رهبر انقلاب در سی‌ویکمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) در یک سخنرانی تلویزیونی مهم تشریح کردند
این خصوصیتی که امروز بحث می‌کنیم، جزء مهم‌ترین و برجسته‌ترین خصوصیات امام بزرگوار است و آن عبارت است از روحیه‌ تحول‌خواهی و تحول‌انگیزی امام بزرگوار. امام، روحا، هم یک انسان تحول‌خواه بود،
  • ۱۳۹۹-۰۳-۱۷ - ۰۵:۵۴
  • 00
رهبر انقلاب در سی‌ویکمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) در یک سخنرانی تلویزیونی مهم تشریح کردند
منشور تحول‌خواهی امام(ره)
منشور تحول‌خواهی امام(ره)

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، به‌مناسبت 14 خرداد سالگرد رحلت رهبر کبیر انقلاب حضرت امام‌خمینی(ره) از طریق رسانه ملی با مردم سخن گفتند. مشروح این سخنرانی در ادامه از نظر می‌گذرد.
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام على سیدنا و نبینا ابی‌القاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیما بقیة‌الله فى الارضین.
امروز مراسم بزرگداشت امام بزرگوارمان به شکلی متفاوت از شکل معمول این مراسم اجرا می‌شود. چگونگی برگزاری مراسم مهم نیست؛ اصل قضیه و مهم، گفت‌وگو از امام بزرگوار است که ما [برای] امروز کشورمان و فردای کشورمان به این احتیاج داریم. امام بزرگوار سال‌ها پس از درگذشت ظاهری و فقدان ظاهری او در بین ما زنده است و باید زنده بماند و ما از حضور او و معنویت او و فکر او و انگشت اشاره‌ او بهره‌مند بشویم و استفاده کنیم.

تحول‌خواهی و تحول‌انگیزی از برجسته‌ترین خصوصیات حضرت امام

 امروز بنده می خواهم درباره یک خصوصیت مهمی از خصوصیات امام بزرگوار بحث کنم؛ البته ایشان یک انسان ذوابعاد و دارای خصوصیات برجسته متعددی بودند؛ این خصوصیتی که امروز بحث می‌کنیم، جزء مهم‌ترین و برجسته‌ترین خصوصیات امام بزرگوار است و آن عبارت است از روحیه‌ تحول‌خواهی و تحول‌انگیزی امام بزرگوار. امام، روحا، هم یک انسان تحول‌خواه بود، هم تحول‌آفرین بود. درمورد ایجاد تحول، نقش او صرفا نقش یک معلم و استاد و مدرس نبود؛ نقش یک فرمانده داخل در عملیات و نقش یک رهبر به‌معنای واقعی بود. ایشان بزرگ‌ترین تحولات را در دوران خودشان، در زمان خودشان در حوزه‌های متعددی و در عرصه‌های متنوع زیادی ایجاد کردند که من به‌مقداری [از آنها] امروز اشاره می‌کنم.
 اولا روحیه‌ تحول‌خواهی از دیرزمان در این بزرگوار وجود داشته است؛ این چیزی نبود که در آغاز نهضت اسلامی در سال ۱۳۴۱ در ایشان به وجود بیاید؛ نه، ایشان از دوران جوانی یک انسان تحول‌خواه بودند که نشانه‌ آن عبارت است از همان یادداشتی و نوشته‌ای که ایشان در دوران جوانی -‌تقریبا در دهه‌ ۳۰ از عمرشان- در دفتر مرحوم وزیری‌یزدی نوشته‌اند که مرحوم وزیری عین آن نوشته را، دست‌خط ایشان را به من نشان دادند؛ دیده‌ام که بعد هم چاپ شده و دراختیار خیلی‌ها قرار گرفته. در آن نوشته، ایشان آیه‌ شریفه‌ «قُل إِنما أَعِظُکُم بِواحِدَةٍ ان تَقوموا لِله مَثنى وَ فُرادى»(۱) [را ذکر می‌کنند] که دعوت می‌کند عموم را به قیام‌لله؛ یک چنین روحیه‌ای در ایشان وجود داشت. این روحیه را ایشان اعمال کردند و همین‌طور که اشاره کردم تحول‌آفرینی کردند. میدانی وارد مساله‌ تحول شدند، نه‌فقط گفتاری و دستوری؛ از تحول‌آفرینی روحی در یک مجموعه‌ای از طلاب جوان در قم -که من حالا عرض خواهم کرد شرحش را- تا تحول‌آفرینی وسیع در عموم ملت ایران.

تحول و انقلاب روحی و معنوی در افراد

 آن مساله‌ قم عبارت است از درس اخلاق ایشان. ایشان ده‌ها سال پیش از شروع نهضت، غیر از درس فقه و اصول و معقول، سال‌ها در قم درس اخلاق داشتند، جلسه‌ اخلاق داشتند. البته آن وقتی که ما رفتیم قم، سال‌ها بود که این درس تعطیل شده بود و وجود نداشت. کسانی که دیده بودند آن درس اخلاق را، نقل می‌کردند ایشان -هفته‌ای یک‌بار جلسه‌ای داشتند در مدرسه‌ فیضیه‌ و طلاب جوان جمع می‌شدند در آنجا- وقتی که صحبت می‌کردند، جلسه را منقلب می‌کردند، دل‌ها را منقلب می‌کردند. این را البته ما هم، در درس فقه و اصول دیده بودیم. یعنی ایشان حتی در همین درس‌های فقه و اصول‌شان در یک مناسبت‌هایی صحبت اخلاقی می‌کردند، طلبه‌ها زارزار گریه می‌کردند؛ وقتی ایشان صحبت اخلاقی می‌کرد، اشک می‌ریختند؛ بیان ایشان این‌جور موثر بود و انقلاب روحی ایجاد می‌کرد. این همان روش پیغمبران است؛ پیغمبران هم آغاز همه‌ حرکت‌های خودشان را از انقلاب روحی افراد شروع کردند. اینکه امیرالمومنین می‌فرماید: لِیَستَأدوهم میثاقَ فِطرَتِه وَ یُذَکِروهم مَنسی نِعمَتِه... وَ یُثیروا لَهم دَفائِنَ العُقول(۲)، همین است. «یَستَأدوهم میثاقَ فِطرَتِه» یعنی آن سرشت نهفته‌ انسانی را در اینها بیدار می‌کردند و آن را وادار می‌کردند به تحرک و هدایتگری عملیات و اقدامات انسان‌ها؛ امام این‌جوری از اینجا شروع کردند. من البته نمی‌توانم قاطعا ادعا کنم که آن جلسات را ایشان تشکیل می‌دادند برای اینکه بعدها به نهضت عظیم سیاسی منتهی بشود؛ این را من نمی‌دانم. لکن آنچه مسلم است اینکه این حرکت‌آفرینی، این تحریک غریزه‌های معنوی و فطرت و سرشت انسانی از راه درس اخلاق و تذکر و آماده کردن دل‌ها، شیوه‌ امام بزرگوار بود؛ از اینجا ایشان شروع کردند تا ایجاد تحول در سطح وسیع یک ملت؛ چه در دوران مبارزات -که حالا من مقداری از نمونه‌های این تحول را عرض می‌کنم- و چه بعد از پیروزی انقلاب، ایشان به‌معنای واقعی کلمه در ملت ایران تحول ایجاد کردند.
 توجه کنید که مخاطب ایشان در این تحول، عبارت بود از ملت ایران. قبل از شروع نهضت امام مبارزاتی وجود داشت، مبارزات سیاسی در ایران وجود داشت، ده‌ها سال بود که گروه‌های مختلف [مبارزه می‌کردند]، منتها حوزه‌ کار آنها حداکثر محدود می‌شد مثلا به یک تعدادی دانشجو؛ اینها می‌توانستند فرض کنید ۱۰۰ نفر، ۱۵۰ نفر دانشجو را تحت‌تاثیر قرار بدهند، در یک مراسمی آنها را وارد کنند. بحث امام، بحث یک گروه محدود یا یک جمع محدود یا یک حرفه‌ معین نبود؛ بحث ملت ایران بود. ملت مثل یک اقیانوس است؛ به طوفان درآوردن یک اقیانوس کار هرکسی نیست. یک استخر را می‌شود مواج کرد اما مواج‌کردن یک اقیانوس، کار عظیمی است. ملت یک اقیانوس است و امام این کار را انجام داد؛ تحولاتی را به وجود آوردند.

تحول در خمودگی و تسلیم‌بودن ملت و تبدیل به روحیه‌ مطالبه‌گری

 یک تحول، تحول در روحیه‌ خمودگی و تسلیم ملت بود. در دوران جوانی ما، در دورانی که ما یادمان هست که این نهضت شروع شد، ملت ایران یک ملتی بود که با مسائل اساسی سرنوشت خودش هیچ سروکاری نداشت، مردم تسلیم بودند، خمود بودند، نسبت به زندگی شخصی خودشان [بی‌اراده] بودند. این حالت تحرک میدان‌داری، وارد میدان شدن، مطالبه‌کردن، آن هم مطالبه‌ چیزهای بزرگ و مهم، در رفتار ملت و در خلق‌وخوی ملت ما مطلقا وجود نداشت؛ این را امام ایجاد کردند؛ همین ملت خمود و تسلیم را تبدیل کردند به یک ملت مطالبه‌گر؛ آن سخنرانی‌های پرشور و توفنده‌ امام، آن بیان‌های خروشنده‌ امام، آنچنان تکان داد این ملت را که این ملت تبدیل شدند به یک ملت مطالبه‌گر؛ نمونه‌اش قضایای سال ۴۱ است -که شروع نهضت، سال ۴۱ بود- نمونه‌اش اجتماعات عظیم مردم در شهرهای مختلف است که بعد هم منتهی شد به پانزدهم خرداد، و در پانزدهم خرداد [رژیم] با آن کشتار عظیم نتوانست این حرکت را متوقف کند. بازهم اجتماعات مردم در طول زمان بود تا پایان دوران مبارزات؛ این یک تحول عجیبی بود که ایشان ایجاد کردند.

تحول در نگاه مردم و ایجاد عزت و اعتمادبه‌نفس ملی

 تحول دیگر، تحول در نگاه مردم به خودشان و به جامعه‌شان بود؛ ملت ایران نسبت به خود یک نگاه حقارت‌پندارانه داشت؛ یعنی اینکه این ملت بتواند بر اراده‌ قدرت‌ها، بر اراده‌ ابرقدرت‌ها فائق بیاید، مطلقا به ذهن احدی خطور نمی‌کرد. نه‌فقط حالا اراده‌ قدرت‌های جهانی، حتی اراده‌ قدرت‌های داخلی، حتی اراده‌ فلان مسئول -فرض کنید که- یک اداره‌ امنیتی یا انتظامی، اصلا به ذهن مردم خطور نمی‌کرد که بتوانند غلبه کنند بر اراده‌ صاحبان اراده‌های تلخ و خطرناک. احساس حقارت می‌کردند، احساس توانایی نمی‌کردند؛ امام این را تبدیل کرد به احساس عزت، احساس اعتمادبه‌نفس، و مردم را از این حالت که حکومت استبدادی را یک امر طبیعی بدانند -که این‌جور بود؛ آن زمان تصور ماها کأنه این بود که خب بالاخره یک شخصی در رأس مملکت هست و اراده‌ او حاکم است؛ خب طبیعت مساله همین است و اصلا این را یک امر طبیعی و عادی می‌دانستیم- تبدیل کردند به انسان‌هایی که خودشان نوع حکومت را تعیین می‌کنند. از شعارهای مردم در انقلاب، اول، نظام اسلامی، حکومت اسلامی، بعد هم جمهوری اسلامی بوده؛ مردم خودشان تعیین‌کننده بودند، مطالبه‌کننده بودند؛ بعد هم در انتخابات‌های گوناگون شخص حاکم را، اشخاص مورد مسئولیت در بخش‌های مختلف حکومت را مردم معین کرده‌اند؛ یعنی حالت خودحقیرپنداری که در مردم بود، به‌کلی تبدیل شد به حالت عزت و اعتمادبه‌نفس ملی.

تحول در نوع مطالبات مردم

 یک تحول دیگر، تحول در مطالبات اساسی مردم بود؛ یعنی اگر چنانچه فرض کنید آن‌وقت یک گروهی از مردم یک مطالبه‌ای هم از دستگاه داشتند یا از قدرتمندان آن زمان داشتند این بود که مثلا این کوچه آسفالت بشود یا این خیابان این‌جوری کشیده شود؛ مطالبات در این حد [بود]؛ این را تبدیل کردند به مطالبه‌ استقلال، آزادی؛ یعنی [آرمان‌های] عظیم. یا شعار «نه شرقی، نه غربی»؛ در خواسته‌های مردم آنچنان تحولی به وجود آمد که از این چیزهای حقیر، کوچک، محلی و محدود تبدیل شد به یک امور اساسی، بزرگ، انسانی و جهانی.

تحول در نگاه مردم به دین

 یک تحول دیگری که امام به وجود آورد، تحول در نگاه به دین بود؛ مردم، دین را فقط وسیله‌ای برای مسائل شخصی، مسائل عبادی، حداکثر احوال شخصی می‌دانستند، فقط برای همین مساله‌ نماز و روزه و فرض کنید که وظایف مالی و ازدواج و طلاق؛ در همین حدود؛ دین را، وظیفه‌ دین و مسئولیت دین و رسالت دین را محدود به این چیزها می‌دانستند. امام برای دین، رسالت نظام‌سازی و تمدن‌سازی و جامعه‌سازی و انسان‌سازی و مانند اینها تعریف کرد؛ مردم نگاه‌شان به دین به‌کلی متحول شد.

تحول در نگاه به آینده و ایجاد تمدن نوین اسلامی

 یک تحول دیگر، تحول در نگاه به آینده بود. در آن دورانی که نهضت شروع شد و امام وارد میدان شدند، با همه‌ شعارهایی که حالا بعضی از احزاب و بعضی و از گروه‌ها و گروهک‌ها می‌دادند -که خیلی محدود و کوچک هم بودند- در نگاه مردم آینده‌ای دیده نمی‌شد. یعنی مردم یک افق و آینده‌ای درمقابل چشم نداشتند؛ این تبدیل شد به ایجاد تمدن نوین اسلامی. یعنی شما امروز به ملت ایران نگاه کنید، این دست مبارک امام است که این حالت را به وجود آورده؛ مردم دنبال این هستند که تمدن نوین اسلامی را تشکیل بدهند و به وجود بیاورند؛ اتحاد عظیم اسلامی را به وجود بیاورند، امت اسلامی را تشکیل بدهند. نگاه عامه‌ مردم، توده‌ مردم این است.

تحول در مبانی معرفتی کاربردی و ورود فقه در عرصه‌ نظام‌سازی

 در یک حوزه‌ تخصصی‌تر، تحول در مبانی معرفتی کاربردی است؛ امام این را به وجود آوردند؛ که این تخصصی است، جزء مسائل حوزوی و کسانی است که دستی در کار فقه و در کار علم اصول و مانند اینها دارند. امام فقه را وارد عرصه‌ نظام‌سازی کردند؛ فقه از این مسائل دور بود. البته مساله‌ ولایت‌فقیه، هزار سال [بود که] در بین فقها وجود داشت و مطرح می‌شد، اما چون این امید وجود نداشت که این ولایت‌فقیه تحقق پیدا بکند، هرگز به جزئیات آن، به مسائل آن پرداخته نمی‌شد. امام این را وارد مسائل اصلی و فقهی کردند. در حوزه‌ علمیه‌ نجف، این را مطرح کردند و درباره‌ آن بحث کردند؛ بحث‌های علمی متقن محکم کاملا قابل‌توجه برای افرادی که صاحب‌نظر در این زمینه‌ها هستند؛ یا مساله‌ مصلحت نظام را -که مصلحت نظام همان منافع عمومی است، منافع ملی است، چیزی غیر از آن نیست- امام در فقه مطرح کردند. مساله‌ معروف اصولی و فقهی «تزاحم» و «اهم و مهم» را که در مسائل شخصی و مسائل کوچک به کار می‌رفت، وارد عرصه‌ میدان عمومی کردند که در عرصه اداره‌ کشور، مساله‌ مصلحت نظام و مساله‌ «اهم و مهم» مطرح می‌شود. یعنی در فقه، ایشان این چیزها را وارد کردند که این، فرصت خیلی بزرگی برای فقه به وجود می‌آورد؛ دست فقه را باز می‌کند در گستره‌ تصرفاتی که می‌تواند در مسائل گوناگون بکند. به‌نظر من حوزه‌ها باید از این خیلی قدردانی کنند و استفاده‌ کنند، استقبال کنند. البته این کاری که امام در این زمینه‌ فقهی انجام داده‌اند، کاملا روشمند و قانونمند است؛ یعنی طبق همان -به تعبیر امام- فقه جواهری است؛ یعنی بدعتی در فقه نیست؛ یک استفاده‌ صحیح از موازین متعارف فقهی است که دراختیار فقها است.

پافشاری بر تعبد، در عین نگاه نوگرایانه به فقه

 یک نمونه دیگر از این تحول در نگاه به دین و مسائل دینی، پافشاری بر تعبد بود در عین نگاه نوگرایانه به مسائل؛ یعنی امام، یک فقیه نوگرا، یک روحانی نوگرا بود؛ به مسائل با چشم نوگرایانه نگاه می‌کرد؛ در عین حال به‌شدت پابند به تعبد. در آن روز و آن دوران‌ها خب روحانیونی بودند که در زمینه‌های مسائل روشنفکری وارد بودند و بحث می‌کردند و حرف می‌زدند؛ اینها روحانی و عالم و دین‌شناس هم بودند [اما] یک مقداری تحت‌تاثیر برخی از شرایط، نسبت به مسائل تعبدی آن تقید لازم را [نداشتند] -در عمل شخصی چرا، مقید بودند- ولی در تبلیغات‌شان خیلی روی مساله‌ تعبد تکیه نمی‌کردند. امام آمدند در عین آن نگاه نویی که نسبت به مسائل فقهی و مسائل اسلامی و مسائل دینی و مانند اینها داشتند، روی مساله‌ تعبد محکم ایستادند؛ هم تعبد در احکام، هم تعبد در مراسم دینی؛ [مثلا] این مساله‌ تکیه‌ عجیبی که ایشان روی مجالس عزاداری و مراسم عزاداری و مانند اینها کردند، همه‌‌ اینها نشان‌دهنده‌ آن پایبندی و تعبد بزرگ ایشان بود.

تحول در نگاه به نسل جوان و اعتماد به آنها

 یک حوزه‌ دیگر از تحولی که ایشان به وجود آوردند، تحول در نگاه به نسل جوان بود؛ نگاه به جوانان. ایشان به فکر و عمل جوانان اعتماد کردند؛ این به‌معنای واقعی کلمه یک تحول بود. یعنی مثلا فرض کنید سپاه پاسداران که تشکیل شد، ایشان جوان‌های بیست‌وچند ساله را در رأس سپاه پاسداران پذیرفتند که اینها جوان‌هایی [بودند] که حداکثر مثلا 30 سال سن‌شان بود؛ اینها در رأس سپاه پاسداران، فرماندهان لشکرها و فرماندهان کل [بودند]؛ اینها همه جوان‌هایی بودند که کارهای بزرگ به اینها سپرده شده بود. در زمینه‌های دیگر هم همین‌‌جور؛ در بحث‌های قضایی، در جاهای دیگر هم ایشان اعتماد عجیبی به جوان‌هایی که مورد قبول‌شان بودند [می‌کردند]؛ ایشان [کارها را] محول می‌کردند و به فکر جوان و به عمل جوان اعتماد می‌کردند.

جوان‌گرایی، در عین اعتماد به نیروهای غیرجوان

 البته ایشان ظرفیت‌های غیرجوان را نفی نمی‌کردند. اینکه حالا ما امروز بحث جوان‌گرایی را زیاد مطرح می‌کنیم، بعضی‌ها تصور می‌کنند که جوان‌گرایی یعنی انسان پیران را به‌کلی از حوزه خارج کند؛ نه، نظر امام مطلقا این نبود؛ ایشان به جوان‌ها اعتماد می‌کردند به‌عنوان یک ذخیره برای نظام، به‌عنوان یک ثروت برای نظام، به نیروهای غیرجوان هم به همان اندازه اعتماد می‌کردند. مثلا فرض کنید ایشان همان وقتی که این حقیر را -که نسبتا آن‌وقت خیلی پیر نبودم- به امامت جمعه‌ تهران منصوب کردند، همان‌وقت مرحوم آقای شهیداشرفی(۳)، مرد هشتادساله را به امامت جمعه‌ کرمانشاه یا مرحوم دستغیب(۴) یا [دیگر] شهدای محراب را منصوب کردند؛ اینها همه مردانی بودند در حدود سنین 60 و 70 و مانند اینها. یا در نیروهای مسلح؛ در سپاه مثلا جوا‌ن‌ها را گذاشتند؛ در ارتش شهیدفلاحی(۵) یا فرض بفرمایید که مرحوم ظهیرنژاد(۶)، که اینها افرادی بودند در سنین 60 و بالاتر از 60؛ امام از اینها استفاده کردند، این‌جور نبود که وقتی می‌گوییم به جوان‌ها تکیه کنند، یعنی نیروهای غیرجوان را به‌کلی از حوزه خارج کنند. یا ایشان آن‌‌وقت در کمیته‌ امداد مرحوم عسگراولادی(۷) را که خیلی جوان نبود گذاشتند.
 پس اینکه می‌گوییم ایشان به جوان‌ها اعتماد می‌کردند -و امروز هم ما همین عقیده را داریم که باید به جوان‌ها اعتماد کرد، باید از نیروی جوان در پیشبرد کشور استفاده کرد که من بعد هم به این می‌پردازم- به‌معنای این است که این یک ذخیره‌‌ای است، یک ثروتی است برای کشور که از این ثروت باید استفاده کنیم؛ معنایش این نیست که اگر تجربه‌دارها و غیرجوان‌ها که آنها هم یک ثروتی هستند حضور دارند، از اینها استفاده نشود.

تحول در نگاه به قدرت‌های جهانی و ابرقدرت‌ها و باور شکست‌پذیری آنها

 این تحولات [را به وجود آوردند] لکن تحول مهم دیگری که به وجود آوردند که شاید از بعضی از این تحولات مهم‌تر بود، عبارت است از تحول در نگاه به قدرت‌های جهانی و ابرقدرت‌ها. آن‌وقت هیچ‌‌کس تصور نمی‌کرد که بشود روی حرف آمریکا حرفی زد، برخلاف اراده‌ آمریکا بشود حرکتی انجام داد؛ امام کاری کردند که خود روسای‌جمهور آمریکا گفتند که خمینی ما را تحقیر کرد؛ واقعا هم همین بود؛ امام و کارگزاران امام و جوان‌هایی که با اشاره‌ دست امام حرکت می‌کردند، به‌معنای واقعی کلمه تحقیر کردند ابرقدرت‌ها را؛ اراده‌ اینها را شکستند و اینها را از میدان خارج کردند. امام نشان داد که ابرقدرت‌ها ضربه‌پذیرند، شکست‌پذیرند که آینده هم همان را نشان داد؛ دیدید سرنوشت شوروی سابق که آن‌جور شد، این‌هم که آمریکای امروز است و این قضایای آمریکا را که ملاحظه می‌کنید! هیچ‌وقت تصور چنین چیزی نمی‌شد؛ امام این را از آن روز در دل مردم قرار داد که بدانند اینها شکست‌پذیرند و ضربه‌پذیرند.

نگاه الهی و توحیدی امام، به همه‌ این تحولات

 خب، نکته‌ مهم این است امام بزرگوار که این همه تحولات را به وجود آورد و به‌معنای واقعی کلمه امام تحول بود، اما اینها را از خدا می‌دانست؛ امام اینها را به خودش نسبت نمی‌داد، اینها را از خدا می‌دانست. همین تحول روحی‌ را که در جوان‌ها به وجود آمده بود -‌که در همین صحیفه‌ امام منتشرشده- ملاحظه کنید، [ایشان] مکرر در بیانات‌شان به آن توجه می‌کنند و اظهار تعجب می‌کنند، برای ایشان اعجاب‌آور است؛ خود امام این کار را کرده بود، دست خود او در این کار بود اما آن را از خدا می‌دانست؛ واقعش هم همین است که از خدا است؛ لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم، همه‌چیز و هر حول و قوه‌ای از خدا است. و امام واقعا این [آیه] «ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت»(۸) را به‌معنای واقعی کلمه معتقد بود. ایشان به این حرکت جوان‌ها و تحول جوان‌ها خیلی اهتمام می‌ورزید، خیلی مُعجب(۹) به این حادثه بود. یکجا ایشان می‌گویند که تحولی که در روحیه‌ جوان‌ها وارد شده و واقع شده است، از غلبه‌ بر رژیم طاغوت بالاتر است؛ چون غلبه‌ بر رژیم طاغوت، غلبه‌ بر طاغوت بود، این تحولی که در جوان‌ها به وجود آمده غلبه‌ بر شیطان است و شیطان از طاغوت بالاتر است؛ یعنی ایشان این‌جوری به این قضیه نگاه می‌کردند و مُعجب به این معنا بودند. این راجع به این مساله‌ای که عرض کردیم.

نیاز هر جامعه‌ زنده‌ای به تحول و پویایی

 امام، امام تحول بود. این بحثی که ما می‌کنیم، صرفا نظر بر این نیست که حالا مثلا فرض کنید یک اطلاع بیشتری از شخصیت امام داشته باشیم -که این هم البته در جای خود مهم است- این برای درس گرفتن است؛ باید از امام درس بگیریم. هر جامعه‌ زنده و پویایی به تحول احتیاج دارد؛ ما امروز به تحول احتیاج داریم، در بخش‌های مختلف. البته این را عرض بکنم که بعد از رحلت امام، انقلاب و کشور از رویکرد تحولی فاصله نگرفته؛ یعنی ملت ایران بحمدالله توانسته رویکرد تحولی امام را دنبال بکند و پیش برود. ما در زمینه‌های گوناگونی به‌معنای واقعی کلمه، تحول پیدا کرده‌ایم و قدرتمندتر از گذشته شده‌ایم و در مواردی سرزنده‌تر از گذشته شده‌ایم؛ اینها هست. همین تحول علمی‌ای که به وجود آمده چیز کوچکی نیست، چیز خیلی مهمی است.  ما آن روز از لحاظ علمی در یک وضعی بودیم که اصلا قابل اعتنا و قابل ذکر نبود؛ امروز در دنیا مطرحیم به‌عنوان [پیشتاز در] حرکت علمی و تلاش علمی. یا در توانایی‌های دفاعی؛ که امروز توانایی‌های دفاعی ‌ما درحقیقت و درواقع نزدیک به حد بازدارندگی است؛ این چیز خیلی مهمی است که کشور توانسته [به آن برسد]. یا در عرصه‌ سیاست؛ که چهره‌ باابهت کشور است در دنیا. جمهوری اسلامی، امروز چهره‌ باابهت و قدرتمند را در دنیا از خودش نشان می‌دهد، همه‌ اینها تحولاتی است که اتفاق افتاده‌ و قابل‌توجه است.  در این 30 سال، حرکت کشور، حرکت تحولی‌ای که امام به وجود آورده‌اند، متوقف نشده است و پیش رفته؛ در بعضی از موارد هم زیرساخت‌های تحولی‌ای به وجود آمده است لکن هنوز به فعلیت و به تحقق نرسیده است؛ اینها هست لکن کافی نیست. آنچه من عرض می‌کنم این است که ما در یک مواردی تحول نداشتیم -در موارد مهمی تحول نداشتیم- و در مواردی عقبگرد داشتیم، که این خیلی موضوع تأسف‌بار و ناپسند و غیرقابل قبولی است، و برخلاف طبیعت انقلاب است. زنده ماندن انقلاب به این است که پی‌درپی نوآوری داشته باشد، تحول داشته باشد، پیشرفت داشته باشد؛ تحول یعنی به حال برتری با شکل واضحی دست یافتن؛ یعنی یک جهش، یک حرکت بزرگ؛ در زمینه‌های مختلف، ما به این احتیاج داشتیم؛ در بعضی از زمینه‌ها مطلقا توانایی این را نداشتیم.

استحاله‌ فکری و خارج‌شدن از هویت واقعی، درمقابل تحول

 یک نکته‌ دیگری که خیلی مهم است، این است که تحول را نبایستی با استحاله‌ فکری اشتباه گرفت. اندکی قبل از حکومت پهلوی و بعد، شدتش در دوران حکومت پهلوی، چیزی به‌نام تجدد وارد کشور شد، که این را به‌عنوان یک تحولی در زندگی ملت ایران به حساب می‌آوردند؛ این تحول نبود، این استحاله‌ ملت ایران بود، هویت ملت ایران را از او سلب کردن بود. یعنی درواقع ملت ایران، هویت دینی خود، هویت ملی خود، هویت تاریخی عمیق خود را در این تجدد از دست داد. تجددی که [طی آن] در دوران پهلوی، هم یک مقداری به وسیله‌ رضاخان، هم [به‌وسیله‌] پشتوانه‌ها و به‌اصطلاح روشنفکرهای غرب‌زده و طلسم‌شده‌ زمان رضاخان -که او را وادار می‌کردند، هدایت می‌کردند، کمک می‌کردند و توجیه می‌کردند کارهای او را- درواقع هویت ملت ایران سلب شد، یعنی [ملت ایران] از آن هویت واقعی خارج شد؛ این استحاله است، این تحول نیست. تحول باید روبه‌جلو باشد، این روبه‌عقب رفتن بود. ملت‌ها اگر چنانچه هویت خودشان را از دست بدهند، داشته‌های معنوی خودشان را از دست بدهند، درواقع یک مرگ تمدنی برای آنها به حساب می‌آید؛ این یک مرگ تمدنی است، کما اینکه برای کشور ما هم متاسفانه همین‌جور هم بود؛ یعنی در بحث‌های علمی، بحث‌های اجتماعی، بحث‌های دانشگاهی، کار را به‌جایی رساندند که مثلا حرف یک دانشمند غربی به‌عنوان قول فصل(۱۴) شمرده می‌شود؛ بحث که می‌کنند، [می‌گویند] فلان دانشمند غربی این‌جوری گفته؛ وقتی او این‌جوری گفته، پس دیگر بحث تمام است. معنای این، آن است که ما راه فکر را ببندیم. وقتی تقلید پیش آمد، مساله‌ تقلید از دیگران پیش آمد و اینکه انسان جرات نداشته باشد در فلان مساله‌ علوم‌انسانی یا امثال آن، روی حرف دانشمند غربی حرف بزند، معنایش این است که باید فکر را گذاشت کنار، اجتهاد را باید گذاشت کنار، باید تقلید کرد؛ این درست نقطه‌ مقابل آن تعلیم انبیا است که «یُثیروا لَهم دَفائِنَ العُقول‌«؛(۱۵) آن دفینه‌های عقل را، دفینه‌های اندیشه را در انسان‌ها زنده‌کردن، شوراندن و به‌ظهور رساندن؛ این نقطه، درست نقطه‌ مقابل آنها است؛ این هم یک نکته.

 

لزوم صبر در تحول و نیاز به دست هدایتگر مورد اطمینان

 یک نکته‌ دیگر این است که تحول لزوما یک حادثه‌ دفعی نیست؛ گاهی تحول تدریجا انجام می‌گیرد؛ بی‌صبری نباید کرد. اگر چنانچه هدف‌گیری و نشان‌گیری درست انجام گرفته باشد و حرکت به‌معنای واقعی اتفاق بیفتد، اگر به هدف تحول هم دیر برسیم ایرادی ندارد؛ عمده این است که راه را برویم، حرکت را انجام بدهیم، و بی‌صبری نباید کرد؛ اینکه تصور کنیم که بایستی حتما دفعتا یک کاری انجام بگیرد، نه، این ‌جوری نیست.  و اشکال این تجددی که حکومت‌های دست‌نشانده به ما دادند این بود که یک دست هدایتگری نداشت؛ یکی از اشکالاتش این بود. بایستی در این تحولی که تدریجا بنا است انجام بگیرد، یک دست هدایتگر مورد اطمینانی بالاسر این تحول وجود داشته باشد و بایستی دست‌های مطمئن و قابل اعتماد هدایت کنند این حرکت‌های تحولی را؛ والا اگر هدایت نکردند، مثل آن وضعی می‌شود که آن روزها وجود داشت. این هم یک نکته.

اجتناب از کارهای سطحی و عجولانه

یک نکته‌‌ دیگر این است که تحول را نباید با یک سلسله‌کارهای سطحی و دم‌دستی اشتباه گرفت. بعضی از کارهای سطحی، که متهورانه، عجولانه یک کاری انجام می‌گیرد؛ اینها تحول نیست؛ گاهی اوقات برای فرونشاندن هوس یک کار، این کارها انجام می‌گیرد که اینها خیلی ارزشی ندارد. تحول، کار عمقی است، کار اساسی است که بایستی اتفاق بیفتد. سرعت البته مهم است لکن سرعت با شتابزدگی فرق دارد. خب حالا اینها یک نکاتی بود درمورد تحولی که باید ما دنبالش باشیم، ملت ایران، به‌خصوص جوان‌های ما باید دنبالش باشند؛ این نکات را بایستی توجه کرد.

فهرست و نمونه‌هایی از نیاز جامعه به تحول

 خب حالا تحول در چه زمینه‌هایی باید انجام بگیرد؟ عرض کردم این موضوع یک بحث طولانی دیگری است که بایستی مشخص بکنیم در چه زمینه‌هایی ما کمبود داریم و بایستی در اینها تحول به‌معنای واقعی کلمه انجام بدهیم؛ لکن به‌صورت یک فهرست مثالی، چند نمونه و چند مثال می‌شود گفت: مثلا در زمینه‌ اقتصاد تحول به این است که ما بتوانیم بند ناف اقتصاد کشور را از نفت قطع کنیم؛ یعنی بتوانیم اقتصاد بدون نفت را به وجود بیاوریم؛ این یک تحول به‌معنای واقعی کلمه است. یا فرض بفرمایید در زمینه‌ بودجه‌بندی‌های دولتی، دولت و مجلس بودجه را جوری ببندند که به‌معنای واقعی کلمه ناظر به موضوع، ناظر به مساله، ناظر به عملکرد باشد؛ به تعبیری «بودجه‌‌ عملیاتی»؛ البته ادعا می‌شود، دولت‌ها غالبا ادعا می‌کنند که بودجه عملیاتی است ولی نیست. بودجه‌ کشور به‌معنای واقعی کلمه اگر چنانچه درست بودجه‌بندی بشود، یک تحول در امر اقتصاد [می‌تواند] به وجود بیاورد. یا فرض کنید در زمینه‌ مسائل آموزش؛ در زمینه‌ مسائل آموزشی ما واقعا احتیاج داریم به تحول. تحول در زمینه‌ مسائل آموزش این است که ما آموزش‌های دانشگاهی و دبیرستانی را، حتی دبستانی را، آموزش‌های عمقی قرار بدهیم؛ عمقی، کاربردی، نه صرفا حفظی؛ درس‌ها و بحث‌های فایده‌محور را مطرح بکنید. بعضی از درس‌ها در مدارس ما یا در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود که برای آن کسی که دارد این را می‌خواند، هیچ فایده‌ای تا آخر عمرش نخواهد داشت! چون در این زمینه تخصص هم پیدا نمی‌کند، اطلاعش هم در این زمینه اطلاع آنچنان کارآمدی نیست؛ مثل اطلاعات عمومی یک چیزی یاد می‌گیرد که هیچ فایده‌ای ندارد، وقت او را هم می‌گیرد. یعنی در زمینه‌ آموزش اگر بخواهیم به‌معنای واقعی کلمه تحول ایجاد کنیم، تحول به این است که درس، فایده‌محور باشد، عمقی باشد، کاربردی باشد؛ که حالا همین برنامه‌ تحولی که برای آموزش و پرورش تهیه شده(۱۶)، اگر اجرا بشود و عمل بشود، بخشی از این را به عهده خواهد داشت.  یا در زمینه‌ مسائل اجتماعی، مثلا مساله‌ تامین عدالت، یا حل قطعی مشکلاتی مثل اعتیاد؛ اینها خب واقعا یک مشکلات اجتماعی است؛ اینها را باید ما حل کنیم؛ یا در زمینه‌ مسائل خانواده به‌معنای واقعی کلمه باید تحول ایجاد کنیم. امروز خبرها و گزارش‌های متقن به ما می‌گوید که کشور ما به‌سرعت به‌سمت پیری دارد پیش می‌رود؛ این خبر خیلی دهشتناکی است، خبر بدی است؛ ازجمله‌ چیزهایی است که آثار آن در وقتی ظاهر خواهد شد که هیچ‌گونه علاجی برایش متصور نیست؛ خب اینها را با تحول بایست انجام داد؛ در این زمینه‌ها باید تحول انجام بگیرد.

پیشرفت و پسرفت جوامع، وابسته به اراده‌ و عملکرد انسان‌ها

 نقطه‌ مقابل انقلاب، ارتجاع است. خیلی از انقلاب‌های دنیا مبتلا به ارتجاع شدند؛ یعنی بعد از آنکه پنج‌سال، 10 سال، 15 سال از شروع انقلاب گذشت، به‌خاطر بی‌اهتمامی‌هایشان مبتلا شدند به ارتجاع، به عقبگرد؛ این ارتجاع، نقطه‌ مقابل انقلاب است. و هر دو -یعنی هم پیشرفت انقلابی، هم پسرفت به‌معنای ارتجاع- بستگی دارد به اراده‌ انسان‌ها؛ انسان‌ها اگر چنانچه درست حرکت بکنند، درست پیش خواهند رفت؛ اگر چنانچه غلط حرکت بکنند، پسرفت خواهند داشت، که در قرآن هم به هر دوی اینها اشاره شده. در سوره‌ مبارکه رعد [می‌فرماید]: ان‌الله لا یُغَیرُ ما بِقَومٍ حَتى یُغَیروا ما بِأَنفُسِهم؛(۱۰) که سیاق آیات نشان می‌دهد که [این آیه]، آن جنبه‌ مثبت را بیان می‌کند، یعنی وقتی که شما تغییرات مثبت در خودتان ایجاد کردید، خدای متعال هم برای شما حوادث مثبت و واقعیت‌های مثبت را به وجود می‌آورد. دومی در سوره‌ انفال است: ذلِکَ بِأَن الله لَم یَکُ مُغَیرًا نِعمَةً أَنعَمَها عَلى قَومٍ حَتى یُغَیروا ما بِأَنفُسِهم؛(۱۱) این جنبه‌ منفی است، جنبه‌ عقبگرد است، که اگر چنانچه خدا نعمتی به یک ملتی داد و این ملت درست حرکت نکردند، درست عمل نکردند، خداوند این نعمت را از اینها می‌گیرد. شما در دعای کمیل هم می‌خوانید: اللهم اغفِر لِیَ الذنوبَ التی تُغَیِرُ النِعَم‌؛(۱۲) این تغییر نعمت، یعنی سلب نعمت، چیزی است که ناشی از اراده است. ما بایستی به‌شدت مراقبت می‌کردیم و مراقبت بکنیم که به این حالت دچار نشویم.  پس بنابراین در نظام، این معنا وجود داشته است، بعد از رحلت امام این حرکت تحولی وجود داشته است، منتها آن مقداری که وجود داشته، به‌نظر ما کافی نیست. ما به دلایل گوناگون قادریم که در بخش‌های مختلف تمدنی کشور و تمدنی نظام، تحول ایجاد بکنیم. ولیکن خب نکاتی وجود دارد؛ یعنی انتظار من از خودم و از جوان‌هایمان و از ملت‌مان و از نخبگان‌مان این است که در فکر ایجاد تحول در بخش‌های مختلفی که نیاز هست باشیم.

نترسیدن از دشمنی و مخالفت‌ها، شرط ایجاد تحول

 خب، یک شرط مهم برای ایجاد تحول، نترسیدن از دشمن و دشمنی‌ها است. خدای متعال به پیغمبرش می‌فرماید که «وَ تَخشَى الناسَ وَالله أَحَق ان تَخشاه»؛(۱۷) از مردم نباید بترسی؛ از حرف این و آن نباید بترسی. بالاخره هر اقدام مثبتی، هر کار مهمی ممکن است یک عده‌ای مخالف داشته باشد؛ مخالف، مخالفت می‌کند. امروز با حضور فضای مجازی، نوع مخالفت‌ها هم غالبا نوع برخوردکننده و تیز و آزاردهنده است؛ اگر یک حرکت مهم صحیح متقن محاسبه‌شده‌ای انجام می‌گیرد، باید ملاحظه‌ اینها را نکنند. ملاحظه‌ دشمن خارجی را هم نباید بکنند؛ هرگونه حرکتی را که در کشور به سمت صلاح انجام بگیرد، یک جبهه‌ وسیعی از دشمن وجود دارد که اینها نشسته‌اند دارند دائم فکر می‌کنند که ضربه‌ها بزنند، هم در زمینه‌های سخت‌افزاری، هم در زمینه‌های نرم‌افزاری؛ نرم‌افزاری‌شان همین است که اینها تصمیم‌های مهم و درست و منطقی را که در کشور گرفته می‌شود، با تبلیغات وسیعی که دارند، زیرسوال ببرند و با این امپراتوری تبلیغاتی‌ای که دست صهیونیست‌ها هست، این را بکوبند و نابود کنند و از بین [ببرند]. باید از اینها نترسید، باید حرکت کرد؛ و به‌نظر من راهش هم این است که نیروهای جوان حضور داشته باشند؛ آن که ملاحظه نمی‌کند و نمی‌ترسد و بدون ملاحظه حرکت می‌کند نیروی جوان است. [البته] حضور نیروهای جوان با همان شکلی که قبلا عرض کردیم، به‌معنای استفاده‌ از فکر جوان و از روحیه‌ جوان و از حالت اقدام و جسارت و حرکتی که جوان می‌کند؛ نه به‌معنای نفی حضور ذخیره‌های غیرجوان؛ شرطش این است که این کار انجام نگیرد.

تحول‌خواهی؛ گرایش مستمر به بهتر شدن و اجتناب از تحجر
 

حالا این بخش‌هایی که باید [در آنها] تحول ایجاد بشود چیست، این یک بحث جداگانه‌ای لازم دارد، من بعدا یک اشاره‌ای خواهم کرد، لکن در تحول نکاتی هست؛ اگر بخواهیم تحول به‌معنای واقعی کلمه و به‌معنای صحیح کلمه اتفاق بیفتد، به این نکات بایستی توجه کنیم؛ یک نکته این است که تحول‌خواهی لزوما به‌معنای اعتراض نیست بلکه به‌معنای این است: گرایش مستمر به بهتر شدن؛ تحول‌خواهی این است؛ یعنی اکتفا نکردن به داشته‌های موجود؛ منشأ تحول می‌تواند این باشد. البته ممکن است منشأ مواردی، اعتراض به وضع موجود باشد اما همیشه این‌جور نیست. در موارد زیادی تحول به‌معنای این است که ما به آنچه داریم، به داشته‌هایمان اکتفا نمی‌کنیم، یک قدمی بالاتر، یک مرحله‌ای جلوتر را دنبال می‌کنیم. حتما لازم نیست یکجا احساس شکست کرده باشیم تا بخواهیم تحول ایجاد کنیم؛ نه، یک جاهایی احساس شکست هم نمی‌کنیم. من از اینجا چه نتیجه‌ای می‌خواهم بگیرم؟ می‌خواهم عرض بکنم در آنجاهایی هم که ما تحول مثبت ایجاد کرده‌ایم -مثلا فرض کنید در مقوله‌ علم- دیگر کسی نگوید که خب ما دیگر تحول کرده‌ایم و احتیاجی نیست؛ نه، ما به آنچه داریم نباید قانع باشیم، به داشته‌های خودمان نباید قانع باشیم بلکه بایستی بازهم تحول را بخواهیم و لازم بشمریم و دنبال کنیم؛ حتی در همین زمینه‌ای که در آنجا تحول هم مثلا داشته‌ایم یا در زمینه‌های گوناگون دیگری که تحولی انجام گرفته. پس بنابراین تحول یعنی میل به شتاب گرفتن و سرعت داشتن در حرکت و جهش در حرکت و اجتناب از تحجر، اجتناب از پافشاری بر مشهورات غلط؛ معنای تحول اینها است و در آنجاهایی که حتی اعتراضی هم وجود ندارد، این معنا کاملا وجود دارد. بنابراین این یک نکته است.

 

اضمحلال و افول قدرت‌ها، به‌خاطر اعتماد به خدا

خوشبختانه وقتی که کشور به خدا اعتماد می‌کند، نتیجه همین می‌شود که ملاحظه می‌کنید. یکی از بخش‌های جبهه‌دشمن، شوروی بود که آن شکل را پیدا کرد؛ یکی از بخش‌ها این بخش آمریکا است که شما امروز، وضع آشفته‌ آمریکا را دارید مشاهده می‌کنید. آنچه امروز در شهرهای آمریکا و ایالت‌های آمریکا مشاهده می‌شود، بروز واقعیاتی است که همیشه پنهان نگه داشته می‌شد. اینها چیزهای جدیدی نیست، اینها بروز واقعیت‌ها است؛ که آن لجن ته حوض می‌آید بالا خودش را نشان می‌دهد؛ این حالت این‌جوری است. اینکه مثلا فرض بفرمایید یک پلیسی با خونسردی تمام، زانویش را بگذارد روی گردن یک سیاه‌پوستی و همین‌طور نگه دارد و فشار بدهد تا او جان بدهد -او التماس کند، استغاثه کند، این هم خونسرد بنشیند روی او و فشار بدهد- چند پلیس دیگر هم بایستند تماشا کنند و هیچ اقدامی نکنند، یک‌چیزی نیست که جدیدا به وجود آمده باشد؛ طبیعت آمریکایی این است؛ این کاری است که آمریکایی‌ها با همه‌ دنیا تا حالا می‌کردند. با افغانستان همین کار را کرده‌اند، با عراق همین کار را کرده‌اند، با سوریه همین کار را کرده‌اند؛ با خیلی از کشورهای دنیا [ازجمله] قبل‌ها با ویتنام همین کارها را کرده‌اند؛ این اخلاق آمریکا است، این طبیعت حکومت آمریکا است؛ امروز این‌جوری خودش را نشان می‌دهد. اینکه حالا مردم شعار می‌دهند که «بگذارید ما نفس بکشیم» یا «نمی‌توانیم نفس بکشیم»، که در ایالت‌ها و تظاهرات‌های وسیع شهرهای مختلف، امروز شعار مردم آمریکا شده است، این درواقع حرف دل همه‌ ملت‌هایی است که آمریکا در آنجا ظالمانه واردشده و اقدام‌کرده؛ این‌جوری است.

پشتوانه‌ فکری؛ از لوازم تحول صحیح

 نکته‌ دوم این است که تحول صحیح احتیاج دارد به پشتوانه‌ فکری؛ یعنی هر حرکت بی‌پشتوانه‌ فکری را نمی‌شود تحول دانست. بعضی از حرکت‌های سبک و سطحی را نمی‌شود به حساب تحول گذاشت؛ تحول پشتوانه‌ فکری [می‌خواهد]. فرض کنید یکی از مسائلی که امروز باید حتما تحول در آن به وجود بیاید، مساله‌ عدالت است. در زمینه‌ عدالت باید تحول ایجاد کنیم و این باید متکی باشد به یک مبنای فکری که اندیشه‌ متقن و شکل‌یافته‌ ما در زمینه‌ عدالت چیست؛ آن‌وقت براساس آن برویم سراغ تحول؛ یعنی این پشتوانه‌ فکری یکی از چیزهای لازم است که از دارایی‌های معنوی ما است؛ یعنی ما بایستی از دارایی‌های معنوی‌مان در این زمینه استفاده کنیم که عبارت است از احکام اسلام و مقررات اسلامی و آیات کریمه‌ قرآن و کلمات اهل‌بیت (علیهم‌السلام)؛ از اینها باید استفاده کنیم و براساس اینها باید تحول ایجاد بکنیم.  امام هم هر کاری که در زمینه‌ تحولات انجام دادند، متکی به همین حرکت اسلامی و مبانی معرفتی اسلام بود؛ امام در چارچوب آن حرکت کردند. اگر چنانچه یک چنین پشتوانه‌ فکری‌ای وجود نداشته باشد، این تحول انسان، غلط خواهد بود و احتمالا انسان قدم را نابجا برمی‌دارد، بعد هم درست پافشاری نمی‌کند؛ یعنی ثبات‌قدم در این حالت تحولی، نخواهد داشت. انسان به یاد بعضی‌ها می‌افتد، ما در انقلاب خودمان داشتیم کسانی را که اینها افراد انقلابی و علاقه‌مند بودند، منتها چون پایه‌‌های فکری‌شان پایه‌های محکمی نبود، پایه‌های ایمانی‌شان، پایه‌های متین و مستحکم و دارای پشتوانه‌های عقلانی محکم و استدلالی محکمی نبود، بعد از اینکه مدتی گذشت و از سنین جوانی مثلا یک مقداری عبور کردند، تبدیل شدند به همان فسیل‌هایی که اصلا انقلاب علیه آن فسیل‌ها بود؛ یعنی انقلاب اسلامی درواقع یک عده فسیل‌های کج‌رو را کنار زد. بعضی جوان‌های انقلابیِ دیروز هم بعد از آنکه وارد مرحله‌های گوناگون زندگی و عبور از سال‌های جوانی شدند، درواقع نزدیک شدند -حالا یا بعضی‌ها نزدیک شدند، یا بعضی‌ها تبدیل شدند- به چیزی شبیه آن فسیل‌ها؛ به‌قول مرحوم امیری‌فیروزکوهی که ایشان در یک شعری می‌گوید:
شباب عمر به دانش گذشت و شیب به جهل/ کتاب عمر مرا فصل و باب، پیش و پس است(۱۳) واقعا بعضی این‌جور هستند.

رسوایی دستگاه حاکمه‌ آمریکا و سرافکندگی ملت آمریکا

 و به هر حال به توفیق الهی، به لطف الهی، آمریکایی‌ها با رفتارهای خودشان رسوا شدند؛ آن، مدیریت‌شان در قضیه‌ کرونا، که آنها را در دنیا رسوا کرده و الان هم این رسوایی ادامه دارد؛ با اینکه دیرتر از خیلی از کشورها اینها ابتلا پیدا کردند و می‌توانستند از تجربه‌های دیگران استفاده کنند و می‌توانستند آمادگی‌های لازم را به وجود بیاورند، ضعف مدیریت در آن کشور موجب شده که امروز تلفات‌شان چندین‌برابر تلفات کشورهای دیگر است و ابتلائات‌شان هم همین‌جور. نتوانستند مدیریت کنند و نمی‌توانند مدیریت کنند؛ به‌خاطر همین خصوصیات فسادی که در دستگاه حاکمه‌ آمریکا وجود دارد. این‌هم وضع اداره‌ مردم، این‌هم برخورد با مردم؛ زبان‌شان هم دراز است؛ مردم را می‌کُشند و با جنایت واضح و آشکار، خودشان را نشان می‌دهند و عذرخواهی هم نمی‌کنند؛ در عین حال زبان‌شان هم دراز است، می‌گویند حقوق بشر! آن مرد سیاهی که آنجا کشته شد، ظاهرا بشر نبود و حقوقی نداشت؛ این‌جوری است.  به هر حال به‌نظر من ملت آمریکا -من قبلا هم یک‌وقت گفتم، الان هم می‌گویم- احساس خجلت و سرافکندگی می‌کند از حکومت‌های خودش؛ و واقعا جا دارد که ملت آمریکا از این حکومتی که امروز در آمریکا هست احساس سرافکندگی کند. آن کسانی هم که -چه در کشور ما، [یعنی] ایرانی‌هایی که داخل کشورمان هستند، چه بعضی ایرانی‌هایی که خارج از کشور هستند- شغل‌شان حمایت از آمریکا و دفاع از آمریکا و بزک‌کردن آمریکا بود، آنها هم به‌نظر من دیگر سرشان را نمی‌توانند بلند بکنند با این وضعی که الان پیش آمده. امیدواریم ان‌شاءالله خداوند متعال حوادث عالم را به‌نفع ملت ایران پیش ببرد و اقتدار جمهوری اسلامی را روز‌به‌روز بیشتر کند و روح مطهر امام بزرگوار را و شهدای عزیز را و شهید عزیز اخیر ما، شهیدسلیمانی را با اولیائش ان‌شاءالله محشور کند. والسلام علیکم و ‌رحمةالله

پی‌نوشت
 

1) سوره‌ سبأ، بخشی از آیه‌ ۴۶؛ «بگو من فقط به شما یک اندرز می‌دهم که دوبه‌دو و به‌تنهایى براى خدا به پا خیزید...»
2) نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۱
3) شهید آیت‌الله عطاءالله اشرفی‌اصفهانی، پنجمین شهید محراب
4) شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، سومین شهید محراب
5) مرحوم شهیدسرتیپ ولی‌الله فلاحی، بعد از بنی‌صدر به فرماندهی کل قوا منصوب شد.
6) مرحوم سرلشکر قاسم‌علی ظهیرنژاد، از سال ۱۳۵۸ مسئولیت فرماندهی در ارتش را به‌عهده داشت.
7) حبیب‌الله عسگراولادی
8) سوره‌ انفال، بخشی از آیه‌ ۱۷؛ «... و چون [ریگ به‌سوى آنان] افکندى، تو نیفکندى...»
9) آنچه موجب شگفتی شود.
10) سوره‌ رعد، بخشی از آیه‌ ۱۱؛ «... درحقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمی‌دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند...»
11) سوره‌ انفال، بخشی از آیه‌ ۵۳، «این [کیفر] بدان سبب است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمی‌دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند...»
12) مصباح‌المتهجد، ج۲، ص ۸۴
13) غزلیات، غزل شماره‌ ۹۱
14) سخن نهایی صحیح و متقن
15) نهج‌البلاغه، خطبه ۱
16) سند تحول بنیادین آموزش‌وپرورش
17) سوره‌ احزاب، بخشی از آیه‌ ۳۷؛ «... و از مردم می‌ترسیدى، با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسى‌...»

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران