به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، با گذشت بیش از سهدهه از ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی و در شرایطی که جامعه تحولات بسیار زیادی را در این سالها تجربه کرده، آرا و اندیشههای وی برای عبور از چالشهای اجتماعی، سیاسی، بینالمللی و... همچنان راهگشاست. شبههافکنیها، بیتوجهیها یا غفلتهای موردی کارگزاران، دستگاهها و شاید حتی طیفهایی از مردم از عملیاتی کردن میراث امام(ره) و تبعات منفی آن شاید دلایل مناسبی برای اثبات ضروری بودن بازخوانی اندیشهها و چارچوب فکری حضرت امام(ره) در حوزههای مختلف باشد. اجمالا با توجه به اهمیت راهبردی مقولههایی چون عدالت، آزادی، استکبارستیزی و نوع مواجهه با جریان تحجر، گزارش پیشرو چکیدهای از دیدگاههای رهبر فقید انقلاب در این حوزهها را که از قضا امروز نیز جزء مسائل مبتلابه جامعه بهشمار میآیند، مورد بازخوانی قرار داده است.
علیه تحجر درباریان روحانینما!
حضرت امام بهعنوان اندیشمندی زمانشناس و روشنبین در مقاطع مختلف، بارها خطر تحجر و تحجرگرایی و انسانهای مقدسمـآب را گوشـزد کرده و تندترین جملات و حملات را علیه آنان داشتند. ایشان در دسـتهبنـدی خـاص خـود از این طیف بهعنوان مخالفان اسلام ناب محمدی(ص) و مروجان اسلام آمریکایی یاد میکردند و روحانیون انقلابی را به مقابلـه بـا آنان فرا میخواندند.
به عقیده حضرت امام(س)، تحجرگرایی نافی ورود دین و کارگزاران دینی در عرصه سیاست بوده و نگاهی بدبینانه به عرصه سیاست و زندگی اجتماعی دارد. از همین رو بنیانگذار انقلاب اسلامی با نگاهی تیزبینانه، ضمن احساس خطر بابت رشد فکری این جریان، هشدارهای متعددی را در این باره مطرح ساختند. «اگر بر فرض محال، حاکمیت فکری از آن روحانی نماها و متحجران گردد، روحانیت انقلاب جواب خدا و مردم را چه میدهد؟» (صحیفه امام، ج 21، ص 287)
امام خمینی ریشه فکری قشریگرایی دینی را به گروهی از روحانیون نسبت میدهند که بهواسطه جایگاه اجتماعی خود در میان قشرهای سنتی، توانستهاند روحیه تحجرگرایی و نیز همسویی با رژیم طاغوت را رواج دهند. حضرت امام از «آخوندهای فرومایه درباری و کج فهمیهای بعضی از معممین و مقدس نماها» که بهواسطه نوع نگرش آنان واقعیات دین «در تمام کشورهای اسلامی در پرده ابهام باقی مانده است»، شکوه کرده و آنان را اینطور معرفی میکنند: «کج فهمانی که حتی با تشکیل حکومت اسلامی مخالف و آن را از حکومت طاغوت بدتر میدانند!... بازیگرانی که برای عقب نگهداشتن مسلمانان و باز کردن راه برای غارتگران و سلطهجویان، اسلام را در کنج مساجد و معابد محصور کردهاند و اهتمام به امر مسلمین را بر خلاف اسلام و وظایف مسلمانان و علمای اسلام معرفی میکنند و معالأسف دامنه تبلیغات گمراهکننده به قدری بوده و هست که دخالت در هر امر اجتماعی و سیاسی را در جامعه مسلمین برخلاف وظایف روحانیون و علمای دین میدانند و دخالت در سیاست را گناهی نابخشودنی میخوانند.» (صحیفه امام، ج 19، ص 21)
امام خمینی در طول دوران مبارزه نیز با متحجران همان گونه ستیز داشت که با شاه و رژیم طاغوت در نبرد بود. همین باعث میشد که ایشان هم از سوی رژیم و عوامل آن با مقاومتهایی مواجه شوند و هم از سوی کجاندیشان متحجر. ایشان در واپسین ماههای عمر خود در پیامی خطاب به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات که به منشور روحانیت معروف شد، در معرفی این جریان فکری مقدسنما اینگونه اظهار میدارند: «عدهای مقدسنمای واپسگرا، همه چیز را حرام میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت کند. حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. بهزعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الا عالم سیاس و روحانیکاردان و زیرک، کاسهای زیر نیمکاسه داشت و این از مسائل رایج حوزهها بود که هرکس کج راه میرفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک بهشمار میرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزهای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چراکه من فلسفه میگفتم، تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه مییافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهای قرون وسطی میشد.» (صحیفه امام، ج 21، ص: 278)
همانطور که از سطور فوق مشخص است درگیری حضرت امام با جریان تحجر و قشریگری امری دامنهدار بوده و به یک مقطع زمانی بهخصوص محدود نمیشد. در این باره با عنایت به آثار بنیانگذار انقلاب، بـه صـورت اجمـالی میتوان مواضـع ایـشان را در مقطع تاریخی مورد بررسی قرار داد.
نخستین موضع آشکار و رسمی حضرت امام در قبال تحجر و تحجرگرایی در سـال 1322 و در قالب کتاب «کشف الاسرار» علنی شد. در این کتاب حضرت امـام به دفاع از اسلام اصـیل و عقایـد مـذهبی بـهصـورت عقلانـی، فلـسفی و نقلـی(حـدیثی و قرآنـی) پرداخته و به عقاید متحجرانه و برداشتهای غلـط و افراطـی وهابیـت پاسـخ داده است. ایشان همچنین در دهه 30، در کتاب «آداب الصلوه» خویش، عمدهترین حجابهای رشد و تعـالی و معرفت حقایق را جمـود و تحجـر میداننـد کـه انـسان را بـه قهقـرا و خودمـداری و خودمحـوری میکشاند.
پـس از رحلـت آیـتالله بروجـردی و با آغاز نهضت اسلامی از سال 42 رویارویی و مبارزه حضرت امام بـا قشریگـری و کجاندیشی علنیتر و گستردهتر شد. در این مقطع این طیف تمامقد در برابـر امـام و یـارانش صـف کشیدند و همانطور که در سطور فوق اشاره شد ایشان را تا سر حد تکفیر بردند.
آنطور که حضرت امام روایت میکنند هنگام حضور ایشان در نجف اشرف «بعضی در حوزهها به گوش هم میخوانند که این کارهـا [مبـارزه بـا رژیـم پهلـوی و تـشکیل 37 حکومت] از ما ساخته نیست. ما فقط باید دعا کنیم ومساله بگوییم.» حضرت امام در واکنش به این تفکر سادهلوحانه قائل به آن بودند که «اینها افکار جماعتی است که به مقدسین معروفند و در حقیقت «مقـدسنمـا» هـستند نـه مقدس. باید افکار آنها را اصلاح کنیم و تکلیف خود را بـا آنهـا معلـوم سـازیم، چـون اینهـا مـانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بستهاند.»
پرونده قشر متحجر و مقدسمآب، بعد از پیروزی انقلاب نیز بسته نشد و این جریان در سالهای ابتدایی انقلاب که کشور درگیر چالشهای متعددی چون فعالیت گروهکها، ترورها، آغاز جنگ تحمیلی و... بود از پای ننشست. در این دوره نیز حضرت امام نسبت به نفوذ این جریان در دستگاهها هشدارهایی را مطرح ساخته و به تنویر افکار عمومی درباره آنها میپرداختند.
حضرت امام با نامگذاری این طیف بهعنوان درباریان روحانینما تصریح داشتند که آنها از اسلام علی بنابیطالب(ع) میترسند و «اگر آن شهید دلباخته اسلام و اسلامشناس حقیقی مثل اینان فکر میکرد و به گوشه عزلت به عبادت خدا مشغول میشد و راهی جز بین مسجد و منـزل نمیپیمـود، نـه جنـگ صفین و نهروان پیش میآمد و نه جنگ جمل و نه مسلمانان فوج فوج به قتل میرسیدند و شـهید میشدند و اگر سیدالشهدا(ع) مثل اینان فکر میکرد و در کنار قبر جدش به ذکر و دعـا میپرداخت، فاجعه بزرگ کربلا پیش نمیآمد... و از آنها بالاتر، اگر رسول اکرم(ص) مانند اینان فکر میکرد و به نصیحت و بیان احکام عبادات میپرداخت، آن همه رنج و مصیبت نمیدیـد و آن همه مسلمانان به شهادت نمیرسیدند.» (صحیفه نور، ج13، ص183)
«یک دستهای که در ظاهر اظهار اسلام میکنند، در ظاهر برای اسلام دعوت میکننـد، در ظاهر حرف اسلام میزنند، قلمهایشان و قدمهایشان برای اسلام اسـت لکـن زیـر پـرده بـا اسـلام مخالفند. مقدسنماها، روشنفکرمآبها و منافقـان، مثلث تزویر و ریا آنکه ما امروز مبتلای به آن هـستیم و آن دسـته منـافقینی کـه اظهـار اسـلام میکنند و کمر اسلام را میخواهند بشکنند. کار مسلمانها با اینها مـشکل اسـت.
حضرت امام در هر برهه از زمان، در ارتباط با تحجر و تحجرگرایی از تعابیر ویژهای استفاده کردهاند که به فراخور شرایط توصیفکننده ماهیـت ایـن جریـان بـوده و گویـای خاستگاه انحرافی آنان است. ایشان، روزی از این جریان به اسلام شاهنشاهی و روز دیگر به اسلام ملـوکی و یـک بـار بـه اسـلام محمدرضـاخانی و بـار دیگـر اسـلام منـافقین و گـاهی بـه اسـلام التقـاط، اسـلام سـازش و فرومایگی، اسلام حاکمیت سرمایهداران بر پابرهنگان زمین، اسلام ابوسفیان، اسلام مقـدسنماهـای احمق حوزههای علمیه و در یک کلام اسلام آمریکایی نام بردهاند.
بنیانگذار انقلاب اسلامی در سالهای آخر عمر خود نیز تندترین حملات و روشـنترین افـشاگریها را نسبت به جریان تحجرو مقدسمآبیداشتند. از نگاه ایشان «مذهبی که وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جداسـت مخـدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیـست؛ بلکـه مـذهبی اسـت کـه مـردم مـا آن را «مـذهب آمریکایی» مینامند.» (پیام تاریخی به گورباچوف11 / 10 / 67)
به اعتقاد امام، «راه مبارزه با اسلام آمریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پابرهنه روشن شود که متاسفانه هنوز برای بسیاری از ملتهای اسلامی مرز بین «اسلام آمریکایی» و «اسلام نابمحمدی» و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدسنماهای متحجر و سرمایهداران خدانشناس و مرفهین بیدرد، کاملا مشخص نشده است و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو فکر متضاد و رودررو وجود داشته باشد از واجبات سیاسی بسیار مهمی است.(صحیفه امام، ج 21، ص:120)
استکبارستیزی؛ آرمان پایانناپذیر انقلاب اسلامی
آنطور که از برآیند مجموعه بیانات حضرت امام بهنظر میرسد، مسیر دستیابی به سرافرازی، عزت، استقلال و حتی آزادی و عدالت، از استقامت، ایستادگی دربرابر استکبار و در راس آن مقاومت دربرابر آمریکا میگذرد. تاکیدات ایشان بر انگارههای استکبارستیزی در طول دوران مبارزه و بهویژه بعد از تشکیل حکومت اسلامی، یکیدوتا نیست و ایشان در مقاطع مختلف و به بهانههای مختلف، بارها بر این موضوع تصریح کردهاند.
معمار کبیر انقلاب اسلامی، فضای بینالملل را بهطور کلی در چارچوب دوقطبی مستکبران و مستضعفان صورتبندی میکردند و ریشه اصلی صفبندیهای حاکم بر جامعه جهانی را در مواجهه ایدئولوژیک این دو جبهه میدیدند. همین باعث میشد حضرتامام سیاست مبنایی و بنیادین انقلاب اسلامی را حول محور تقابل و منازعه آشتیناپذیر با کانونهای استکبار جهانی در شرق و غرب تعریف کنند.
ایشان در نخستین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی تصریح کردند: «من بارها گفتهام و در این روز بزرگ میگویم [تا] قطع تمام وابستگیها به تمام ابرقدرتهای شرق و غرب، مبارزات آشتیناپذیرانه ملت ما علیه مستکبرین ادامه دارد.» (صحیفه امام، ج12، ص:147)
امامخمینی(ره) هرگونه امکان سازش با مستکبران را منتفی دانسته و از میان رفتن جبهه استکبار را تنها راه رسیدن مستضعفان جهان به حقوق خود میپنداشتند. از همینرو همواره مستضعفان جهان را به اتخاذ مواضع تهاجمی علیه قدرتهای استکباری فرامیخواندند: «عموم مستضعفین باید به هم بپیوندند و ریشه فساد را از کشورهای خود قطع کنند. سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است؛ و تا این سلطهطلبان بیفرهنگ در زمین هستند، مستضعفین به ارث خود که خدای تعالی به آنها عنایت فرموده است، نمیرسند.» (صحیفه امام، ج12، ص144) «ای مسلمانان جهان و ای مستضعفان عالم! دستبهدست هم دهید و به خدای بزرگ رو آورید و به اسلام پناهنده شوید، و علیه مستکبران و متجاوزان به حقوق ملتها پرخاش کنید.» (صحیفه امام، ج10، ص339)
ایشان با رویکردی آرمانگرایانه هدف سیاست خارجی کشور را بسط نفوذ اسلام درسراسر عالم و نابودی صهیونیسم، سرمایهداری و کمونیسم در جهان قلمداد میکردند: «ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بینالملل اسلامیمان بارها اعلام نمودهایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کمکردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعهطلبی و تفکر تشکیل امپراتوری بزرگ میگذارند، از آن باکی نداریم و استقبال میکنیم. ما درصدد خشکانیدن ریشههای فاسد صهیونیسم، سرمایهداری و کمونیسم در جهان هستیم.»
حضرتامام نسخه استکبارستیزی انقلاب اسلامی را هرگز محدود و منحصر به قلمروی جغرافیایی ایران نمیدانستند، بلکه آن را به نسخهای شفابخش و البته قابل تحقق برای همه مستضعفان در تمامی نقاط جهان تلقی میکردند و از اینرو خواستار صدور الگوی انقلاب به دیگر کشورها برای بهرهگیری سایر ملتها بودند: «ما میخواهیم که همه ممالک اسلامی این ویژگیها را داشته باشد و این معنایی که در ایران تحقق پیدا کرده است در همه ممالک اسلامی باشد و این انقلاب صادر بشود به همه ممالک اسلامی و همه مستضعفان جهان درمقابل مستکبران بایستند و مسائل خودشان را اخذ کنند و حق خودشان را بگیرند.» (همان، ج13، ص93)
ایشان مهمترین مصداق استکبار را نیز آمریکا میدانستند و با تاکید بر آنکه «همه بدبختی ما از آمریکاست» از خوی تجاوزطلبی و ضرورت مبارزه و عدم رابطه با استکبار سخن میگفتند. از همینرو بود که از همان سالهای نخستین پیروزی انقلاب، رابطه ایران انقلابی با آمریکا را بسان رابطه بره و گرگ توصیف میکردند: «این مثل رابطه بره با گرگ است! رابطه بره با گرگ، رابطه صلاحمندی برای بره نیست، اینها میخواهند از ما بدوشند، اینها نمیخواهند به ما چیزی بدهند.» (صحیفه امام، ج10، ص:360- 4/8/1358)
درخصوص مختصات استکبارستیزی در منظر حضرت امام میتوان به محورهایی نظیر موارد زیر اشاره کرد:
1. حضرت امام(ره) هرگونه تلاش برای نزدیکی و سازش و مصالحه با استکبار را منتفی میدانند و آن را نافی عزت مسلمین تلقی میکنند؛ چراکه از منظر ایشان چنین اقدامی ثمربخش نبوده و اساسا استکبار از موضع خود کوتاه نخواهد آمد. ایشان با توسل به آیات و روایات متعددی که در نفی پذیرش ولایت کفار و مستکبران آمده، آنهایی را که بهدنبال مذاکره و کنار آمدن با دشمنان خدا هستند «خائن» معرفی کرده و در هفتههای منتهی به پایان جنگ و پذیرش قطعنامه با صراحت در نفی هرگونه سازش اینطور عنوان میکنند: «کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمیدانیم. ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند!... اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زندهزنده در شعلههای آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز اماننامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم.» (صحیفه امام، ج21، ص69)
2. اصل اساسی دیگر برای مبارزه با استکبار در نگاه بنیانگذار انقلاب اسلامی، «تداوم و همیشگیبودن» مبارزه است. حضرتامام مبارزه با جبهه متحد استکباری را موسمی، مقطعی و محدود و محصور به عصر و زمان خاصی نمیدانستند. از نگاه ایشان نبرد با استکبار «جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد.» (صحیفه امام، ج21، ص88)، «جنگ حق و باطلی که تمامشدنی نیست.» (صحیفه امام، ج21، ص284، 3/12/1367) و «این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد.» (همان)
3. رویکرد تهاجمی درمقابله با جهان استکبار شاخصه دیگری است که میتوان برای گفتمان استکبارستیزی حضرتامام برشمرد. ایشان رویکرد انفعالی و آرایش دفاعی دربرابر استکبار را بیفایده دانسته و در چارچوب استراتژی تهاجمی از لزوم شکلگیری هستههای مقاومت در جهان سخن میگویند: «باید هستههای مقاومت را در تمامی جهان بهوجود آورد و درمقابل شرق و غرب ایستاد.» (صحیفه امام، ج21، ص195)
4. در نگاه حضرتامام(ره) محوریت جبهه مبارزه با استکبار جهانی را تودههای مستضعفی که از رفاه و آزادی محروم بودهاند، تشکیل خواهند داد؛ چراکه اساسا رفاهطلبی و مبارزه، با این نگاه قابل جمع نیست و مرفهان نمیتوانند ارادهای دراینباره داشته باشند: «مبارزه با رفاهطلبی سازگار نیست؛ و آنها که تصور میکنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایهداری و رفاهطلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانهاند.» (صحیفه امام، ج21، ص87)
5. تقویت همهجانبه قوا در مسیر مبارزه با استکبار مقوله دیگری است که در خلال بیانات حضرتامام در چارچوب استکبارستیزی میتوان به آن اشاره داشت. ایشان تاکید داشتند: «ما اگر قدرت داشته باشیم تمام مستکبرین را از بین خواهیم برد.» (صحیفه امام، ج6، ص499)
6. مبارزه معطوف به نتیجه و نه صرفا در چارچوب تکلیف شاخه دیگری است که حضرتامام در این راستا بر آن اصرار داشتند. ایشان چشمانداز این مبارزات را نابودی قدرتهای سیطرهجو و رسیدن محرومان و بهبند کشیدهشدگان به حقوق الهی خود میدانستند و قائل به آن بودند که سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبران است و تا این سلطهطلبان بیفرهنگ در زمین هستند مستضعفان به ارث خود که خدای تعالی به آنها عنایت فرموده است، نمیرسند.» (صحیفه امام، ج12، ص144)
سازشناپذیری، زمانمندنبودن، تکلیفگرایی، عمل معطوف به نتیجه و... همگی ویژگیهایی است که حضرتامام حتی پس از امضای قطعنامه 598 و خاتمه جنگ تحمیلی نیز از آنها کوتاه نیامدند و بهعکس در ماههای بعد از جنگ که شاید برخی آن را بهنوعی کوتاهآمدن از شعارهای سابق تعبیر میکردند، به تقویت این ادبیات در فضای سیاسی کشور نیز پرداختند.
در پایان میتوان این بخش را اینطور جمعبندی کرد که براساس نگاه حضرتامام، در نظام سلطهزده موجود یا باید قید استقلال و عزت را زد و درخدمت و گوشبهفرمان بود یا آنکه راه عزت و مقاومت و ایستادگی را برگزید و به مبارزه با استکبار جهانی روی آورد و البته که در این میان راه میانهای وجود ندارد.
عدالتخواهی و ظلمستیزی؛ اهداف حکومت اسلامی
تاکیدات بنیانگذار کبیر انقلاب بر اسلام بهعنوان یک دین سیاسی که حتی عباداتش نیز از دایره سیاست خارج نیست تا آنجاست که در کلام ایشان آمده: «والله اسلام تمامش سیاست است.» ارتباط سیاست با حکومت اسلامی در اندیشه حضرت روحالله در عدالتخواهی و ظلمستیزی بروز و ظهور ویژه مییابد. ازاینرو والاترین هدف و وظیفه حکومت برقراری عدالت همهجانبه درون جامعه تعریف میشود. بهعبارتی آرمان تشکیل حکومت اسلامی برای دستیابی به عدالت معنا مییابد تا آنجا که بیعدالتی در تناقض با دولت اسلامی خوانده شده است و عدالت واقعی محقق نخواهد شد مگر در حکومتی اسلامی. درهمینراستا امام خمینی در وصیتنامه الهی-سیاسی خود تاکید کردند: «پیغمبر اسلام(ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی.» و در ادامه بهصراحت عنوان کردهاند حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی تلاش میکند. حضرت امام بهعنوان نمونه در آبان 57 در نوفللوشاتو بهصراحت عنوان میکنند که بعثت انبیا برای این است که پایههای ظلم قدرتمندانی را که به مردم ظلم میکنند، بشکنند و در جای دیگر با تأسی به پیامبران که مهمترین بعد اندیشهشان ظلمستیزی و مبارزه با بیعدالتی بوده است، خاطرنشان میسازند که بعثت انبیا هم برای انسانسازی است و هم برای ظلمستیزی و این درسی است که تمام پیامبران الهی به ما دادهاند: «انبیا هم که مبعوث شدند، برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعدادها را شکوفا کنند که در آن استعدادها بفهمند به اینکه چیزی نیستیم و علاوهبر آن، مردم را، ضعفا را از تحتسلطه استکبار بیرون بیاورند. از اول انبیا این دو شغل را داشتهاند، شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس خارج کنند، از اسارت خودش خارج کنندـ که شیطان بزرگ است ـ و مردم و ضعفا را از گیر ستمگران نجات بدهند؛ این دو شغل، شغل انبیاست... این دو شیوه را بهعیان در قرآن و سنت در عمل خود رسولالله میبینیم. قرآن دعوت به معنویات تا حدی که بشر میتواند به او برسد و فوق او [کرده] و بعد هم اقامه عدل... ما باید دولت اسلامی را، همه مردم، همه انسانها دولت اسلامی را تقویت کنند تا بتواند اقامه عدل بکند، و دولت باید جهات معنوی را هم درنظر بگیرد، یعنی چون تابع اسلام است باید روی رویه اسلام باشد. روی رویه اسلام به همان دو معنا، به همان دو راهی که اسلام دارد، حفظ معنویات و تقویت معنویات مردم و اقامه عدل بینشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان. حالا این فرق نمیکند چه مظلومانی باشند که از دولتها ظلم میکشند یا مظلومانی باشند که از اربابها ظلم میکشند. اسلام برای این دو جهت آمده است و ما تابع اسلامیم، و باید این دوجهت را حفظ کنیم.» (صحیفه امام، ج 17، صص 529- 527) امام خمینی 21 اردیبهشت 1362 در جمع مسئولان نظام عدالت اجتماعی را انگیزه و برکات بعثت پیامبر (ص) و از ابعاد اداره امور بشر در قرآن خواندند و تاکید کردند آنهایی که خودشان را تابع قرآن میدانند باید کوشش کنند تا این بعد از قرآن را که بعد اجرای عدالت اسلامی است، در جهان پخش کنند: «بعثت برای این است که ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جای او بگذارد.»
درهمینراستا پیام 15 اردیبهشت سال 1323 امام خمینی به ملت ایران بهعنوان تاریخیترین سند مبارزاتی بنیانگذار کبیر انقلاب باید موردتوجه قرار گیرد. در این پیام، که با آیه«قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فرادی» آغاز شده، امام خمینی به تمام اقشار جامعه قیام در راه خدا و قیام متناقض با قیام در جهت هوای نفس را توصیه میکنند. بهگونهای که تاکید دارند خودخواهی و ترک قیام برای خداست که جمعیت چند ده میلیونی شیعه را متفرق و طعمه مشتی شهوتپرست پشت میزنشین میکند. در ادامه نگارش کتاب «کشفالاسرار» در سال 1324، توسط امام خمینی را میتوان اولین حرکت علنی امام امت در جهت احیای تفکر عدالتخواهی و ظلمستیزی دانست. آنهم در جامعه خفقانزده دوران پهلوی! کتابی که درمقابل تحریفات و شبهات کتاب «اسرار هزار ساله» علیاکبر حکمیزاده نگارش شده بود و در پایان کتاب به صراحت از نویسندگان و روزنامهها تقاضا شده بود که با یک شجاعت ادبی و ازخودگذشتگی دست به دست داده و ملت و حس خفته دینداران را بیدار کنند. حضرت روحالله سالها بعد (در دهه 40) در کتاب «البیع» نیز به ضرورت وجود عدالت اجتماعی تاکید و هدف والای حکومت اسلامی را برقراری عدالت و قوانین عادلانه خواندند و تاکید کردند: «اسلام برای برپایی حکومت عادلانه به پا خاست... .» (کتاب البیع، جلد 2، ص 408)
بررسی آثار و گفتارهای بنیانگذار کبیر انقلاب نشان میدهد احیای تفکر ظلمستیزی و تفکر عدالتخواهی و عدالتطلبی، محوریترین مساله موکد در اندیشه ایشان است. تا آنجا که بهعنوان نمونه 24 بهمن 56، امام امت در نامه به اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا در تشریح وظایف روشنفکران مسلمان تاکید کردند: «سرلوحه هدفتان اسلام و احکام عدالتپرور آن باشد؛ و ناچار بدون حکومت اسلامی عدالتخواه، رسیدن به این هدف محال است. تولا و تبرا دو اصل اساسی اسلام است: باید با حکومت عدل موافق و به حاکم عادل دل ببندید؛ و از رژیم غیراسلام و غیراسلامی که در راس آن رژیم منحط پهلوی است، تبری کنید؛ و با کمال صراحت مخالفت خود را اظهار و در سرنگون کردن آن کوشا باشید و درغیر اینصورت روی استقلال و آزادی را نمیبینید.» مرور آرا و بیانات مکرر حضرت روحالله نشان میدهد مهمترین فروع و شاخههای عدالت در تاکیدات بنیانگذار کبیر انقلاب در دو اصل ذیل خلاصه میشود:
-حمایت از مستضعفان، فقرا و محرومان: در حکومت اسلامی و اندیشه بنیانگذار کبیر انقلاب مردم بهعنوان ولینعمت و به طریق اولی فقرا و مستضعفان بهعنوان صاحبان اصلی انقلاب اسلامی نام برده میشوند. تا آنجا که دفاع از محرومان و مظلومان بنیادیترین اصل در حرکت انقلابی امام امت محسوب میشود. بر همین اساس امام خمینی در کتاب ولایت فقیه، در بحثی که از شیوه سلطه استعمارگران بر مردم جهان سوم مطرح نمودند، به ایجاد شکاف طبقاتی توسط بیگانگان و عمال سیاسی آنها اشاره کرده، به پشتیبانی از مظلومان و دشمنی بر ظالمان بهعنوان وظیفه تاکید دارند. امام در تاریخ 2 آبان 1358 با اشاره به اینکه فقرا عیال خدا هستند و باید اداره شوند، به صراحت تاکید میکنند: «یک دسته غنی بنشینند کنار، و اینها بیچارهها به فقر بگذرانند. من پیشتر به این کارخانهدارها و این متمکنین، که گاهی میآمدند اینجا ـ و بعضیشان هم میخواستند من را اغفال بکنند! ـ به آنها گفتم آقا این نمیشود که همان مسائل زمان طاغوت حالا هم اجرا بشود. یک دسته آن بالاها بنشینند مرفه و هرچه بخواهند هرزگی بکنند، یک دسته هم این زاغهنشینهای تهرانی، که همهتان میبینید و در شهرهای خودتان هم هست امثالش. این نمیشود. این عملی نیست. من اخطار کردم، این یک خطری برای مردم هست.» بنیانگذار کبیر انقلاب در ادامه مسائل اقتصادی را اولویت اول مردم میخوانند و جبران نشدن مسائل اقتصادی توسط جمهوری اسلامی را به انفجار تعبیر میکنند و تاکید دارند: «اگر خدای نخواسته جمهوری اسلامی نتواند جبران کند این مسائل اقتصادی را، که اول مرتبه زندگی مردم است، و مردم مأیوس بشوند از جمهوری اسلامی و مأیوس بشوند از اینکه اسلام هم برای آنها بتواند در اینجا کاری انجام بدهد، اگر در این محیط یک انفجار حاصل بشود، دیگر نه من و نه شما و نه هیچکس، نه روحانیت و نه اسلام، نمیتواند جلویش را بگیرد. انفجار اگر در زمان طاغوت حاصل میشد، ماها میتوانستیم با نصیحت، با موعظه، با امر، مهارش کنیم. اما انفجار اگر در متن اسلام حاصل بشود، مردم با یأس از جمهوری اسلامی منفجر بشوند، دیگر قابلمهار نیست. این ثروتمندها بفهمند این مطلب را که اگر خدای نخواسته یک وقت یک انفجاری که نشود مهارش کرد در یک ملتی پیدا بشود، همه این بزرگها و همه این ثروتمندها و اینها تر و خشک با هم خواهند سوخت.»
- مقابله با مرفهان و زراندوزان و نفی شکاف اجتماعی: تعبیر مرفهان بیدرد و مقابله با آنها ازجمله تاکیدات پرتکرار در بیان بنیانگذار کبیر انقلاب است. امام خمینی(ره) در تاکیدی که در جهت احیای عدالت اجتماعی در جامعه اسلامی دارند؛ یکی از اصول و مبانی عمده و اساسی درجهت تحقق چنین ایده مقدس و والایی را مبارزه و مقابله با مرفهان بیدرد، زراندوزان و کسانی میدانند که با انباشت سرمایهها باعث ایجاد فاصله طبقاتی و پیدایش فقر و بیعدالتی در جامعه میگردند. بنیانگذار کبیر انقلاب در کتاب ولایت فقیه خود تاکید میکنند: «استعمارگران به دست عمال سیاسی خود که بر مردم مسلط شدهاند، نظامات اقتصادی ظالمانهای را تحمیل کردهاند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسیم شدهاند: ظالم و مظلوم... ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم.» درهمینراستا امام خمینی بهعنوان نمونه 3 آبان 1358 به صراحت بیان داشتند: «نمیشود اینطور که یک دستهای آنطور زندگی بکنند و حتی برای سگهایشان اتومبیل داشته باشند؛ و یک دسته دیگر توی این زاغهها باشند که هر 10 نفرشان توی سوراخی. این اصلا قابلتحمل نیست... من در نجف هم که بودم، در مصاحبهای که از لوموند آمدند کردند، گفتم به آنها که وضعمان چه جوری است. خودمان از اینهایی که دارای کذا و کذا هستند، حساب میکشیم و حسابهایشان را رسیدگی میکنیم. اسلام اینطور نیست که همچو اجازه بدهد که این دسته آنطور، و آن دسته آنطور، ابدا اسلام همچو اجازهای نداده. اینها باید حسابهایشان کشیده بشود، اینها اصلا حساب نداشتند با اسلام.»
عدالتخواهی و مبارزه با ظلمستیزی در اندیشه بنیانگذار کبیر انقلاب محدودیت و مرز نیز ندارد و در مقابل مسئولان و بهاصطلاح آقازادگان نهتنها مسکوت نمیماند بلکه وظیفه سنگینتری را متوجه آنان میکند. تا آنجا که تنها راه مقابله با انحراف را ندای عدالتخواهی بدون هراس و ملاحظه میدانند. ازاینرو امام خمینی در یکی از تاکیدات خود (2 مهر 1358) بیان داشتند: «کلکم راع–همه باید مراعات کنید، همهتان راعی هستید و همه مردم، همه مسئول هستند… مسئولیم در مقابل خدا و در مقابل وجدان و همهمان باید مراعات بکنیم... اگر یک فرد خیلی به نظر مردم مثلا پایینتر از یک فردی، فردی که به نظر مردم خیلی اعلا رتبه هم هست، اگر از او یک انحرافی دید، اسلام گفته است برو به او بگو، نهی کن (باید) بایستد درمقابلش بگوید این کارت انحراف بود، نکن.»
البته برقراری عدالت بهمعنای واقعی در اسلام و به تبع آن اندیشه بنیانگذار کبیر انقلاب با تحقق فرج حضرت صاحبالزمان(عج) صورت میگیرد. امام خمینی انتظار فرج را انتظار قدرت اسلام میخوانند و در این میان نکته قابلتامل اینکه در تبیین انتظار فرج دیدگاهها و برداشتهای غلط در این زمینه را نیز شرح دادهاند. ازجمله دیدگاههایی که تنها به دعا برای تعجیل در فرج آن حضرت(عج) اکتفا میکنند یا اینکه ظهور را مبتنیبر کثرت فساد در دنیا میدانند و ازاینرو حکم به سکوت در برابر ظلم میدهند، یا قائلان به بطالت تا زمان تشکیل حکومت مهدوی(عج) و... امام امت ضمن مطرود دانستن همه این برداشتها، مبارزه با این تفکرات را نیز ضروری دانسته و از سوی دیگر تاکید دارند: «البته آن پر کردن دنیا را از عدالت، آن را ما نمیتوانیم [پر] بکنیم. اگر میتوانستیم، میکردیم، اما چون نمیتوانیم بکنیم ایشان (حضرت ولیعصر(عج)) باید بیایند. الان عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، باید بگیریم؛ تکلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن [است،] تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمیتوانیم بکنیم؛ چون نمیتوانیم بکنیم، باید او بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت سلاماللهعلیه» (14 فروردین 1367)
آزادی در منظومه فکری امام خمینی(ره)
آزادی را بهجرات میتوان یکی از پربسامدترین مسائل جمهوری اسلامی در طول چهاردهه گذشته دانست؛ مسالهای که دامنه آن بهدلیل ماهیتش، تنها به مباحث نظری و مجامع دانشگاهی محدود نشده و همواره مبتلا به اقشار مختلف جامعه بوده است. حدود و ثغور آزادی، شاخصهها و مصادیق آن و... البته در این سالها هیچگاه مورد اجماع طیفهای مختلف جامعهشناسان، سیاسیون، اندیشمندان، حتی حاکمان و... نبوده و عمدتا هریک مبتنیبر گرایشهای فکری و سیاسی خود، قرائتی متفاوت از لوازم آزادی ارائه دادهاند.
بنیانگذار انقلاب اسلامی اما در سالهای حیات خود چارچوب روشنی را در این باره بهتصویر کشیدند؛ چارچوبی که بازگشت به آن احتمالا خیلی از چالشهای کنونی اجتماعی در این زمینه را نیز مرتفع خواهد ساخت.
از نظر امام خمینی(ره) آزادی یکی از امور فطری و بنیادی اسلام است و بر این اساس در جمهوری اسلامی «مردم عقیدهشان آزاد است، کسی الزامشان نمیکند که شما حتما این عقیده را باید داشته باشید، کسی الزام نمیکند شما را که حتما از این راه بروید، کسی الزام نمیکند که در کجا مسکن داشته باشید یا در آنجا چه شغلی را انتخاب کنی.» (صحیفه نور، ج 9، ص 88) این نوع نگاه رهبر فقید انقلاب بیش از هرچیز باور ایشان به آزادی عقیده را به تصویر میکشد و حکایت از آن دارد که اعمال هیچ نوع محدودیتی در این باره پذیرفتنی نیست. این البته بهمنزله آن نیست که حضرت امام نسبت به طرح کلیاتی نظری در این باره اکتفا کرده باشند و اشارات صریح ایشان به ابعاد و حدود و ثغور و مرزهای آزادی در حوزههای مختلف حاکی از توجه ویژه ایشان نسبت به این مقوله است.
از آنجا که هیچمکتبی قائل به آزادی مطلق نیست، حضرت امام نیز به وجود چارچوبهایی برای این مساله در مکتب اسلام قائل بودند؛ چارچوبهایی که ریشه در قانون و شرع داشت: «آزادی در اسلام در حدود اسلام است، در حدود قانون است، تخلف از آن نشود به خیال اینکه آزادی است.» (صحیفه امام، ج 9، ص 150)
حدود آزادی
1. حضرت امام منطق و قانون را از جمله بدیهیترین چارچوبهای آزادی تلقی میکنند: «گفته میشود که مردم آزادند، یعنی آزاد است انسان که بزند سر مردم را بشکند؟! آزاد است که قانونشکنی بکند؟! آزاد است که برخلاف مسیر ملت عمل بکند؟! آزاد است که توطئه بکند بر ضد ملت؟! اینها آزادی نیست، در حدود قوانین در حدود کارهای عقلائی آزاد است.» (صحیفه نور، ج 6، ص 192)
2. نظم و آرامش در هر جامعه یکی از مهمترین و اساسیترین مسائل در قوام آن جامعه است، از این رو حضرت امام معتقدند هرنوع آزادی که به این موضوع منتهی شود درحقیقت خود نوعی سلب آزادی است. «حالا که آزاد شدیم خودمان را به هرجومرج بکشیم؟ حالا که آزاد هستیم به زیردستان خودمان ظلم کنیم؟ حالا که آزاد هستیم، برخلاف نظامات اسلامی و برخلاف نظامات ملی عمل کنیم؟ هرجومرج به پا کنیم؟ چون آزاد هستیم؟ تحت هیچقاعده نباشیم تحت هیچیک از قواعد اسلامی و ملی نباشیم؟ اگر اینطور باشد آزادی را سلب کردهایم.» (صحیفه نور، ج 7، ص 43 – 42)
3. حضرت امام سوءاستفاده از آزادی و بهرهگیری از آن در جهت توطئه علیه نظام اسلامی را نیز فاقد موضوعیت میدانستند و بهصراحت این دستاویز را از کف گروههای معارض خارج میکردند. «آزادی غیر توطئه است، آزادی بیان است و هرچه میخواهند بگویند، توطئه نکنند.» (صحیفه نور، ج 6، ص 86) این هشدار و هشدارهایی از این دست در فضایی مطرح میشد که گروهکها در سالهای ابتدایی انقلاب این آرمان انقلاب نوپا را به دستاویزی برای تحرکات خود علیه نظم جدید مبدل کرده و تلاش داشتند از فضای باز پدید آمده نهایت استفاده را در جهت اغراض خود ببرند.
4. حفظ حرمت مقدسات و ممانعت از تبدیل آزادی بهعنوان زمینهساز اهانت به مقدسات را نیز میتوان یکی دیگر از شاخصههای مورد نظر امام جهت مرزگذاری برای آزادی تلقی کرد: «مطبوعات آزادند مطالب بنویسند، اما آزاد هستند که اهانت به مثلا مقدسات مردم بکنند؟!» (صحیفه نور، ج 7، ص 19)
5. شاید پرمناقشهترین بُعد مفهوم آزادی، بخش ناظر به عرصه آزادیهای فرهنگی باشد. بعدی که بهواسطه بیشترین سطح درگیری جامعه با آن حساسیتهای بیشتری را نیز معطوف به خود کرده. رهبر فقید انقلاب ضمن تفکیک میان آزادی و فساد، خطاب به طیفهایی که آزادی را ابزاری برای عرفیسازی بیبند و باری تلقی میکنند، تاکید دارند: «شما فساد اخلاق را آزادی میدانید، شما فحشا راآزادی میدانید، ... البته آزادی که منتهی میشود به فساد، آزادی که منتهی میشود به تباهی ملت، به تباهی کشور، آن را نمیتوانیم بدهیم.» (صحیفه نور، ج 8، ص 272) هشدارهای حضرت امام(ره) در این باره که عمدتا به ماههای نخستین پیروزی انقلاب و پیش از انقلاب فرهنگی بازمیگردد، از آن جهت بود که به هر ترتیب خیلیها در جامعه تازه پوست انداخته ایران، همچنان سودای تکرار سطحی از فضای فرهنگی رژیم طاغوت در محیطهای عمومی جامعه را درسر داشتند و نسبت به احیای آن فضا امیدوار بودند. آزادی حجاب و فضای اجتماعی پیش از انقلاب فرهنگی نیز بستر مناسبی را در اختیار این طیف قرار میداد تا از آن در جهت بازتولید نگاه خود در سطح جامعه بهره ببرند. انذارهای صریح حضرت امام و تاکید بر حرف آخر نظام در این باره اما دستکم در آن مقطع مانع از زمینهسازی آزادی برای رواج بیبندوباری در جامعه شد.
حضرت امام اصرار برخی برای ترویج آزادیهای غربی را تلاش برای تخدیر جامعه و بیخاصیت کردن نسل جوان میدانند و تصریح میکنند که «ما میخواهیم جوانانمان را از میکدهها به میدان جنگ ببریم... که برای ملت فایده داشته باشد.» (سخنرانی در جمع اقشار مختلف مردم، 2 شهریور 1358) تاکید حضرت امام بر مقابله با قرائتهای اینگونه از آزادی و اصرار بر نقشآفرینی جوانان در سرنوشت کشور در این مقطع، در شرایطی بود که هزاران نفر از عناصر حزب بعث عراق و گروهکهای ضدانقلاب، ازجمله کومله، فداییان خلق و حزب دموکرات کردستان، یک ماه قبل از آن به شهر پاوه در منطقه کردنشین استان کرمانشاه هجوم آورده و آن را تصرف کرده بودند. درپی این فاجعه، حضرت امام، جوانان و ارتشیان، سپاهیان و بسیجیان را به اعزام به منطقه فراخواندند. در چنین بستر زمانیای بود که حضرت امام با اشاره به آزادیهای مطبوع جریان روشنفکری، ایده آنها را دیکته شده از سوی قدرتها دانستند و تصریح کردند که «آنها (ابرقدرتها) میخواهند ما را غارت کنند، و جوانهای ما بیتفاوت باشند. ما میخواهیم مملکت را حفظ کنیم. حفظ مملکت به آزادی که شما میگویید نیست. این آزادی مملکت را بر باد میدهد.»
شقوق آزادی آزادی مطبوعات و قلم
حضرت امام فلسفه وجودی مطبوعات را حرکت در مسیر خدمت به جامعه میدانستند و معتقد بودند اگر رسانهها بهجای روشنگری در این جهت راه مطلوب خود را بروند، حتی اگر رسانه ملی و فلان روزنامه کشوری باشند نیز نمیتوان رویه آنها را در چارچوب آزادی مطبوعات قلمداد کرد. این رهنمودهای حضرت امام در دیدار کارکنان موسسه کیهان در فاصله پنج ماه بعد از پیروزی انقلاب اینطور ادامه مییابد که «معنی آزادی این نیست که هرکس برخلاف قوانین برخلاف قانون اساسی یک ملت، برخلاف قوانین ملت هم هرچه دلش میخواهد بگوید» و «آزادی- که گفته میشود که مطبوعات آزادند، بیان، آزاد است- معنایش این نیست که مردم آزادند که هر کاری میخواهند بکنند؛ مثلا آزادند دزدی بکنند، آزادند به فحشا بروند، ... این آزادی آزادی غربی است.»
ایشان در پایان این دیدار به روزنامهنگاران و دستاندرکاران رادیو و تلویزیون هشدار میدهند که مساله (انقلاب) فقط این نبود که ما آزادی میخواهیم. ملت ایران آزادی منهای اسلام را نمیخواهد و اگر کسی چنین تصوری از مردم دارد سخت در اشتباه است.
امام نسبت به سوءاستفاده مطبوعاتی تحتعنوان اسم آزادی قلم نیز حساسیت ویژهای داشتند؛ حساسیتی که در جملاتی نظیر «آزادی بیان هست، ولی آزادی توطئه و آزادی فسادکاری نیست»، «معنی آزادی این نیست که کسی بخواهدتوطئه کند. در توطئه هم آزاد است؟! نه در توطئه آزاد نیست» و... موج میزند.
آزادی فعالیت گروههای سیاسی
حق انتقاد از حاکمان را بهطور حتم میتوان یکی از مهمترین جلوههای آزادیهای سیاسی تلقی کرد. حقی که امروز بر سر اصل وجود آن در جامعه هیچگونه مناقشهای نیست. حضرت امام در این باره راه انتقاد را باز میدانند و میفرمایند: «در رژیم سابق، کسی قدرت حرف زدن نداشت، کسی قدرت انتقاد نداشت. یک کلمه انتقاد با نابودی او تمام میشد. یک قلم که یک نصف سطر در انتقاد مینوشت نابودش میکردند. حالا راه انتقاد باز است، همه میآیند انتقاد میکنند، همه از دولت انتقاد میکنند، همه از هرچیزی که صحیح نیست انتقاد میکنند، ارشاد میکنند.» (صحیفه امام، ج 11 ص9) ایشان البته میان آزادی و توطئه خط قرمزی روشن ترسیم میکنند و یادآور میشوند که «هرکس آزاد است که اظهار عقیده کند اما برای توطئه کردن آزاد نیست.» (صحیفه امام، ج 3، ص 371) و ملت «یک ملتی حق دارد که کسی که بخواهد ملتش را به تباهی بکشد و توطئه کند و باز همان مسائل سابق را برای او پیش بیاورد، از آن جلوگیری بکند. و الا ملت ما طرفدار آزادی است. طرفدار همهجور آزادی است. و لکن طرفدار توطئه نیست. طرفدار تباهی نیست.» (صحیفه امام، ج 11، ص131) ایشان در مقاطع ابتدایی انقلاب، آزادی گروهها حتی چپها و مارکسیستها را نیز مادامی که مضر بهحال ملت نبوده و فقط محدود به اظهار عقاید باشند بلامانع میدانند. حضرت امام بعد از غائله عزل بنیصدر و در جریان تصفیه گروهکها نیز در پاسخ به سوال خبرنگاری که این رویه را در تناقض با شعارهای ابتدایی انقلاب قمداد میکرد، یادآور شدند: «در مملکت ما آزادی اندیشه هست. آزادی قلم هست. آزادی بیان هست. ولی آزادی توطئه و آزادی فسادکاری نیست. شما اگر توقع دارید که ما بگذاریم بر [علیه] ما توطئه کنند و مملکت ما را به هرجومرج بکشند، به فساد بکشند و مقصودشان از آزادی این است، در هیچجای دنیا همچو آزادی نیست.» (2/ 7/ 58- مصاحبه با اوریانا فالاچی - صحیفه امام، ج 10، ص92)
حق تعیین سرنوشت
حضرت امام(ره) از همان آغاز نهضت اسلامی بر نقش تعیین کننده مردم در نهضت اصرار داشتند و این اصرارها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز استمرار داشت. تجربه مردمی کردن و به رای گذاشتن تصمیمات و ریلگذاریها برای ارکان مختلف ساختار حاکمیت، گواه روشنی بر این ادعا است. ایشان هرگونه انحصاری برای انتخابات در سطوح مختلف را نیز بلاموضوع میدانستند و قائل به آن بودند که انتخابات در انحصار هیچکس اعم از روحانیون، احزاب و... نیست. در همین ارتباط حضرت امام(ره) دربرابر جریان انحرافی که در آستانه انتخابات دوم مجلس مدعی شده بود، از آنجا که در اسلام سیاست امری تخصصی است تنها اسلامشناسان باید در آن دخالت کرده و دیگران باید از آنها تبعیت کنند، چنین هشدار میدهند: «از قراری که من شنیدهام در دانشگاه بعض از اشخاص رفتهاند گفتهاند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است. تا حالا میگفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند، این منافی با حق مجتهدین است، آنجا شکست خوردهاند حالا عکسش را دارند، میگویند. این هم روی همین زمینه است، اینکه میگویند انتخابات از امور سیاسی است و امور سیاسی هم حق مجتهدین است هر دویش غلط است. انتخابات سرنوشت یک ملت را دارد تعیین میکند. انتخابات بر فرض اینکه سیاسی باشد و هست هم، این دارد سرنوشت همه ملت را تعیین میکند، یعنی آحاد ملت سرنوشت زندگیشان در دنیا و آخرت منوط به این انتخابات است. این اینطور نیست که انتخابات را باید چند تا مجتهد عمل کنند... دانشگاهیها بدانند این را که همانطوری که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت کند، یک دانشجوی جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند. فرق مابین دانشگاهی و دانشجو و مثلا مدرسهای و اینها نیست، همهشان با هم هستند. اینکه در دانشگاه رفتند و یک همچو مطلبی را گفتند، این یک توطئهای است برای اینکه شما جوانها را مایوس کنند.» (سال 62) صیانت از حقوق اقلیتهای دینی و مذهبی، تاکید بر باز بودن باب اجتهاد، پافشاری بر نقشآفرینی زنان در جامعه و... مصادیق دیگری از اشارات رهبر کبیر انقلاب در باب آزادی است که بهطور طبیعی بازخوانی مشروح هریک از آنها از حوصله این گزارش خارج است، اما جملگی همچون قطعات یک پازل از منظومه فکری بنیانگذار انقلاب اسلامی، توجه ایشان به مقوله آزادی را مشخص میسازند.