به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، شکستهای پیدرپی کشورهای عربی و تبلیغات رسانههای غربی، برای چندین دهه از رژیم صهیونیستی «اسطوره شکستناپذیری» در غرب آسیا ساخته بود. نخستینبار این اسطوره را لبنانیها با مقاومتشان شکستند و صهیونیستها را مجبور به عقبنشینی از سرزمینشان کردند. پس از آنها فلسطینیها با انتفاضه سال 2000، یکبار دیگر این رژیم را درهم شکستند و در تمام نبردهای بعدی، این صهیونیستها بودند که در سمت مغلوب ایستاده بودند. اسطوره شکستناپذیری غربیها نه در نبرد در جبهههای خارجی که در داخل نیز با چنین وضعی روبهرو است و شکافهای گوناگون، وضع را اسفناک کرده است. این البته از تبعات ساخت یک کشور جعلی با استفاده از مهاجران یهودی است. اکنون رهبران صهیونیست باید یک چشم به بیرون داشته باشند تا از ضربات مقاومت در امان باشند و چشم دیگر به داخل که شکافهای گوناگون تعمیقیافته، رژیمشان را بهمخاطره نیفکند. با سلمان رضوی، کارشناس مسائل فلسطین و رژیم صهیونیستی گفتوگو کردیم تا بهبررسی شکافهای داخلی در سرزمینهای اشغالی بپردازیم. رضوی معتقد است شکافهای بین یهودیان مذهبی سکولار، یهودیان اروپایی و یهودیان آفریقایی و... رژیم صهیونیستی را در سراشیبی سقوط قرار داده است. متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
از سال 1948 تا به امروز، رژیم صهیونیستی نمودار سینوسی را تجربه کرده است. این رژیم از ابتدای تاسیس تا تقریبا 3 دهه بعد در نقطه اوج بود ولی رفتهرفته نمودار وارد روند نزولی شد. دیگر تلآویو آن رژیمی نیست که با اراده، کشورهای عربی را فتح کند و با زور آنها را به توافق صلح راضی کند. بهنظر میرسد این روند ادامهدار باشد و تلآویو با وجود حمایتهای بینالملل، نتواند به دوران اوج باز گردد. بخشی از این وضعیت به دلیل توانایی دو دهه اخیر مقاومت و بخشی دیگر نیز به دلیل ضعفهای هویداشده این رژیم است. اگر بخواهیم یک شناخت دقیق از شکافهای شکلگرفته در این رژیم داشته باشیم، شما با توجه به سالها فعالیت در این حوزه، کدام شکافها را حائز اهمیت میدانید؟
بخشی از شکافها در جامعه رژیمصهیونیستی عطف بهماسبق میشوند و بخشی هم جدید هستند. یکسری از شکافها از قبل وجود داشتهاند و یکسری شکافها نیز بنابر شرایط فعلی و تاریخی اخیرا بهوجود آمدهاند. شکافهای قدیمی مانند شکاف «سفاردی- اشکنازی» یعنی شکاف شرقیتباران و غربیتباران است که البته الان کمرنگتر شده است. شکاف چپ و راست نیز شکافی قدیمی است که ماهیتی سیاسی دارد و آن نیز الان کمرنگ شده است زیرا چپها الان جایگاه خاصی در سیاست رژیم صهیونیستی ندارند. درحالحاضر این رژیم دو حزب اصلی دارد که یکی «لیکود» به رهبری بنیامین نتانیاهو با مشی راستافراطی است و دیگری ائتلاف «آبی سفید» به رهبری بنی گانتز که تقریبا راستگراست و چپها در آن جایگاهی ندارند. میان این دو جریان از لحاظ اصول و مبانی تفاوت زیادی وجود ندارد. اما امروزه رژیم صهیونیستی با دو مشکل بزرگ دست بهگریبان است. نخستین مورد، شکاف عرب- یهود است. صهیونیستها نتوانستهاند بحث «کوره مذاب» و حل شدن قومیتها و غیریهودیها در یهودیت و یهودیان را به سرانجام برسانند. این شکاف همچنان پابرجاست. تبعیضهای قانونی و اجرایی علیه اعراب ساکن در سرزمینهای 1948 که تابعیت رژیم صهیونیستی را دارند همچنان جریان دارد و از طرف دیگر نیز جمعیت این گروه بهعنوان یک خطر بالقوه و بالفعل رژیم صهیونیستی را تهدید میکند. این شکاف هم قدیمی و هم جدید بهحساب میآید. شکاف دیگر مربوط به مذهبیها و سکولارهاست که از قدیم هم وجود داشته است. بخشی از جریانات رژیم صهیونیستی با حریدیمها و یا همان مذهبیها مشکل دارند. حتی یکی از معضلات دوران کرونا این است که محلههای حریدیم قوانین را رعایت نمیکنند و به دردسری برای دولت این رژیم تبدیل شدهاند. همچنین قوانین تعطیلی روز شنبه که حریدیمها بهدنبال آن بوده و سکولارها با آن مخالف هستند. بحث سربازی رفتن مذهبیها نیز یکی از اصلیترین بحثهایی است که باعث سقوط کابینهها در رژیم صهیونیستی شده است. سربازی رفتن مذهبیها یکی از شرط و شروط لیبرمن به عنوان یک سکولار برای ائتلاف با نتانیاهو بود. یکی از دلایل اصلی تکرار سهباره انتخاب کنست رژیم صهیونیستی، همین بحث اختلافات میان مذهبیها و سکولارها بود. این شکاف همچنان پا برجاست. یکی دیگر از شکافهای جدید در رژیم صهیونیستی، شکافهای اقتصادی است که طی یکی دو دهه اخیر تشدید شده است. بسیاری از مهاجران بهویژه مهاجران آفریقاییتبار و کسانی که به جهت توانمندی اقتصادی از دهکهای پایین بهحساب میآیند، در حاشیه شهرهای بزرگ مانند تل آویو زندگی میکنند. با توجه به اینکه جامعه رژیم صهیونیستی از نظر اقتصادی از حالت سوسیالیستی به سمت سرمایهداری درحال حرکت است، این مساله باعث افزایش شکاف طبقاتی و درنتیجه فزونی یافتن اعتراضات این قشر شده است. بحث پساصهیونیسم نیز یکی دیگر از شکافهای رژیم صهیونیستی است که البته در جامعه به اجماع نرسیده و بیشتر در حد نخبگانی، رسانهها و دانشگاههاست. این پساصهیونیستگرایان یا تجدیدنظرطلبان، آرمانهای اولیه صهیونیسم را زیر سوال میبرند. در میان جوانان نیز شاهد مشکلاتی در زمینه رفاهزدگی و کاهش جایگاه ایدئولوژی صهیونیسم هستیم که یک شکاف نسلی بهحساب می آید.
چرا شکاف اشکنازی- سفاردی کاهش پیدا کرده است؟ آیا این کمرنگ شدن در سایه پررنگ شدن دیگر معضلات بوده است؟
دلایل بهوجود آمدن این شکاف، تا حد زیادی به زمان مهاجرت این گروهها بازمیگردد. اشکنازیها یا غربیتباران خود را بانیان تاسیس رژیم صهیونیستی میدانند. شرقیتباران نیز از زمان تاسیس این رژیم در دهه 1940 تا 1990 وارد رژیم صهیونیستی شدهاند ولی الان دیگر مهاجرت به شکل سابق وجود ندارد و مهاجرت سالانه به رژیم صهیونیستی امروزه در حد 20 هزار نفر است. چون بحث مهاجرت کمرنگ شده، غربیتباران و شرقیتباران با همدیگر آمیخته شدهاند. بهوجود آمدن شکافهای جدید هم عاملی در کمرنگ شدن این معضل بوده است.
چندین سال است آفریقاییتباران در سرزمینهای اشغالی درگیریها و اعتراضاتی دارند. این اعتراضات اواخر سال گذشته میلادی شدیدتر شد. آفریقاییتباران چه جایگاهی در رژیم صهیونیستی دارند و اعتراضاتشان بیشتر پیرامون چه مسائلی است؟
این مساله به نوعی به بحث حاشیهنشینان مربوط است. آفریقاییتباران به جهت اینکه از لحاظ زمان ورود به سرزمینهای اشغالی نسبت به دیگر گروهها جدیدتر هستند، نتوانستهاند به جایگاه خاصی برسند. این گروه به دلیل آفریقایی بودن خودبهخود در جامعه رژیم صهیونیستی شهروند درجه دو یا درجه سه بهحساب میآیند. آنها همچنین از نظر اقتصادی از تمکن پایینی برخوردار هستند و در نگاه صهیونیستها نیز جایگاه پایینی دارند. مجموع این مسائل باعث میشود که این گروه همسطح و همسان دیگر گروهها در رژیم صهیونیستی نباشد و از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در حاشیه قرار بگیرند و احساس کنند بهحق و حقوق خودشان دست پیدا نکردهاند. به همین دلیل هر از چند گاهی شاهد اعتراضات آنها هستیم.
آفریقاییتباران از لحاظ مذهبی و یا سیاسی جذب گروههای دیگر نشدهاند؟ به عنوان مثال مذهبیها و یا احزاب چپ از میان آفریقاییتباران دست به یارگیری زدهاند یا گروهی مستقل بهحساب میآیند؟
افراد این گروه سعی میکنند مهمترین عامل مشترکشان آفریقاییتبار بودنشان باشد تا بخواهد با عنوان مذهبی و یا عوامل دیگر شناخته بشوند. اما باید توجه داشت بیشتر از آنکه آفریقاییتباران بخواهند خود را به یکی از گروههای داخل رژیم صهیونیستی مرتبط کنند، این خود طرفهای داخلی این رژیم هستند که تمایلی برای پذیرش آفریقاییتباران ندارند. این عدم پذیرششان از سوی گروههای داخلی رژیمصهیونیستی باعث میشود رگههای شکاف مقداری روشنتر و صریحتر شود.
پس چشماندازی برای ادغام آنها در جامعه صهیونیستها وجود ندارد؟
تقریبا اینگونه است. اگر هم بخواهد مساله ادغام صورت بگیرد، این اقدام همانند مساله سیاهان در آمریکا طولانیمدت خواهد بود زیرا نظام رژیم صهیونیستی دیگر سوسیالیستی نیست بلکه نظام سرمایهداری و مبتنیبر ساختارهای غربی است و در این چارچوب فرآیند ادغام آفریقاییتباران حتی طولانیتر از مدت زمان عادی آن خواهد شد.
جمعیت اعراب 1948 بیش از 20 درصد از جمعیت رژیم صهیونیستی است. این اعراب در مناطق مهمی در شمال فلسطین و در نزدیکی مناطق حیاتی این رژیم زندگی میکنند و همچنین نرخ رشد جمعیت بالاتری نسبت به صهیونیستها دارند. صهیونیستها چه نگاهی به این گروه از فلسطینیها دارند و هدفهایشان در این باره چیست؟
بحثی در رژیم صهیونیستی بهویژه در میان گروههای افراطی آن وجود دارد که بالاخره باید یک جوری از دست اعراب 1948 خلاص شد. طرحهای گوناگونی نیز مطرح شده است. بهعنوان مثال آنها را به کرانه باختری منتقل کنند و یا با قانون ملیت که مورد تصویب قرار گرفته، فلسطینیها را به همراهی بیشتر با فرهنگ صهیونیستی مجبور کنند. بهنظر میرسد یکی از مسائل غیرقابلحل برای صهیونیستها فلسطینیهای ساکن سرزمینهای 1948 هستند زیرا تعداد آنها یکپنجم جمعیت رژیمصهیونیستی است و همچنان نیز در حال افزایش هستند. صهیونیستها باید بهگونهای این مساله را بپذیرند. عدهای نیز در این رژیم معتقدند باید رژیم صهیونیستی هرچه زودتر راهحل دودولتی را بپذیرد تا فلسطینیهای سرزمینهای 1967 یعنی کرانه باختری و غزه دولتی داشته باشند. شاید در آن شرایط فلسطینیهای 1948 نیز به آنها بپیوندند. آنها میگویند اگر راهحل دودولتی را نپذیریم، جمعیت فلسطینیها از صهیونیستها بیشتر شده و راهحل یکدولتی بهمعنای نابودی رژیم صهیونیستی خواهد بود زیرا در این صورت جمعیت فلسطینیها از یهودیها بیشتر خواهد شد.
تعداد نمایندگان فلسطینی پارلمان رژیم صهیونیستی(کنست) هم در آخرین انتخابات که اسفندماه برگزار شده افزایش قابلتوجهی پیدا کرد.
بله، به 14 کرسی دست پیدا کردند.
کنست 120 کرسی دارد، چرا فلسطینیها به اندازه جمعیتشان کرسی بهدست نمیآورند؟ اگر کرسیهایشان افزایش پیدا کند میتوانند ماهیت ساختار صهیونیستی این رژیم را تغییر بدهند؟
چند نکته وجود دارد. یکی از مسائل به این باز میگردد که همه فلسطینیهای 1948 قائل به مشارکت در انتخابات رژیم صهیونیستی نیستند. آنهایی که پیرو شیخ رائد صلاح، رهبر جنبش اسلامی فلسطین هستند اعتقادی به مشروعیت رژیم صهیونیستی ندارند و از اساس در انتخابات شرکت نمیکنند. از سوی دیگر برخی از اعراب بهصورت سنتی به احزاب غیرعرب رای میدهند. برای مثال برخی در لیکود عضو هستند و یا به احزاب چپ رای میدهند که شعار حمایت از اعراب دارند مانند حزب «میرتس». میانگین مشارکت اعراب نسبت به صهیونیستها پایینتر است به همین دلیل به جای آنکه متناسب با جمعیت خود یکپنجم کرسیها یعنی 24 کرسی را در اختیار بگیرند، 14 کرسی را بهدست آوردهاند. این مساله باعث کاهش قدرت مانور فلسطینیها در پارلمان شده است. آنها اگر 24 کرسی داشته باشند بیشتر میتوانند در تصمیمسازیهای این رژیم موثر باشند. فلسطینیهای ساکن در مرزهای اشغالی 1948 اگر بخواهند بر ساختارها تاثیر بگذارند، باید تعدادشان قابل ملاحظه باشد. آنها حتی اگر 24 کرسی را در اختیار بگیرند صهیونیستها باز 96 کرسی دیگر را دراختیار دارند. از سویی عدم مشارکت فلسطینیها در دولتها خط قرمز تمام احزاب در رژیم صهیونیستی چه در میان چپگرایان و چه راستگرایان است. شاید از رای نمایندگان فلسطینی بهصورت مصلحتی و به عنوان ابزار برای تشکیل دولت استفاده شود اما هیچگاه بهصورت مستقیم در دولت شرکت داده نمیشوند. در انتخابات اخیر احتمال استفاده از آرای فلسطینیها برای نخستوزیری گانتز وجود داشت زیرا هر دو گروه مخالف نخستوزیری نتانیاهو بودند اما همین مساله نیز به سرانجام نرسید. این موضوع در کوتاهمدت و یا میانمدت عملی نخواهد بود مگر آنکه در بلندمدت نسبت جمعیت فلسطینیها بیشتر شود و بتوانند از لحاظ سیاسی ابتکار عملی را در دست بگیرند.
حریدیمها چه نقش و وزنی در رژیم صهیونیستی دارند؟
حریدیمها شاید از نظر تعداد نمایندگان در پارلمان زیادی نباشند زیرا در بین مذهبیهای یهودی نیز برخی قائل به مشارکت در انتخابات نیستند. احزابی مانند «شاس» «یهودیت هتورا» نیز در حدی نیستند که بتوانند دولت تشکیل بدهند اما یک همگرایی به جهت اصول و اهداف سیاسی و دینی تقریبا بین این احزاب و حزب لیکود بهوجود آمده است. بهویژه در مقابله با فلسطینیها و حوزه سیاست خارجی حریدیمها و راستهای افراطی به یکدیگر نزدیک هستند. به همین دلیل حریدیمها همواره در سالهای اخیر با حزب لیکود در ائتلافهای دولتی حضور داشتهاند اما با چپها کنار نیامدهاند. طبیعتا این مساله در خواستههای دو طرف موثر است اینگونه که حزب لیکود سعی میکند تا حد امکان به خواستههای مذهبیها بهویژه موضوع به سربازی نرفتن طلبههای مذهبی و یا دادن کرسیهای وزارتی به آنها مانند وزارت امور ادیان، وزارت آموزشوپرورش و یا وزارتخانههای اجتماعی نزدیک به مذهبیها توجه داشته باشد. نتانیاهو حتی در تصویب بودجه سالانه نیز سعی دارد بهگونهای جانب مذهبیها را بگیرد. درمقابل نیز حریدیمها سعی میکنند با راستگرایان کنار بیایند زیرا در مساله برخورد با فلسطینیها با آنها همنظر هستند. الان راست مذهبی و راست سکولار در رژیم صهیونیستی در تعریف سیاسی یکی شدهاند.
از نظر جمعیتی حریدیمها چه وضعیتی دارند؟
ریووین ریولین، رئیس رژیم صهیونیستی در کنفرانسهای هرتزلیا در چند سال گذشته این مساله را بهعنوان خطر مطرح کرده است. او میگوید 25درصد جامعه رژیم صهیونیستی فلسطینیها هستند و 25درصد آن را نیز حریدیمها تشکیل میدهند و 50درصد نیز یهودیان سکولار هستند که این 50درصد پایه نظامیگری و اقتصاد رژیم صهیونیستی را تشکیل میدهند. زیرا از گروه فلسطینیها و حریدیمها سربازگیری نمیشود. ریولین میگوید جمعیت فلسطینیها و حریدیمها درحال افزایش است و آنها در آینده به 60 الی 70 درصد از نسبت جمعیت رژیم صهیونیستی خواهند رسید. فرزندآوری بالای حریدیمها و اصرار زیادشان بر عقاید باعث شده آنها به یک خطر تبدیل شوند. بهعنوان مثال درحالیکه حریدیمها به جهت تعداد در جامعه و کرسیهای پارلمانی در دهه 1990 زیاد نبودند اما اقدام یکی از اعضای آنها در ترور اسحاق رابین، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی بحث صلح و سازش از سوی این رژیم را تا حد زیادی با چالش و خطر مواجه کرد. زیرا خاخامهای مذهبی حکم به قتل اسحاق رابینی داده بودند که بهدنبال بازگرداندن برخی از زمینهای فلسطینیان بود. هرچند حریدیمها در اقلیت قرار دارند اما بانفوذ هستند و نرخ رشد بالای آنها در آینده موجب افزایش وزن آنها و از اقلیت درآمدنشان خواهد شد. این مساله برای رژیم صهیونیستی در ابعاد مختلفی مانند نظامی و اقتصادی خطرناک است.
در این میان، پساصهیونیستگرایان چه گروهی هستند و چقدر توان برای دسترسی به قدرت دارند؟
ما مسالهای به نام صهیونیسم داریم که یکسری آمال، اصول و آرمانهایی دارد. حرف آنها این بوده که ما ملتی بدون سرزمین بودیم و به سرزمین بدونی ملت آمدیم. فلسطین سرزمینی تقریبا خالی از سکنه بوده و ما یهودیانی که کشور نداشتهایم به این سرزمین آمدیم. یا حرفشان این است که فلسطینیها قومی عقبمانده متحجر و اهل کشت و کشتار هستند. آنها سعی کردهاند اینگونه مسائل را از طریق کتب درسی جا بیندازند اما انتشار اسناد جنگ اول اعراب و صهیونیستها در سال 1948 بعد از 30 سال یعنی در سال 1978 فاش کرد آن زمانی که مهاجران به فلسطین آمدند، این سرزمین جمعیت زیادی داشت و جنگ 1948 باعث آوارگی بسیاری از فلسطینیها شد و چیزی حدود 700 هزار نفر آواره شدند. این اسناد منتشر شده باعث زلزلهای در جامعه رژیم صهیونیستی شد و بسیاری از افراد مانند تاریخپژوهان و اساتید دانشگاه آمدند اصول صهیونیسم را با اسناد منتشر شده زیرسوال بردند. البته پساصهیونیستگرایان اصل رژیم صهیونیستی را زیرسوال نمیبرند بلکه رفتار خشن و جنایتکارانه صهیونیستها با فلسطینیها را زیر سوال میبرند و به دنبال کنار آمدن با فلسطینیها هستند بهگونهای که راهکار دو دولتی پذیرفته شود. این گروه اما همچنان در سطوح نخبگانی، دانشگاهی و رسانهای فعال هستند و هنوز نتوانستهاند در جامعه رژیم صهیونیستی جایگاه قابلتوجهی پیدا کنند، به همین دلیل حزبی ندارند اما عقایدشان به احزاب چپگرا نزدیک است.
رژیم صهیونیستی در نیمه اول عمر خود در هر جنگی تقریبا به پیروزی رسید اما در نیمه دوم عمر خود با مشکلات امنیتی گستردهای روبهروست. در جنوب با غزه درگیر است و در شمال نیز با گروههای مقاومت در لبنان و سوریه و در کرانه باختری نیز احتمال افزایش مقاومتها علیه این رژیم میرود. این اتفاقات چه تاثیری در فضای داخلی رژیم صهیونیستی گذاشته است؟
رژیم صهیونیستی در جنگهای خود تا سال 2000 یعنی تقریبا نیم قرن به موفقیتهایی دست پیدا کرد اما در 20 سال بعد در سراشیبی قرار گرفت. از سال 2000 روند شکستناپذیری رژیم صهیونیستی به روند شکستپذیری تبدیل شده است. سال 2000 عقبنشینی از جنوب لبنان، سال 2005 عقبنشینی از غزه، سال 2006 شکست در لبنان، و همچنین جنگهای متعدد علیه غزه نمونههایی از ناکامیهای رژیمصهیونیستی است. در سال 2006 حزبالله موفق به ایجاد بازدارندگی در مقابل رژیم صهیونیستی شد و در جنگهای سال 2008، 2012 و 2014 نیز غزه به بازدارندگی دست یافت و الان هرگونه حمله به غزه با پاسخ مناسب از سوی فلسطینیها مواجه میشود. این اتفاقات نشان میدهد رژیم صهیونیستی تغییر کرده و دیگر نمیتواند هر زمان که اراده کرد به سمت غزه برود و دست به کشتار بزند. نتیجه تمام این مسائل تبدیل روند صعودی شکستناپذیری رژیم صهیونیستی به روند سقوطی شکستپذیری این رژیم است.
دولت رژیم صهیونیستی در هفته اخیر بعد از گذشت بیش از یک سال بیثباتی مجددا تشکیل شد. چرا برای یک نخست وزیر، سه دور انتخابات پی در پی زودهنگام برگزار شد و با وجود مذاکرات سخت در آخرین دقایق کابینه شکل گرفت؟
بحران سیاسی اخیر بیسابقه بود و نه حتی کمسابقه. در تاریخ این رژیم تاکنون موردی نبوده که سه انتخابات پیدرپی به دلیل ناتوانی ماموران تشکیل کابینه برگزار بشود. البته هنوز هم مشخص نیست دولت جدیدا تشکیل شده با چه سرنوشتی روبهرو بشود. احتمال بالایی است که این دولت نیز با مشکل مواجه شود. در هفتههای اخیر گفته میشد احتمال دارد نتانیاهو زیر توافقات بزند زیرا با توجه به شکاف در جریان رقیب یعنی آبی-سفید احتمال میدهد در انتخابات چهارم بتواند آرای بیشتری کسب کند و بدون ائتلاف با آبی-سفید دولت تشکیل دهد.
یکی از دلایل بحران سیاسی در رژیم صهیونیستی جاهطلبیهای سران این رژیم است. نتانیاهو و بنیگانتز به دلیل منافع شخصی و حزبی حاضر به کوتاه آمدن از مواضع و خواستههای خود نبودند تا دولت هرچه زودتر تشکیل شود. مساله دیگر شرایط سیاسی ناشی از انتخابات است. کرسیها بهگونهای میان احزاب مختلف تقسیم میشد که انتخابات پیروز نداشت. به گفته رسانههای صهیونیستی این انتخاباتها تنها یک «شاهساز» داشت که او نیز لیبرمن بود که میتوانست در ائتلاف با یکی از طرفها باعث تشکیل دولت شود. نکته دیگر به نظام انتخاباتی رژیم صهیونیستی بر میگردد که احزاب گوناگونی در آن وجود دارند. این مساله ناشی از ساختار 72 ملتی این رژیم است.
با توجه به شکافها، چالشها و بحرانهای فعلی، معضلات آینده رژیم صهیونیستی را چگونه پیشبینی میکنید؟
شاید مهمترین مشکل این رژیم در بحث سیاست خارجی جبهه شمال است. ستاد مشترک رژیمصهیونیستی به جای انتخاب حزبالله بهعنوان تهدید اصلی، ایران را بهعنوان اولویت اول خود انتخاب کرده است و میگوید باید منافع ایران در سوریه را مورد هدف قرار بدهیم. اما مهمتر از همه این مسائل، مشکلات داخلی رژیم صهیونیستی است که در شکافها و معضلات ناشی از حاشیهنشینی آفریقاییتباران، اختلافات میان مذهبیها و سکولارها و در شکاف بین اعراب و صهیونیستها هویداست. این مشکلات در آینده بیشتر رژیم صهیونیستی را تحتتاثیر قرار خواهد داد که یکی از نمودهای آن ناتوانی سران سیاسی در تشکیل کابینه بود. بحث اقتصادی دیگر معضل موجود این رژیم است. با وجود سرانه بالا در رژیم صهیونیستی، مشکلات اخیر و بحران کرونا این رژیم را تا حد زیادی تحتتاثیر خود قرار داده است. در بحران کرونا بالای یک میلیون نفر بیکار شدند و تقریبا بالای یکچهارم مشاغل از بین رفتند. بحث توریسم و گردشگری که یکی از منابع اصلی درآمدی این رژیم با درآمد سالانه 8میلیارد دلار است به تعطیلی درآمده است. فرودگاه بنگورین به حالت تعطیلی درآمده است. رژیم صهیونیستی گرچه از لحاظ اقتصادی پتانسیلهای بالایی دارد اما از ظرفیت آسیبپذیری بسیار بالایی هم برخوردار است. این مسائل باعث شده تا رژیم صهیونیستی از لحاظ امنیتی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی یک رژیم متزلزل و آسیبپذیر باشد. این احتمال درباره رژیم صهیونیستی وجود دارد که به همان سرعتی که این رژیم با کمکهای خارجی و نفوذ آنها تشکیل شد، بهدلیل مشکلاتش در سراشیبی سقوط قرار بگیرد.
* نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامهنگار