به گزارش «فرهیختگان آنلاین» در ایران یک جنگ طولانی و پرتلفات اتفاق افتاد که خسارات مالی و انسانی فراوانی به بار آورد. با توجه به رخدادی مثل یک جنگ هشتساله که به ایجاد پدیده جنگزدگی هم منجر خواهد شد، طبیعتا تم مهاجرت میبایست به خیلی از فیلمهای آن دوره و دوره پس از آن سرایت کرده باشد. وقتی ایران مستقیما درگیر جنگ بود، این حرفها امکان داشت وطنفروشی و تضعیف روحیه مردم بهحساب بیایند و صحبتی دربارهشان نشد؛ اما پس از جنگ و چنانکه با موضوع مهاجرت ارتباط داشته باشد، فیلمهایی ساخته شدند که بعضی از آنها همچنان آثار مهمی محسوب میشوند. سهگانه موقعیتهای داستانی مرتبط با موضوع مهاجرت، وقتی با جنگ هشتساله تحمیلی پیوند خورد، به سه فیلم درخشان سینمای ایران یعنی «از کرخه تا راین»، «بوی پیراهن یوسف» و «آژانس شیشهای»، هر سه به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا رسید. در این میان میشود «ارتفاع پست» را هم در کنار آژانس شیشهای قرار داد اما آژانس فیلم مهمتری بهحساب میآید.
از کرخه تا راین
از کرخه تا راین فیلمی است که ایرانیهای جنگزده را در خارج از کشور نمایش میدهد. غیر از جانبازان شیمیایی که در بیمارستانهای آلمان هستند و هرکدام حالوهوای بهخصوصی دارند، خواهر رزمندهای که قهرمان فیلم محسوب میشود، یکی از مهاجران قدیمی ساکن در آلمان است و همانجا با مردی آلمانی ازدواج کرده و فرزندی آلمانی دارد. این زن وضع زندگی فقیرانه و پرمصیبتی ندارد تا مایه عبرت باقی رویاپردازان شود؛ اما در کلیت فیلم چنان از مرد آرمانگرای آن تصویر باشکوهی نمایش داده میشود که این زرقوبرقهای فرنگی حقیر به نظر میرسند.
بوی پیراهن یوسف
در بوی پیراهن یوسف خواهر یکی از رزمندههای ایرانی برای دیدن برادرش که قرار است از اسارت آزاد شود، به ایران میآید. او با راننده تاکسی فرودگاه که فرزند خودش هم مفقودالاثر است، همراه و هممسیر میشود و منتظر آمدن برادرش میماند. برخلاف بسیاری از فیلمهای دیگر که در آنها یک نفر از فرنگ برگشته، باقی ایرانیهای دور و برش را با ویژگیهای فرهنگ غرب آشنا میکند، اینجا کسی که از فرنگ آمده، در جو آرمانگرای ایران پس از دوران جنگ قرار میگیرد. همچنانکه از کرخه تا راین با اعتمادبهنفس فراوان، جو آرمانگرای رزمندگان ایرانی را بر فضای سرد یک کشور اروپایی غلبه داده بود، در بوی پیراهن یوسف هم همین اتفاق میافتد.
آژانس شیشهای
آژانس شیشهای ماجرای گروگانگیری یک کهنهسرباز ایرانی به نام حاجکاظم در یک آژانس هواپیمایی است. او میخواهد که همرزمش را برای مداوا به خارج از کشور بفرستند و چون تمام نهادهای متولی، در این زمینه کوتاهی کردهاند، دست به این عمل عجیب میزند. آژانس شیشهای قله سینمای ایران در رویارویی آرمان و واقعیت است که نمادهای آن حاجکاظم و مامور امنیتی مقابل او یعنی سلحشور هستند؛ اما غیر از اینها در این فیلم حاجکاظم و همرزمانش با تعدادی از مشتریهای آژانس هواپیمایی که اکثرا نماینده انواع تیپهای غربگرا در دهه 70 هستند، یک دوگانه دیگر را هم تشکیل میدهند. این دو گروه بحثهای مختلفی با هم میکنند و درنهایت به هیچ تفاهمی نمیرسند؛ اما بههرحال مشخص میشود که مسافران غربگرای آژانس کاکتوس، کسانی که بهنوعی نماد طبقه سرمایهدار ایرانی هم هستند، از وضعیت رزمندگان و ایدهها و جهانبینی آنها بهشدت بیاطلاعند و حتی سادهترین چیزها را دربارهشان نمیدانند.