به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، متن مصاحبه محمدعلی بهمنی، شاعر و ترانهسرا با «فرهیختگان» به این شرح است:
مفهوم نجاتدهنده در شعر معاصر و کلاسیک با هم چه تفاوتی دارند؟
نمیتواند تفاوتی داشته باشد چون ریشه معنایی هر دو یکسان است گرچه میشود هر یک را از زاویه دیگر به یک معنا کشید. ریشه یکی است و هیچ فرقی ندارد.
در شاعران مختلف حضور منجی و انتظار در کدام یک پررنگتر است؟ کدام شاعر توجه بیشتر داشته است؟
به طور ریشهای بخواهیم بیان کنیم، مولانا است.
این انتظار برای ظهور منجی در غزلیات مولوی است یا در مثنوی و یا کتب منثورش؟
در همه موارد هست. مولوی از شاعرانی بود که شعر او را انتخاب میکرد و او شعر نمینوشت. ریشه شعر هم همین است. یعنی وقتی قلم را برمیداریم شعر روی کاغذ بیاید. نه اینکه از روی بیکاری شعر بنویسیم که اشعار روزگار ما متاسفانه همین است.
بعضی از شاعران ما وقتی سراغ مفاهیمی همچون انتظار و منجی میروند انگار تمرینی و سفارش شده شعر میگویند. اما زمانی هست که شاعر در اتوبوسی نشسته، در خانه تنهاست یا مشغول کاری است، شعر و اشعار او را رها نمیکند. این طور شعرها شعریت ذاتی دارد، اما متاسفانه بین میلیونها شاعری که داریم و هر کدام آنها ادعای الکی دارند، نمیتوانیم 11 شاعر پیدا کنیم که سابقهای با ارج از خود بهجا بگذارند. در اصل 5 نفر هستند ولی تا 11 شاعر هم پذیرفته شده است. شاعران اولیه، پایههای شعر روزگار ما هستند البته من شاعران پیش از نیما را بیان میکنم. از بعد نیما تفاوتهایی وجود دارد که از زاویه دیگری میتوان بحث کرد، یعنی شما در حافظه خود واقعیت را سنجه بزنید. بهجز مولانا، سعدی، حافظ و... حتی تا 11 نفر بیشتر است؟
اصلیترین شاعران همینها هستند.
درست است و در بین این پنج شاعر، مولانا یک چیز فراتری عرضه میکند به دلیل اینکه هیچ وقت نیندیشیده است. شما موقعی که حافظ عزیز را میخوانید در برخی شعرها میبینید تعریف از سلطان وقت خود میکند گرچه صمیمیتی با هم داشتند و به این کار نداریم، ولی واقعیت این است که این شعر نمیشود. اینکه میگویم شعر مولانا جایگاهی والا دارد به این دلیل است که اصلاً خود نمیاندیشیده که بگوید الان چه چیزی بگویم. هم در نثر و هم در منظومههای دیگر و هم در غزلها اینچنین بوده است. به دلیل اینکه شعریت یک شعر، شاعر را بیان میکند؛ نه اینکه شاعر، شعر را بیان کند.
شما نمونه شاخصی را در ذهن دارید که با محوریت منجی یا انتظار مولوی شعری داشته باشد؟
مصداق خاصی در ذهن خود ندارم. از نظر ذاتی شعری که بخواهد از این واژهها استفاده کند، نداریم. حس نیاز به منجی در مولوی از ضمیرش و از الهامی است که به سراغ او میآید. ما موقعی میتوانیم بگویم چنین مفهومی در شعر جای دارد که همانند مولانا، خود شاعر بیان نکرده باشد، بلکه خود شعر بیان کرده باشد. شعری که سفارشی و تمرینی نباشد.