گالدر گازتلو - اوروتیا کارگردان فیلم پلتفرم:
پلتفرم نخستین‌بار در جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو ۲۰۱۹ روی پرده رفت و با استقبال مردم و منتقدان مواجه شد؛ چنانکه جایزه «نیمه‌شب دیوانه‌وار» را که عنوان فیلم برگزیده مخاطبان جشنواره است، برنده شد.
  • ۱۳۹۹-۰۱-۲۷ - ۰۲:۱۰
  • 00
گالدر گازتلو - اوروتیا کارگردان فیلم پلتفرم:
پلتفرم در انتقادهای تکراری از سیستم سرمایه‌داری متوقف نمی‌شود
پلتفرم در انتقادهای تکراری از سیستم سرمایه‌داری متوقف نمی‌شود

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، گالدر گازتلو - اوروتیا، متولد سال ۱۹۷۴ در شهر بیلبائو اسپانیاست. برخلاف آنچه در نگاه اول ممکن است به نظر برسد، او در رشته تجارت بین‌الملل تحصیل ‌کرده و طی سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۹ مشغول ساخت تیزرهای تبلیغاتی بوده است. اوروتیا در سال ۲۰۰۳ یک فیلم کوتاه به نام «۹۱۳» ساخت و این همه سال صبر کرد تا بالاخره در ۴۵ سالگی، فیلمی به نام «پلتفرم» را به‌عنوان اصل اولین اثر بلند داستانی‌اش جلوی دوربین ببرد؛ فیلمی که برخلاف رشته تحصیلی و فعالیت‌های شغلی او علیه سیستم سرمایه‌داری موضع می‌گیرد. او البته به سیستم‌های پدرسالار و تا حدودی سوسیالیسم هم نقد می‌کند. مهم‌ترین خصوصیت فیلم اوروتیا بحث‌برانگیز بودن آن است. او در مصاحبه‌اش با سینوروپا به نکاتی اشاره می‌کند که کلیات بحث درباره فیلمش را روشن می‌کند. مثلا اینکه فیلم به فردگرایی به‌عنوان عنصر تقویت‌کننده فاصله طبقاتی در اجتماع نقد دارد یا اینکه باید افق ذهنی جوامع تغییر کند تا بعد به سمت تغییر رفتار دولت‌ها و از بین بردن فاصله طبقاتی پیش برویم. از آنجایی که اوروتیا یک فیلم‌اولی است و نمی‌توان مثل سایر کارگردان‌های مولف برای پی‌بردن به مضامین اثرش آن را در امتداد باقی آثار سازنده سبک‌شناسی کرد، لازم است در کنار تحلیل‌ها و گزارش‌هایی که راجع‌ به «پلتفرم» منتشر می‌شوند، گفت‌وگوی کارگردان آن هم مطالعه شود. گفتنی است پلتفرم نخستین‌بار در جشنواره بین‌المللی فیلم تورنتو ۲۰۱۹ روی پرده رفت و با استقبال مردم و منتقدان مواجه شد؛ چنانکه جایزه «نیمه‌شب دیوانه‌وار» را که عنوان فیلم برگزیده مخاطبان جشنواره است، برنده شد. پس از آن کمپانی نت‌فلیکس حق پخش جهانی فیلم را خرید و آن را در مارس ۲۰۲۰ منتشر کرد.

سینوروپا: فکر می‌کنید چرا مخاطبان اینقدر فیلم «پلتفرم» را دوست دارند؟ به نظر شما راز آن چیست؟  

گالدر گازتلو - اوروتیا (کارگردان پلتفرم): گذشته از پیام اصلی فیلم، روش‌های مختلفی برای تفسیر آن وجود دارد؛ در یک مقطع زمانی مشخص، بشریت باید به‌سمت توزیع عادلانه ثروت حرکت کند. درضمن فیلم ایده‌ها و خوانش‌های پنهان‌تری را هم ارائه می‌دهد که چرا انجام این کار (یعنی توزیع عادلانه ثروت) بسیار پیچیده است. فیلم بررسی می‌کند که چرا همه ما اینقدر خودخواه هستیم. درحالی‌که ما (همیشه و به‌طور مرتب) یک انتقاد ساده و پوپولیستی از سیستم سرمایه‌داری را تکرار می‌کنیم، فیلم در همین‌جا متوقف نمی‌شود و می‌گوید اگر بخواهیم این وضعیت را درست کنیم، چنین چیزی مسئولیت همه افراد تحت‌عنوان کلی (جامعه) است. برای شروع بالاخره باید شخصی باشد که این ابتکار عمل را بپذیرد، چون ما نمی‌توانیم منتظر دولت‌ها یا شرکت‌های بزرگ برای ایجاد تغییر باشیم. این خود ما هستیم که باید اصرار داشته باشیم رهبران‌مان مسئولیت‌پذیر باشند و اگر قرار است تغییری رخ دهد، آنها نباید در این امر تنها باشند (و همه مسئولیت بهشان واگذار شود.) اگر ما از کم‌کاری یا ستمکاری رهبران جامعه به عنوان بهانه استفاده کنیم تا خودمان کاری نکنیم، درنهایت هیچ‌چیز تغییر نخواهد کرد. در روایت این فیلم حمله مستقیمی به کسی صورت نگرفته است؛ این فیلم دربرابر کسانی که در سطوح بالاتر قرار دارند، موضع نمی‌گیرد (اشاره به طبقات زندان در فیلم که نمادی از طبقات اجتماعی هستند.) مساله‌ای که فیلم به آن پرداخته، مربوط به کارهایی است که شما اگر در هر سطح مشخصی بودید، می‌توانستید انجام دهید. این فیلم نه فقط از سرمایه‌داری بلکه از سیستم سوسیالیستی هم انتقاد می‌کند.

فیلم شما یک ساعت مچی است (اشاره به فیلم‌هایی که مخاطب مرتب به ساعتش نگاه می‌کند تا تمام شوند) چون ناراحت‌کننده پیش می‌رود...

این یک فیلم بسیار سخت است. ما می‌خواهیم همه این سوالات و مشاهدات، هنگام ترک سالن سینما در کنار بیننده باقی بمانند، بحث و گفت‌وگو و تفکر ایجاد و ذهن مخاطب را درگیر همان سوالاتی کنند که خود ما داریم. این به آن دلیل است که ما نمی‌خواستیم بیانیه بدهیم یا موعظه کرده یا سعی کنیم چیزی را به مخاطبان تلقین کرده باشیم. ما سوالات خودمان را از این فیلم استخراج کردیم و نمی‌خواستیم مستقیما قضاوت کنیم یا راه‌حل‌هایی معجزه‌آسا ارائه دهیم؛ چون هیچ موردی به عنوان راه‌حل معجزه‌آسا وجود ندارد. این فروتنی فیلم -که از ایده اصلی تا خروخی نهایی با آن هست- با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند.

آیا چیزی وجود داشته است که ایده و ساخت فیلم را برانگیزد؟

ایده اصلی از دیوید دسولا حاصل شد که یک نمایشنامه تئاتر را به همراه پدرو ریورو به ‌طور مشترک نوشتند. این متن را او برای تهیه‌کننده، کارلوس یوآرز، نوشت و کارلوس هم آن را برای من فرستاد. من واقعا آن را دوست داشتم، گرچه ما توجه داشتیم که هنگام تبدیل کردن این متن به یک فیلم سینمایی، باید چند چیز تغییر پیدا کند؛ قصه به کنش بیشتر، یک فرم عینی‌تر، ارگانیک‌تر و ساختاری تکامل‌یافته‌تر نیاز داشت. با این حساب، دو سال را صرف کار روی فیلمنامه کردیم.

دو بازیگر بین بازیگران فیلم وجود دارند - ایوان ماساگویی و آنتونیا سان خوان- که به‌خاطر ارتباط‌شان با ژانر کمدی شناخته می‌شوند. اما پلتفرم سکوی پرتاب آنها به یک دنیای خارق‌العاده دیگر بود. چرا خطر انتخاب آنها را پذیرفتید؟

وقتی برنامه‌ریزی این فیلم را شروع کردیم، می‌دانستیم که پیام اساسی آن سنگین است؛ بنابراین ما باید به شوخ‌طبعی، طنز و سوررئالیسم آویزان می‌شدیم تا مخاطبان بتوانند تمام سکانس‌های دشوار را تحمل کنند. مجبور شدیم بار را تا حدودی سبک کنیم. از این نظر، ما فکر کردیم داشتن بازیگرانی که پیشینه کمدی دارند، ممکن است مفید باشد؛ چون اگرچه شخصیت‌ها با توسعه فیلمنامه در کنار بازیگران‌شان ساخته می‌شوند، اما براساس بازیگری دوم (نقش‌های دیگر بازیگر که هاله‌ای آن را به فیلم‌های بعدی می‌برد) هم بنا شده‌اند. این انتخاب‌ها همچنین به ما کمک کرد که خودمان را جدی نگیریم.

فضایی که فیلم در آن روایت می‌شود، بسیار مهم است. آیا قبلا چنین فضایی وجود داشت یا اینکه مخصوص فیلم شما ساخته شد؟

این لوکیشن باید اختراع می‌شد و ماه‌ها کار آن طول کشید تا تصمیم بگیریم که چگونه باید به‌نظر برسد. ما خود را درون سیستم سیاسی موردنظر و در کفش‌های آن معماری که طراحی‌اش کرده بود، قرار دادیم؛ می‌دانستیم این مجموعه باید ناقص، اقتصادی، مستحکم و غیرقابل‌تصور باشد و ما به ساختار سیمانی رسیدیم؛ یک مستطیل کامل با همه‌چیز به نسبت یکسان: به عنوان مثال، سطح هر سلول از نظر اندازه و شکل با سوراخ آن مساوی است و صفحه‌های سیمانی که روی دیوارها می‌بینیم متناسب با کف هستند. همه‌چیز فکر شده است، گویی این کار اصلی یک معمار یا یک مهندس است که دارای خلاقیت ذهنی است. ما آن را در یک غرفه متعلق به صلیب‌سرخ در بندر بیلبائو بنا کردیم. دو طبقه ساختیم و سپس در مراحل پس از تولید با جلوه‌های ویژه طبقات دیگر اضافه شدند.

معرفی سه فیلم ضدسرمایه داری مشهور یک سال گذشته

جوکر:  از قبل اکران فیلم، انتخاب واکین فینیکس در نقش جوکر، کنجکاوی‌برانگیز بود. تمجید منتقدان از اولین نمایش فیلم در جشنواره ونیز، اشتیاق برای دیدن یک فیلم متفاوت را بیشتر کرد. داستان فیلم در شهر گاتهام سیتی رخ می‌دهد و داستان زندگی کمدین شکست‌خورده‌ای به نام آرتور فلک را دنبال می‌کند که بعد از تجربه‌های تلخ متعدد وارد دنیای جرم و جنایت شده و با لقب جوکر به شهر بازمی‌گردد.  معنایی که فیلم از مناسبات سرمایه‌داران و طبقه معترض در شهر گاتهام شکل می‌دهد، بی‌ارتباط با آشوب‌ها علیه سرمایه‌داری در کشورهای غربی نیست. فیلم از تغییر شکل یافتن یک دلقک به قاتلی حرفه‌ای پرده‌برداری می‌کند. قاتلی که ماحصل ناکامی‌های پی‌درپی است و ساختارهای بی‌رحم نظام سرمایه‌داری او را این‌گونه کرده است. البته شخصیت اصلی فیلم جوکر یا جوکرهایی که بعدا ساخته می‌شوند، نیست. غیر از جوکر، توماس وین، سرمایه‌دار و کارخانه‌دار هم نقش مهمی در فیلم دارد؛ سرمایه‌داری که در واکنش به احساسات ضدسرمایه‌داری که در گاتهام شکل گرفته، می‌گوید: «می‌خواهم شهردار شوم، چون فکر می‌کنم شهر گاتهام خیلی وقت است راهش را گم کرده است.» او در یک برنامه تلویزیونی به جوکر می‌گوید کشتن کارکنان شرکت من نشان‌دهنده حسادت و بزدلی تو است؛ بزدلی که پشت ماسک دلقک پنهان شده و حسودی که نمی‌تواند موفقیت امثال توماس وین را ببیند. توماس وین و همسرش در انتهای فیلم به دست معترضانی که شبیه جوکر شده‌اند، کشته می‌شوند. استدلال جوکرها برای کشتن این سرمایه‌دار مغرور چیست؟ آنچه در فیلم دیده می‌شود، چیزی جز عقده‌ها و توهمات امثال جوکر نیست.

پلتفرم: همچنان فیلمسازان سینمای جهان علاقه‌مندند که با نمادها و عناصری که در فیلم‌هایشان به کار می‌گیرند اساسی‌ترین جنبه‌های نظام طبقاتی جوامع سرمایه داری پیشرفته را به تصویر بکشند. پلتفرم هم یکی از تازه‌ترین آثار سینمایی است که به‌صورت صریح از نماد طبقه و طبقه‌بندی اجتماعی در روایت قصه‌اش استفاده کرده است. فیلمساز صراحتا از طبقات اجتماعی و جدل بین طبقات فرادست و فرودست سخن می‌گوید و همچنین تاکید دارد که قرار‌گیری آدم‌های هر طبقه بنا به تصمیمی بالاتر از افراد هر طبقه شکل گرفته است. بنا بر همین دیدگاه است که ساکنان هر طبقه به‌صورت موقت صاحب جایگاه فعلی‌شان هستند و از یک ماه بعد خود خبر ندارند که آیا قرار است به طبقه‌ای بالاتر بروند یا اینکه پایین‌ترین جایگاه را داشته باشند. همه‌چیز بر اساس تصادف است و این برخلاف نگاه سنتی است که از طبقه اجتماعی ارائه می‌شود؛ نگاهی که جامعه را متشکل از گروه‌بندی‌هایی اجتماعی می‌دانست که عمدتا به وسیله جایگاه‌شان در روند تولید و در حوزه اقتصادی تعریف می‌شدند. «پلتفرم» تصویر واضحی از نظامی که این طبقات را شکل داده، نشان نمی‌دهد و بیشتر زمان فیلم سرگرم تماشای آدم‌هایی خواهید شد که نمادهایی به آنها الصاق شده و هرکدام از این شخصیت‌ها بنا به طبقه‌ای که قرار گرفتند مجبور هستند واکنش‌های هماهنگ با همان طبقه داشته باشند. فرقی هم ندارد که هرکدام از ساکنان این زندان عمودی، عاشق کتاب، شمشیر سامورایی یا سگ باشد؛ افراد در هر طبقه‌ای که قرار گرفتند، اگر غذایی برای خوردن نداشته باشند، حاضرند هم‌طبقه‌ای خود را بکشند و بخورند. پایان «پلتفرم» پرداخت مبهمی دارد ولی کلیت فیلم برای مخاطبان آن‌قدر جذاب بوده که بعد از انتشار آن (20 مارس 2020) در شبکه نت‌فلیکس، بحث‌ها و نقد نظام سرمایه‌داری، بین ساکنان دنیای مجازی از سرگرفته شد.

انگل:  عمده شهرت فیلم انگل برای زمانی است که به‌عنوان نخستین فیلم غیرانگلیسی‌زبان توانست برنده جایزه بهترین فیلم آکادمی اسکار شود. این فیلم همچنین نامزد دریافت شش جایزه در آکادمی اسکار بود که از بین آنها برنده جوایز بهترین فیلمنامه، بهترین فیلم، بهترین فیلم بین‌المللی و بهترین کارگردان شد.این فیلم محصول کره جنوبی است که فیلمنامه آن را بونگ جون-هو نوشته و کارگردانی کرده است. «انگل» داستان مرد جوانی است که آینده‌ای برای خودش متصور نیست و در خانه‌ای در طبقه زیر همکف به همراه پدر بد اخلاقش، مادر عصبانی‌اش و خواهر باهوشش زندگی می‌کند. شغل آنها درست کردن جعبه پیتزا برای یک رستوران است. خانه‌ آنها بسیار وضع بدی دارد و از اینترنت بی‌سیم همسایه استفاده می‌کنند. اما کی وو برای آینده‌اش برنامه‌هایی دارد و به پیشنهاد دوستش می‌خواهد معلم خصوصی شود. او موفق می‌شود با یک مدرک دانشگاهی جعلی خودش را به‌عنوان یک معلم خصوصی به خانواده‌ای ثروتمند معرفی کند. موتور محرک داستان از همین نقطه روشن می‌شود. شروعی برای اینکه خانواده فقیر، با انواع ترفندها تا بتوانند از کنار خانواده ثروتمند فیلم بهره‌مند شوند. فیلم هر‌چه جلوتر می‌رود شمایل نمادین آد‌مهای دو طبقه اجتماعی بیشتر به چشم می‌خورد. انگار فیلمساز به ریشه‌یابی عمیق‌تری از نبرد طبقاتی و همین طور سیر خشونت در تاریخ بشر می‌پردازد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰