به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،کیان زندی، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: کمپانیهای فیلمسازی هالیوود بیشتر بهسمت ژانر اکشن سوق پیدا میکنند؛ فیلمهاییکه تجهیزات نظامی آمریکا را در بالاترین حد پیشرفت نشان میدهد و وظیفه دارند هم تاریخ آمریکایی را بهروزرسانی کنند و هماینکه مطابق وضعیت روز جهان، دغدغهای جدید را نشان دهند. فیلم استخراج با همین نگاه شکل گرفته و فیلمساز سراغ هندوستان و مساله گانگسترهای مواد در این کشور رفته است. استخراج در ابتدا با نام «داکو»، توسط برادران روسو که پیشتر با کارگردانی سری فیلمهای انتقامجویان نام خود را برای مخاطب آشنا کرده بودند، پروسه تولیدش را آغاز کرد و سپس در پایان فیلمبرداری، به این نتیجه رسیدند که «خروج از آتش» نام مناسبتری برای این اثر است، چراکه داکو پایتخت کشور بنگلادش است و ممکن است در جذب مخاطب فیلم اثر بگذارد. درنهایت پس از انتشار تریلر نهایی، نام استخراج برای این فیلم برگزیده شد.
این فیلم توسط شبکه نتفلیکس با بودجه 65میلیون دلاری ساخته شده است. نام نتفلیکس در سال گذشته روی آثار بسیاری دیده شده و مخاطبان عضو این شبکه میتوانند برای تماشا بهطور آنلاین مبلغی را پرداخت کنند. وضعیت قرنطینه سراسری بهدلیل شیوع کرونا کاملا به نفع این شبکه بوده و با رشد چندبرابری مخاطب، آثار سینمایی همچون استخراج، بهتر دیده شدند.
استخراج از آن دسته آثاری است که در همان ابتدا، سازوکار طراحی درامش را لو میدهد؛ ظرفیتی جدید و امروزی برخلاف تمام نمونههایی که تابهحال ساخته شده است. داستان حول محور یک کودک هندی میچرخد. پدر این کودک از قاچاقچیان بزرگ موادمخدر است که به زندان افتاده و تنها در یک نما پشت میلههای زندان دیده میشود. کودک توسط یک باند تبهکاری ربوده میشود و این ربوده شدن هم بهگونهای طراحی شده که مخاطب از همان ابتدای کار از باند تبهکاری متنفر شود. دنیایی مغشوش از تبهکاران شرقی که به جان هم افتادهاند؛ شگردی قدیمی و تکراری که در فیلمهایی همچون «ربودهشده» هم دیده شده است. کودکان یا دختران کمسنوسال بهعنوان موردظلم واقعشده در فیلم قرار میگیرند و یک ناجی خارجی به داد کودک میرسد. پدر کودک که در زندان افتاده، دستور میدهد یکی از انتقامجویان شناختهشده که در این فیلم حکم یک مزدور آمریکایی را دارد، برای نجات پسرش استخدام شود. کریس همسورث، بازیگری است که با نقشآفرینی در سری فیلمهای مارول بهعنوان شخصیت ثور، توانسته چهرهای مثبت را بین مخاطبان فیلمهای اکشن دستوپا کند. او در این فیلم عضو سابق نیروی هوایی آمریکا است و با گذشتهای تار و مبهوت، که در تخیلاتش آن را مرور میکند، وظیفه دارد طبق روال تکاورهای هالیوودی، ماموریتش را بهتنهایی انجام دهد.
بهنظر میرسد مردان بدجنس و تبهکار این فیلم تکراری نیستند. دوره دشمنهای روسی سالهاست که گذشته و دیگر جذابیتی برای مخاطب ندارد. یا مسلمانان هم به اندازه کافی مورد تاختوتاز هالیوود قرار گرفتهاند. اما بازهم قهرمان آمریکایی جایی در دل منطقهای از آسیا پیدا میشود؛ یعنی بنگلادش کشوری که در مرز شرقی هند قرار گرفته و حالتی کاملا ناشناس برای مخاطبان دارد. وضعیت مردم هم بهگونهای غیرمتمدنانه به تصویر کشیده میشود تا مطابق قانون هالیوود، بنگلادش کشوری فقیر و فاقد وجود ذرهای تمدن باشد. جدای از رفتارهای غیرانسانی در منطقه آسیای میانه، بهسرعت داستان از هند خارج میشود و تیم ضربت آمریکایی، موجبات حضور خود را به شکلی کاملا ساده در پایتخت بنگلادش فراهم میکند؛ شهری که بدون هرگونه قانونی میتوان در آن دست به کشتار زد و قهرمان آمریکایی، موظف است هر فردی را که برخلاف زبان رسمی کشور آمریکا صحبت میکند، فورا به قتل برساند. کشتن در فیلمهای اکشن برای مخاطب عادی جلوه میشود، مگر جاییکه شخصیت اول فیلم، دچار صدمه شود. آنقدر که قهرمان آمریکایی مهربان است، تبهکاران بنگلادشی اینگونه نیستند و اجازه دارند کودک را از پشتبام به کف خیابان پرتاب کنند. قهرمان اصلی، با یک مهره ساختهشده در هند برای نجات کودک، بدون دریافت هیچگونه پولی، قرار است تا آخرین نفس با دولت فاسد بنگلادش مبارزه کند. در بخشهایی از فیلم استخراج، شخصیتها به پلی باریک در شهر داکا میرسند که در آغاز فیلم نمایش داده شده بود.
کشتار انتهایی همانگونه که انتظار میرود سخت است و در تنگنای پل داکا، شهر بیدفاع بهوقوع میپیوندد. دومین ویژگیای که این اثر را از دیگر رقبای خود جدا میکند، مرگ قهرمان در پایان فیلم است. دیگر خبری از بازگشت قهرمان بهسوی خانوادهاش با موسیقی حماسی نیست و بههمین سادگی مهر تایید را برای ناخودآگاه مخاطب، پس از تحمل تمام آن خشونتهای خیابانی میزند. خون صدها تبهکار بنگلادشی، درقبال یک آمریکایی میتواند برای شهروندان متمدن آمریکا توجیه مناسبی را بهعمل بیاورد.
سم هارگریو، کارگردان این فیلم پس از مذاکره با برادران روسو که حکم نویسنده و تهیهکننده اثر را بر عهده دارند، در اردیبهشت سال 99 اعلام کرد آنها ساخت قسمت دوم این فیلم را نیز در دستورکار قرار دادهاند و این خبر میتواند نشانهای باشد که فیلمساز قهرمان خود را از پس مرگ به بیرون بکشد و بار دیگر آن را به سلاح کشتار جمعی تازهای تبدیل کند.
جالب اینجاست در این بازه که آمریکا همچنان خیالپردازیهایش را در سینما به رخ جهانیان میکشد، نمیتواند از نجات جان مردم خود درقبال ویروس کرونا بربیاید. گویا آمریکایی فقط در فیلمهایش میتواند از کودکان دفاع کند؛ دفاعی که دیگر نشانهاش در این آثار به مرور کمرنگ میشود و تحمل مخاطبان از دریافت این حد از خشونت کم شده است.