نگاهی اجمالی به بعضی وجوه کتاب وحی
زبان قرآن زبانی زنده، پویا، عاطفی، برانگیزاننده احساسات و تحرک‌بخش و نفوذگر و گشاینده تمام روزنه‌های دریافت‌گر و پیام‌گیر مخاطب است.
  • ۱۳۹۹-۰۲-۲۵ - ۰۵:۰۸
  • 00
نگاهی اجمالی به بعضی وجوه کتاب وحی
اگر قرآن نبود ...
اگر قرآن نبود ...

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، قرآن کریم، کتابی بس پُرباروبر است. لبریز از معارف برین و حکمت‌های تعالی‌بخش برای جان‌های شیفته و روان‌های شیداست. از پسِ نزولِ قرآن سخنی که فراتر از آن بتواند میل و مسیر انسان را به‌سوی کمال برانگیزاند، نخواهد بود و دسترسی هوشمندان به ستیغ معانی بلند آن، جز در پرتو لطف و عنایت حق و در سایه‌سار کوشش بسیار، میسور نخواهد شد، لذا می‌توان گفت اینکه برخی از عارفان و اهل معنا اذعان داشته‌اند که: «اگر قرآن نازل نمی‌شد باب معرفت الی‌الله تا ابد بسته می‌ماند»، سخنی دقیق و استوار است. البته درستی و دقت این سخن برای همگان روشن و آشکار نیست چراکه این کلام ثمره یک عمر زندگی مومنانه و عارفانه و آگاهانه در پرتو تعالیم حیات‌بخش قرآن است. بنابراین آنان که چنین زندگی و سیری را در دوره حیات خود تجربه می‌کنند با ژرفای سخن فوق به‌خوبی آشنا و مأنوس هستند. به فراخور این مجال اندک، برخی از دلایل استواری و درستی سخن پیش‌گفته در حد بضاعت و وسع صاحب این قلم به شرح ذیل است:

  اسمای حسنای الهی

قرآن کریم مشتمل‌بر اسمای حسنای الهی است. سرتاسر این کتاب گهربار آکنده از نام‌های نیکو و صفات زیبای خالق یکتا و بی‌همتاست. چنان‌که می‌فرماید: «اللَّه لا إِله إِلاَّ هوَ لَه‌الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏»(طه/8 نیز نک:اعراف/180، اسراء/110، حشر/24) در نگاه اهل معنا اسمای الهی رازورمز آفرینش جهان هستی و دریچه آشنایی با شگفتی‌های خیره‌کننده آن در عوالم مختلف انفس و آفاق و مُلک و ملکوت است. براساس این نگرش بدون کسب درکی استوار و دقیق از مفهوم اسمای حسنای الهی امکان نیل به‌مراتب بالای معرفت حضرت حق میسور و مقدور نیست. در میان اسمای حسنای الهی اسم اعظم خداوند وجود دارد که در روایتی به نقل از امام‌علی و امام‌رضا(علیهما‌السلام) نزدیکی آیه «بسم‌الله الرحمن الرحیم» که مشتمل بر سه نام: «الله، الرحمن و الرحیم» است به اسم اعظم الهی از نزدیکی سیاهی چشم به سپیدی آن بیشتر دانسته شده است.(اصول سته عشر،1423: ص160.ابن بابویه، 1378: ج‏2، ص5) تفاوتی ندارد؛ چه اسم اعظم را الفاظی مشتمل بر برخی از نام‌های خداوند بدانیم که در این صورت سه نام: «الله، الرحمن و الرحیم» بخش زیادی از آن‌را در بر می‌گیرد و چه اسم اعظم را الفاظ مشخصی ندانیم بلکه اعظم بودن نام خداوند بسته به ویژگی‌های روحی، روانی و کرداری خواننده و خطاب‌کننده آن نام‌ها بدانیم. درهرصورت آن سه نام که در این آیه شریفه است در کنار دیگر نام‌ها نقش پررنگی در شکل‌گیری نام اعظم الهی خواهند داشت. در هر یک از سوره‌های قرآن به‌تناسب مضامین و معارفی که در آیات آن ارائه شده، اسما و صفات متنوعی ذکر شده است که قوام‌بخش معارف مطروحه در آیات آن سوره است. اما برخی از سوره‌های قرآن به‌صورت مشخص‌تری مشتمل بر اسما و صفاتی از حضرت باری‌تعالی است. در برخی از ادعیه تعداد بیشتری از نام‌ها و صفات خداوند، برگرفته از آیات قرآن، با سبک خاص و جذابی ذکر شده است لذا خواننده آن متون و دعاکننده با شوروشوق زائد‌الوصفی آنها را بر زبان می‌آورد و با آنها دچار شوروشوق و وجد می‌شود و اوج می‌گیرد و با پروردگارش نجوا می‌کند. چنان که دعای جوشن کبیر و دعای مجیر و... این‌گونه است. توصیف خداوند به این صفات متنوعِ بزرگ و نیکو یا از کمال ذات الهی خبر می‌دهد(مانند: عالم و قادر) یا از عدم‌وجود هرگونه نقص در آن ذات بی‌مثال(مانند قدوس) و یا حاکی از افعال او است که فیض وجود را از جهات مختلف منعکس می‌کند.(مانند رحمان و رحیم و خالق مدبر و رازق) بر این اساس، چه صفات جمال الهی و چه صفات جلال او، چه صفات کمالش و چه صفات فعلش همگی بیانگر ویژگی‌ها و امتیازات ثبوتیه و سلبیه پروردگار عالم است که احدی در این ویژگی‌ها با او شریک و رقیب نیست. با شرح و تفسیر دقیق و جامع این صفات که وسائط فیض الهی هستند، انسان تعالی‌طلب می‌تواند به‌درستی با خالق خویش آشنا شود و معرفت شایسته و شایانی را نسبت به آن محبوب ازلی و ابدی کسب کند. بدین‌سان می‌توان گفت بهترین و پرارج‌ترین راه معرفت پروردگار از طریق آشنایی با صفات و اسمای او صورت می‌گیرد و بر همین اساس قرآن در جای‌جای خود مشتمل بر این اسمای مبارک و مشعشع گردیده است تا مؤمنان و مأنوسان با قرآن به گاه تلاوت و قرائت آیات کریم آن با این نام‌های جمال و جلال آشنا شده و خدای خود را از رهگذر آنها بشناسند و در پرتو آنها با او نجوا کنند و آن نام‌ها و صفات را ذکر قلب و لب خویش سازند. اگر بخواهیم این ویژگی بسیار درخشان و رخشان قرآن کریم را مقایسه کنیم با عهدین(تورات و انجیل و دیگر منابع دینی سامی برجای مانده) یا با هر متن دیگری که درباره آن ادعای الهی و آسمانی بودن مطرح است، نتیجه‌ای که به‌دست می‌آید این است که آنچه از اسما و صفات الهی در سایر کتاب‌ها آمده به هیچ‌وجه قابل مقایسه با آنچه در قرآن آمده، نیست تا جایی که اصلا می‌توان گفت این مقایسه از اساس نادرست است.

میان ماه من تا ماه گردون /  تفاوت از زمین تا آسمان است

در تورات و اناجیل صرفا به تعداد معدودی از نام‌های خداوند مانند: قادر مطلق بودن و مهربان بودن و... اشاره شده است. این اشاره هم بسیار محدود است حال آنکه در قرآن به قدری اسما و صفات الهی به‌صورت مکرر و متنوع به‌کار رفته است که تو خود گویی قرآن کتاب معرفی اسما و صفات الهی است و مخاطب و قاری قرآن صرفا در صدد شناخت اسما و صفات الهی در قرآن است و این معنای همان روایتی است که از امام‌علی(ع) نقل شده است که فرمود: «فَتَجَلَّى‏ لَهمْ‏ سُبْحَانَه‏ فِی کتَابِه‏ مِنْ غَیرِ أَنْ یکونُوا رَأَوْه؛ فَأَرَاهمْ حِلْمَه کیفَ حَلُمَ وَ أَرَاهمْ عَفْوَه کیفَ عَفَا وَ أَرَاهمْ قُدْرَتَه کیفَ قَدَرَ وَ خَوَّفَهمْ مِنْ سَطْوَتِه وَ کیفَ خَلَقَ مَا خَلَقَ مِنَ‌الْآیاتِ وَ کیفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ مِنَ الْعُصَاةِ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ‏ وَ کیفَ رَزَقَ وَ هدَى وَ أَعْطَى»(کلینی، 1407: ج‏8؛  ص387.نهج البلاغه، خطبه147)؛ خداوند سبحان در کتابش(قرآن) برای مردم تجلی کرده است، بدون آنکه بتوانند او را ببینند... .
و مفهوم همان کلامی است که از امام صادق روایت شده که فرمود: « لَقَدْ تَجَلَّى‏ اللَّه‏ لِخَلْقِه‏ فِی‏ کلَامِه‏ وَ لَکنَّهمْ لَا یبْصِرُونَ»(مجلسی،1403: ج۸۹، ص۱۰۷)؛ خداوند برای مخلوقاتش(انسان‌ها) در سخنش(قرآن) تجلی کرده، ولی مردم او را نمی‌بینند.»

  معارف جامع اعتقادی

برخلاف دیگر کتب دینی که در پیش‌تر از آنها سخن به‌میان آمد، قرآن مشتمل‌بر معارف جامع و کامل اعتقادی است. اصل و اساس تدین و تقوا بر آموزه‌های اعتقادی استوار است. توحید و خداشناسی در رأس این معتقدات است. هم اصل وجود خداوند، هم یگانگی او و هم ابعاد این توحید که عبارت است از: توحید خالقیت، توحید ربوبیت، توحید رازقیت، توحید در عبادت، و... است همه با طرح و استناد به دلایل و برهان‌های قوی و متین و متنوع اثبات شده است. اگر همین ویژگی قرآن را مقایسه کنیم با تورات و اناجیل متوجه می‌شویم که در این باب چه گنج بزرگی در قرآن وجود دارد و در آن کتاب‌های دیگر چه فقر و نقص و گاه چه انحرافی یافت می‌شود.

موضوع معادشناسی که نقش بسیار مهم و پررنگی در به‌درنگ واداشتن افراد و واداشتن آنان به انجام کارهای نیکو و خلق رفتار شایسته و دلپذیر دارد، در قرآن دارای چنان گستردگی در طرح و توصیف است که هر خواننده تازه‌واردی ‌را با شگفتی بسیار مواجه می‌کند تا جایی که نام برخی سوره‌ها از نام‌ها و اوصاف قیامت است و مطالب برخی سوره‌ها کلا مربوط به اوضاع‌واحوال آن است. حال آنکه در دیگر کتب دینی طرح این امر مهم و تربیتی، بسیار اندک است تا جایی که قابل چشم‌پوشی است.
شناخت پیامبران و آگاهی از مقام و شئون آنان در قرآن دارای جایگاه شایسته‌وبایسته و غیرقابل‌مقایسه‌ای با عهد قدیم است که عموما کتب دینی و تاریخی آن با نام پیامبران بنی‌اسرائیل نامگذاری شده است. در آنجا تقریبا فقط با نام پیامبران آشنا می‌شویم و در مواردی با پیام‌های اندکی که از طرف آن پیامبران دراختیار مردم قرار گرفته است و تاسف‌برانگیز آنکه در همان عهد قدیم، گاه برخی از پیامبران بزرگ الهی، این سفیران پاک پروردگار با صفات ناشایستی چون دروغگویی، شراب‌خواری، زناکاری، بت‌پرستی و... که حتی انجام آنها ازسوی افراد عادی هم ناپسند است، معرفی می‌شوند. پیامبرانی همچون نوح و ابراهیم و اسحاق و داود و سلیمان و... همگی تنقیص می‌شوند!
حال آنکه همین پیامبران و غیر از آنان در قرآن با صفات درخشان و فرازمندی چون اخلاص، عبودیت، صداقت، دارای قلب سلیم و داشتن صبر و استقامت و... معرفی می‌شوند و قرآن در این رابطه هم صحنه‌های زیبا و شکوهمندی از پیامبرشناسی درست و راستین را به‌نمایش می‌گذارد.

  کلیات و گاه جزئیات احکام عملی

دین اسلام در باب آموزه‌های فقهی و عملی، دین سمحه سهله است و برخی از اموری که به‌صورت مجازات بر اقوام پیشن حرام شده است، در اینجا حلال و مجاز است. احکام قرآنی عموما با فلسفه و برهان‌هایی روشن و محکم مطرح می‌شوند و وجوب و حرمت امور نه درقالب اجبار و تحکم که در قاب هدایت و شفقت ارائه شده است: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» (توبه/128)؛ همانا پیامبرى از جنس خودتان به رسالت به‌سوى شما آمده است که تباهى و زیان شما بر او دشوار است و سخت به شما علاقه دارد و با مومنان رئوف و مهربان است.  از آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که اگر فقیه ارجمند و عالم عارفی چون حضرت امام‌خمینی(ره) درباره قرآن فرموده‌اند که «اگر قرآن نازل نمی‌شد باب معرفت ‌الله تا ابد مسدود بود»، این سخن درست، دقیق، عمیق و منطبق‌بر واقعیات معارف جامع و کامل مطروحه در قرآن کریم است که فرمود: «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ ...» (انعام/115)؛ و سخن پروردگارت (قرآن) به‌درستى و بى‏هیچ کاستى به پایان رسید و کامل گشت. هیچ دگرگون‏کننده‏اى برای سخنان او نیست...، لذا هیچ شگفتی و بعد و انکاری در طرح آن سخن والا و فرازمند دیده نمی‌شود.

  راه فهم قرآن

پیداست که قرآن بر مردم امی نازل شده است. مردمی عوام که بازیچه تمثال‌هایی بودند که خود با دستان خویش می‌تراشیدند. گاه خون فرزندان بی‌گناه خویش را در پای و برای آنها بر زمین می‌ریختند و به این و آن، هر دو افتخار می‌کردند. براین اساس روشن است که درک این‌گونه افراد از آیات قرآن تا چه میزان بوده است. آنان که ایمان نیاوردند پیوسته قرآن را سحر و شعر و افسون و کهانت می‌دانستند و آنان که توفیق اسلام و ایمان پیدا کردند با چنین سابقه و پیشینه‌ای دربرابر مائده گسترده و ژرف آسمانی قرآن قرار گرفته بودند. بدین‌سان طبیعی است که درک بسیاری از مسلمانان اولیه از معارف قرآن بسیار سطحی و ساده باشد، البته با توجه به اینکه قرآن به زبان گویشی و زبان فرهنگی آنان نازل شده بود در باب مسائل عملی و رفتاری نیز صورت باورها و اخلاقیات برداشت درستی از قرآن داشتند به‌ویژه آنکه پیامبر اکرم(ص) هم در دسترس آنها بود و پرسش‌های خویش را در باب ابهامات و مطالب مجمل، در محضر آن حضرت مطرح کرده و پاسخ روشن دریافت می‌کردند.

نکته مهم دیگر اینکه هرچند قرآن در وهله اول کتاب معرفت و حکمت نظری است لکن این همه برای کاربست و کنش و اصلاح رفتار و زندگی است، لذا این جهت‌گیری کاربردی و کاربستی از آغاز به‌صورت جدی درمیان صحابه و مسلمانان راستین اولیه مورد توجه بوده است و آنان می‌کوشیدند تا هرچه بیشتر برمبنای اوامر و نواهی قرآنی عمل کنند و صرفا به قرائت و تلاوت قرآن بسنده نکنند. از ابوعبدالرحمان سلمى روایت کرده‏اند که گفت: «برخى از اصحاب پیغمبر(ص) که به ما قرآن مى‏آموختند، مى‏گفتند: «اصحاب، قرآن را ده‏‌آیه‏ ده‏‌آیه‏ از پیامبر(ص) تعلیم مى‏گرفتند و تا زمانى که علم ده آیه را درست نمى‏آموختند و به آنها عمل نمى‏کردند به ده آیه دیگر نمى‏پرداختند.» (حکیمی،1380: ج‏2، ص125) آری مومنان راستین صدر اسلام به این شکل با قرآن به تعامل می‌پرداختند. بنابراین تقریبا پیشینه‌ای وجود ندارد که مردم صدر اسلام گرفتار بازی‌های زبانی و لغوی درباره زبان قرآن شده باشند. البته زبان قرآن بلیغ و فصیح است و آنها با این ویژگی به‌خوبی آشنا بودند. ناگفته پیداست که درمیان مخاطبان قرآن شخص شخیص رسول‌اکرم(ص) و چهره درخشان و فهیم حضرت‌علی(ع) و صحابه هوشمندی چون سلمان وجود داشتند که به‌هیچ‌وجه فهم و برداشت و کشف‌شان از آیات قرآن قابل مقایسه با دیگران نبود. چنانکه گفته‌اند:

«نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه مسأله‌آموز صد مدرس شد»

این همه آموزه‌های معرفت‌بخش چون نهج‌البلاغه، غررالحکم و غیر آن که از علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) به دست ما رسیده برخاسته از فهم درست و ژرف ایشان از آیات قرآن است. چراکه قرآن مشتمل‌بر تفسیر و تأویل است و آیات و تعابیر آن دارای بطون توصیف شده است، بطونی هفت‌گانه یا هفتادگانه یا بیشتر. در روایتی به‌نقل از امام‌علی و امام‌صادق(علیهما‌السلام) قرآن دارای چهار سطح معنایی و معرفتی معرفی شده است: «إِنَّ کِتَابَ‏ اللَّهِ‏ عَلَى‏ أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِیَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیَاءِ» (ابن ابی‌جمهور، 1405: ج‏4؛ ص105. شعیری، بی‌تا: ص41)؛ قرآن بر عبارت و بر اشارت و بر لطایف و بر حقایق است. عبارت آن ازآن عامه مردم، اشارت آن از مخصوص خواص شمرده شده، لطایف آن خاص اولیاء‌الله و حقایق آن ازآن انبیا دانسته شده است.براین اساس نمی‌توان گفت چون عمده صحابه و مردم و مومنان صدر اسلام درکی عبارتی و عوامانه از قرآن داشته‌اند، پس قرآن چیزی بیشتر از همان عبارت و سطح اولیه معنایی نداشته و ندارد و بر همین مقیاس و معیار آنچه امروزه توسط اندیشمندان دینی و قرآن‌پژوهان در باب روش‌های مختلف فهم قرآن مطرح شده است می‌تواند برخاسته از این اندیشه درست باشد که قرآن علاوه‌بر معانی عبارتی، مشتمل بر مفاهیم اشارتی، لطایفی، حقایقی، بطنی و تأویلی است که از طرق مختلف نیازمند کشف و فهم است.

صاحب این قلم بر آن است که به‌کار بستن این کوشش‌های جدید و روش‌های نوین هرمنوتیکی از نمادشناسی و نشانه‌شناسی گرفته تا دریافت‌های عرفانی و اخلاقی خاص تا زبان تمثیلی و... اگر برمبنای باور به معرفت‌بخشی و معناداری زبان قرآن باشد و به قصد و غرض کسب و کشف مفاهیم ژرف‌تر و معارف دلپذیرتر از قرآن صورت گیرد، نباید مورد بی‌مهری و انکار قرار گیرد، اما برخی از روش‌های مواجهه با قرآن که برمبنای عدم معرفت‌بخش بودن و عدم معناداری زبان قرآن صورت می‌گیرد یا قرآن را زبان اسطوره‌ای می‌نامند یا زبان ابراز احساسات صرف می‌دانند یا آن را یکسره رمزآلود و معمایی می‌شمرند یا نگاهی کاملا ناسوتی و مادی به قرآن دارند، یا زبان قرآن را زبان رویایی معرفی می‌کنند، در ساحت شریف قرآن راهی به دهی نبرده و قرآن با چنین روش‌هایی از اساس بی‌ارتباط است. (نک: ساجدی، زبان دین و قرآن)

بدین‌سان ضروری است که هرگونه تعامل هرمنوتیکی و تفسیری با قرآن از طرق معقول و با شیوه‌های دقیق علمی و به‌صورتی روشمند صورت گیرد، لکن تحمیل اندیشه‌های ناصواب چه به‌قصد خدمت به قرآن باشد و چه به‌غرض تهمت به ساحت آن، فاقد وجاهت و خلاف صداقت در پژوهش و کوشش علمی و اندیشه‌ای است و قرآن ساحت خویش را از آن مبرا می‌داند.

آری، زبان قرآن از یک‌سو زبانی تألیفی است؛ یعنی مشتمل‌بر مجاز و استعاره، کنایه، تشبیه، تمثیل، قصه‌گویی، بیان قضایای اعتقادی و اخلاقی و احکام عملی و... است، اما در پرتو همه این ویژگی‌ها، زبان قرآن به‌لحاظ اثربخشی و معرفت‌بخشی؛ زبانی توحیدی، تربیتی، هدایتی، عبرت‌آموز، تنبه‌بخش، تحول‌بخش و ویرانگر و آبادبخش است. بنیان تباهی‌ها و زشتی‌ها را می‌زداید و بناهای نورانی و جدیدی بر خرابه‌های آنها بنا می‌نهد. این زبان از یک سو معرِّف «حیات طیبه» و «اصحاب اعراف» و «اصحاب‌الیمین» و «جنات‌النعیم» و «فردوس» برین و دعوت‌گر و مشوِّق به‌سوی آن است و از سویی دیگر معرِّف «معیشه ضنکاً» و «شجره ملعونه»، «زقوم»، «ضریع»، «صدید»، «مقامع من حدید» و «ابواب هفتگانه جهنم» است و نسبت‌به ابتلا به آنها هشدار و دورباش و پرهیز می‌دهد. انسان را فرامی‌خواند که: «إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَه أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى...» (سبأ/46) من شما را فقط یک پند مى‏دهم و آن اینکه به‌خاطر خدا، دوتا دوتا، یا یکى‌یکى به‏پا خیزید.

دعوت‌گر به تلاش و تغییر به‌سوی سامان‌دهی و آبادانی دنیوی و اخروی است: «لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»‏ (نجم/39) و «یوْمَ یتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى‏» (نازعات/35) و «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَه وَ سَعى‏ لَها سَعْیها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیهُمْ مَشْکُوراً» (اسراء/19) و «إِنَّ‌اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/11).

قرآن با ذکر احوال برزخیان و دوزخیان درس هشدارباش و بیدارباش می‌دهد و با طرح حالات خوش بهشتیان درس مقاومت و بشارت.

داستان نمرود و فرعون و ابولهب و قوم نوح و قوم لوط و قوم عاد و قوم ثمودش درس عبرت است و قصه قوم یونس و مؤمن آل‌فرعون و اصحاب کهف و ذی‌القرنینش گونه‌ای دیگر از درس‌آموزی است.

گزارش‌های تلخ و تأسف‌بارش از نافرمانی‌ها و پیمان‌شکنی‌های قوم بنی‌اسرائیل که در سراسر قرآن پراکنده است، درسی عظیم و تأمل‌برانگیز است برای امت اسلام تا پای در جای پای بنی‌اسرائیل نگذارند و از سیره مؤمنان و مردانی الگو بگیرند که مرضی و منظور خداوند قرار گرفته‌اند.

نهی‌اش از غیبت و تهمت و تجسس و دروغ‌گویی و رباخواری و طمع‌ورزی و زکات‌ندادن و ضایع‌نمودن صلات، تفرقه‌افکنی و... درسی کاربردی از سبک زندگی ایمانی است و دعوت به انفاق و صدقات و زکات، و صلات و صیام و حج و خمس و تواصی بالحق و تواصی به‌صبر و استقامت و ایمان و تقوا و احسان و ایثار و عفو و کظم غیظ و ... درس دیگری از سبک زندگی مسلمانی.

تفسیر عرفانی از قرآن تفسیری کج‌تاب است؛ هرچند با سبک و روش تفسیری مکتب اهل‌البیت(ع) در پیوند نیست؛ لکن گاه دریافت‌های دلچسب و جذاب و بیدارگری را تحویل مخاطب می‌دهد و گاه یکسره بر ذوق و دریافت‌های شخصی مفسر استوار است، بنابراین مخاطبان آگاه که از حقایق ناب قرآن مطلعند، می‌توانند بهره خود را از این‌گونه تفاسیر ببرند، اما از کنار مباحث ذوقی و شطحیات آن به‌سهولت عبور کنند، اما عوام‌الناس و اهل‌عبارت یا یکسره به انکار دریافت‌های عرفانی می‌پردازند و یا همه آن را یکجا می‌پذیرند. اما زبان قرآن زبانی فلسفی نیست، بلکه زبان برهان و استدلال متین است. زبان و بیان فلسفی، خشک و یکدست و بی‌روح و غیرمحرک است، اما زبان قرآن زبانی زنده، پویا، عاطفی، برانگیزاننده احساسات و تحرک‌بخش و نفوذگر و گشاینده تمام روزنه‌های دریافت‌گر و پیام‌گیر مخاطب است. زبان فلسفی حتی در سیره اهل‌بیت(ع) که مفسران و معلمان راستین قرآن هستند، جایی ندارد و معارف اعتقادی علوی از سنخ معارف قرآنی و نامتجانس با بیان غیرگیرا و جامد فلسفی است.

سخن پایانی صاحب این مقال در باب روش‌های جدید تعامل با قرآن یا ادعاهای نوین مربوط به زبان قرآن این است که اگر نظریه و سبکی به فهمِ صحیح‌تر، جامع‌تر و ژرف‌تری از معارف قرآنی بینجامد، طرح و بهره‌مندی از آن بدون ایراد خواهد بود و البته جامعه علمی و ایمانی خود می‌دانند که پس از کسب همه این فهم‌ها و دریافت‌های صحیح، جامع و ژرف باید به عمل کردن بر اساس آموزه‌های قرآن بکوشد. شاید یکی از اختلافات پژوهشگران دوره‌های متأخر و معاصر با مؤمنان صدر اسلام در این است که آنان در عرصه عمل براساس معیارها و موازین قرآنی بسیار کوشا بودند، ولی در این دو دوره اخیر بیشتر تلاش‌ها صرفا برای درخدمت‌گرفتن روش‌های متنوع فهم قرآن است و بسیار اندک نوبت به عمل و رفتار مطابق آن آموزه‌های رسا و رصین می‌رسد که این خود خُسرانی بزرگ است؛ چراکه: «لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى* وَ أَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرى‏» ‏(نجم/39-40)»؛ نیست برای انسان مگر آنچه کوشش نموده است و ثمره کوشش او به‌زودی مشاهده خواهد شد.

فهرست منابع
قرآن کریم.
ابن‌أبی‌جمهور، محمد بن‌زین‌الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، قم: دار سیدالشهداء للنشر، 1405 ق.
ابن‌بابویه، محمد بن‌على، عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، تهران: نشر جهان، 1378ق.
حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على، الحیاه، ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1380ش.
حلوانى، حسین بن‌محمد بن‌حسن بن‌نصر، نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، قم: مدرسه الإمام المهدی عجل‌الله تعالى فرجه‌الشریف، 1408 ق.
شعیری، محمد بن‌محمد، جامع‌الأخبار (للشعیری)، نجف: مطبعه حیدریه، بى‌تا.
عده‌اى از علماء، الأصول السته عشر (ط - دارالحدیث)، قم: مؤسسه دارالحدیث الثقافیه، 1423ق/ 1381ش.
فیض کاشانى، محمد بن‌شاه‌مرتضى، تفسیر الصافی، تهران: مکتبه الصدر، چاپ دوم، 1415 ق.
کلینى، محمد بن‌یعقوب بن‌اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیه)، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق.
مجلسى، محمدباقر بن‌محمدتقى، بحارالانوار، ‏تحقیق و تصحیح: جمعى از محققان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی‏،‏ چاپ دوم‏: 1403 ق‏.

 * نویسنده: کرم سیاوشی، دانشیار گروه الهیات دانشگاه بوعلی‌سینا

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰