2. بگذارید بحث را از اینجا شروع کنیم که اساسا جایگاه عقل و برهان در امر دین کجاست؟ ابتدا اشاره کنیم که «پُر گفتن هنر نیست و گفتن آنچه نیاز است هنر است.»(1) بیان این موضوع به فراخور زمان و موضوعات مطرح شده در جامعه است که در مدت اخیر به مناسبتهای مختلف، پیشآمده و عیار جامعه و سیاسیون را در فرهنگ نقدپذیری تا حدودی مشخص ساخته است و مهمتر از آن واکنشهای جامعه به چنین نقدهایی است که با نگاه مذهبی، دینی و انقلابی با آن برخورد میشود. تاکید قرآن بر «ایمان با دلیل» را باید پیش چشم داشت. ایمان را آنطور که رهبری معرفی میکنند، اگر درست شکل بگیرد، پایه و اساس حکومت اسلامی است، اما ایمان اگر بخواهد از روی تعصب باشد مشخص است که در دیگر عرصهها این تعصب بیجا چه بلایی بر سر یک حکومت اسلامی میآورد. «تعصب میدانید یعنی جانبداری بدون دلیل، جانبداری از روی احساس، نه از روی منطق، این را میگویند تعصب.»(2) راه درمان این تعصب را رهبری ایمان را متکی به دلیل میدانند. از دینی که چنین امر مهمی را متکی به دلیل میکند آیا ممکن است نقدناپذیری حاصل آید؟ «آن ایمانی که فلان مرد مسلمان دارد، برای نگهداشتنش باید بگوییم روزنامه نخواند، فلان کتاب را نخواند، در کوچه و بازار راه نرود، با فلانکس حرف نزند، سرما و گرما نخورد، آفتاب و مهتاب نبیند، تا بماند؛ این ایمان متاسفانه نخواهد ماند.» (3) رهبری چنین مسالهای را در مورد مهمترین نکته و اساسیترین نکات از منظر قرآن برای یک مسلمان یعنی «ایمان» بیان میکنند. ایمانی که با استدلال عقلی و منطقی قرار است بهدست آید، بهراحتی نمیرود ولی اگر ایمان در اثر تعصب پیدا شد دیگر امیدی به آن نیست. این مساله شاید یکی از وجوه حقانیت اسلام و تشیع باشد که موجب ماندگاری آن در طول تاریخ شده است.
3. شهید مطهری در کتاب «آینده انقلاب اسلامی» که ادغام کتاب «پیرامون جمهوری اسلامی» و مجموعه سخنرانیهای دیگر ایشان است، در بحثی با عنوان «آزادی بحث در تاریخ اسلام» گفته است: «شما در کجای تاریخ عالم دیدهاید که در حکومتی که لااقل بهظاهر خیلی قسمتهایش مذهبی بوده و همه مردمش احساسات مذهبی دارند، به غیرمذهبیها آن اندازه آزادی بدهند که بیایند در مدینه در مسجد پیغمبر و در مکه در مسجدالحرام بنشینند و آزادانه اصول دین را انکار کنند؛ فردی برود در مسجد مدینه بنشیند و خدا را انکار کند؛ درباره خدا بحث کند و بگوید من خدا را قبول ندارم و... ولی در تاریخ اسلام ما اینها را میبینیم و بهدلیل همین آزادیها بود که اسلام توانست باقی بماند. اگر در صدر اسلام تا کسی میآمد در مدینه میگفت من خدا را قبول ندارم، میگفتند بزنید، بکشید، امروز اسلامی وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و صراحت با افکار مختلف مواجه شده.»(4) ببینید اهمیت نقد و آزاداندیشی در یک حکومت دینی درنظر رهبران انقلاب اسلامی چگونه است. اهمیت آزادیِ بحث پیرامونِ افکار و نظرات مطرح شده تا کجاست که مهمترین اصول دین یعنی توحید را نیز به عرصه بحث میگذارد. شهید بزرگوار مطهری در بحث از «عوامل تداوم انقلاب اسلامی» نیز میآورد: «هرکسی در درجه اول فکرش باید آزاد باشد، بیان و قلمش باید آزاد باشد. اما فکر آزاد باشد یعنی اگر کسی منطقی و فکری دارد، فکر خودش را بگوید. اتفاقا تجربههای گذشته نشان داده است که هروقت در جامعه ما نوعی آزادفکری بوده -ولو از روی سوءنیت هم بوده است- این امر به ضرر اسلام تمام نشده بلکه به سود اسلام تمام شده است.»(5) برای درک عمق این مساله، شاید این اشارات کافی نباشد. شهید مطهری در جای دیگری از کتاب ذیل عنوان «دو علت پیدایش و گسترش تمدن اسلامی» میفرماید: «علما راجعبه علل پیدایش و گسترش تمدن اسلامی خیلی بحث کرده و دو علت اساسی برایش ذکر نمودهاند: اولین علت تشویق بیحدی است که اسلام به تفکر و تعلیم و تعلم کرده است و این تشویق در متن قرآن است. علت دومی... احترامی است که اسلام به عقاید ملتها گذاشت.»(6) باز او در جای دیگری میگوید:
«...میآمدند نزد ائمه سوال میکردند، جواب میشنیدند و میرفتند. کسی نمیگفت تو چه حقی داری در دولت مقتدر اسلامی چنین حرفهایی بزنی.»(7) این اهمیت آزادی و آزادی بیان درنظر رهبران انقلابی، چون شهید مطهری است. ازجمله آرمانهای ایشان برای آینده انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی، چنین صراحت و شجاعت در نقد بود که آن را مفید برای جامعه و رشد فکری جامعه میدانست.
4. نظر شهید مطهری درباره آزادی عقیده نیز جالبتوجه است. این شهید در نقد این نظر که معمولا آن را از قول فرنگیها نقل میکنند که «انسان هر عقیدهای را اتخاذ کند آن عقیده محترم است» به ماجرای حضرتابراهیم(ع) و بتهایی که بهجای خدا پرستیده میشدند، میپردازد: «این بتها مورداحترام میلیونها انسان هستند پس من هم به آنها احترام میگذارم. از نظر اسلام این کار اغراء(8) به جهل است نه خدمت به آزادی.»(9) اینگونه است که از نظر شهید مطهری اسلام یک فرهنگ فعال در تفکر و اندیشه، آن هم در مهمترین مباحث دارد. در این راه مهمترین ویژگیهای آزادی در تفکر را صراحت و عدمنفاق و پرهیز از فریبکاری میداند که شاید مهمترین موضوع در رسانههای امروز به شمار آید. «و لطیف است که قرآن روی فریبخوردگی تکیه میکند؛ فریبخوردن، غافل ماندن. دائما میخواهد مردم غافل نمانند، فریب نخورند، چشمشان را باز کنند. قرآن مطمئن است اگر مردم چشم باز کنند، نظر او تامین میشود و درست هم هست.»(10) مشخص است برداشتهای متفکرانه از قرآن در میان رهبران انقلاب اسلامی مانند آیتالله خامنهای و شهید مطهری بسیار نزدیک است. این نزدیکی در تفکر و تعقل منشایی دارد و آن هم اصول و مبانیای است که قرآن دراختیار این اندیشمندان قرآنی میگذارد. اما آیا این منحصر به تشخیص و ایمان قلبی است؟ «اگر تشخیص و ایمان قلبی و باور کافی بود، عمروعاص باید اول شیعه عالم باشد... عمروعاصی که درباره امامعلی(ع) شعر میگوید و در دم احتضار در آن حساسترین ساعتها و لحظههایی که برای ذهن یک انسان مطرح است، اظهارندامت میکند... میگوید دینم را به دنیای معاویه فروختم، با علی که میدانستم حق است جنگیدم.»(11) مشخص است در بیان رهبری ایمان و باور قلبی به حق کافی نیست و باید آن را ابراز و از آن دفاع کرد، باز این پرسش مطرح میشود که آیا چنین دینی در زمینه تفکر هم همین نظر را دارد؟ درمورد انتقاد چطور؟
5. همانطور که ذکرش رفت تا حدی روشن شد که نظر رهبران انقلاب درمورد آزادی در تفکر و اندیشه بر مبنای قرآن چیست و ایشان دراین باب چگونه میاندیشند اما در باب نقد، اشاره دیگری به امامخمینی(ره) میکنیم. «نباید ماها گمان کنیم که هرچه میگوییم و مىکنیم، کسى را حق اشکال نیست. اشکال بلکه تخطئه یک هدیه الهى است براى رشد انسانها.»(12) این نوع نگاه به نقد بسیار جالبنظر است. هرچند شهید مطهری معتقد است «قوه نقادى و انتقاد کردن بهمعناى عیبگرفتن نیست. معناى انتقاد، یک شىء را در محک قراردادن و بهوسیله محکزدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است.»(13) و این نکته شاید بیش از آنکه لازم باشد مورد رعایت رسانهها قرار گیرد، خوب است مورد رعایت جامعه باشد که نگاه به نقد را چگونه صورتبندی کرده و به آن واکنش نشان میدهد. رهبری این مساله را در دیدار با دانشجویان در قالب شرح صدر سیاسی و قرار ندادن سقف معرفت خود به محتویات سایتها و روزنامهها و همچنین نقد مستمر و منصفانه نسبت به اوضاع کشور بیان کردهاند. این نگاه بیش از آنکه سیاسی باشد، نگاه عالمانه به مقوله نقد و نقدپذیری است. درست است که منتقد باید شرایطی را رعایت کند اما شاید مهمتر از منتقد، ناظر آگاه باید قادر به تفکیک محتوای نقد و تشخیص سره از ناسره باشد.
6. امربهمعروف و نهیازمنکر برخلاف ظاهر آرام بعضی اعمال دینی مانند نماز و روزه، ظاهرا نیز بیدردسر نیست. هرچند خود این اعمال ظاهرا بیدردسر هم -اگر با نگاهی که رهبری در کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» سعی در بیان آن دارند، انجام شود- موجب ایمانی محرک و زاینده خواهد شد اما امربهمعروف و نهیازمنکر جور دیگری است. از نظر رهبری از قول امام معصوم(ع) آن کسانی که امربهمعروف و نهیازمنکر که پردردسر و بهظاهر پرضرر است را اعتنا نمیکنند، مومن نیستند(14) حالا شما این را بگذارید کنار اینکه «هرچیزی که با عقل مردم مبارزه میکند، دین با او مبارزه میکند.»(15) این اقوال جایگاه عقلانیت و اندیشه را در نگاه قرآنی بیان میکند. باید توجه داشت که در این زمینه، دین، دوست و غیره نمیشناسد. حتی اطاعت افراد را نیز منوط به این نگاه میکند که اگر بیقید و شرط باشد، عبادت افراد است، میخواهد قدرت سیاسی باشد یا قدرت مذهبی یا... .»(16)
7. شهید مطهری در قسمتی از کتاب «آینده انقلاب اسلامی ایران» به یک دوگانه اسلام انقلابی یا انقلاب اسلامی میپردازد و در بیان این موضوع بیان میدارد که معیار در این راه، مبارزه نیست و این تفکر مادی که اصل مبارزه است، تفکری اشتباه است که شاید در ظاهر با اسلام و مبارزهای که از درون آن بیرون آمده میخواند، اما تفاوتی بنیادین دارد و اگر این اشتباه صورت پذیرد «آن وقت در همهجا مبارزه معیار اسلام میشود؛ عدهای هم کوشش میکنند که اسلام را -بهقول خودشان- انقلابی کنند نه اینکه انقلاب را اسلامی کنند.»(17) این تفکر غلط شاید در ابتدای انقلاب موجب رضایت جریانهای چپ و سازمانهای بهاصطلاح مبارزاتی بود اما محدود به آن زمان هم نمانده است. هرچه جلوتر آمدهایم این مساله غامضتر و پیچیدهتر شده است. شاید مصلحتسنجیهای بیجا با توجیههایی مثل جذاببودن چهرهها و معافیت آنها از نقد در گفتمان انقلاب اسلامی یکی از مهمترین مسائل در چند سال اخیر بوده که در آنها «مبارزه» اصل تلقی شده است.
8. ماه رمضان در سالهای گذشته فرصتی برای اقشار مختلف فراهم میآورد تا از یک تریبون رسمی دربرابر عالیترین مقام کشور سیاستهای کلان حکمرانی و آرا و افکار مختلف را نقد کنند و شاید پیشگام این عرصه دانشجویان بودهاند که تندترین نقدها را طرح میکردند. اما اگر از حسینیه امامخمینی(ره) بیرون بیاییم، آیا در مقابل نقدهای خارج از حسینیه همان سعهصدر و پاسخگویی متین -که رهبر انقلاب بهتبع ائمههدی دارند- در جریانهای موسوم به انقلابی نیز دیده میشود؟ هرچند جریان اصیل انقلابی انصافا در بسیاری از مقاطع سعهصدر و نقدپذیری بالای خود را به نمایش گذاشته است اما برخی -که متاسفانه صاحبان تریبونهای رسمی هم هستند- به نمایندگی از این جریان رفتارهایی میکنند خلاف آرمانهای انقلاب اسلامی. سیاستزدگی شاید آفتی باشد که بهموجب آن، عرصه نقد تنگ شده و اگر با وضعیت حساس کنونی و عدماستفاده رسانهای دشمن و دوقطبیهای سیاسی کشور و معیارهایی چون مبارزه در جبهه خودی، مصلحتگرایی به اسم مصلحت نظام و مواردی مثل لزوم جذابیت رسانهای ترکیب شود، دیگر میتوان گفت بهطور کامل در عرصه میدان نقد را باید بست. اینکه هنوز بعد از این همه گذشت از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز نتوانستهایم بین بررسی نقدها و سوءاستفاده رسانهای دشمن تمایز قائل شویم و هر روز به جای در دست گرفتن عَلَمِ نقد، موجب پیشبرد اهداف و مانع سوءاستفاده دیگری شویم و در یک کلام بهعنوان جریان انقلاب، خودمان در پیشانی جریان اصلاح مشکلات و نقد اندیشهها باشیم، جای بسی تعجب که نه، بلکه تاسف است و حتی شگفتی است. جریانهای سیاسی طبیعتا از این مساله سود میبرند زیرا اولین مزیت نقد –همانطور که در بندهای ذکر شده گفته شد- رشد جامعه و بالاتر رفتن استانداردها و دشوارتر شدن کار برای جریانهای سیاسی است. اما بالاترین مصلحت، حقیقت است. اینکه به بهانههای مختلف -که معمولا نه ناظر به حفظ اصول و مبانی بلکه ناظر به کارکرد و کارآمدی است- نقد را در هر زمانی غیرمجاز تلقی کنیم، تا کجا صحیح و قابلدفاع است؟ این تلقی اشتباه زمانی قوت میگیرد که پاسخی برای پرسش «زمان مناسب چه وقت فرا میرسد؟» در کار نیست و عملا هرگز آن زمان مناسب از راه نمیرسد. یک روز انتخابات است روز دیگر جذابیت فرد و جماعتی که دینشان و اعتقادشان به او متکی است، مهم است، روز دیگر خدمات فرد به اسلام مانع از نقد اوست، روز دیگر سوءاستفاده دشمن محتمل است. درصورتیکه اگر این آزادی فکری و بروز آن در نقد وجود نداشته باشد درحقیقت پیشرفتی در فکر جامعه رخ نخواهد داد. باید از این موضع انفعال خارج شد تا بتوان موضعی فعال اتخاذ کرد وگرنه محافظهکاری قتلگاه انقلاب خواهد شد. باید حقیقت را بیان کرد. آیا مصلحتی درحد پذیرش قطعنامه در پایان جنگ در دوران امام(ره) میشناسید؟ حتی در پذیرش این مصلحت، امام(ره) از بیان کلمه جام زهر برای گذر به حقیقت ماجرا پرهیز نمیکنند. این سیاستی است که اسلام و خصوصا تشیع را حفظ کرده است نه اعتبار و جذابیت اشخاص.
9. این متن نیز از ایراد و اشکال خالی نیست و بدونشک نقدها به آن وارد خواهد بود اما مهمترین نکته، نحوه درست برخورد با استدلال - ولو با احتمال تخطئه- است.
پینوشتها:
1. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، ص 58
2. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، ص 68
3. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، ص 69
4. آینده انقلاب اسلامی ایران، ص 47
5. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، ص 94
6. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، ص 320
7. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، ص 324
8. تحریک
9. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 40
10. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 220
11. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، ص 79
12. صحیفه نور ، ج 20 ، ص 170
13. اسلام و مقتضیات زمان، ص 285
14. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، ص 93
15. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 95
16. طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 194
17. آینده انقلاب اسلامی ایران، ص 93
* نویسنده: حسین شهنی، روزنامهنگار