به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، پیمان طالبی، ترانهسرا طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: من باید در این مجالی که نصیبم شده، هر از گاهی به معرفی یک کتاب یا یک فیلم یا یک موسیقی خوب بپردازم، یعنی اساسا اینجا کار من «معرفی» است، بنابراین این یادداشت هم در همین راستا و با همین هدف نوشته شده است. شاید در ابتدای امر خندهدار باشد که بخواهیم برای قوم ایرانی سعدی را معرفی کنیم. برای ایرانیهایی که از هر کدامشان با هر سبکی از زندگی و هر میزان سواد بپرسی «سه شاعر سرشناس ایرانی را نام ببرید»، اگر اولین پاسخشان سعدی نباشد بدونشک دومین خواهد بود. ایرانیهایی که سخن گفتنشان را هم مدیون سعدیاند، زمانیکه در محاوره و گفتوگوهای روزمره از تعابیری استفاده میکنند که همه آنها را از گلستان، بوستان و غزلیات سعدی آموختهاند، تعابیری چون «خانه از پایبند ویران است»، «این ره که تو میروی به ترکستان است»، «از کوزه همان برون تراود که در اوست»، «آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است»، «جور استاد به ز مهر پدر» و ...
اول اردیبهشتماه روز بزرگداشت سعدیشیرازی است. در چندسال اخیر در چنین روزی قوم ایرانی برای سعدی در شبکههای مجازی «پست» میگذارند! بهاینصورت که در موتور جستجوگر گوگل عنوان «شعرهای سعدی را تایپ میکنند و عکسی هم از آرامگاه سعدی را در کنارش قرار میدهند و ماحصل کار را در قالب یک پست در فضای مجازی به اشتراک میگذارند. اینکه به یاد مفاخر فرهنگ و هنرمان هستیم - ولو یک روز در سال- هیچ بد نیست، اما شاید بتوان کار دیگری نیز کرد.
در میان شاعران شهیر فارسی تنها سعدی بود که زندگی اجتماعی پویایی داشت، یعنی هم اهل معاشرت بود و هم بهخاطر سفرهایش سرد و گرم روزگار را چشیده بوده است. فردوسی همه عمرش را در باغی زیبا وقف سرایش شاهکار ادب فارسی، شاهنامه کرد. خیام در نیشابور دور از جذبه دربار بود و بیشتر عمرش را صرف مطالعات ریاضی و نجوم کرد. مولوی که از حمله مغولان به آسیایصغیر- که درکنار اصفهان، فارس و هند جزء مناطق امن آن روزگار بهحساب میآمدند- پناه آورده بود، بیشتر عمرش را در قونیه طی کرد. حافظ هم که از دیار محبوبش شیراز خارج نشد و با وجود احترامی که در دربار داشت، منزوی ماند. سعدی اما اجتماعیتر از این شاعران بود و با مردم تعامل داشت؛ آنگونه که خود میگوید:
«در اقصای عالم بگشتم بسی
به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشهای یافتم
ز هر خرمنی توشهای یافتم...»
سخن اینجاست که با این وصف چرا قومیت ایرانی از تعامل با سعدی برکنار مانده است؟ در خانه هر ایرانی اگر شاهنامه فردوسی نباشد، حتما بوستان و گلستان شیخ اجل را در کنار دیوان حافظ میتوان پیدا کرد. همینجا میتوان این خرده را گرفت که اساس تفکر سعدی و وجه غنایی چشمگیر آثار او را میتوان در غزلیاتش پیدا کرد که گویی ایرانیها خود را از خواندنش بینیاز دیدهاند و به بوستان و گلستان بسنده کردهاند. تازه اگر آثار منثور او را به کناری بنهیم که این نیز خود جرمی است عظیم که استاد ذبیحالله صفا بهشایستگی میگوید:
«او در نثر خود شاعر است و در شعر خود اشعر.»
این یادداشت را گذاشتم برای روزی که بهتعبیر تقویم «روز سعدی» نباشد که بگویم هر روز، روز سعدی است و روز حافظ. هر روز باید دیوان حافظ را ورق زد و کلیات سعدی را کنار دست داشت. ایرانی جز فرهنگ و هنرش بهچیزی زنده نیست و فرهنگ و هنر نیز حیاتش را وامدار زبان فارسی است و شکی نیست که اگر چیزی بهنام زبان فارسی وجود دارد که امروز به ما هویت میبخشد، از نظم و نثر نغز و دلکش شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی و مرزباننامه و مقالات شمس و غزلهای حافظ و سعدی است.