به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، شاید تا یک دورهای تصور میشد سهم همه هنر از مفهوم انتظار و منجی به غزل «ای پادشه خوبان...» ختم میشود. نیمه شعبان که میرسید خیابانها و رسانهها پر میشدند از مطلع این غزل و نهایتا شعارهای ساده. اهالی فرهنگ و هنر اما نمونههای فاخر و مهمی از مفهوم انتظار را در ادبیات کشورها و فرهنگهای مختلف در ذهنشان سراغ داشتند. جهان هرچه رو به جلو رفت، نیاز به منجی بیشتر حس شد و البته که گروهی هم مخالف این نگاه بودند. حالا و در روزگاری که میگویند دوره آخرالزمانی است، مساله نجات دهنده رنگوبوی دیگری گرفته است. مردمی که جهان را مملو از زشتی و ظلم میبینند و انسان را ناتوان از مقابله با حجم مشکلات، دست به دامان منجی شدهاند. هنر شاید بستری باشد برای بیان همین نیاز انسان. یک عکس، یک نقاشی یا یک ترانه حتما میتواند ملموستر این حس نیاز و درماندگی انسان را نشان دهد. انسانی که نه از سر تعارف یا تکلیف بلکه با تمام اعتقاد و وجودش دست استغاثه را بلند میکند که خودش، نسلهایش و جهانی نجات پیدا کنند.
با دو نفر از هنرمندان درباره مفهوم انتظار و منجی در هنر همصحبت شدیم که در ادامه میخوانید.
حسین زمان، خواننده:
ترانه «بوی تنهایی» گلایه از احوالات امروز جامعه است
ترانه بوی تنهایی یا «خالیه سفره زمین» یکی از خاطرهانگیزترین ترانهها در حوزه انتظار است. روزهای جمعه دهه 70 و گاه و بیگاه این ترانه پخش میشد و کلامش مورد توجه قرار گرفته بود و بسیاری از مردم آن را زمزمه میکردند. از ترانه بوی تنهایی صحبت کنید.
ترانه بوی تنهایی جزو اولین کارهایی است که با شروع فعالیت هنری خود خواندم و از آن خیلی سال میگذرد. ترانه آقای اکبر آزاد با آهنگسازی استاد شهبازیان و تنظیم آقای فواد حجازی است که این مجموعه هنرمندان باعث شدند کار خوبی تولید شود و من هم به این کار بسیار علاقه دارم. البته بیش از هر چیز به محتوای کلام این ترانه دل بسته بودم و به همین خاطر اجرا کردم. به هر حال اگر به متن ترانه توجه کنید بهنوعی گلایه از اوضاع و احوال امروز جامعهای است که در آن زندگی میکنیم و مصیبتهایی که بشر با آن مواجه است. البته این برای خیلی سال پیش است، ولی به تاریخ حداقل کشور خود نگاه کنیم متاسفانه سالهای سال است که روی خوش از آنچه بر سر ما آمده و بر ما میگذرد ندیدیم و همواره منتظر بودیم و انتظار کشیدیم فرجی حاصل شود و یک اتفاقی رخ دهد، یک گشایشی شود تا حال و روز مردم بهتر شود و یک فضایی ایجاد شود تا در آن بهطوری که میخواهیم تنفس کنیم و طعم آزادی را بچشیم. اینها دلمشغولیهای من بوده و نگرانیهای من که احساس کردم در این ترانه حرف برای گفتن زیاد است و بیشتر آن چیزهایی که خودم به آن اعتقاد داشتم و نگرانیهای من است؛ در این ترانه بود و ترانه را خیلی دوست داشتم و اجرا کردم. فکر میکنم ترانه ماندگاری شده و خیلی از مردم من را با این ترانه میشناسند و من را معرفی میکند.
نکته مهم این است که این ترانه تاریخ مصرف ندارد یعنی 20 سالی از این ترانه گذشته و احتمالاً همین میزان هم بگذرد باز شنیدنی است. در ادیان مختلف تعاریف مختلفی از منجی میشود، تعریف منجی از زبان شما چیست؟ جایگاه منجی در زندگی شما کجاست و قرار است چه کاری انجام دهد؟
مفهوم انتظار و منتظر منجی بودن به شکلهای مختلف تعریف شده و خیلیها این را اینگونه تعبیر کردند که انتظار و منتظر منجی بودن یعنی دست روی دست بگذاریم تا یکی بیاید و ما را نجات دهد. من با این تعریف موافق نیستم و این را قبول ندارم. به نظر من لازمه اینکه بتوانیم یک زمانی، هر موقعی که هست، با هر شکلی که هست، با هر تعبیری که به آن بیندیشیم و نگاه کنیم، اگر قرار است روزی در زیر پرچم و بیرق یک منجی بخواهیم دنیای خود را نجات دهیم و زندگیهای خود را نجات دهیم، لازمهاش این است که خودمان زحمات زیادی برای این کار کشیده باشیم و آمادگی لازم را داشته باشیم.
این ما هستیم که باید تلاش کنیم و اگر ظلمی را میبینیم مقابل آن بایستیم و اگر بیعدالتی را میبینیم اولین کسی که باید مقابل این بیعدالتی بایستد خود ما هستیم و اگر خودمان آنقدر درک درست از زندگی نداشته باشیم و خودمان را باور نکنیم، به نظر من انتظار، مفهوم درستی نخواهد داشت. به نظر من انتظار یعنی ما آماده باشیم و تلاش کنیم و شرایط را مهیا کنیم که بتوانیم در سایه یک رهبر، یک منجی و هر چه آن را بنامیم، موفق شویم به اینکه با مشکلات این دنیا و این زندگی مبارزه کنیم.
محمدعلی بهمنی، شاعر و ترانهسرا:
حس نیاز به منجی از ضمیر مولوی میآید
مفهوم نجاتدهنده در شعر معاصر و کلاسیک با هم چه تفاوتی دارند؟
نمیتواند تفاوتی داشته باشد چون ریشه معنایی هر دو یکسان است گرچه میشود هر یک را از زاویه دیگر به یک معنا کشید. ریشه یکی است و هیچ فرقی ندارد.
در شاعران مختلف حضور منجی و انتظار در کدام یک پررنگتر است؟ کدام شاعر توجه بیشتر داشته است؟
به طور ریشهای بخواهیم بیان کنیم، مولانا است.
این انتظار برای ظهور منجی در غزلیات مولوی است یا در مثنوی و یا کتب منثورش؟
در همه موارد هست. مولوی از شاعرانی بود که شعر او را انتخاب میکرد و او شعر نمینوشت. ریشه شعر هم همین است. یعنی وقتی قلم را برمیداریم شعر روی کاغذ بیاید. نه اینکه از روی بیکاری شعر بنویسیم که اشعار روزگار ما متاسفانه همین است.
بعضی از شاعران ما وقتی سراغ مفاهیمی همچون انتظار و منجی میروند انگار تمرینی و سفارش شده شعر میگویند. اما زمانی هست که شاعر در اتوبوسی نشسته، در خانه تنهاست یا مشغول کاری است، شعر و اشعار او را رها نمیکند. این طور شعرها شعریت ذاتی دارد، اما متاسفانه بین میلیونها شاعری که داریم و هر کدام آنها ادعای الکی دارند، نمیتوانیم 11 شاعر پیدا کنیم که سابقهای با ارج از خود بهجا بگذارند. در اصل 5 نفر هستند ولی تا 11 شاعر هم پذیرفته شده است. شاعران اولیه، پایههای شعر روزگار ما هستند البته من شاعران پیش از نیما را بیان میکنم. از بعد نیما تفاوتهایی وجود دارد که از زاویه دیگری میتوان بحث کرد، یعنی شما در حافظه خود واقعیت را سنجه بزنید. بهجز مولانا، سعدی، حافظ و... حتی تا 11 نفر بیشتر است؟
اصلیترین شاعران همینها هستند.
درست است و در بین این پنج شاعر، مولانا یک چیز فراتری عرضه میکند به دلیل اینکه هیچ وقت نیندیشیده است. شما موقعی که حافظ عزیز را میخوانید در برخی شعرها میبینید تعریف از سلطان وقت خود میکند گرچه صمیمیتی با هم داشتند و به این کار نداریم، ولی واقعیت این است که این شعر نمیشود. اینکه میگویم شعر مولانا جایگاهی والا دارد به این دلیل است که اصلاً خود نمیاندیشیده که بگوید الان چه چیزی بگویم. هم در نثر و هم در منظومههای دیگر و هم در غزلها اینچنین بوده است. به دلیل اینکه شعریت یک شعر، شاعر را بیان میکند؛ نه اینکه شاعر، شعر را بیان کند.
شما نمونه شاخصی را در ذهن دارید که با محوریت منجی یا انتظار مولوی شعری داشته باشد؟
مصداق خاصی در ذهن خود ندارم. از نظر ذاتی شعری که بخواهد از این واژهها استفاده کند، نداریم. حس نیاز به منجی در مولوی از ضمیرش و از الهامی است که به سراغ او میآید. ما موقعی میتوانیم بگویم چنین مفهومی در شعر جای دارد که همانند مولانا، خود شاعر بیان نکرده باشد، بلکه خود شعر بیان کرده باشد. شعری که سفارشی و تمرینی نباشد.
* نویسنده: سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار