به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، شکارچیان یک سریال ۱۰ قسمتی آمریکایی، باکیفیتی متوسط و بهشدت عامیانه است که در دهه ۷۰ میلادی روایت میشود و به دو دلیل جلبتوجه کرده است. دلیل اول حضور آلپاچینو، ستاره ۸۰ ساله آمریکایی در آن است که یکی از شمایلهای کلاسیک سینمای این کشور بهحساب میآید. او با شکارچیان اولین حضورش را دریک سریال تجربه کرده است و منشاء تمام توجهات اولیه به این مجموعه بود. دلیل دوم که حتی به حضور آلپاچینو هم رنگ و جلای بیشتری میدهد، موضوع سریال است. یک گروه مخفی تروریستی، تشکیل شده از یهودیان، دست به شناسایی و کشتار تعدادی از افسران نازی میزند که از جنگ جهانی دوم جان سالم به در بردهاند و با هویتهای جعلی در آمریکا ساکن هستند. در میانههای فیلم مشخص میشود که ورود چنین افرادی به خاک آمریکا با مجوز مخفیانه دولت این کشور صورت گرفته تا از بنیه علمی و اقتصادی سیستم نازیها درآمریکا استفاده شود. حضور آلپاچینو در ماجرایی که با گروههای مخفی و اسلحه کشیدن و داستانهای پرهیجان سروکار دارد، کنجکاوی خیلی از مخاطبان را برانگیخت؛ چون او یکی از قدیمیترین باقیماندههای سینمای کلاسیک گانگستری، جاسوسی، پلیسی و معمایی آمریکاست.
این سریال برمبنای یک تئوری توطئه که از سالها پیش در آمریکا وجود داشت ساخته شده است؛ رایش چهارم. عدهای میگویند نازیها همچنان درحال تلاش برای بازگشتن به قدرت و تسخیر دنیا هستند و اسم حکومتی که آنها میخواهند تاسیس کنند، رایش چهارم است. حتی این افسانه که هیتلر خودکشی نکرده و برای یک زندگی مخفیانه به آرژانتین رفته است، درآخرین قسمت از این مجموعه هم دیده میشود. از این افسانهها هربار راجعبه هر اسطوره شکستخوردهای در اروپا ساخته شده است. بهطور مثال درباره ناپلئون هم چنین میگفتند و حتی کتابی نوشته شده بود که در آن فکتهای متعددی برای اثبات زندهبودن او و زیست مخفیانهاش بهعنوان یک بقال در ایتالیا داده شده بود. این کتاب چنان با دادههای مختلفش ذهن مخاطب را بمباران میکرد که حتی ممکن بود کشیش مراسم خاکسپاری ناپلئون هم باور کند که او نمرده است.
افسانه زندهبودن ناپلئون سالهای سال باعث شده بود باقی کشورهای اروپایی، چهارچشمی مراقب هوسهای جهانگشایانه فرانسه باشند. حتی قبل از هردو جنگ جهانی، اروپا نگران شروع نزاع توسط فرانسه بود و روی همین حساب از آلمان غافل شد. این درحالی است که بین زمان تولد ناپلئون تا آغاز جنگ دوم 133 سال فاصله است و ناپلئون 133 ساله نمیتوانست آغازگر یک جنگ بزرگ باشد و ترسیدن از او و اعقابش معنی نداشت. پس از جنگ جهانی دوم ناپلئون بالاخره در پارانویای غربی بازنشسته شد و جای او را هیتلر گرفت. ترجمه ساده و عامیانه این پارانویا چنین میشود که اگر ما نباشیم، هیتلر میآید و شما را میبلعد. اما سریال شکارچیان دامنه بحث را فراتر برده و به موجی میپیوندد که هالیوود، خصوصا در یکی، دوسال اخیر، علیه دونالد ترامپ به راه انداخته است. همانندسازی بین ترامپ و هیتلر تا حدود زیادی توسط خود او انجام میشود؛ با کله زرد و نژاد آلمانی و البته مواضع فاشیستی. اما هالیوود هم بیسابقهترین دوران سینمای جنگ را در واکنش به این هیتلر درجه دو رقم زد. با به راهافتادن این موج، در سال ٢٠١٩ دیدیم که تعداد فیلمهای مرتبط با جنگهای جهانی، بهخصوص جنگ دوم، از زمان وقوع خود جنگ یا دوره پس از آن هم در مقیاس سالانه بیشتر بود. گذشته از اینها تاکید روی زوجهایی که از دو نژاد مختلف هستند و تاکید بیرونزده روی مسائل فمینیستی یا همجنسبازی، از دیگر ابزاری هستند که برای مقابله با ترامپ و گفتمانسازی علیه او، توسط هالیوود استفاده میشوند. همجنسبازی، رادیکالترین جنبه از فردگرایی است و هویت جمعی را به هر نحو نفی میکند. سریال شکارچیان غیر از حمله به ترامپ از رهگذر نمایش کنایهآمیز حضور نازیها در آمریکا، با همجنسباز نشان دادن یکی از شخصیتهای اصلیاش که سیاهپوست هم هست، این پلان کلیشهای را کاملتر میکند.
گروهک یهودیان تروریست در سریال شکارچیان صیدهای خود را به شنیعترین شکل ممکن میکشند. آنها ارتش رسمی و اردوگاه نگهداری اسراء ندارند تا معلوم شود که اگر جای نازیها بودند، با قربانیانشان چه میکردند؛ اما درمقیاس همین جوخههای ترور، بسیار بیرحم ظاهر میشوند. برای توجیه این بیرحمی، مرتب فلاشبکهایی به گذشته یهودیان در اردوگاه آشوویتس زده میشود و چنان تصویر بیرحمانهای از رفتار نازیها با یهودیان به نمایش درمیآید که دستآخر انجمن پاسداشت خاطره هولوکاست، به این سریال حمله شدیداللحنی میکند و میگوید که این نمایشهای ناراست و غلوآمیز، میتوانند دستاویزی برای منکران هولوکاست قرار بگیرند. گروههای مختلفی از یهودیان به شعاع این اعتراضات اضافه کردند و دیوید ویل، تهیهکننده اجرایی این سریال که میگفت آن را براساس خاطرات مادربزرگش از آشوویتس ساخته، با این نقد مونیکا رایس، مدیربرنامههای مطالعات هولوکاست و نسلکشی در کالج گرتز مواجه شد که میگفت: «بسیاری از شخصیتها کلیشه هستند و واقعا معنی ندارند. بهعنوان مثال، یک پسر یهودی-آمریکایی در دهه 70، احتمالا مادربزرگ خود را با اصطلاح عبری safta نمینامد. یک کلمه ییدی (زبان یهودیان اشکنازی) یا انگلیسی واقعیتر خواهد بود.» این اشاره جزئی مطرح میشود تا به این ترتیب، روایت ویل با مادربزرگ بازگشته از آشوویتس او بهشدت زیرسوال برود.
بیرحمیهای جوخه ترور در سریال شکارچیان بهحدی است که در قسمت آخر مایر (با بازی آلپاچینو) بهعنوان رهبر این گروه، یکی از افسران نازی معرفی میشود که هویتش را تغییر داده و خود را یکی از قربانیان آشوویتس جا زده است. بهعبارتی این حجم از بیرحمی حتی با آن همه نمایش غلوآمیز و غیرواقعی از آشوویتس توجیه نشد و حالا باید رهبر آن را هم یکی از خود نازیها معرفی کرد. یکی از اصلیترین مواردی که برای سریال شکارچیان مشکلساز شده، ارجاع آن به اتفاقات تاریخی و حقیقی است. آشوویتس وجود داشته، جوخههای ترور یهودی وجود داشتند و همچنان دارند، ورود آلمانیها به آمریکا و استخدام بعضی از نخبگان نازی در سیستم دولتی ایالاتمتحده هم اتفاق افتاده؛ اما هیچکدام از اینها چنان نیستند که مجموعه نشان میدهد. درمورد نادرستی و غلو بیشازحد تصویر آشوویتس، حتی خود نگهبانان خاطره هولوکاست اعتراضاتی کردند. درباره نفوذ نازیها به سیستم ایالاتمتحده هم چنانکه توضیح داده شد، با یک پارانویای غربی با مضمون «اگر ما نباشیم نازیها شما را میبلعند» طرف هستیم. اما جوخههای ترور یهودی؛ واقعیت جامع جوخههای ترور یهودی و صهیونیستی، حذف نازیهای باقیمانده از جنگ نبود بلکه آنها رهبران گروههای مقاومت و حتی شاعران و نقاشان و نویسندهها و انواع روشنفکران خاورمیانه که مخالف رژیم صهیونیستی بودند را ترور میکردند. جالب میشد اگر میتوانستیم بدانیم درصورت ملزم شدن دیوید ویل به روایت واقعیتها در زمینه جوخههای ترور یهودی، او با چه استدلالی میتوانست ترور نویسندهای مثل غسان کفانی یا کاریکاتوریستی مثل ناجی علی را که با ابزار هنرشان علیه رژیم صهیونیستی موضع میگرفتند، توجیه کند. بههرحال شکارچیان که نام درستتر آن میتوانست تروریستها باشد، نه در راهبردهای انتخاباتیاش موفق عمل کرد و نه توانست جوخههای ترور صهیونیستی را بزک کند و زیبا بنمایاند.
بازتاب سریال شکارچیان بین خود صهیونیستها
نمایش هولوکاست یهودیان طی جنگ جهانی دوم، یکی از پرتکرارترین موضوعات درسینمای اروپا و آمریکاست. همین امسال بین ۱۰ فیلمی که برای بخش آثار غیرانگلیسیزبان اسکار انتخاب شدند، پنج فیلم به اروپای شرقی تعلق داشت که دومورد آن به موضوع هولوکاست اختصاص پیدا کرده بود. این غیر از آثاری مثل «جوجو خرگوشه» است که همین امسال توسط خود هالیوود، در ژانر کودک و با مایههای کمیک ساخته شد و مساله هولوکاست را نشان میداد. خیلی از این آثار را یهودیانی که در سینمای آمریکا فعالیت میکردند، ساختهاند. بهعنوان دو نمونه شاخص این نوع فیلمها میشود «فهرست شیندلر» ساخته استیون اسپیلبرگ در سال ۱۹۹۳ و «پیانیست» ساخته رومن پولانسکی در سال 2002 را نام برد. فیلم «کتاب سیاه» ساخته پل ورهوفن، فیلمساز هلندی در سال 2006، یکیدیگر از شاخصترین آثار سینمایی با موضوع هولوکاست است که درانتهای ماجرای آن، شخصیت نجاتیافته فیلم، شهروند رژیم صهیونیستی میشود. یهودیان روی آثاری که راجعبه هولوکاست ساخته میشود بسیار حساس هستند و حتیالامکان اجازه نمیدهند که این موضوع با غلوهای آشکار یا نزدیک شدن مستقیم به موضوع تشکیل رژیم صهیونیستی، لوث بشود. شاید روی همین حساب است که پیانیست و فهرست شیندلر جایزه اسکار را میبرند اما کتاب سیاه تنها به این دلیل که دقایقی از روایتش را به داخل مرزهای رژیم صهیونیستی برده تا مرحله نامزدی پیش میرود. آنها خیلی محتاط هستند که دفاع بد و نازیبا از آنچه حقوق یهودیان عنوان شده، بهانه به دست منتقدان و منکران هولوکاست یا تشکیل رژیم صهیونیستی ندهد. پس عجیب نیست اگر میبینیم که اولین برخوردهای منفی با سریال شکارچیان توسط نهادهایی صورت میگیرد که مسئول پاسداشت از خاطره هولوکاست هستند. سریال شکارچیان بهطور مستقیم به سراغ رژیم صهیونیستی نرفته؛ اما به دو دلیل، گلبهخودی صهیونیستها محسوب میشود. اول اینکه با نمایش یک جوخه ترور برای از میان برداشتن بازماندگان حزب نازی، بهطور کلی وجود چنین جوخههایی را یادآوری میکند و ممکن است ترور رهبران فتح و حماس و حزبالله و سایر گروههای مقاومت، بهعلاوه هنرمندان ضدصهیونیسم و دانشمندان و دیپلماتهای سایر کشورها را در کانون توجه قرار دهد. نکته دوم نمایش بسیار غلوآمیز هولوکاست دراین مجموعه است. این سریال فلشبکهای متعددی به اردوگاه آشوویتس میزند که غیر از تکراری کردن و حساسیتزدایی از موضوع، باورپذیری چنین جریانی را سخت میکند. یکی از سکانسهای مجموعه، نمایش یک بازی شطرنج طراحی شده توسط افسران آلمانی است که با مهرههای انسانی، متشکل از اسرای یهودی آشوویتس انجام میشود. هر مهرهای که میبازد، بهجای بیرون رفتن از صفحه شطرنج، باید توسط مهره برنده کشته شود. رقابت بین یک شطرنجباز نابغه یهودی و یک افسر آلمانی است... تنها همین یک سکانس میتواند از مجموعه فیلمهای هشتگانه «اره» با تم سادیستی غلیظشان، دردناکتر و دیوانهکنندهتر باشد. یکی از گستردهترین واکنشهای منفی به این سریال، نسبت به همین سکانس صورت گرفت؛ سکانسی که از نقاطعطف داستان هم به حساب میآید.
واکنشهای منفی؛ از موزه آشوویتس تا روزنامههای رژیمصهیونیستی
خاخام بنیامین رسنیک، درگفتوگو با آژانس تلگراف یهود به این اشاره کرد که مجموعه شکارچیان سوالی اساسی را برای مخاطبانش ایجاد میکند؛ این سوال که آیا بهواقع چنین (ترورهایی) یک روش مناسب برای درمان مصائب هولوکاست هستند؟ مونیکا رایس، مدیر برنامههای مطالعات هولوکاست و نسلکشی در کالج گرتز، برداشتهای مشابهی نسبت به مجموعه شکارچیان داشت. او گفت: «بسیاری از شخصیتها کلیشه هستند و واقعا معنی ندارند. بهعنوان مثال، یک پسر یهودی-آمریکایی در دهه 70، احتمالا مادربزرگ خود را با اصطلاح عبری safta نمینامد بلکه یک کلمه ییدی یا انگلیسی واقعیتر خواهد بود.»
البته به لهجه ییدیش بازیگران این سریال که زبان هزارساله یهودیان اشکنازی است، ایرادات فراوانی گرفته شد؛ اما طعنه رایس به عبارت عبری صرفا برای خطاب قراردادن مادربزرگ یهودی سریال، متوجه دیوید ویلاست که ادعا میکند فیلم را با بازدید از آشوویتس و براساس خاطرات مادربزرگش ساخته است. رایس به دیوید ویل طعنه میزند که حتی نمیداند یک نوجوان یهودی چطور در دهه ۷۰ میلادی مادربزرگش را صدا میزد؛ حال آنکه ادعا دارد فیلم را براساس اطلاعات دستاول و شفاهی از مادربزرگش ساخته است. رایس همچنین گفت: «بهترین راه برای جلوگیری از انکار هولوکاست، اجرای دقیق آموزش هولوکاست است.» برای تکمیل صحبتهای او میتوان به این بخش از جملات جفری کوین، مدیر آموزشوپرورش در موزه و مرکز آموزش آگاهی از هولوکاست اشاره کرد که معلمان را ترغیب میکند تا در هنگام آموزش دانشآموزان درباره هولوکاست، از مستندها و شهادت بازماندگان استفاده کنند نه نمایشها و فیلمهای تلویزیونی هالیوود. اما گستردهترین واکنشها به صحنه شطرنج انسانی در این فیلم بود. در 23 فوریه، مرکز یادبود آشوویتس در واکنش به این سریال نوشت: «آشوویتس پر از دردها و رنجهای وحشتناکی بود که مستند به شهادت بازماندگان هستند. اختراع یک بازی جعلی از شطرنج انسانی در سریال «شکارچیان» نهتنها احمقانه و کاریکاتوری خطرناک است، بلکه از منکران آینده هولوکاست هم استقبال میکند.» یکی از طرفداران این سریال در توئیتر به بیانیه موزه آشوویتس پاسخ داد و نوشت: «فیلمها باید از آزادی داستانی برای روایت وقایع برخوردار باشند.» و حساب توئیتری این موزه به او پاسخ داد: «بهعبارت دیگر، شما میگویید یک فیلم که به ماجرایی واقعی ارجاع دارد، میتواند در روایتش دروغ بگوید چون این فقط یک فیلم است. در اینجا کاملا مخالفیم. این هم بیاحترامی است و هم خطرناک.»
دیوید ویل، تهیهکننده سریال، با یک بیانیه 600 کلمهای که توسط تلویزیون لاین منتشر شد، علیه این انتقادات واکنش نشان داد. او نوشت که از مادربزرگ خودش که از هولوکاست جان سالم به در برده، برای روایت بخش اعظم این سریال الهام گرفته است و درباره صحنه شطرنج انسانی میگوید که نمایش او از وقایع حقیقی الهام گرفته، اما مستند نیست. ویل مینویسد: «اگر دغدغه ما بزرگتر باشد، حتی میتوانیم داستانهایی درباره هولوکاست بگوییم که مستند نیستند. من معتقدم که میتوانیم و باید این کار را انجام بدهیم. بسیاری از فیلمهای تحسینشده این کار را انجام دادهاند.» ویل همچنین نوشت که هرچند صحنه شطرنج انسانی، داستانی بود، اما سادیسم و خشونتی را که نازیها قبل و در طول جنگ جهانی دوم علیه یهودیان مرتکب شدند، منعکس کرد.»
به نظر نمیرسید یادداشت دیوید ویل توانسته باشد جوی که علیه سریال او ایجاد شده بود را برگرداند.
آدریان هنیگان، نویسنده روزنامه صهیونیستی هاآرتص در مطلع یادداشتی که برای سریال «شکارچیان» نوشته، با کنایه به نوع تصویری که سینمای آمریکا از آلمان نازی نشان میدهد، میگوید: «نکته مهم در مورد نازیهای داستانی، (سوای نازیهای واقعی چنانکه وجود داشتهاند)، این است که میتوانید هر کاری دوست دارید با آنها انجام دهید. آنها را ذوب کنید (مهاجمان صندوق گمشده 1981)، آنها را بخورید (پستفطرتهای لعنتی 2009) بگذارید رهبر آنها توسط یک بچه 10 ساله (جوجو خرگوشه 2019) از پنجره بیرون انداخته شود، آنها را مثل هیولاها رام و به خدمت خود درآورید (هر فیلم جنگی را میشود برای مثال انتخاب کرد) و... انتخاب شرورهای دیگر برای قصهگویی، بسته به گرایشهای مختلف فرهنگی میآیند و میروند، اما نازیها برای همیشه هستند.»
نویسنده هاآرتص سپس مینویسد: «البته، فقط با اتکا به اینکه ما چنین شیاطینی را داریم نمیشود نتیجه گرفت که آنها همیشه سرگرمیهای خوبی را رقم میزنند - همانطور که توسط سری جدید «شکارچیان» آمازون اثبات شده است (روایتی براساس همین شیاطین سرگرمی) میتواند بزرگترین آشفتگی امسال در خارج از کانون آیووا باشد.» اشاره این نویسنده به انتخابات درونحزبی آمریکا در ایالت آیوواست که در ۱۵بهمنماه ۱۳۹۸، هنگامی که توجه همه به انتخابات درونحزبی دکوکراتها در این ایالت بود، دونالد ترامپ با 97درصد آرا پیروز رقابت بین جمهوریخواهان شد. این جملات میتواند کنایهای به بیاثر بودن موج ضدترامپ در هالیوود باشد. هنیگان ادامه میدهد که شکارچیان با قرار دادن بستر روایتش در نیویورک 1977 عاقلانهترین تصمیم خود را اتخاذ میکند -یعنی روزگاری که اگر بتوانیم تصویر هالیوود از زیست آمریکایی را باور کنیم، آمریکاییها فقط به سه چیز علاقه داشتند: رقص دیسکو، صحبت کردن در رادیوهای گروهی شهروندان و خنثی کردن توطئههای نازیها برای به دست گرفتن جهان.» و ادامه میدهد که سریال به ما میگوید شما یهودیان، به خاطر قتلعامی که شدهاید، خوب میتوانید آدم بکشید. او سپس خطاب به دیوید ویل و با اشاره به کتابهای ابرقهرمانی که در این سریال زیاد به آنها پرداخته میشود، مینویسد: «این شرمآور است که او چنین کلیشههای نخنمایی را درباره نازیها به خورد ما داده است و بیشتر از کتابهای تاریخ بیشتر به کتابهای کمیکاستریپ میپردازد.»
سریال شکارچیان دومین چالش شرکت آمازون با یهودیان و صهیونیستها طی ماههای اخیر است. شرکت آمازون که سرمایهگذار و توزیعکننده مجموعه شکارچیان است، در همین ماههای اخیر به دلیل انتشار کتابهای جولیوس استریچر هم از طرف یهودیان مورد انتقاد قرار گرفته بود. کانون یادبود آشوویتس با ارسال نامهای از آمازون خواست تا کتابهای استریچر را که ادعا میشد برای تبلیغ نازیسم نگارش شدهاند، از سبد فروش خارج کند. حالا باید دید آیا آمازون در سریهای بعدی سریال شکارچیان تلاش خواهد کرد که از جامعه یهودیان و صهیونیستها جلبرضایت کند یا در این زمینه باز هم شکست میخورد.
* نویسنده: میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار