجبار به ایران اعطا کند اما با روحیهای که از او سراغ داریم حتما اگر از این وضعیت خارج شود نظر خود را تغییر خواهد داد و لذا اعتباری به آن نخواهد بود. واقعیت این است ترامپی که در شرایط عادی قابل اعتماد نبوده در دوران اضطرار حتما حداقلی از وجاهتی را هم که میتوانسته داشته باشد از دست داده است.
علاوهبر این اگر چالشهای کنونی او تعمیق شود احتمال تکدورهای شدنش بیشتر شده و رئیس دولت مستعجل خواهد بود و گفتوگو با او بیاعتبارتر از همیشه.
پنجم: دونالد ترامپ با وجود اینکه امروز در شرایط سختی قرار دارد و گفته میشود توازنی در قوای او با ایران برقرار شده، همچنان حاضر نیست دست از فشار سنگین و دشمنیهای مداوم بردارد و از هدف «وارد کردن ایران به میز مذاکره تحت فشار» کنار بکشد.
او نه از یک منبع که از چنین مسیر و با چندین ابزار مختلف امروز در حال ایجاد فشار به ایران است و لذا آغاز هرگونه مذاکره موید تاثیر این فشارها خواهد بود و رسما موضع ضعف را بر ایران غالب خواهد کرد. بنابراین باید گفت امکان گرفتن امتیاز پایدار در شرایط کنونی از ترامپ وجود ندارد.
ششم: چندماهی است که تیم سیاست خارجی ترامپ تلاش میکند با استفاده از مکانیسم ماشه یا ابزارهای دیگر ازجمله نفوذ خود در شورای امنیت سازمانملل، از تعلیق تحریمهای تسلیحاتی ایران در ۱۸ اکتبر یعنی دو هفته مانده به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا جلوگیری کند. آنها در این مسیر از هیچ اقدامی کوتاهی نکردهاند. لذا با توجه به همین مساله باید مدنظر داشت که ورود به هرگونه مذاکرهای به احتمال فراوان مستلزم ارائه امتیازی در همین زمینه خواهد بود، چیزی که هدف اول ایالات متحده در شرایط کنونی است و این به این معنا خواهد بود که با دست خودمان کشور را زیر بار تحریم بردهایم و زحمتی که پنجسال کشیده شده و هزینهای که برای رسیدن به چنین هدفی پرداخت شده اساسا از دست خواهد رفت.
هفتم: بعد از ماجرای تجارت با ونزوئلا و ارسال پنج نفتکش بزرگ به آمریکایلاتین آنهم با رسمیترین حالت ممکن یعنی برافراشتن پرچم جمهوری اسلامی ایران و روشن کردن همه دستگاههای موقعیتیاب و عبور از گذرگاههای رسمی بهویژه تنگه جبلالطارق یعنی همان جایی که نفتکش ایرانی سال گذشته توسط بریتانیا توقیف شد، شرایطی ایجاد شده که گمانها برای عبور از بند تحریم به یقین نزدیک و امیدها بیشتر از همیشه تقویت شده است.
حالا کشورهای جهان میدانند که عقب زدن ایالات متحده حتی در دوران ترامپ قلدر و در ایام فشار حداکثری شدنی است و به عبارتی حالا که کار به آخر رسیده و چند قدم بیشتر نمانده است، نباید رهایی از بند فشار آمریکا را از دست داد و به امید همراهی و کوتاه آمدن ایالات متحده دست از مسیر قبلی برداشت و در شرایطی باقی ماند که با هر حرکت آمریکا کشور دچار چالش بشود.
هشتم: مسلم این است که در مقطع اپیدمی کرونا دورانی از درونگرایی در جهان آغاز شده و بسیاری از کشورها با دست خود مرزهایشان را روی افراد و حتی اجناس بستهاند. در این شرایط بسیاری از سیستمهای اقتصادی و فرآیندهای تولیدی دچار اختلال شده و آنهایی همچنان سرپا ماندهاند که در فرآیند تولید یا حتی در فرآیند فروش وابسته به خارج از کشور نبودهاند. در چنین شرایطی بسیاری از اقتصاددانان معتقدند آغاز فرآیند مذاکره با آمریکا و با فرض موفقیت، حداقلی از سود را برای کشور بههمراه خواهد داشت و درقبال امتیازهایی که آمریکا از ایران طلب میکند، اهمیتی نخواهد داشت. در این خصوص پیش از این میگفتند باز بودن اقتصاد موجب توسعه آن خواهد شد، این استدلال هم با توجه به شرایط کنونی از حد اعتبار قابل اعتنایی برخوردار نیست.
نهم: مساله نفت سالها خاورمیانه را به یک میدان رقابت سنگین سیاسی تبدیل کرده بود، کشورها برای هر بشکه از آن سر و دست میشکستند و کشورهای صادرکننده هم روی سنتسنت حاصل از فروش آن حساب میکردند. حتی قبلا گفته میشد اگر جریان نفت از این منطقه قطع شود ارقام سرسامآوری در بازار مشاهده خواهد شد. پس از رکود اقتصادی حاصل از کرونا و البته در ایامی که تکنولوژی (بهمعنای افزایش بهرهوری) به کمک صنایع مخصوصا صنعت تولید نفت آمده و برای مثال نفت شیل را در بازار تزریق کرده و مبانی گذشته را دچار اختلال کرده است، دیگر حساسیتهای پیشین در میان نخواهد بود و کشورهای نفتی باید امید به اقتصاد نفتی و اداره کشور بهوسیله فروش آن را کنار بگذارند.
در این وضعیت ایران که سالها با اقتصاد تکمحصولی اداره میشده مهمترین دلیل خود برای مذاکره با آمریکا یعنی بازشدن مسیر فروش نفت را دیگر دارای اهمیت حیاتی نمیداند و لذا باید در ایده اصلی و هدف غایی خود برای مذاکره تجدیدنظر کند.
دهم: یکی از دلایلی که گفته میشد ایران باید مشکل خود را با آمریکا حل کند، تولید چالش و بحرانی بود که از کشورهای منطقه سرچشمه میگرفت و به سمت ایران میآمد. امروز اما پس از بحران کرونا و چالش اقتصادی بزرگ برای کشورهای جهان، پس از بیاعتبار شدن فشارهای آمریکا بر ایران مانند اتفاقاتی که در جریان هدف قرار گرفتن گلوبالهاوک رخ داد و پس از توسعه گفتمانی و اثبات مواضع صلحجویانهای که ایران در غرب آسیا داشت، جنس و مختصات تهدیدات گذشته تغییر کرده است. برای مثال با ذکر دلایل و مصادیقی میتوان گفت کشورهای منطقه توان گذشته و شاید هدف پیشین برای تمرکز بر ایران و امید به تضعیف آن را از دست دادهاند و تا حدودی راه را درکنار آمدن با تهران میدانند. ماجرای تجدید توافق امنیتی میان ابوظبی-تهران نمونهای از آن است. از اینرو میتوان گفت هم حساسیت آمریکا برای تزریق قدرت به منطقه و هم امید و وابستگی کشورهای عربی به آمریکا برای مواجهه با ایران متزلزل شده و در دوران کنونی باید تهران بهگونهای دیگر نسبت به این مساله نگاه کند.
* نویسنده: علی جمشیدی و مریم عاقلی،گروه سیاسی
اخبار مرتبط:
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در گفتوگو با «فرهیختگان»: