به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، 90 سال زندگی شوخی نیست، مخصوصا در این روزگار. اصلا شمردن تا 90 هم سخت است. محمدعلی کشاورز، روز گذشته پس از طی 90 سال و دوماه از عمرش از میان ما رفت تا مانند این 12-10 سالی که در کاری حضور نداشت، صرفا به تماشای آثارش دلخوش باشیم. حالا و از آن پنجتنی که پرویز پرستویی سالها پیش گفته بود، فقط علی نصیریان را داریم. داود رشیدی، عزتالله انتظامی و جمشید مشایخی پیش از کشاورز رفته بودند و سینما و تلویزیون بزرگترهایش را از دست داده بود. در زمان حیات کشاورز هم بسیاری از منتقدان معتقد بودند کارنامه کاری وی کمنظیر است. سابقه همکاری با کارگردانان مهم سینمای ایران و حتی جهان از نسلهای مختلف و نبود فیلمهای سخیف و سطحی در فهرست فعالیتهایش از ویژگیهای خاص هنری محمدعلی کشاورز بود. هرچند عموم مردم ایران مرحوم کشاورز را با نقش «اسداللهخان» در سریال پدرسالار میشناسند، اما قبل از این سریال هم، نقشهای ماندگاری توسط وی روی پرده خلق و ماندگار شد. نکته مهمی که درمورد مرحوم کشاورز وجود داشت این بود که باوجود اندام و ویژگیهای ظاهری خاصش اما تنوع نقشهایش شگفتآور است؛ از نقشهای تاریخی گرفته تا پدربزرگ و منفی.
کشاورز و خوشه انگور
با این همه فیلم و بازی درخشان اما مرحوم کشاورز هیچ جایزهای از جشنواره فیلم فجر نبرد. چرایش را داوران و مدیران دورههای مختلف باید جواب بدهند. کشاورز تنها یکبار برای فیلم مادر کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین شد که در آن سال جایزه به خسرو شکیبایی برای هامون رسید. کشاورز اما سالها پیش و در گفتوگویی درباره بزرگترین جایزهای که در عمرش گرفته است، خاطرهای خواندنی تعریف کرد: «اما بزرگترین جایزهای که گرفتم از دست پسر جوانی بود که چرخ انگور فروشی داشت و به پیشم آمد و گفت من هیچ چیزی ندارم به تو بدهم غیر از اینکه حسم را بگویم و خوشهای انگور بهعنوان کادو به من داد که این بزرگترین جایزهای بود که در زندگیام گرفتم و در واقع بهترین قاضی مردم هستند که در کوچه و خیابان نقدهای فوقالعاده خوبی میکنند. یکبار هم بهعنوان چهره ماندگار در همایش چهرههای ماندگار انتخاب شدم.»
کشاورز، پزشکی و تئاتر
مرحوم کشاورز 12ساله بوده که کمکم سینما بهوجود آمده است. اکثر معلمهای او که در اصفهان زندگی میکرده، از تهران فارغالتحصیل شده بودند و آنها او را به تئاتر و سینما علاقهمند کردند. خانواده کشاورز هیچ مخالفتی برای وارد شدنش به کارهای هنری نداشتند. کشاورز در مدرسه تئاترهایی را کار میکرده که بیشتر مسائل وطنپرستی در آنها مطرح میشده و به موضوعاتی همچون علم بهتر است یا ثروت، میپرداخته است. کشاورز درباره انصرافش از پزشکی و حضورش در تئاتر گفته است: «آن زمان دانشکده پزشکی ملی تازه تاسیس شده بود و من هم برای ورود به این دانشکده در کنکور شرکت کرده و قبول شدم. خاطرم هست یکی از استادان درس فیزیولوژی برای تشریح جسد ما را به اتاق تشریح برد. همان زمان بود که احساس کردم اصلا تحمل و ظرفیت این رشته را ندارم. واقعا نمیتوانستم تشریح یک مرده را ببینم و با روحیه من سازگار نبود. به همینخاطر از دانشکده پزشکی بیرون آمدم و بعد خدمت سربازی رفتم. من برای گذراندن دوره چهارماهه دانشکده نظامی و گرفتن درجه افسری، خدمت بودم. خاطرم هست در آنجا فرمانده روشنفکری داشتیم. من برای فرار از برنامههای سربازی به این فرمانده گفتم که کار تئاتر میکنم. ایشان هم استقبال کرد و اجازه داد در دوران خدمت کار تئاتر انجام دهم. در آنجا یک افسر نمایشنامههای ملی- میهنی مینوشت، با این مضمون که ما در راه وطن کشته میشویم. این خیلی خوب بود، چون باعث شد دوران خدمت را با فعالیتهای هنری در پادگان سپری کنم. بعد از خدمت سربازی، در کنکور هنرستان هنرپیشگی شرکت کرده و جزء یکی از ۲۰ پذیرفتهشده این هنرستان شدم. در این هنرستان از حضور استادان طراز اول بهره برده و بهصورت علمی با تئاتر آشنا شدم. پس از فارغالتحصیلی از این هنرستان در اداره تئاتر استخدام شدم. به این صورت که هم کار تئاتر میکردم و هم کارمند بودم. البته همزمان در تلویزیون هم فعالیت میکردم. همان سالها دانشکده هنرهای دراماتیک با تلاشهای بسیار زیاد دکتر فروغ تاسیس شد. بهمدت چهار سال در رشته بازیگری و تئاتر در این دانشکده تحصیل کردم.»
کشاورز و کارگردانهای بزرگ
شاید در تاریخ سینمای ایران بازیگری شبیه به کشاورز پیدا نشود که با تعداد زیادی از کارگردانان بزرگ و مشهور ایران و جهان کار کرده باشد. اگر مبدا ورود کشاورز به سینما را سال 43 و فیلم «شب قوزی» فرخ غفاری قرار دهیم و آخرینش را «فرزند صبح» بهروز افخمی در سال 83 فرض کنیم، مشاهده میکنیم که در این 40سال چه کارنامه پرباری از مرحوم کشاورز بهجا مانده است. مرحوم علی حاتمی با کمالالملک، جعفرخان از فرنگ برگشته، مادر، دلشدگان، کمیته مجازات و تهران روزگار نو بیشترین همکاری را با محمدعلی کشاورز داشته است که دوتا آخری فیلمهایی بودند که از سریال هزاردستان مونتاژ و پخش شدند. فیلمهای «رگبار» ساخته بهرام بیضایی، «صادق کرده» از ناصر تقوایی، «آقای هالو» اثر داریوش مهرجویی و «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان ازجمله آثار مهمی بودند که کشاورز پیش از انقلاب در آنها حضور داشت. «صحرای تاتارها» ساخته والریو زورلینی و«کاروانها» از جیمز فارگو هم دو فیلمی بودند که محصول مشترک ایران با کشورهای دیگر بود و کشاورز از ایران در آنها نقشآفرینی کرد. کشاورز پیش از انقلاب در فیلمهایی مانند «شام آخر» از شهیار قنبری و «شطرنج باد» محمدرضا اصلانی هم حضور داشت و توانسته بود جایگاه محکمی برای خودش در سینما پیدا کند؛ جایگاهی که باوجود ستارگان قبل از انقلاب که مختصات خودشان را داشتند، قابلاعتنا بود. کشاورز نه فردین بود، نه بهروز وثوقی و نه حتی ناصر ملکمطیعی. خودش هم نمیخواست ایرج قادری، بیک ایمانوردی یا سعید راد باشد. محمدعلی کشاورز خودش بود و این را برای اهالی سینما و بهطور خاص کارگردانان و تهیهکنندگان سینما جا انداخته بود. پس از انقلاب هم کشاورز به مسیر خود ادامه داد.
«برزخیها» ساخته ایرج قادری نخستین فیلم مهم محمدعلی کشاورز پس از انقلاب بود. کشاورز در آن فیلم در کنار فردین، ایرج قادری، سعید راد و ناصر ملکمطیعی بازی کرد و برخلاف فیلم که رفتار مهربانانهای ندید، اما به مسیر بازیگریاش ادامه داد و پس از آن با کمالالملک و «کفشهای میرزانوروز» ساخته محمد متوسلانی خودش را در سینمای بعد از انقلاب هم تثبیت کرد. اما تثبیت جایگاه کشاورز باعث نشد قید کارکردن با جوانان آن زمان را بزند. ریسکپذیری و اعتماد به کارگردانان جوان در کارنامه کاری وی بهوفور دیده میشود. به این فهرست نگاه کنید تا اثبات این مدعا راحتتر شود؛ «روز واقعه» به کارگردانی شهرام اسدی، «زیر درختان زیتون» از عباس کیارستمی، «خسوف» از رسول ملاقلیپور، «یک مرد، یک خرس» ساخته مسعود جعفری جوزانی، «آقای بخشدار» از خسرو معصومی، «ناصرالدینشاه آکتور سینما» محسن مخملباف، «جستوجو در جزیره» اثر مهدی صباغزاده و «پول خارجی» رخشان بنیاعتماد. هیچکدام از این کارگردانان در زمان ساخت این فیلمها شهرت و تسلط فعلی را نداشتند، اما محمدعلی کشاورز به آنها اعتماد کرد و تجربههای خوبی هم در تاریخ سینمای پس از انقلاب از او ثبت شده است.
کشاورز و چهرهها
مرحوم کشاورز بهدلیل همکاری با چهرههای مختلف و متعدد، خاطرات زیادی از آنها را در گفتوگوهایی تعریف و ثبت کرده است. گاهی از فردی به نیکی یاد کرده و گاهی هم انتقادی را متوجه آن فرد کرده است. صداقت و صراحت بیان، دو مشخصه اصلی مرحوم کشاورز به گواهی اطرافیان و همکارانش بوده است. در ادامه خاطرات وی از برخی هنرمندان آمده است.
آنتونی کوئین
در سال 55 کارگردان فیلم «کاروانها» که محصول مشترکی از ایران و آمریکا، آلمان و فرانسه بود، کارهای سینما و تئاتر من را دیده بود و خواست در کارش بازی داشته باشم. این فیلم به زبان انگلیسی در اصفهان فیلمبرداری میشد. آنتونی کوئین و مایکل سارازیب از دیگر بازیگرانی بودند که در این فیلم حضور داشتند. کار من بیشتر با آنتونی کوئین بود. او نقاش خیلی خوبی بود و شطرنج را هم فوقالعاده بازی میکرد. موزیک را خیلی خوب میدانست و بسیار خوب میخواند و درمجموع آدم باشعور و باسوادی بود. گفتوگوهایی که با هم میکردیم، برایم جالب بود که میگفت آرزو دارم یکبار روی صحنه تئاتر بروم و وقتی فهمید من هنرپیشه تئاتر هستم، گلایه کرد که چرا زودتر نگفتهام. ما خیلی با هم رفیق شدیم و بحث و گفتوگوهای زیادی با هم میکردیم. حتی یکبار که یکی از فیلمهایش در اصفهان اکران میشد، با هم به تماشای آن رفتیم و اینکه میدید صدایش به فارسی دوبله شده است برایش جالب بود و با شوخی میگفت: «کی فارسی صحبت کردم که خودم خبر ندارم؟!»
داریوش مهرجویی
مهرجویی بعد از اینکه به ایران آمد، فیلمی را به نام «الماس 32» ساخت که فیلم بسیار بدی بود؛ کاری تجاری که هیچ موفقیتی بهدست نیاورد. بعد بههمراه بچههای اداره تئاتر نظیر نصیریان، مشایخی، انتظامی و دکتر ساعدی «گاو» را ساخت که کار موفقی بود و بعد «آقای هالو» را که قبلا نصیریان نمایشنامهاش را کار کرده بود و سناریوی آن را نوشته بود، با هم کار کردیم.
مسعود کیمیایی
بازی در «قیصر» به کارگردانی مسعود کیمیایی به من پیشنهاد شد که نقش «فرمان» را ایفا کنم، اما با وسواس خاصی که داشتم و دارم، دوست نداشتم در آن فیلم باشم و درواقع گروه خونیام به آنها نمیخورد و معتقد به آن کارها و آن نوع سینما نبودم و از بچههای تئاتر تنها مشایخی در آن فیلم بازی کرد. کارگردانهای فرهیختهای هم بودند که اجازه داشتیم با آنها کار کنیم و حق شرکت در کارهای تجارتی را نداشتیم.
علی حاتمی
سال 59 مشغول بازی در سریال «سربداران» بودم که علی حاتمی «هزار دستان» را شروع کرد و این اولین کار من با او بود. البته قبلا نمایشنامههایی که نوشته بود را در تئاتر کار کرده بودم. علی از بچههایی بود که از اداره هنرهای دراماتیک بیرون آمد و در رشته ادبیات دراماتیک تحصیل میکرد و در بعضی کلاسها با هم بودیم. فیلمهای خوبی هم ساخته بود مثل «سوتهدلان» و «ستارخان» و درواقع فیلمنامهنویس ماهری بود و هنوز کسی روی دست او در دیالوگنویسی بهخصوص در زمان قاجاریه بلند نشده است. سر «هزاردستان» به من گفت حالا دیگر باید با من کار کنی. او فیلمنامهاش را به کسی نمیداد؛ البته اینکه میگویند چیزی آماده نداشت اشتباه است. علی همهچیزش آماده بود، منتها دست کسی نمیداد و فـــــقــــط به تعداد معدودی که با آنها آشنا بود، میداد.
عباس کیارستمی
من اولین بازیگر حرفهای هستم که با عباس کیارستمی کار کردم. البته کاری را قبل از انقلاب با بازیگران حرفهای داشت، اما بعد از آن دیگر بیشتر با مردم عادی کار کرده بود. «زیر درختان زیتون» تجربه خیلی خوبی برایم بود. کیارستمی را از طریق فیلمهایش میشناختم که از من برای بازی در نقش کارگردان در این فیلم که نقش خودش بود، دعوت کرد. من در زیر درختان زیتون، بهعنوان یک هنرپیشه حرفهای کار نکردم. عباس هم از من همین را میخواست. او از تواناترین کارگردانها بود و دقیقا میدانست که چه میخواهد. قبل از اینکه کاری را شروع کند لوکیشنها را انتخاب میکند و براساس آن سناریو مینویسد و دقیقا میداند کجا فیلمبرداری کند و رهبری فوقالعاده خوبی در کار دارد.
رسول ملاقلیپور
برای من باعث تاسف است که رسول در دوران جوانی فوت کرد. ما موقعی که «خسوف» را با هم کار کردیم هنوز آن رشد کامل را نکرده بود، اما بچه بسیار صادقی بود و میخواست روزبهروز ترقی کند. آمد خانه من و گفت باید در فیلمم بازی کنی، سناریو را خواندم و قبول کردم. کاراکتر خاصی داشت و بعد از آن هم فیلمهای خوبی ساخت و تکنیک و کارگردانیاش بسیار بالا رفت و معتقدم رسول تنها کسی بود که درباره جنگ، فیلمهای قشنگی ساخت. کارش را بسیار دوست داشت و به آن احترام میگذاشت. من همیشه صداقت را در کارش میدیدم، فکر میکنم جای خالی رسول در سینمای ما نمود خواهد داشت.
پرویز فنیزاده
با پرویز فنیزاده 25 سال دوست و همکار بودم. او ابتدا مصحح روزنامه اطلاعات بود و بعد به تئاتر علاقهمند شد و به کلاسهای حمید سمندریان رفت. پس از آن در اداره تئاتر ماند و همانجا استخدام شد. استعداد نابی بود و من هربار با او همبازی میشدم، چیز جدیدی در بازیاش میدیدم، اما متاسفانه معتاد شد. 12-10 بار برای ترک در بیمارستان خواباندمش ولی ترک نکرد و در این راه هم درگذشت. بههمیندلیل به هنرمندان میگویم همیشه سرتان در لاک خودتان باشد و از جماعت سرمایهدار دوری کنید که شما را بیچاره میکنند. متاسفانه پرویز از وقتی با این عده حشر و نشر پیدا کرد به اعتیاد دچار شد.
* نویسنده: سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار