به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، پس از برگزاری انتخابات دوم اسفندماه و شکستی که اصلاحطلبان متحمل شدند بابی گشوده شد تا فعالان سیاسی این جریان به نقد و بررسی عملکرد خود بپردازند. همانطور که برخی چهرههای این جریان مانند محمدرضا تاجیک میگفتند حداقل مزیت شکست و دوری از قدرت برای اصلاحطلبان این است که با فراغ بال بیشتری بنشینند و به آسیبشناسی خود بپردازند. ببینند چه کردهاند که در انتخابات شکستی به این سنگینی را متحمل شدند و حتی در شهرستانها هم اقبالی نیافتند و رقابت را بهطور کلی به رقیب واگذار کردند. ببینند چه شده که وجیهترین چهرههای آنها که میتوانند روزی گزینه انتخابات ریاستجمهوری باشند، زیر سایه سنگین ناکارآمدی دولتند و رهایی از آن هم سختتر از آن است که فکرش را میکردند. در این میان یکی از بحثهای مهم، صورتبندی سعید حجاریان در گفتوگو با شماره یکیدو روز پیش روزنامه همشهری است. او در این گفتوگو حرفهایی میزند که هرچند رگهها و ریشههای آن قبلا هم در جریان اصلاحات وجود داشته اما اینبار بهصورت جدیتری مرزهای تندوتیزی را مشخص میکند و با همان مختصات تعریفشده بخشی از فعالان این جریان را داخل و بخشی دیگر را خارج از دایره اصلاحطلبی تعریف میکند.
حجاریان در این گفتوگو تلاش میکند صورتبندی خود را روی دو کلیدواژه «اصلاحطلب واقعی» و «اصلاحطلب غیرواقعی» متمرکز و بر این اساس جریانهایی مانند کارگزاران و حتی افرادی مانند بهزاد نوری را خارج از دایره اصلاحطلب واقعی معرفی کند. او برای این ایده خود مثالهای دیگری از همین جنس میآورد که جدید نیست، بههیچعنوان جدید نیست و بیشتر به همان چالش قدیمی تندرو-کندرو برمیگردد، همان موضوعی که هرچند حجاریان میخواهد از آن فاصله بگیرد اما لاجرم با مثالهایی که انتخاب میکند در آن غرق میشود. این چالش اصلاحطلبان همانطور که گفتیم بههیچوجه جدید نیست و از همان روزهای سالهای میانی دهه ۷۰ آغاز شده و همچنان ادامه دارد؛ بحثی که در آن جریاناتی مانند کارگزاران به بخشی از اصلاحطلبان عنوان تندرو و رادیکال میدهند و دورماندن اصلاحات از قدرت و اعتماد افکارعمومی را ماحصل رفتارهای آنها در مقاطع مختلف میبینند و درمقابل افرادی که آنسوی میدان ایستادهاند، کارگزاران را بهجای اصلاحطلب «راست مدرن» معرفی میکند و با توضیح اینکه این جریان دارای نسبتهایی با حاکمیت در ادوار مختلف بوده، میگوید آنها اصلاحطلب بهشمار نمیآیند. نمونهای از این بحث توضیحی است که چندیپیش محمد قوچانی در سرمقاله روزنامه سازندگی نوشت و گفت این کارگزاران بود که در انتخابات سال ۷۶ خاتمی را به پیروزی رساند و در ادوار مختلف هم اصلاحطلبان را از گوشه عزلت به میدان رقابت و قدرت بازگرداند و حالا حجاریان دقیقا مقابل آن استدلالها ایستاده و نهتنها کارگزارانیها را اصلاحطلب نمیداند که حتی بخشی از سازمان مجاهدینیها را هم فاقد روحیه و انگیزههای اصلاحطلبانه قلمداد میکند. حجاریان حتی یک گام جلوتر هم میرود و در قسمت دیگری از گفتوگوی خود با اشاره به شخصیت فردی چون اکبر گنجی (که هم در دهه ۶۰ با ماجرای مواجهه پونزی با بدحجابها، هم در دهه 70 در مواجهه با اکبر هاشمی و تدوین کتاب عالیجناب سرخپوش، هم در توصیف ناهمخوانی افکار امام راحل(ره) با دموکراسی و انتقال آن به موزهها و نهایتا بعدها با قرار گرفتن درمقابل کل جمهوری اسلامی نشان داده در هر برههای رادیکالترین رفتارها را داشته) و تایید برخی رفتارهای او، وی را نمادی از یک اصلاحطلب واقعی معرفی میکند. البته مرور بخشهای دیگر از این گفتوگو مشخصکننده باقی قطعات ذهنی حجاریان هم هست. برای مثال او در بخشی از حرفهای خود توضیح میدهد: «اگر اصلاحطلبی در ماجرای قتلهای زنجیرهای، ۱۸ تیر، توقیف نشریات یا دیگر مسائل مانند انتخابات مجلس ششم، اصلاحطلبان را مقصر بداند خودبهخود بیاعتبار میشود و به اعتبار جریان پیشرو اصلاحطلبان اضافه میکند.» یا در قسمت دیگری که توضیح مبسوطی درباره چارچوبهای اصلاحطلبی بهزعم خود میدهد و برای توضیح آن مثالی از سازمان مجاهدین میآورد، میگوید: «شما به نمونه سازمان مجاهدین انقلاب توجه کنید. طیفی از دوستان مانند آقایان قدیانی، آقاجری و با کمی اختلاف تاجزاده رویکرد انتقادیتر پیش گرفتهاند و طیفی دیگر مانند آقای نبوی معتدل هستند و حتی بهسمت حزب کارگزاران سازندگی گرایش پیدا کردهاند... قدیانی، آقاجری و تاجزاده بهزعم برخی تندرو هستند چون انتقادات مبنایی مطرح میکنند و نبوی تندرو نیست چون حتی از دولت روحانی هم انتقاد نمیکند.» البته معلوم نیست در الگویی که حجاریان میسازد و در آن حتی بهزاد نبوی هم اصلاحطلب نیست چه کسانی قرار میگیرند و اساسا با وجود اینکه او تعریضی هم به حزب مشارکت میزند، آیا بهجز برخی چهرههای خاص افراد دیگر در دایره مدنظر او میمانند یا خیر.
حجاریان درباره مشارکتیها هم میگوید: «در نیروهای حزب مشارکت هم چنین الگویی صادق است. افرادی رویکرد انتقادی دارند و بهدنبال اصلاحات عمیقتر هستند، اما عدهای همچنان گرایش انجمن اسلامی دارند؛ چه در اعلام موضع و چه در الگوی فعالیت جمعی. معالوصف، ضرورت دارد هرکس جایگاه خودش را مشخص کند. نمیشود از عنوان و سابقه اصلاحطلبی خرج کنید، در مناسبتها و دیدارهای رسمی خود را نماینده طیف پیشروی این جریان معرفی کنید و نهایتا مانند اصولگرایان موضع بگیرید.» حجاریان در این صورتبندی نشان میدهد دوباره نسخه رادیکالیسم را برای آینده جریان اصلاحات تجویز کرده است و امید دارد با این رفتارها بتوانند بدنه ازدسترفته این جریان در اثر ناکارآمدی دولت روحانی، مجلس دهم و شورای شهر پنجم را متحد کند. سخنان تندروانهای که معلوم نیست اینقدر کشش دارد تا حساب اصلاحطلبان را از دولت روحانی جدا کند و بهاصطلاح آنها را از گردنه حسابکشی افکارعمومی از دولتهای یازدهم و دوازدهم عبور دهد یا خیر. حداقل تجربه ثابتکرده چنین رفتارهایی نهایتا نمیتواند تضمینکننده بازسازی بدنه اجتماعی و فعال نگه داشتن آنها باشد، چنانکه در ادوار مختلف نهایتا باعث دورشدن هسته مرکزی این جریان از مردم و همچنین از حاکمیت شد. مرور برخی از این مقاطع توضیحدهنده دقیق این ماجراست.
منتقدان «عالیجناب سرخپوش» زیر عبای آیتالله!
نقد هاشمیرفسنجانی سکه رایج روزنامههای زنجیرهای اصلاحطلب در سالهای دهه 70 بود، نفرتپراکنی علیه رئیسجمهور وقت در رسانههای اصلاحطلب تمامی نداشت و آنها شبانهروز با یک مطلب جدید به استقبال اکبر هاشمی میرفتند. جبهه اصلاحات که یکروز با امضای اکبر گنجی به بهانه قتلهای زنجیرهای، به او لقب «عالیجناب سرخپوش» داد، پیش از تشکیل مجلس ششم توپخانه انتقادهای خود را روی هاشمی و کارگزاران تنظیم کرد، طوری که در انتخابات مجلس ششم هاشمی نفر سیام تهران شد اما انتقادهای پیاپی اصلاحطلبان سبب شد او از نمایندگی استعفا دهد. طرحهای اقتصادی و فشارهای سیاسی و مطبوعاتی هاشمیرفسنجانی در دوران ریاستجمهوریاش سبب انتقادهای تندوتیزی به او بود تا جایی که حتی در روزنامههای آن روزها اصلاحطلبان هاشمی را به دیکتاتوری سرخ بهمثابه استالین تشبیه میکردند.
ثروت هاشمی و رانتهایی که خانواده او استفاده میکردند از دیگر حاشیههایی بود که توسط اصلاحطلبان علیه هاشمی مطرح میشد. فضای هاشمیستیزی اردوگاه چپ در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶ به اوج خود رسید تا جایی که بهعنوان نماد این مخالفت مطرح شد؛ بسیاری از اصلاحطلبان جداشده از دولت هاشمی بهسمت محمد خاتمی رفتند، چراکه آنها ناطقنوری را ادامهدهنده راه هاشمی میدانستند و از تکرار او بهشدت پرهیز داشتند. با پیروزی خاتمی در سال 76 حملات اصلاحطلبان به هاشمیرفسنجانی و حزب متصل به او یعنی کارگزاران چندبرابر شد و پس از این انتخابات حزب مشارکت در رویکرد متضاد با کارگزاران سازندگی سر و شکل گرفت. البته موضع سیاسی هاشمی در انتخابات 76 همیشه بحثبرانگیز بود تا جایی که یکبار برای همیشه فائزه هاشمی که خودش نیز در دوره دوم خرداد نماینده مردم تهران و عضو حزب کارگزاران بود در گفتوگویی با مجله اندیشه پویا این موضوع را شفاف کرد و گفت: «بابا اعتقادی به حمایت از خاتمی نداشت.» از دهه 80 ورق برگشته بود و اصلاحطلبان مامن خود را عبای آیتالله میدانستند و دیگر روزی نبود که کاخ مرمر میزبان فعالان اصلاحطلب نباشد! بههرحال این رویکرد انتقادی سرسختانه به رفسنجانی ادامه داشت تا در انتخابات سال ۱۳۸۴ اصلاحطلبان برای شکست احمدینژاد و عبور از او به حمایت از رفسنجانی روی آوردند؛ اگرچه همان زمان نیز اکثریت اصلاحطلبان حامی معین بودند اما با کشیدهشدن انتخابات به دور دوم حمایتشان از هاشمی یکدست و عیانتر شده بود. البته درست است که دوباره برخی اصلاحطلبان پس از فوت هاشمی به تنظیمات دهه 70 و رویکرد نقادانه خود علیه هاشمی بازگشتند، اما قاطبه آنها در انتخابات سال 88 نیز در ذیل پرچم او و خاتمی تعریف میشدند و تضادهای شدید نسبت به احمدینژاد آنها را به یکدیگر متصل کرده بود. موسویخوئینیها که به مرد خاکستری اصلاحات معروف است، یکی از افرادی بود که پس از فوت آیتالله در مصاحبهای از خجالت هاشمی درآمد و ناگفتههای مهمی را درباره منش او مطرح کرد که درواقع روایتگر چرایی تضاد اصلاحطلبان و تفکر رفسنجانی بود.
سیدمحمد موسویخوئینیها، رئیس شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز در افشاگری بیسابقه که در گفتوگو با خبرگزاری رسمی دولت صورت گرفت، هاشمی را به «مهندسی در انتخابات» متهم کرد. البته عباس عبدی دیگر فعال سیاسی اصلاحطلب نیز در همین زمینه گفته بود: «آقای هاشمی بهدنبال انتخابات با مشارکت مردمی بالا نبود. او یک انتخابات هدایتشده و برنامهریزیشده را مدنظر داشت.» مانند همین حرف را محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر دولت اصلاحات نیز تکرار کرده و گفته بود: «آقای هاشمی بعد از رحلت امام جناح چپ را نابود کرد و نقش محوری در حذف این جناح از کشور داشت.»بههرحال با تمام این رفت و برگشتها، طنز ماجرا در حیات سیاسی اصلاحطلبان حمایت منتقدان سرسخت دیروز از هاشمی دهه 90 بود، هرچند هاشمی بهصراحت تاکید کرده بود «من تغییر نکردهام.» بسیاری از اصلاحطلبان همچون محمد قوچانی که در روزنامههای زنجیرهای خود روی هاشمی تیغ میکشیدند، در واپسین سالهای عمر او به کارگزاران پیوستند و از مدافعان مکتب و حزب آیتالله هاشمیرفسنجانی شدند.
رادیکالیسم پارلمانی!
تحصن و تعطیلی مجلس، آخرین مرحله از رفتارهای رادیکال مجلس ششم بود، مجلسی که هرآنچه از رادیکالیسم بود را در کارنامه چهارساله خود بهجا گذاشت، از مواجهه با اصول اساسی سیره و گفتمان امامخمینی(ره) تا همراهی با آمریکا و ضدانقلاب در مساله هستهای، ماجرای نامه جام زهر، غائله قانون مطبوعات و... .
در ماههای پایانی اما وقتی خبر رسید که شورای نگهبان بنای عدم تایید صلاحیت کسانی را دارد که در سهونیم سال پیش از آن با استفاده از مصونیت نمایندگی بهجای صدای ملت، صدای جریانات معارض شده بودند، تعدادی از نمایندگان در واکنش به این رویکرد، دور هم جمع شدند و اعلام کردند برای اعتراض تحصن میکنند؛ ماجرایی که از 21 دیماه 82 کلید خورده و برای حدودا سههفته مجلس را درگیر خود کرد و آنها تا جایی پیش رفتند که در 12 بهمنماه، تعدادی از نمایندگان در اعتراض به ردصلاحیتشان در انتخابات مجلس هفتم استعفا دادند. متن این استعفا را محسن میردامادی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم در صحن قرائت کرد، همان کسی که قبلتر به اقدام شورای نگهبان عنوان «کوتادی غیرنظامی» را نسبت داده بود. در آن روزها افرادی چون علیاکبر موسویخوئینیها، فاطمه حقیقتجو و رجبعلی مزروعی که بعدها از کشور گریختند و به دامان ضدانقلاب پناهنده شدند، در نطقهای خود در مجلس، کشور را با دوران قاجار و پهلوی مقایسه میکردند و از هر تهمت و افترایی دریغ نمیکردند. در آن زمان بهزاد نبوی، نایبرئیس با حضور درجمع خبرنگاران گفته بود تمام تدارکات لازم برای تداوم تحصن، پیشبینی و لوازم خواب و خوراک مهیا شده است و محمد خاتمی پس از سخن گفتن از اینکه نباید چهرههای معروف ردصلاحیت شوند با مهدی کروبی طی نامهای به رهبری از اقدام شورای نگهبان انتقاد کردند. در این ایام البته دولتیها هم کم نگذاشتند و با استعفای چند نفر از استانداران و نامه تهدیدآمیز جمعی از معاونان وزرا و تهدیدشان به استعفا، اصلاحطلبان تا پای تعلیق انتخابات هم پیش رفتند. مرتضی مبلغ، معاون وقت وزارت کشور در آن روزها و در گفتوگویی به کنایه گفت حالا شورای نگهبان خودش بیاید انتخابات را در کشور برگزار کند.
ناگفته نماند آن روزها هم چالش تندرو-کندرو میان اصلاحطلبان وجود داشت، چراکه در روزهای اوج استعفا بخشی از این جریان که تحصن را حرکتی رادیکال میدانستند درمقابل متحصنان صفآرایی کردند. ماجرا از این قرار بود که در بیستوچهارم دیماه، بیانیه شماره 6 متحصنان توسط علی شکوریراد قرائت و در آن ذکر شد متحصنان از روز 27 دی وارد فاز جدیدی میشوند و علاوهبر تحصن، روزه سیاسی هم خواهند گرفت و از لب زدن به غذا نیز امتناع خواهند کرد. بیستوهفتم اعتصاب غذا شروع شد ولی فردای آن روز، روزنامه شرق به سردبیری محمد قوچانی و ریاست محمد عطریانفر بر شورای سیاستگذاری روزنامه، با انتشار تصویری از میز غذای محسن میردامادی از سردمداران تحصن و اعتصاب غذا و درج تیتر «آغاز روزه سیاسی متحصنین» خدشه بزرگی به اصل ماجرا وارد کرد و بهنوعی فضای آنها را شکست.
خلاصه امر آنکه این حرکت سیاسی در مجلس ششم نهتنها با واکنش و حمایتی ازسوی مردم مواجه نشد که درون جریان اصلاحات هم بخشهایی منتقدانه ظاهر شدند و نهایتا کار به آنجا رسید که چند روز بعد کل غائله ختم شد و مجلس کار خود را از نو شروع کرد، هرچند با استعفای برخی از نمایندگان موافقت شده بود و آنها دیگر در پارلمان حضور نداشتند.
با این احوال مردم در انتخابات مجلس هفتم دور اصلاحطلبان را خط قرمز کشیدند و مانع از ورود اکثریت آنها به مجلس شدند، اتفاقی که البته تنها بخشی از تبعات تندرویهای مجلس ششم بود و دوسال بعد بهصورت جدیتری خود را در انتخابات ریاستجمهوری نهم هم نشان داد، جایی که مصطفی معین بهعنوان نامزد اصلی جریان تندرو اصلاحات با وجود اینکه توانسته بود تایید صلاحیت خود را با وساطت رهبر انقلاب بگیرد تنها توانست چهارمیلیون رای از مردم بگیرد و در جایگاه پنجم بایستد.
رادیکالیسم 88 و اسب بازنده دولت روحانی
تاریخ بهخاطر دارد اصلاحطلبان چگونه با تندروی در انتخابات ریاستجمهوری سال 88 از اصل و اسب افتادند و همه مسیرهای مشارکت را برای خود مسدود کردند تا جایی که در دوره بعد و در انتخابات 92 مجبور شدند از شیخحسن روحانی فردی نهچندان دلچسب برای جریان چپ حمایت کنند و برای احیای اعتبار سوخته خود به او چک سفیدامضا دهند.
حتی اگر 11 سال نیز از انتخابات پرحاشیه 88 گذشته باشد، واپسین ایام خرداد همیشه یادآور یکی از بحرانیترین انتخابات این سالهای کشور است؛ رادیکالیسم 88 ماهیتی است که گذر زمان نیز آن را مشمول فراموشی یا کمرنگشدن نکرد، چراکه جمهوریت در این رادیکالگرایی به مسلخ رفت و به آرای ملت اهانت شد.
مرور این اتفاقات درحالی است که حجاریان تئوریسین اصلی جبهه اصلاحات در مصاحبه اخیرش تاکید کرده که اصلاحطلبان بهدنبال ساخت هویت جدید نیستند و دوستان عذرخواه (از وقایع 88) باید تاریخ بیستوچندساله اصلاحات را چندمرتبه دوره کنند تا بدانند تندرویها ازسوی چه کسانی سر زده است.
درست است که اکنون پس از یک دهه بسیاری از اصلاحطلبان شبهه تقلب را نقد کرده و بعضا آن را نمیپذیرند اما جریان اصلاحات در اوج اتفاقات سال 88 بهدلیل رفتار رادیکال خود تا مرز خروج از حاکمیت کشیده شد و این فضای کار سیاسی را چه در آن زمان و چه پس از آن بهشدت برای اصلاحطلبان تاریک کرد.
اصلاحات که پس از ذبح جمهوریت، رسما به مرحله قهر سیاسی با نظام رسیده بودند با حصر سران فتنه در سال 89 این موضع خود را تقویت کرده تا جایی که اولین انتخابات پس از سال 88 که نهمین دوره انتخابات مجلس بود با تحریم و عدم مشارکت سیاسی اصلاحطلبان همراه شد.
البته سید محمد خاتمی، رهبر این جریان که نمیخواست همه راههای پیشروی جریانش برای همیشه مسدود شود، در انتخابات سال 90 ترجیح داد بهجای قهر و تحریم، رای خود را از حوزه انتخابیه دماوند به صندوق بیندازد، اتفاقی که داد بسیاری از اصلاحطلبان را درآورد و آنها را از چنین موضعگیری متناقضی شاکی کرد.
پس از انتخابات 90 دیگر راهوسطی برای اصلاحطلبان وجود نداشت، اگرچه آنها در چهارسال فعالیت خود از 88 تا 92 سعی داشتند میانهترین حالت ممکن را برای مواضعشان انتخاب کنند، اما این شگرد برای انتخاب یازدهمین رئیسجمهور دیگر جوابگو نبود، ضمن اینکه سبد خالی آنها مهرهای برای عرضه در کارزار ریاستجمهوری باقی نگذاشته بود و حسن روحانی انتخاب آنها با دستبسته و از سر ناچاری بود. عملکرد ضعیف روحانی بهویژه در سالهای اخیر سبب شد، اصلاحطلبان از این اعتماد حداکثری پشیمان شوند اما دیگر چارهای جز هزینهکرد برای دولت اعتدال باقینمانده بود؛ تا جایی که خود سعید حجاریان پیش از این گفته بود: «اصلاحطلبان بهخاطر عدم تحقق وعدههای روحانی با دولت «زاویهدار» شدهاند.» عبدالله نوری، وزیر کشور خاتمی نیز با انتقاد از «نردبان شدن اصلاحطلبان برای روحانی» گفته بود: «برخی افراد با نردبان اصلاحات بالا میروند و با آبروی اصلاحات بازی میکنند.»
با این وجود اصلاحطلبان ترجیح میدهند بهجای یادآوری نقش خود در انتخاب حسن روحانی راهشان را از دولت جدا کنند، در حالی که تَکرار روحانی و مصائب دولتش جزء کارنامه اصلاحطلبان است.
از 18 تیر تا 19 فروردین
سالهای پس از پیروزی اصلاحطلبان در دوم خرداد صحنه صفآراییهای بعضا خشونتباری میان برخی فعالان سیاسی و پیادهنظام اصلاحطلبان رادیکال با مردم و کشور بودند. اتفاقهایی که هرکدام بهعنوان نمونه مهمی از رفتارهای رادیکال قابل ارزیابی هستند و البته نهتنها هزینههای سنگینی را به کشور تحمیل کردند که نهایتا باعث شدند جریان اصلاحات سرنوشتی جز شکست در کسب رای از افکارعمومی نداشته باشد.
اول 18 تا 23 تیر 78 خیابانهای مرکزی شهر تهران محل آشوب بیسابقهای بودند که به بهانهای سیاسی و احتمالا از پیشطراحیشده، از خوابگاه دانشگاه تهران شروع شد و با حمایت ویژه مسئولان وزارت علوم و وزارت کشور دولت اصلاحات ادامه یافت. مصطفی تاجزاده که آن زمان معاونت سیاسی وزارت کشور را برعهده داشت نقش قابلتاملی در سمتوسودهی به اغتشاشات برعهده داشت چنانکه بعد از سخنرانی او در جمع دانشجویان بود که تعداد زیادی از آنها بهسمت خیابان فلسطین و بیت رهبری حرکت کردند. سردار نظری، فرمانده نیروی انتظامی تهران در حادثه کوی دانشگاه، در کتاب خاطرات خود با عنوان «برای تاریخ» که به بررسی ابعاد حادثه 18 تیر پرداخته، مینویسد: «فتنه تازه شروع شده بود، تا صبح خیابانهای اطراف متشنج و درحال درگیری بود. وزارت کشور دستور برخورد میداد ولی وزیر کشور و معاونش بین دانشجویان از نیروی انتظامی بد میگفتند و پلیس را مقصر میدانستند!» آن وقایع ازجمله اتفاقهایی بود که ضدانقلاب امید بسته بود کار نظام یکسره شود.
دوم یکیدو ماه بعد از انتخابات مجلس ششم و در اوج هیجان سیاسی اصلاحطلبان اتفاقی رخ داد که برای همیشه بهعنوان یک حاشیه مهم و بزرگ در کارنامه اصلاحطلبان ثبت و ضبط شد. اتفاق 19 فروردین 79 که حتما جزء پررنگترین وقایع در تاریخچه رادیکالیسم اصلاحطلبان دوم خرداد است. محل: سالن همایش خانه فرهنگهای جهان در برلین، موضوع: کنفرانس «ایران پس از انتخابات» بهدعوت حزب سبز آلمان، سخنرانان: جمعی از اصلاحطلبان دوآتیشه ازجمله عزتالله سحابی، اکبر گنجی، حسن یوسفیاشکوری، علیرضا علویتبار، حمیدرضا جلاییپور، علی افشاری، فریبرز رئیسدانا، شهلا شرکت و مهرانگیز کار. در این روز اصلاحطلبان رادیکال در ائتلافی با ضدانقلاب در برلین هر آنچه میتوانستند انجام دادند تا چهرهای دروغین از انقلاب بسازند و آن را در آستانه یک رفرم تاریخی معرفی کنند. «ما در ایران قربانی خشونتیم» را یوسفیاشکوری گفت، «کسانی که اینجا هستند درحال مبارزه با دیکتاتوری در داخل (ایران) هستند» را عزتالله سحابی بیان کرد و... . ماجرا البته به اینجا ختم نشد، در این کنفرانس دوروزه وقایعی رخ داد که هرچند قلم از توصیفشان ناتوان است اما جمعبندی آن صفآرایی تمامعیار مقابل اسلام و انقلاب بود. این وقایع اما وقتی روی هم جمع شد و کمکم پرده از برنامه اصلاحطلبان رادیکال برداشت، فضای سیاسی و اجتماعی کشور را تغییر داد و شرایط را برای اصلاحطلبان دگرگون ساخت. اولین بروز و ظهور این اتفاقات در انتخابات شورای شهر دوم در اسفندماه سال 1381 بروز پیدا کرد، جایی که مردم تهران آشفته از عملکرد شورای شهر اول و دلخور از آنچه اصلاحطلبان در آن سالها پدید آورده بودند، تمام و کمال لیست رقیب را به پارلمان شهری فرستادند و اساسا کار را از دست اصلاحطلبان خارج کردند.
* نویسنده: علی جمشیدی، مریم عاقلی،گروه سیاسی