«فرهیختگان» گزارش می‌دهد
قصه‌گویی هنوز در جامعه ایرانی مخاطب جدی دارد، شاهد این ماجرا رونق داستان‌گویی در اینستاگرام است،فضایی که قابل نظارت نیست.
  • ۱۳۹۹-۰۳-۲۵ - ۰۶:۱۶
  • 00
«فرهیختگان» گزارش می‌دهد
قصه‌های عصر اینستاگرام
قصه‌های عصر اینستاگرام

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، ما عاشق قصه هستیم، قصه‌هایی که برایمان از قصه مادربزرگ و پدربزرگ در زمان کودکی شروع شد و هنوز هم برایمان جذابیت دارد و هر جایی قصه‌ای را بشنویم سریع جذب می‌شویم و به‌دنبال این هستیم که بدانیم آخر قصه به‌کجا می‌رسد. حالا شاید این قصه‌هایی که در این زمان جدید و بزرگسالی‌مان می‌شنویم کمی متفاوت باشد از قصه‌های بچگی. اینکه جمع می‌شدیم در حیاط خانه پدربزرگ و او کتابی را دست می‌گرفت و ما هم دراز کشیده و به قصه‌ای که او از شاهنامه می‌خواند گوش می‌دادیم. او با «یکی بود یکی نبود و غیر از خدا هیچ‌کس نبود» ما را وارد دنیای قصه‌ها می‌کرد. اما حالا در همین گوشی‌های کوچکی که دست هر‌کسی وجود دارد، می‌توان قصه‌های زیادی را دید و پیدا کرد. اگر اینستاگرام داشته باشید حتما تا به‌ حال دیده‌اید صفحه‌هایی را که گرداننده صفحه، داستان زندگی شخصی‌اش را تعریف می‌کند و خیلی هم از آن استقبال می‌شود یا اینکه نویسنده‌ای داستانش را از این فضا شروع می‌کند و بعد از اینکه استقبال را دید به مخاطبان صفحه‌اش می‌گوید که کتابش را منتشر خواهد کرد و بقیه داستان را در کتاب بخوانند و نوع سومی از داستان‌ها که شاید متفاوت با این دو مدل قبلی باشد. داستان‌هایی که شاید برای نوشتن‌شان خط‌قرمزی رعایت نمی‌شود و اتفاقا در همین ایام نوروز بود که به لطف این ویروس منحوس، با یکی از این صفحه‌ها آشنا شدم. در اینستاگرام می‌چرخیدم و در اکسپلورو این صفحه مجازی، تیتری که برای داستان انتخاب شده بود، باعث شد تا صفحه را باز کنم. اما خب تقریبا داستان با تیتری که داشت متفاوت بود. اما تیتر آن باعث کنجکاوی مخاطب می‌شد. داستانی که نه سر دارد و نه ته. اما همان تیتر که یک‌سری خط‌قرمزها را رد می‌کندباعث می‌شود تا مخاطب جذب این مطالب شود و آن را دنبال کند. قصه همیشه برای مخاطب جذاب است و به‌دنبال آن است. برای همین به‌سراغ بستر قصه‌گویی در اینستاگرام رفتیم و مدل‌های مختلف این قصه‌گویی در این فضا را تحلیل کردیم و در کنار آن به‌سراغ یک داستان‌نویس و یک مشاور خانواده هم رفتیم تا برایمان از این مدل قصه‌گویی‌ها بگویند. حرف‌مان این نیست که این قصه‌ها خوب است یا بد، اما این قصه‌ها بعد متفاوت و جدیدی از قصه‌گویی را روی مخاطب باز می‌کنند که باید دید چقدر ماندگار و چقدر تاثیرگذار هستند.

گفتن داستان‌ زندگی در فضای مجازی

شاید برای خیلی‌ها شنیدن زندگی شخصی آدم‌ها جذاب باشد. مخصوصا اینکه ما آدم‌ها کلا عاشق قصه و داستان هستیم. برای این هم کلی مثال داریم که در همین اینستاگرام اتفاق افتاد و نویسنده داستان زندگی خودش را گذاشت و مخاطب زیادی هم پیدا کرد. اولین‌بار فکر می‌کنم، چند سال پیش بود که چیستا یثربی این کار را شروع کرد و با نوشتن داستان «پستچی»، یک کار جدید را آغاز کرد و با گذاشتن این داستان در صفحه شخصی‌اش و کانال تلگرام، مخاطبان زیادی را جذب کرد و درنهایت به این رسید که حالا باید کتاب این داستان را منتشر کند. کتابی که بسیار هم پرمخاطب بود. همان زمان گفت‌وگویی با چیستا یثربی داشتم و او درباره این داستان و شروعش در فضای مجازی می‌گوید: «هدف اصلی‌ام برای نوشتن این داستان، شبی که شروع به نوشتن کردم در‌حال چک‌کردن اینستاگرام بودم، عادت دارم خیلی دقیق بنشینم و صفحه‌ها را ببینم و نظر بدهم؛ همه در اینستاگرام عکس خیلی شیک و به‌روز از خودشان گذاشتند یا هیچی زیرش نیست یا یک جمله‌ای نوشته شده، پیش خودم گفتم اگر اینستا این است من اصلا نمی‌خواهم‌ چنین چیزی داشته باشم که ما مدام برویم خودمان را به‌روز کنیم و عکس جدید بگذاریم آن‌هم با التماس از دخترم که بیا و با این گوشی از من عکس بینداز! چون من ترس وحشتناکی از کامپیوتر و دنیای دیجیتال دارم؛ به‌همین‌خاطر به دخترم می‌گفتم ترجیح می‌دهم اگر بناست در اینستاگرام حضور داشته باشم باید کتاب بنویسم وگرنه بیرون می‌آیم. شبی که پستچی منتشر شد، ششمین ماه ورود من به اینستاگرام بود؛ تعداد فالوورهایم 30 هزار نفر بود، که همگی از نسل خودم بودند و دهه هفتادی‌ها بین‌شان کم بود چون من را نمی‌شناختند اما بعد از پستچی دیدم که همین دهه هفتادی‌ها دارند واکنش نشان می‌دهند و به جمع دنبال‌کنندگان من پیوستند.»

شاید بتوان گفت بعد از این اتفاق بود که نوشتن داستان‌ها در فضای مجازی شدت بیشتری گرفت و خیلی از نویسندگان مشهور به‌سراغ این مدل از داستان‌نویسی رفتند و با نوشتن داستان زندگی‌شان، مخاطب را جذب کردند. البته مدل‌های دیگری هم از نویسنده‌ها شاهد بودیم. مثلا روزبه معین که کتاب «قهوه سرد آقای نویسنده» را از همین فضای اینستاگرام شروع کرد و کتاب بعد از انتشار توانست مخاطبان زیادی پیدا کند. او درباره استفاده از این فضا گفته است: «فضای مجازی یک تکنولوژی تازه است که باید از آن استفاده درست کرد و من این‌ کار را کرده‌ام. فضای مجازی برای من مثل یک کاتالیزور عمل کرد تا بتوانم نوشته‌هایم را معرفی کنم. شاید اگر فضای مجازی نبود اتفاق امروز برای من ۱۰ سال بعد ‌می‌افتاد. سعی کردم در این فضا با مخاطبم ارتباط برقرار کنم. قسمت‌هایی از کتابم که ‌می‌دانستم آنها را جذب ‌می‌کند را در اینستاگرام ‌می‌گذاشتم و قسمت‌هایی از شاهکارهای ادبی دنیا را در کانال تلگرام. همه اینها رفته‌رفته باعث ارتباط خوب میان من و مخاطبانم شد.» از این مدل داستان‌هایی که از اینستاگرام شروع شدند و بعد به کتاب رسیدند زیاد است. البته شاید برخی هم نخواهند کتاب بنویسند، فقط این فضا را انتخاب می‌کنند تا داستان زندگی‌شان را نشر دهند. مثلا به‌تازگی، ستاره‌سادات قطبی، همسر شهرام شکیبا، از این فضا استفاده می‌کند و برخی از اتفاق‌های زندگی‌اش را داستان‌وار در این فضا منتشر می‌کند که طبیعتا استقبال زیادی هم از آن شده است. یک مدل دیگر هم در این فضا وجود دارد، آدم‌هایی که به‌قول معروف اینفلوئنسر هستند و با گذاشتن داستان زندگی‌شان که مثلا به‌سختی و بعد از 10 سال موفق شدیم تا به‌هم برسیم، داستان زندگی‌شان را می‌گویند و خب مخاطب را کنجکاو می‌کنند و این باعث می‌شود تا دنبال‌شان کنند و طبیعتا این فرد هر روز گوشه‌ای از زندگی‌اش را برای مخاطب می‌گذارد. حتی دعواهایی که در زندگی شخصی‌اش اتفاق می‌افتد را بازگو می‌کند از این مدل صفحه‌ها هم زیاد داریم که حتی برخی از آنها یک میلیون فالوور هم جذب کرده‌اند، با همین گفتن از زندگی شخصی و گفتن از چگونگی علاقه‌شان.

ما برای آگاهی آمدیم!

یک مدل دیگر از داستان‌هایی که صفحه‌هایشان در اینستاگرام زیاد است، مدلی خاص از گفتن داستان‌هایی است که بیشتر از اینکه واقعی باشد، تخیلی به‌نظر می‌رسد. این مدل صفحه‌ها زیاد هستند و با نوع فعالیتی که دارند، انگار شبکه‌ای به‌هم متصل هستند، برای اینکه بتوانم از کارشان سردربیاورم باید اکانت دیگری می‌داشتم. به‌سرعت اکانت دیگری ساختم به چند نفرشان پیغام دادم. امیدی نداشتم که زود جواب بدهند، اما به‌سرعت هر‌چه تمام‌تر پاسخ دادند، پرسیده بودم اگر کسی بخواهد داستان زندگی‌‌اش را بفرستد، چه‌کاری باید انجام دهد؟ و راهنمایی خواسته بودم. اولین پیج که حدود ۵۰ هزار فالوور داشت پاسخم را داد و گفت: «اصلا سخت نیست و کاری ندارد از بچگی‌ات شروع کن به نوشتن و جاهایی که فکر می‌کنی مهم است، توضیح بیشتری بده.» ادمین دومین پیج به‌جای اینکه تایپ کند، صوت فرستاد و در آن صوت می‌گفت: «اصلا لازم نیست کار سختی انجام بدهی، ابتدا یک خلاصه کوتاه متن از زندگی‌ات رو برای ما می‌فرستی و بعد اگر از نظر ما اوکی بود، درمورد برخی جزئیات که مدنظر ماست با‌هم هماهنگ می‌کنیم و داستان خوبی را می‌نویسیم.» صدایی که در آن صوت شنیدم، خانمی جوان و کم‌سن‌و‌سال به‌نظر می‌رسید. پیج سوم هم که فالوور بیشتری نسبت به آن دو پیج قبلی داشت، جوابی مشابه همان دو نفر قبلی فرستاد که باید داستان زندگی‌ات را تایپ کنی و بفرستی. از سه ادمین پرسیدم که باید مبلغی برای داستان زندگی‌ام بپردازم؟ چون طبیعتا باید راه درآمدی برای آنها وجود داشته باشد؛ که این داستان‌ها را منتشر می‌کنند. هر سه نفر تقریبا با یک فاصله کوتاه جواب دادند که نه مبلغی نمی‌خواهیم اما خب بستگی به داستان‌تان دارد. ربطش با داستان را که پرسیدم، همان خانمی که صوت فرستاده بود جواب داد و گفت: «ببین عزیزم، همه‌چیز به داستان شما بازمی‌گردد، اگر داستان‌تان خیلی خاص باشد و بتوانید خوب تعریف کنید شرایط برعکس می‌شود و ما مبلغی را به شما پرداخت می‌کنیم.» قضیه جالب شد و برای اینکه اعتمادش را جلب کنم. گفتم: «برای من پول مهم نیست. مهم این است که خیلی‌ها داستان زندگی من را بخوانند و تجربه داشته باشند.» حرفم را لایک کرد و گفت: «هدف ما همین است. ما می‌خواهیم با این داستان‌ها به مردم آگاهی بدهیم! همه هدف من از این کار همین بوده است، در این چند ماهی که پیج را راه‌اندازی کردم. بارها گفتم که این تجربه‌ها بسیار می‌تواند به همه کمک کند!» پرسیدم اگر بستگانم هم از این دست خاطرات داشته باشند، می‌توانم برای شما بازگو کنم؟ بدون اینکه مکثی کند حتما و البته‌ای برایم فرستاد و گفت: «ببین عزیزم، مهم این است که این داستان یک جذابیتی داشته باشد که مخاطب قسمت‌های مختلف آن را دنبال کند. مثلا داستان‌های تجاوز و خیانت، جذابیت زیادی دارد که با ذکر جزئیات مسائل، تعداد مخاطبان متن بیشتر می‌شود. خوبی این مدل قصه‌ها این است که ما می‌توانیم در پست‌های مختلف این را برای مخاطب بگذاریم.» همه حرف‌هایش در ذهنم می‌چرخید و واقعا نمی‌توانستم صحبت کنم. انگار خودش فهمیده بود که کمی هنگ کرده‌ام. برای اینکه شک نکند گفتم بله درست است و بعد هم گفتم: «این صفحه‌ها زیاد هستند مثل صفحه شما. نمی‌دانم که کدام صفحه را انتخاب کنم؟» همان‌طور که حدس می‌زدم که ممکن است اینها شبکه‌های وابسته به هم باشند در جوابم گفت: «فرقی نمی‌کند برای صفحه من داستانی را بگویی یا برای صفحات دیگر. مهم این است که تو این داستان را تعریف کنی.» در‌مورد چطور نوشتن داستان پرسیدم و او هم گفت: «فرقی ندارد فقط کافی است که با جزئیات بیشتر داستان را تعریف کنی.» می‌پرسم خب این با جزئیات تعریف کردن باعث نمی‌شود که صفحه شما مسدود شود. می‌گوید: «نه ما خودمان بلدیم داستان را چطور درست کنیم که مشکلی پیش نیاید.»

دوباره در‌مورد داستان زندگی دوستانم می‌پرسم که اگر بخواهم تعریف کنند که می‌گوید: «ما در همین سایت خودمان چند نفری را داریم که داستان‌های خانواده و دوستان و نزدیکان‌شان را برای ما تعریف کردند و چون قلم خوبی داشتند الان با ما همکاری می‌کنند و داستان‌ها را برایمان تعریف می‌کنند و ما هم برای هر داستان مبلغی را برایشان درنظر می‌گیریم.» تا به مبلغ رسیدیم پرسیدم، خب اگر قرار باشد برای این داستان‌ها پولی پرداخت کنید باید پول زیادی را بدهید. می‌گوید: «پول زیادی پرداخت نمی‌کنیم. چون همه داستان‌ها را خودمان می‌نویسیم و بازنویسی می‌کنیم اما خب هستند کسانی که می‌توانند در این راه به ما کمک کنند. بالاخره پول کمی هم پرداخت می‌کنیم.» حرف‌مان تمام می‌شود و به‌دنبال این هستم تا اطلاعات بیشتری پیدا کنم. با نگاهی کوتاه مشخص است که درآمدشان از تبلیغات است؛ درآمدهایی که طبعا هر چقدر فالوور بیشتری داشته باشند، روی تبلیغات تاثیرگذار است و برای همین از هر راهی به‌دنبال جذب مخاطب هستند مثلا انتخاب عنوان داستان‌های‌شان به‌گونه‌ای است که مخاطب در لحظه اول جذب داستان شود و بعد هم به‌دنبال بقیه داستان برود تا بتواند داستان زندگی این شخص را بفهمد. نکته مهم در این مدل داستان‌ها همین تخیلی بودن آنهاست که ذهن خود گرداننده سایت باعث می‌شود تا در این فضا به‌دنبال چنین داستان‌هایی برود و چنین تیترهایی را انتخاب کند که مخاطب با دیدن آنها فکر کند که الان با چه داستانی روبه‌رو خواهد بود!

نگاه روانشناس: امنیت روانی کودک و نوجوان در مقابل داستان‌های تخیلی

صحبتش را با یک مثال از یکی از مراجعانش شروع می‌کند که فرزند 13 ساله‌اش را برای مشاوره آورده بود و به‌خاطر اطلاعاتی که در فضای مجازی به‌دست آورد، حال بدی داشت و به یک مشاوره احتیاج داشت. سهیلا (فاطمه) اسدپور مشاور خانواده است و در کنار اینکه معلم بازنشسته هم بوده، از فضای مجازی و استفاده بیش ازحد از آن هم در بین شاگردان یا مراجعانی که داشته، خاطرات زیادی دارد، اما معتقد است آن دختر 13ساله مثال مناسبی برای موضوع ما است و می‌گوید: «دقیقا یادم می‌آید که این دختربچه حال خوبی نداشت. سرگردان بود و مدام با خودش یک‌سری جملات را تکرار می‌کرد. بعد از صحبت‌های زیاد متوجه شدم او عاشق داستان است و دوستانش یک‌سری صفحه مجازی را به او معرفی کرده‌اند که داستان‌های عاشقانه دارد و او هم با خواندن آنها، خودش را جای قهرمان این داستان‌ها می‌گذاشته و درنهایت به یک سرگردانی وحشتناک رسیده بود؛ مساله‌ای که این روزها خیلی شایع شده است و در فضای مجازی هم آن را به‌وفور می‌بینیم. در کانال‌ها و صفحه‌های مختلف با عناوین اغواکننده، فالوور جذب می‌کنند و درنهایت هم به کسب درآمد می‌پردازند. اما این کاری که انجام می‌دهند به یک هنجارشکنی می‌رسد و درنهایت یک فرهنگ را در جامعه ترویج می‌دهد که آن فرهنگ از ما نیست. البته اگر فرهنگ بومی را هم درنظر نگیریم، این اتفاق در هیچ جای دنیا قابل‌پذیرش نخواهد بود. این مساله بسیار قابل‌تامل و هشدار‌دهنده خواهد بود.»این مساله برای خانواده‌ها نوعی هشدار است؛ هشداری که شاید بیشتر خانواده‌ها به آن بی‌توجه باشند. شما درنظر بگیرید که فضای مجازی فقط متعلق به یک سن خاص نیست، بلکه از همه سنین در این فضا حضور دارند. مثلا تصور کنید چنین عنوانی را در این فضا ببینید: «من تحت سوءاستفاده جنسی قرار گرفتم، ولی...» این عنوان مخاطب را درگیر خودش خواهد کرد، چون ما آدم‌ها تحت‌تاثیر هیجانات خودمان، هر خبری را که هیجان‌انگیز باشد، دنبال می‌کنیم. ما همیشه به‌دنبال همذات‌پنداری هستیم. اینکه اینها با چه هدفی این کارها را انجام می‌دهند یک بحث است، اینکه چه تاثیری روی مخاطبان‌شان می‌گذارند، یک بحث دیگر. این مخاطبان ممکن است سن کمی داشته باشند و زودتر تحت‌تاثیر قرار بگیرند. گردانندگان این صفحه‌ها عموما دست روی موضوعاتی می‌گذارند که می‌دانند مخاطب روی آن حساس است، برای همین این نوع تیترها را برای مطالب‌شان انتخاب می‌کنند. در اینکه اینها هدفی جز فالوور جذب کردن برای کسب درآمد ندارند، هیچ شکی نیست. اینها از این طریق شهرتی پوشالی به‌دست می‌آورند و همین شهرت می‌تواند به آنها کمک بسیاری ‌کند. شاید یک فرد بگوید خب، چه اشکالی دارد؟ بله اشکال این موضوع، برای این افراد نیست؛ برای کسانی است که مخاطب آنها می‌شوند. این مدل داستان‌ها باعث اختلال روانی برای خانواده‌ها می‌شود. می‌خواهم بگویم پشت این پست‌ها به‌هیچ عنوان هیچ حسن‌نیتی وجود ندارد. شاید این افراد بگویند که می‌خواهند آگاهی بدهند، اما این مدل آگاهی دادن اصلا قابل‌پذیرش نیست که اینقدر عریان بخواهند درمورد یک موضوع صحبت کنند.

وقتی بررسی می‌کنیم متوجه می‌شویم که این مدل داستان‌ها زنگ خطری جدی برای خانواده‌ها است. یک نوجوان این داستان را می‌بیند؛ حالا یا خودش را جای آن شخصیت اصلی می‌گذارد یا آن اتفاقی را که خوانده است، به‌جای پدر و مادر خودش می‌گذارد و همه اینها در روحیه آن نوجوان بسیار موثر است و چقدر دنیای این کودک یا نوجوان می‌تواند دنیای ناامن و ترسناکی باشد، درحالی‌که مهم‌ترین چیزی که برای بچه‌ها از نان شب هم واجب‌تر است، احساس امنیت است. حتی ممکن است این ترس‌ها در کودک تبدیل به ترس‌های فوبیایی شود و عوارض بسیار خطرناکی داشته باشد. این نسل قرار است آینده را بسازد و هرچه که داریم باید برای این بچه‌ها بگذاریم تا دنیای امن‌تری داشته باشند، نه اینکه در فضای مجازی با مدل‌های مختلفی روبه‌رو باشیم که با اسم داستان زندگی، یک مفهوم نامناسب را در اختیار آنها قرار دهیم. یک نوجوان با روبه‌رو شدن با این قبیل محتواها، دچار ترس‌های زیادی خواهد شد. یک نکته دیگر درمورد این‌گونه مطالب این است که خانواده‌ای که زندگی نرمال و مطلوبی دارد، نمی‌داند که با خواندن این صفحه‌ها، چقدر ممکن است اعضای خانواده، تحت‌تاثیر این مطالب قرار بگیرند و چیزی را که در زندگی‌شان وجود ندارد، طلب کنند و دچار مشکلات شوند. بنیه روانی جامعه با این مسائل تحت‌تاثیر قرار می‌گیرد، نگرانی ایجاد می‌کند و حتما بحران‌های اخلاقی ایجاد می‌شود.»

نگاه نویسنده: هر زمانی برای خلق قصه ابزار خودش را دارد

احسان رضایی را به‌عنوان کسی می‌شناسیم که هم کتابخوان است و هم نویسنده و هم کتاب‌شناس، کسی که با دنیای قصه‌ها آشناست. او درباره قصه‌گویی در فضای اینستاگرام گفت: «آدمیزاد، علاقه به قصه دارد و تا به حال تنها موجودی که توانسته است قصه بگوید و می‌شناسیم؛ همین آدیمزاد است. یک نویسنده‌ای اسم قصه‌اش را گذاشته بود، «حیوان قصه‌گو» و به فارسی هم ترجمه شده و نشر مرکز آن را منتشر کرده است و ایده آن هم این بود که فقط آدم می‌تواند قصه بگوید و هیچ موجود دیگری در جهان، تا به حال شناسایی نشده است که قدرت خلق قصه داشته باشد. البته بگویم تلاش‌هایی شده که هوش مصنوعی به سمت قصه گفتن برود اما تا به حال به نتیجه نرسیده است. شاید بعد‌ها به این برسند اما آن هم هوشی است که به هر حال از هوش انسانی بهره می‌برد. همه اینها را گفتم که به این برسم که آدمیزاد یک توانایی‌ای دارد. این توانایی از قدیم‌الایام برایش جذاب بوده است و هر دوره‌ای با ابزارهای همان دوره قصه می‌گفتند. در دوره‌ای که چیزی به اسم چاپ وجود نداشت، راویانی وجود داشتند که قصه‌ها را تعریف می‌کردند که شغل‌شان قصه‌خوانی یا قصه‌گویی بود. مدتی است که در مورد این موضوع در حال تحقیق هستم و یک گروه از این افراد را به‌عنوان نقال‌ها می‌شناسم که قصه‌های شاهنامه و حوادث ملی را برایمان تعریف می‌کردند. در دوره‌ای که به بحث صنعت چاپ رسیدیم، در کتاب و مجلات، با این قصه‌گویی‌ها روبه‌رو بودیم و در دوره جدید هم به کتاب‌های الکترونیک رسیدیم و الان در فضای مجازی و شبکه‌های مجازی این قصه‌گویی را دنبال می‌کنیم. بنابراین این مساله از علاقه قدیمی بشر می‌آید که هر دوره‌ای این قصه‌گویی با ابزاری که وجود دارد، بیان می‌شود. اما خب باید بگویم که این مدل داستان‌هایی که در فضای مجازی وجود دارد از مدل داستان‌های پاورقی است. داستان‌هایی که دنباله‌دار هستند و هدف‌شان از این دنباله‌ها کشاندن مخاطب به سمت خواندن ادامه این ماجراست با اهدافی که گرداننده آن صفحه دارد، مثلا گرفتن تبلیغات برای صفحه‌اش یا فروختن کتابش. البته انواع دیگر داستان‌ها را هم در این فضا داریم و مثل «چت بوک‌ها»، یعنی داستان‌هایی که در قالب چت نوشته می‌شوند. این مدل داستان در ژاپن طرفداران زیادی دارد و به‌تازگی در ایران هم آمده است. یا داستان‌های تعاملی که نویسنده در این مدل، چند حالت را برای داستانش درنظر می‌گیرد. مثلا می‌گوید: «شخصیت داستان وارد خانه شد و یک چیز عجیبی دید.» بعد سه گزینه برای انتخاب می‌گذارد و می‌گوید به‌نظر شما کدام‌یک از این اتفاق‌ها را شخصیت داستان دیده است و هرکدام از این گزینه‌ها را که مخاطب انتخاب کند، داستان به یک سمت می‌رود. اینها انواع قصه‌گویی‌هایی است که در فضای مجازی دیده می‌شود. نه می‌توان گفت خوب و نه می‌توان گفت بد است. تنها یک مدل و ابزار است. ممکن است محتوای خوب داشته باشد، ممکن است محتوای بد هم داشته باشد. از منظر تکنیک نویسندگی، ممکن است قوی یا ضعیف باشد. اینها بررسی‌های بعدی است اما از لحاظ قالب، فضای جدیدی است که در اختیار نویسنده‌ها قرار دارد. در مورد کیفیت این داستان‌ها هم باید بگویم درنهایت توسط خواننده‌ها این مساله تعیین می‌شود. ما خیلی از داستان‌ها را داریم که در زمان انتشار مورد اقبال قرار نگرفتند اما الان جزء داستان‌های جذاب کلاسیک طبقه‌بندی می‌شوند. اینکه بالاخره استقبال از اینها چطور خواهد بود، باید بگذاریم تا زمان آن را تعیین کند اما به‌عنوان یک داستان‌نویس معتقدم که از ابزارهای جدید می‌توانیم برای خلق داستان استفاده کنیم. ضمن اینکه خیلی وقت‌ها همین فضای مجازی کمک می‌کند تا عرصه داستان‌نویسی ما از یک مسائلی مصون بماند. مثلا خیلی‌ها دل‌شان می‌خواهد خودشان را در قالب نویسنده ببینند.

ممکن است با همین نوشتن در فضای مجازی میل نوشتن‌شان تسکین پیدا کند و دیگر لازم نباشد که کتاب بنویسند. چون دیده می‌شوند. ممکن است از میزان لایک و کامنتی که می‌گیرد، متوجه شود که خب این داستان اگر منتشر شود، مخاطب زیادی نخواهد داشت.البته در مورد توفیق یک داستان به چند موضوع می‌توانیم اشاره کنیم، مثلا ممکن است یک‌سری موفقیت‌ها مقطعی و یک‌سری موفقیت‌ها طولانی‌مدت باشد. یک اثری مثل شاهنامه، در طولانی‌مدت موفق بوده است اما داستان‌هایی را داریم که به مدت دو سال اوج گرفته‌اند و بعد از آن وقتی آن نویسنده، داستان دیگری را نوشته، دیگر در کارش موفق نبوده است. این اتفاقی است که برای خیلی از نویسنده‌هایی که اسم‌شان را می‌گذاریم نویسندگان عامه‌پسند، اتفاق می‌افتد. من فکر می‌کنم در داستان‌هایی که در فضای مجازی شکل می‌گیرند هر دو نوع این شکست و موفقیت را داریم که این بحث را می‌توان در جهت ماندگاری آنها هم تعمیم داد. این ماندگاری به قدرت قلم نویسنده بستگی دارد و اینکه به چه ساحت‌هایی از وجود آدمی، سرک کشیده باشد. چیزهایی را گفته است که دغدغه ذهنی همه است یا به مسائلی پرداخته است که دغدغه مساله همین امروز ماست و همین خبرهای روز را در برمی‌گیرد که اگر فقط به همین روز بپردازد، موفقیتش کم است. ببینید یک دلیل جذابیت داستان‌های شخصی این است که همیشه برای بشر دانستن درباره دیگران ازجمله  موضوعات جذاب بوده است. یکی از انواع صحبت‌هایی که ما آدم‌ها با هم انجام می‌دهیم، درباره همین حرف زدن است و همیشه هم جذاب بوده است و فقط اختصاص به فضای مجازی ندارد، زمان قدیم هم بوده است و فکر می‌کنم برای همین است که سفرنامه‌ها برای ما همیشه جذاب هستند اما فضای مجازی، تعداد بیشتری از این مدل حرف زدن‌ها را دراختیار آدم‌ها قرار داد. البته در اینکه ممکن است برخی محتواهای نادرست هم وجود داشته باشد هیچ شکی نیست، همان‌طور که مولانا می‌گوید: پس کلام پاک در دل‌های کور می‌نپاید می‌رود تا اصل نور/ وان فسون دیو در دل‌های کژ می‌رود چون کفش کژ در پای کژ»

ردپای پاورقی‌نویسی در اینستاگرام

گفته می‌شود ریشه‌های شکل‌گیری ادبیات عامه‌پسند نوین ایران از همان پاورقی‌های یکی دو صفحه‌ای‌ مجلات خانوادگی بوده است. پاورقی‌نویسانی که بعدها نویسندگان مشهور ادبیات داستانی شدند و نوشته‌هایشان هم به کتاب‌های پرفروشی بدل شد. از‌جمله دلایل زیاد شدن این شکل داستان، اقبال مخاطبان و البته تندنویسی نویسندگانش بود؛ حسینقلی مستعان یکی از اولین پاورقی‌نویسان ایرانی است که شایع شده بود می‌تواند روزی یک داستان بنویسد و گاه اتفاق می‌افتاد که همزمان در چهار یا پنج مجله هفتگی به همین تعداد داستان و پاورقی بنویسد. البته که نوشته‌های او در سال‌های دهه 20، مخاطبان مشتاقی هم داشت و حتی سراغ او می‌رفتند تا از عاقبت قهرمانان این داستان‌ها باخبر شوند. شاید قدیمی‌ترها نام ذبیح‌الله منصوری را به‌خاطر داشته باشند. او هم یکی از مشهورترین نویسندگان ادبیات عامه‌پسند است که داستان‌هایش از پاورقی‌های مجلات شروع شد تا به قفسه‌های کتابفروشی‌ رسید. اما رمان‌های عامه‌پسند چه ویژگی‌هایی دارند که در دل مخاطبانش جا باز می‌کند؟واضح است که باید رمان‌های عامه‌پسند از مهم‌ترین عناصر مختلف داستانی همچون گره‌افکنی، گره‌گشایی و انواع کشمکش‌های عاطفی و به‌طور طبیعی بحران و تعلیق و اوج بهره ببرند، اما یکی از دلایل موفقیت این داستان‌ها، برطرف کردن انتظارات خواننده در خوانش یک رمان چندصدصفحه‌ای است؛ انتظاراتی از قبیل سادگی، سرگرم شدن و پاسخگویی به نیازهای عاطفی. البته بسیاری از این ویژگی‌ها به‌دلیل افراط یا کاربرد نامناسب، آسیب‌هایی را به پیکره داستان وارد می‌کند؛ به‌خاطر همین است که در این شکل داستان‌ها هیچ تغییر و تنوع اساسی وجود ندارد. به‌قول امبرتو اکو، رمان‌نویس ایتالیایی«این رمان‌ها تکرار طرح مشکلی هستند که در آن خواننده می‌تواند چیزی را که قبلا دیده است، شناسایی کند یا چیزی که دوست دارد، ببیند. خواننده در یک بازی که قطعات و قوانینش را می‌داند غرق می‌شود. حتی شاید آخر داستان را بداند و صرفا از دنبال کردن تغییرات کوچکی که در داستان به وجود می‌آید، لذت می‌برد.»

پیرنگ بسیاری از رمان‌های عامه‌پسند سست، ضعیف و تکراری است؛ پی‌رنگ‌هایی خطی که صرفا براساس ترتیب توالی زمانی وقوع حوادث پیش می‌روند و بدون شاخ و برگ و انشعاب‌های تفکربرانگیزند. فارغ از همه نقدهایی که به این مدل رمان‌ها بوده است؛ می‌توان گفت نویسندگان حداقل در زمان نوشتن این آثار، گوشه چشمی به قوانین چاپ کتاب داشتند و کلمات و داستان‌هایشان را در چارچوب قوانین و اخلاقیات جامعه انتخاب و اقل قواعد فنی را برای انتشار لحاظ می‌کردند. اما در سال‌های اخیر، فرم جدیدی از داستان‌های عامه‌پسند در فضای مجازی ظهور و بروز یافته که اگرچه از قواعد تدوینی رمان‌های عامه‌پسند پیروی نمی‌کنند، اما طرفداران خاص خودش را پیدا کرده‌اند. در سال‌های ابتدای داستان‌نویسی در فضای مجازی، این وبلاگ‌ها بودند که بار داستان‌های عامه‌پسند فضای مجازی را به‌دوش می‌کشیدند، اما با ظهور پدیده تلفن‌ هوشمند و محبوب شدن شبکه اینستاگرامی در ایران، آدم‌ها و قصه‌های جدیدی در این شکل داستان‌سرایی قوت گرفتند. تلاش ادمین برای جمع کردن لایک‌ها و دنبال‌کنندگان بیشتر، ازجمله اشتراکات صفحات اینستاگرامی است و اتفاقا به‌خاطر همین ویژگی ذاتی رسانه اینستاگرام است که نوشته‌های عامه‌پسند در این شبکه اجتماعی بیشتر پاگرفتند. در مواجهه با قصه‌های اینستاگرامی هم با دو دسته ادمین طرف هستیم؛ یک دسته ادمین‌هایی که مدعی هستند بخش‌هایی از زندگی واقعی خودشان را تعریف می‌کنند و با همان روایت اول شخصی که دارند، دنبال‌کنندگان خود را برای پست‌های بعدی منتظر می‌گذارند. این افراد معمولا گوشه چشمی هم به انتشار کتاب‌شان در آینده دارند و به‌خاطر همین قائل به حفظ قواعد فنی و اخلاقی در نوشته‌هایشان هستند. اما دسته دوم ادمین‌هایی‌ هستند که معمولا به‌صورت شبکه‌ای از صفحات فعالند و هیچ‌نشانه حقیقی از خودشان منتشر نمی‌کنند. این صفحات که دنبال‌کنندگان زیادی هم دارند، بیشتر به‌دنبال تبلیغات هستند و عمده داستان‌هایشان با تکیه بر عناصری چون خیانت و مسائل جنسی است. وقتی این صفحات را با دقت نظر بیشتر ببینید، خواهید گفت که باز هم گلی به جمال رمان‌های عامه‌پسند پیشین که حداقل برای مخاطبان‌شان احترام قائل بودند. نکته قابل تامل اینکه اکثر مخاطبان این صفحات، نوجوان‌ها هستند و در کامنت این پست‌ها جدل‌های زیادی می‌شود و البته اشتیاقی که برای شنیدن ادامه داستان وجود دارد. در این داستان‌ها شاهد غلط‌های املایی، جملات غلط نگارشی، کلمات مهجور و افعال نادرست و جملاتی بی‌معنی هستیم و گاه آنقدر شدت می‌گیرد که گویی نویسنده با زبان محاوره خود هم آشنا نیست.

زنگ‌های تلفن خاموش

کمی قدیم‌تر، منظور همین 15-10 سال پیش، «تلفن» برای ما همان باجه‌های زرد رنگ کنار خیابان تعریف می‌شد و نهایتا همین گوشی‌های تلفنی که کنج خانه‌ها‌ست و صرفا ابزار رسانه‌ای برای ارتباط صوتی بین دو کاربر بود. اما معنای «تلفن» برای زمانه ما تغییر کرده و پیشرفت‌های تکنولوژیک باعث شد که تلفن‌ها هم هوشمند شوند. ابزارهای رسانه‌ای هوشمندی که توی جیب و حتی کنار قلب کاربرانش قرار جا می‌گیرند و تعدادشان هم روزبه‌روز زیاد می‌شود. براساس آمار، تعداد کاربران تلفن‌های هوشمند در جهان، به بیش از 3.5 میلیارد نفر رسیده است. چین، هند و ایالات‌متحده کشورهایی هستند که بیشترین تعداد کاربران تلفن‌های هوشمند را دارند و کشور ما هم با آماری نزدیک به 46 میلیون کاربر در رتبه دوازدهم قرار دارد. فارغ از تمام داده‌های آماری، با نگاهی دقیق به مجموعه وقایعی که پیرامون ما در‌حال رخ دادن است، متوجه می‌شویم که شبکه نفوذ تلفن‌های هوشمند با کمک برنامه‌های رنگارنگش توانسته بر پهنای زندگی ما گسترده شود. در بین ایرانی‌ها اینستاگرام به یکی از پرکاربردترین شبکه‌های اجتماعی بدل شده است. بخشی از دلایل محبوبیت اینستاگرام بین ایرانی‌ها، به مدیومی است که این شبکه اجتماعی برای خود تعریف کرده است. از طرف دیگر برخی سیاست‌های فیلترینگ کشور هم به محبوبیت اینستاگرام میان دیگر رقبایش هم کمک کرده است. بیش از نیمی از کاربران اینستاگرام چه به‌لحاظ تولید محتوا و چه به‌لحاظ مصرف‌کنندگی، در سن جوانی قرار دارند. براساس همان آمار سایت (statista) 35‌درصد از کاربران اینستاگرام در رده سنی 25 تا 34 سال قرار دارند و در رتبه دوم 29‌درصد از کاربران در فاصله سنی 18 تا 24 سال سن هستند.

  *  نویسنده :  عاطفه جعفری،روزنامه‌نگار
 
ارسال نظر
مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰