علومانسانی، ناکارآمدی و احساس بیهودگی؛ قسمت سوم و پایانیمفروض گفتار حاضر این است که در موقعیت بحرانی کروناویروس، جامعه ایرانی با موج دوم کرونا درگیر است. در این موج، چالشهایی که کرونا در حوزه فرهنگی و اجتماعی پدید آورده است، معطوف به تجربهزیسته مدرن است. در این فصل، علوم انسانی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت.
متوقعان تشویق و قدردانی
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، علوم انسانی و اجتماعی ایران در ایام شیوع کرونا وضع خاصی داشت و دارد. دکتر داود مهدویزادگان تاکنون طی دومطلب بلند در «فرهیختگان» به بررسی این وضع پرداختهاند. در یک مطلب، فعالیتهای دکتر نعمتالله فاضلی توسط ایشان مورد بررسی قرار گرفت که در شماره 3020 (سوم اردیبهشت99) به چاپ رسید و با نقدی از دکتر احمد حسینی (15اردیبهشتماه99) و پاسخی به این نقد از محمدصادق مودب (22اردیبهشتماه99) پیگیری شد. مهدویزادگان در امتداد تحلیلش از «موج دوم کرونایی»، در مطلب بلند دیگری با عنوان «علوم انسانی و چالش احساس بیهودگی» قدری عمومیتر به نقش و فعالیت علوم انسانی و اجتماعی ایرانی در دوران کرونا پرداخت که در 28 و 29 اردیبهشتماه99 به چاپ رسید و اینک قسمت سوم و پایانی آن را از نظر میگذرانید. «فرهیختگان» آمادگی دارد کمافیالسابق، پاسخهای اصحاب علوم انسانی و اجتماعی یا اساتیدی را که در این مطالب مورد نقد واقع شدهاند نیز منتشر کند.
اینکه در میانه بحران و بلای طبیعی جهانی، گروهی از دانشآموختگان نجوا کرده و درباره عدمدلجویی و قدردانی از زحماتشان گلایه و شِکوه کنند، کار طبیعی و پسندیدهای بهنظر نمیآید. مگر از دیگر گروهها در این شرایط اضطراری و بحرانی، چقدر تقدیر میشود که از این گروه نمیشود. برخی از پزشکان و پرستاران در راه خدمت به مبتلایان ویروسکرونا، جان خود را از دست دادهاند و متاسفانه تاکنون فرصت بزرگداشتی در سطح ملی از آنان فراهم نشده است. درحالیکه لااقل نگارنده جایی نخوانده و نشنیده است که فردی از اصحاب علومانسانی در راه مقابله با کروناویروس، جان خود را از دست داده باشد. آیا باید چنین خواستهای را بهحساب احساس نیاز پارهای از اصحاب علومانسانی به تقدیر و تشکر گذاشت؟ اگر چنین باشد که حکایتی از چالش روانشناختی آنان است. با وصف این، دلیل ندارد که این گفته چندان جدی گرفته شود. بهعلاوه از زحمات برخی از گویندگان این سخن، همهساله در اشکال مختلف تقدیر و تشکر بهعمل میآید، از تقدیر در جشنوارهها گرفته تا رونمایی از آثار و دیدارهای اختصاصی با کارگزاران عالیرتبه و بزرگداشتهای محفلی. برخی از آنان از سوی چندین پژوهشگاه و پژهشکده مورد حمایت واقع میشوند. جشنواره فارابی هم اختصاص به تجلیل از آثار برگزیده علومانسانی دارد. فرصتهای آموزشی و پژوهشی که برای این گروه از شِکوهکنندگان فراهم است، برای بسیاری از افراد فراهم نیست. برخی از آنان مشاوران عالیرتبه نهادهای رسمی و غیررسمی دستگاههای دولتی و مردمی هستند. بعضا از اعضای مهم هیاتهای ممیزه مراکز آموزشی و پژوهشیاند. حمایتهای مادی و معنوی حاکمیتی برای بسط وگسترش علومانسانی و اجتماعی کم نبوده است. آنچنانکه برخی از همین گلایهمندان به این نکته معترفند که حوزه علومانسانی در اندازه سرمایهگذاریهایی که برای آن شده، پاسخگو نبوده است: «ما برخلاف یکونیم قرن گذشته با کمبود جمعیت دانشگاهی یا چگونگی انتقال یا آشنایی با فرمهای جدید آموزش و آموزشعالی روبهرو نیستیم، بلکه اکنون، میزان کارایی و کیفیت نظام دانایی و نظام آموزشعالی در جامعه ما مساله است، درحالیکه بهنسبت جمعیت، بالاترین میزان سرمایهگذاری مادی و غیرمادی در حوزه سرمایهگذاری نظام آموزشی در جامعه ایران رخ داده است.» (نک: گفتوگوی سایت فرارو با دکتر نعمتالله فاضلی، 25 فروردین 99) یکی دیگر از همین نجواکنندگان درباره مورد توجه بودن مطالبش و سطح بالای تکریم از وی در میان پزشکان سخن گفته است: «افراد میخواهند با همدیگر کار کنند. مثلا دو ماه پیش بنده را در یک سمیناری در هتل قلب دعوت کردند. در آنجا سخنرانی کردم و خیلی استقبال شد و خیلی راحت آمدند و با من ارتباط برقرار کردند در آنجا که یک جامعه پزشکی خیلی بالایی بود اولا اینکه بنده را دعوت کرده بودند و دوم اینکه میخواستند ارتباط داشته باشند.» (نک: گفتوگوی ایبنا با مقصود فراستخواه، 19 اسفند 98).
بنابراین، چنین نیست که علومانسانی و اجتماعی در ایران جدی گرفته نمیشود یا رسمیت ندارد. و گمان نمیرود که کسی با تقدیرهای فوقالعاده علومانسانی و اصحاب آن مخالف باشد. لکن برای چنین کار ارزشمندی، باید ارزیابی دقیقی از کار آنان بهعمل آید. باید آثار و زحمات آنان بهشکلی منصفانه بررسی شود تا ضرورت تقدیر فوقالعاده احساس شود. اما درخصوص بحران کرونا، تصور نمیرود که بتوان کارنامه درخشانی را برای علومانسانی و برخی از اصحاب آن برجسته کرد. این سخن پسندیدهای است که: «موقعیتهای بحرانی مانند بحران کرونا موقعیتهای کاملا اضطراری است که شوک یا ضربه روحی و روانی جمعی شدیدی به جامعه وارد میشود. جامعه نیازمند خبرها، تحلیلها و گفتوگوهایی است تا بتواند موقعیت خود را شناسایی و معنادار کند. در این موقعیت، جامعه نیازمند آرامبخشی و همبستگی است. این همبستگی و آرامبخشی از طریق گفتوگوی جمعی ممکن میشود.» اما آیا بسیاری از اصحاب علومانسانی که در شبکههای اجتماعی و مجازی و رسانه در این روزهای بحرانی فعال بوده و هستند، به مفاد همین سخن بهدرستی عمل کردند؟ بسیاری از آنان هجمه سنگینی را علیه دین و دینداری بهراه انداختند. برخیشان آنچنان ذوقزده شدند که امید واهی به برچیده شدن حیات مذهبی پیدا کردند. برخی از اصحاب علومانسانی و اجتماعی یا خود در تولید شبهات دینی مشارکت کرده یا شبهات تولیدشده را روایت کردند. نویسندهای کرونا را فرصت مناسبی دیده بود برای بیان مکنونات خود درباره اهلبیت عصمت و طهارت(ع) و اینکه خرافات زیادی اطراف دین شکل گرفته است: «پیامبر اسلام و خاندان آن حضرت، شفابخش بیماران نبودند و هیچگاه نیز چنین ادعایی نداشتند. این ادعایی بیاساس است که در قرآن و تاریخ هیچ مدرک معتبری برای اثبات آن نمیتوان یافت.» (وسمقی، فاطمه، خرافات و ویروس کرونا، نک: سرمقاله روزنامه مستقل/ 13 اسفند 98) نویسندهای دیگر، بر این باور است که با آمدن کرونا نهفقط الهیات شیعی که حیات دینی بهسر آمده است: «بستهشدن باب الهیات شیعی بهمعنای انحلال الهیات در اسلام نیز بوده است. البته این نافی حیات هردو درقالب ایدئولوژی، مناسک، خرافات، و صناعت فقه -چنانکه امروز شاهدیم- نیست. بنابراین پرسش اصلی این نیست که کرونا با الهیات شیعی چه کرده است. پرسش اصلی این است که: آیا امکان احیای الهیات در این آیین و به طریق اولی در اسلام وجود دارد؟» (صادقی، فاطمه، مصیبت در مرگ الاهیات، نک: وبسایت اقتصاد سیاسی/ 12 اسفند 98) از سوی دیگر، چه هجمه سنگینی که به مراکز دینی و اماکن مقدسومذهبی بهراه نینداختند. تاسفبارتر آنکه درجهت شوراندن جامعه علیه مردم یک شهر مذهبی تلاش شد. تا جایی که وانمود کردند کروناویروس از همین شهر بهجهان منتشر شده است: «اگر شهری بهجز قم، یعنی پایتخت فقه شیعی، منشأ شیوع این ویروس بود، اتفاق دیگری رخ نمیداد؟ چرا مسئولان، قرنطینهشدن شهر را نشانه ضعف گفتمان اعتقادی خود میدانند؟» (کریمی، مرتضی، کرونا؛ روغن بنفشه یا وایتکس؟!، نک: کانال تلگرام زیر سقف آسمان)
چه قیاسهای معالفارقی که مثلا با کشور پرتغال زلزلهزده بیزار شده از مذهب و کلیسا در قرن هجدهم (1755م)، نکردند (عبدی، عباس، کرونا؛ برهان قاطع مدرنیته، نک: کانال تلگرام پنجره/ اسفند 98) بیآنکه توجه کنند که در آن زمان دینداری مسیحی بر حیات اجتماعی مسلط بود و مردم هیچ تجربهای از حیات اجتماعی مدرن نداشتند و تازه میخواستند به چنین تجربه زیستهای روی آورند. برخی با همین قیاسهای معالفارق گمان کردند که جهان پساکرونا، سکولارتر میشود: «تا به امروز عموما جامعه ایران بهصورت طیفی از گروههای کاملا سنتی تا کاملا مدرن طبقهبندی شدهاند. من احتمال میدهم در جامعه ایران پساکرونا، طیف تازهای از نظر فرهنگی بهوجود آید. چیزی که احتمال آن بیشتر میرود این است که روند عرفیشدن یا سکولاریسم فرهنگی در میان گروههای وسیعی از مردم شتاب خواهد گرفت.» (فاضلی، نعمتالله، ویژگیهای ایران در دوران پساکرونا، نک: وبسایت دیدار/ 26 فروردین 99). هر دو گروه سنتی و مدرن جامعه ایرانی در جهانی مدرنشده، کروناویروس را تجربه میکنند و نه در عالمی سنتی. بههمینخاطر، ارزیابیها از آن، در نسبت با جهان سکولار است و نه جهان مذهبی. در شرایطی که جامعه کرونازده به تقویت روحیه معنوی و امید به شفابخشی دارد، نظریهپرداز روشنفکری دینی، آب پاکی را روی دست این مردم ریخته از آنان میخواهد در مساله کرونا دل به خدا نبندید، چون «خدا به هر دردی نمیخورد.» (سروش، عبدالکریم، نک: گفتوگوی وبسایت زیتون با دکتر سروش/ 28 اسفند 98) دراینباره نمونههای بسیاری وجود دارد، ولی بههمین مقدار بسنده میشود. حال، تصور کنید در چنین فضای فکری آشفتهای که توأم با شبههافکنی و مردمهراسی و ناامیدسازی و پرخاشگریهای گفتمانی و بیاعتمادسازی و مشکلات و مصائبی دیگر است، و برخی از اصحاب علم انسانی و اجتماعی در پدید آمدن آن مشکلات مشارکت دارند، چگونه ممکن است که جامعه بحرانزده به آرامش روحی برسد؟ چگونه میتوان پذیرفت که اینان در ایجاد همبستگی اجتماعی نقش مهمی دارند؟
آخرین نکتهای که لازم است در بحث ارزیابی نقش اصحاب علم انسانی و اجتماعی در موقعیت بحرانی به آن اشاره شود، مساله ایده گفتوگوی جمعی و عقلانیت ارتباطی است. اینان از این ایده بسیار سخن میگویند. کمتر یادداشت و مصاحبه و متنی را میتوان از اینان دید که به این ایده نپرداخته باشد. اما هرقدر که به عملکردشان نظر میاندازیم، هیچ نشانی از ایده گفتوگوی جمعی و عقلانیت ارتباطی دیده نمیشود. آنچه شاهدش هستیم «گفتوگوی جمعی محفلی» و «عقلانیت ارتباطی صنفی» است. با وجودی اینان قبول دارند که جامعه ایرانی از دو گروه عمده مدرنخواه و سنتی شکل گرفته است، هیچ تلاشی از اصحاب علم انسانی و اجتماعی مدرنخواه در برقراری چنین گفتوگویی میان این دو گروه عمده دیده نمیشود. نظریهپرداز روشنفکری دینی، دکتر سروش، با گفتن اینکه آب ما با آب روحانیان در یک جوی نمیرود، خاطر همه را از جهت آنکه هیچگاه چنین گفتوگویی سر نخواهد گرفت، آسوده کرده است. متاسفانه این خصلت شخصی گریز از گفتوگو و عقلانیت ارتباطی اصحاب علم انسانی و اجتماعی در نهادهای پژوهشی و آموزشی که زیر سیطره اینان است، رسوخ کرده است و این مراکز بهشدت از تعامل و گفتوگو با گفتمانهای سنتی و انقلابی پرهیز دارند. در ایام بحران کرونایی چندین پژوهشگاه و پژوهشکده وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت آموزشعالی، در زمینه بحران کرونا فعال شدهاند. ولی گزارشها و آثاری که از این مراکز منتشر میشود تماما یکسویه و مربوط به تلقی خاصی از علم انسانی و اجتماعی است. یکی از نکات برجسته کار این چند مرکز آن است که تلاش مردم برای مبارزه با کرونا، در آن کارها هیچ حضوری ندارد. فعالیتهای گسترده جهادی مدافعان سلامت و خدمترسانی به اقشار آسیبدیده، در گزارشها و مطالعات جمعی آنان اصلا ندیده نمیشود. بههر روی، جای بررسی مفصلی درباره اینگونه تعارضات نظری و عملی در اصحاب علم انسانی و اجتماعی وجود دارد. نمیتوان همه مشکلات را به خصلتهای فردی افراد نسبت داد، بلکه قطعا بخشی از علل چنین تعارضی به خودِ تعلیمات علوم انسانی و اجتماعی باز میگردد.
جمعبندی
مفروض گفتار حاضر این است که در موقعیت بحرانی کروناویروس، جامعه ایرانی با موج دوم کرونا درگیر است. در این موج، چالشهایی که کرونا در حوزه فرهنگی و اجتماعی پدید آورده است، معطوف به تجربهزیسته مدرن است. در این فصل، علوم انسانی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت. گفته شد، برخی از اصحاب علوم انسانی و اجتماعی مساله جدی نگرفتن این موقعیت بحرانی را مطرح کردند. این موجب نوعی احساس بیهودگی شده است و از خود میپرسند که علم انسانی و اجتماعی در شرایط بحرانی به چهکار میآید. اینان همه عوامل دخیل در پدید آمدن این مساله را به بیرون از حوزه علوم انسانی و اجتماعی نسبت دادهاند و سعی بلیغی بهکار بستهاند تا نقش و کار علم انسانی در شرایط بحرانی را توضیح دهند. لکن در این گفتار معلوم ساختیم که اینگونه نیست که اینان میگویند. شاید علت اساسی در پدید آمدن چنین مسالهای، خود علوم انسانی و اجتماعی و اصحاب آن است. برای اثبات این مطلب، از زوایای مختلفی کارآمدی علم انسانی و اجتماعی مورد تحلیل واقع و معلوم شد که کروناویروس، موضوع کارآمدی علوم انسانی و اجتماعی در ایران را به چالش کشانده است. نتیجه نهایی این است که که علم انسانی و اجتماعی، لااقل در شرایط بحرانی، ناکارآمد است. این علم اولا تصویر روشنی از بحران ندارد و ثانیا برای دخالت و رفع معضلات بحرانی، دستورالعملهای کارآمدی ندارد و مهمتر از همه با مساله مهم تعارضات نظر و عمل درگیر است. همه این مسائل باعث شده است که اصحاب علم انسانی و اجتماعی در شرایط بحرانی مانند کروناویروس، احساس بیهودگی کنند.
«فرهیختگان» سلسله مباحث موج دوم کرونا در ایران را با مطلبی از دکتر داود مهدویزادگان (سوم اردیبهشت99) آغاز و با نقدی از دکتر احمد حسینی (15اردیبهشتماه99) و پاسخی به این نقد از محمدصادق مودب (22اردیبهشتماه99) ادامه داد. بحث مهدویزادگان از موج دوم کرونا با «علوم انسانی و چالش احساس بیهودگی» ادامه یافت که در «فرهیختگان» 28 و 29 اردیبهشتماه99 به چاپ رسید و اینک قسمت سوم و پایانی آن را از نظر میگذرانید.
* نویسنده: داود مهدویزادگان، دانشیار و عضو هیات علمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی
مطالب پیشنهادی










