به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، در یک هفته گذشته در آمریکا و اروپا، معترضان به نژادپرستی چندین مجسمه را که بهنوعی سمبل نژادپرستی و بردهداری بودند به زیر کشیدند. در ویرجینیا، مجسمه کریستف کلمب را سوزانده و به دریا انداختهاند و در ماساچوست مجسمهاش گردن زده شد. در ریچموند، مجسمه ویلیام کارتر ویکهام، ژنرال آمریکایی حامی برتری نژادی سفید در دوران جنگهای داخلی آمریکا به زیر کشیده شد. در بلژیک مجسمه لئوپولد دوم پادشاه بلژیک در دوره استعمار کنگو به آتش کشیده و بر مجسمه بودوئن، پادشاه پیشین بلژیک رنگ قرمز پاشیده شد. در بریتانیا، مجسمه ادوارد کولستون، تاجر معروف برده با طناب به پایین کشیده و تخریب شد و روی مجسمه وینستون چرچیل، نخستوزیر بریتانیا شعار «یک نژادپرست بود» نوشته شد. به زیر کشیدن مجسمههای سمبلهای نژادپرستی در اروپا و آمریکا اتفاق کوچکی نبود و بر همین اساس هم بازتاب آن در رسانههای بینالمللی بسیار گسترده بود. با اینحال آیا میتوان به این تحرکات اعتراضی که دومینووار از آمریکا آغاز و به اروپا کشیده شد، نگاه امیدوارانه برای ظهور یک غرب جدید داشت؟ به تعبیر بهتر آیا اعتراضات اخیر که جرقه آن را قتل جورج فلوید توسط پلیس آمریکا زد، درنهایت منجر به پوستاندازی غرب نژادپرست خواهد شد یا خیر؟
اعتراضات اخیر در آمریکا و اروپا را نه میتوان شورشهای هیجانی فقرا خواند و نه شمع روشن کردن روشنفکران برای یادبود قربانی نژادپرستی. آنگونه که از گستردگی و افراد شرکتکننده در اعتراضات و شرکت نظامیان در سرکوب آنها پیداست، مساله فراتر از رویههای مرسوم اعتراضات در دهههای گذشته است. گستردگی جغرافیایی معترضان و آمادهباش دهها هزار نظامی برای مقابله با آنها، نشانه حضور تعداد زیادی از معترضان در خیابانهاست. با وجود برخورداری گارد ملی از ظرفیت 300 هزار نیروی آموزشدیده و مجهز برای دفاع از آمریکا، دونالد ترامپ در کاخ سفید حتی به فکر استفاده از ارتش برای سرکوب معترضان است. هرچند جرقه تحرکات اخیر را مرگ جورج فلوید رقم زد، اما عوامل دیگری در شکلگیری این انبار باروت نقشآفرین بودند. یکی از این عوامل بحران اقتصادی در غرب و بهویژه پس از بحران کرونا بود. طی چهار ماه اخیر که آمریکا دچار بحران کرونا شده است، حدود 40میلیون نفر از مردم این کشور که بیشتر در بخشهای خدماتی مشغول بودهاند، بیکار شدهاند. این کارگران با وجود بستههای حمایتی دولت برای کمک به مشاغل آسیبدیده، از این کمکهزینهها بهره چندانی نبردهاند. بسیاری از 40میلیون بیکاری که فرم درخواست کمکهزینههای مربوط به بیکاری را پر کردهاند، بهدلیل سیستمهای منسوخ ایالتی در مراکز توزیعکننده کمکها، دچار مشکل شده و از دریافت آن بازماندهاند و درعوض شرکتهای بزرگ آمریکایی صدها میلیارد دلار کمک دولتی را دریافت کردهاند. اکثر این جمعیت که بهدلیل ویروس کرونا بیکار شدهاند، سیاهپوستان و لاتینتبارانند که در مشاغل کماهمیت بهکار گرفته شدهاند. آنها در ماههای گذشته نظارهگر این بودهاند که کاخ سفید آنها را نادیده گرفته و تقریبا تمام بسته کمکی دولت را به جیب شرکتهای بزرگ ریخته بود. در اعتراضات اخیر هم عمده کسانی که در خیابانها حضور داشتند، همین جمعیت بیکارشده راندهشده از مرکز بودند.
اما عامل مهم دیگری که مرگ جورج فلوید را تا این حد پراهمیت کرد، وقایعی است که از سالها قبل در آمریکا شکل گرفت و در دوره دونالد ترامپ به اوج خود رسید. بحران ناکامی لیبرالدموکراسی در سال 2008 منجر به رشد دو جریان در آمریکا شد؛ یکی جنبش اشغال والاستریت و دیگری جنبش تیپارتی. برخلاف موافقان اشغال والاستریت، تیپارتیها که راستگرایان افراطی و نژادپرست بودند، وارد حزب جمهوریخواه شدند و توانستند به کنگره راه پیدا کنند. آنها بهخوبی توانستند حزب را به سمت گرایشهای ملیگرایانه پیش ببرند و سال 2016 نیز دونالد ترامپ را که یک ملیگرای افراطی سفیدپوست بود، راهی کاخ سفید کنند. در سه سال ونیم گذشته دونالد ترامپ با شعار اول آمریکا تمام تلاش خود را برای احیای نژادپرستی سفیدپوست بهکار برد. او کاندیدای مورد حمایت کوکلوکسکلانها بود که سابقه کشتار وحشیانه سیاهپوستان را در کارنامه خود داشت و اتفاقا پس از روی کار آمدن ترامپ، پس از چندین دهه، در روند عضوگیری با اقبال زیادی مواجه شدند. او هیچگاه بهصراحت حمایتش از سفیدپوستان نژادپرست را رسما اعلام نکرده، اما بهگونهای اظهارنظر کرده که این موضوع از مواضعش هویداست. او در سال 2017 و در جریان تجمع راستگرایان که به برداشته شدن مجسمه ژنرال رابرت لی (از طرفداران بردهداری) منجر شد و طی آن یک فعال راستگرا با ماشین مخالفان نژادپرستی را زیر گرفت و یک نفر را کشت و ۱۹نفر را مجروح کرد، حاضر به محکومیت تندروهای سفیدپوست نشد و تنها «بسیاری از طرفهای درگیر» را محکوم کرد. این البته رابطهای یکسویه نیست و عمده طرفداران ترامپ، راستگرایان افراطی سفیدپوستند. نمونه این وضعیت را میتوان در استقبال پرشکوه مردم گویلفورد از ترامپ در جریان اعتراضات اخیر دید که این امر موجب بهت و حیرت کارشناسان شد و بر همین اساس هم بسیاری معتقدند ترامپ در دور بعد هم رئیسجمهور آمریکا خواهد ماند. حمایت ترامپ از راستگرایان افراطی باعث شده سیاهان یک بار دیگر خود را در تنگنای افکار و ایدههای نژادپرستانه ببینند. آنها برای ادامه حیات ناچارند در برابر نژادپرستان راست و سیستمی که بر این اساس ایجاد شده و پیشفرضش مجرم بودن سیاهپوستان است، مبارزه کنند. بههمان میزانی که راستگرایان گرایشهای نژادپرستانه خود را در جامعه بروز میدهند، گروهای نژادپرستی هم ناچار به واکنش هستند. اعتراضات پس از قتل جورج فلوید بیش از آنکه اعتراض به ضدنژادپرستی باشد، اعتراض به نژادپرستانی بود که در نقطه مقابل ایستاده بودند؛ همانهایی که برای تحریک معترضان، در خیابان با گذاشتن زانو روی گردن یک نژادپرست دیگر، صحنه قتل جورج فلوید را بازسازی میکنند. در اعتراضات اخیر، اقلیتهای سیاهپوست، لاتینتبار، آسیایی و... به خیابان آمدند تا در جنگ شهروندی که ترامپ راه انداخته است، با رقبای سفیدپوست نژادپرستشان مبارزه کنند. بر همین اساس اعتراضات خیابانی و به زیر کشیدن مجسمهها و آتش زدن آنها را نمیتوان آغازگر عصر جدید در غرب که در آن نژادپرستی یک تابو به حساب میآید، تصور کرد. علاوهبر آن، ماهیت ساخت غرب مبتنیبر نژادپرستی بوده است و تصور اینکه با یک اعتراض این روند متوقف شود، امری محال است. در فضای قطبیشده فعلی در آمریکا نه رنگینپوستان میتوانند سکوت کنند و نه فریاد اعتراضشان باعث بازگشت سفیدپوستان از دیدگاهها و عملکردهای نژادپرستانهشان خواهد شد. بر این اساس جامعه آمریکا در این فقره محکوم به تشدید شکافها و رادیکالیسم دوسویه رنگینپوستان- نژادپرستان است. این شکاف میتواند به حکم گذر زمان به امری عادی تبدیل شود، اما قطعا منازعه از سطح تند فعلی نیز گذشته و توسعهای بیشتر پیدا خواهد کرد.
مقابله با نژادپرستان، نه نژادپرستی
اگر در آمریکا یک جنایت نژادپرستانه صورت گرفته، چرا در انگلیس و فرانسه مردم به خیابانها ریختند و مجسمههای سمبلهای نژادپرستی را بهدریا انداختند؟ اوضاع در بریتانیا خیلی متفاوت از آمریکا نیست، همچون آمریکا، بریتانیا نیز با موج جدید نژادپرستی درگیر است. مشهودترین شکل نژادپرستی در بریتانیا، در همهپرسی برگزیت که یکی از اصلیترین دلایل آن روند مهاجرت به این کشور بود، به تصویر کشیده شد و درنهایت نیز سال گذشته این کشور بهطور رسمی از اتحادیه اروپا خارج شد. پایین کشیدن مجسمههای یادآور نژادپرستی نیز بیش از آنکه مقابله با نژادپرستی باشد، واکنش به رشد گرایشهای افراطی در این کشور است. ماه گذشته روزنامه گاردین نوشت پس از همهپرسی برگزیت افراد نژادپرست حس اطمینان و دلگرمی بیشتری برای ارتکاب اقدامات نژادپرستانه دارند. آمار اقلیتهای قومی که از سوی افراد نژادپرست هدف قرار گرفتهاند از 64درصد در ژانویه 2016 یعنی 6ماه قبل از برگزاری همهپرسی برگزیت، به 76درصد در فوریه گذشته (بهمن/اسفند) رسیده است. این وضعیت زمینه جنگ شهروندی را در بریتانیا نیز گسترش داده است و در تظاهرات روز شنبه علیه نژادپرستی در لندن خود را بهخوبی نشان داد. در این اعتراضات که یک گروه شعار «جان سیاهان مهم است» میداد و گروه دیگر عبارات تحقیرآمیز نژادی بهکار میبرد، دوطرف با یکدیگر درگیر شدند. پلیس لندن اعلام کرده که در تجمعات برخی همراه خود اسلحههایی را میآورند.
در فرانسه نیز جریانهای دستراستی و نژادپرست ملیگرا به رهبری مارین لوپن، رهبر جبهه ملی فرانسه در اوج قدرت قرار دارند و در بلژیک نیز راستگرایان افراطی مخالف مهاجرت، گاهی اقداماتی را علیه مهاجران انجام میدهند. مرگ جورج فلوید فرصت مناسبی برای اقلیت تحقیر شده بود تا علیه نژادپرستان افراطی به خیابان بیایند. آنها در جنگ شهروندی شکل گرفته در اروپا و آمریکا، هرکدام خود را یک جورج فلوید میدیدند که برای نفس کشیدن، پیش از آنکه زانویی روی گردنشان قرار بگیرد باید کاری کنند.