تصور جنگ جهانی سوم در پساکرونا، کمی دور از ذهن است، اما این به معنای تضعیف بیشتر نهادهای برآمده از نظم جهانی فعلی نیست.
  • ۱۳۹۹-۰۱-۱۷ - ۰۳:۲۲
  • 00
جنگ ماسک‌ها و تغییر در نظم جهانی

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، صادق امامی، دبیرگروه  بین‌الملل طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: توقیف 680 هزار ماسک ارسالی از چین به ایتالیا در چک، سرقت مواد الکلی و ضدعفونی به مقصد تونس توسط ایتالیا، ضبط 4 میلیون ماسک به مقصد ایتالیا و اسپانیا در پاریس، مصادره محموله ژل ضدعفونی متعلق به نروژ توسط لهستان، توقیف 800 هزار ماسک ایمنی از آمریکا به مقصد ایتالیا در آلمان، خریداری محموله ماسک فرانسوی‌ها در پای باند فرودگاه چین از سوی آمریکا و دستور دونالد ترامپ برای بازگرداندن بیش از 200 هزار ماسک سفارش پلیس برلین به آمریکا و لغو ارسال سفارشات تولید ماسک ان  ۹۵ برای کانادا و آمریکای لاتین از سوی آمریکا، خبرهای عجیب و غریب این روزهای رسانه‌های بین‌المللی هستند. برخی از این محموله‌های توقیف یا سرقت‌شده،  با وساطت و رایزنی به مقصد اصلی رسیدند اما در دنیا چه اتفاقی در حال رخ دادن است که اروپا و آمریکا را ناچار به آنچه آندریاس گیزل، وزیر داخلی دولت محلی برلین «استفاده از روش‌های غرب وحشی» می‌خواند، کرده است؟ نخستین پاسخ به این پرسش را تحلیلگران ارشد بین‌المللی داده‌اند. آنها هریک از دریچه متفاوتی به جهان پساکرونایی نگاه کرده‌اند و نظرات متفاوتی در این‌باره داده‌اند اما با اغماض می‌توان گفت که همگی در یک نقطه اشتراک نظر دارند و آن احتمال تغییر نظم جهانی است.

شالوده این نظم، پس از جنگ دوم جهانی و برای جلوگیری از تکرار اشتباهات دهه 1930 و توسعه دموکراسی ریخته شد. محور اصلی نظم جدید جهانی، ایالات متحده آمریکا بود که تلاش کرد تا با حمایت از نهادها و ساختارهای زاده شده، این نظم را نهادینه کند.

پس از جنگ دوم جهانی، اهمیت شکل‌گیری یک نظم جدید جهانی را بیش از آمریکا، اتحادیه اروپایی که هزینه سنگینی را در جنگ جهانی داده بود، درک می‌کرد. فاتحان جنگ دوم جهانی با هدف جلوگیری از یک جنگ جهانی دیگر، ساختار فعلی را طراحی کردند. اما چه اتفاق یا اشتباهاتی باعث شد، آتش دومین جنگ جهانی که منجر به کشته شدن بیش از 50 میلیون نفر شد، در اروپا شعله بکشد؟

بسیاری از تاریخ‌نگاران، غرامت‌های ظالمانه‌ای را که براساس «معاهده ورسای» به دولت‌های شکست‌خورده جنگ اول جهانی و به‌ویژه آلمان تحمیل شد، آتش زیر خاکستر جنگ دوم جهانی می‌دانند. آلمانی‌ها از زیان‌های سرزمینی، مستعمراتی و مالی سنگین، احساس تحقیر می‌کردند و این تحقیر منجر به نفرت شدیدی نسبت به کشورهای پیروز جنگ جهانی اول شده بود اما بدهی آنها به‌قدری سنگین بود که عملا کاری از دست‌شان برنمی‌آمد. یک دهه بعد، در چهارم سپتامبر ۱۹۲۹ سقوط کاهش ارزش سهام بورس وال‌استریت آغاز شد و کمی بعد در 24 اکتبر ۱۹۲۹ که پنجشنبه سیاه نام گرفت، بورس آمریکا سقوط کرد. سقوط بورس آمریکا، جریان رکود اقتصادی را در تمام کشورهای جهان به‌سرعت گسترش داد و بسیاری از کارخانه‌ها در اروپا را نیز به تعطیلی کشاند و «رکود بزرگ» را در غرب رقم زد. در همین سال‌ها، وضع اقتصادی آشفته مردم آلمان و غرامت‌هایی که باید توسط این کشور پرداخت می‌شد، شرایط را برای آلمانی‌ها سخت‌تر از دیگران کرده بود. بحران در اروپا و به‌خصوص در آلمان منجر به بازتولید احساسات ملی‌گرایی شد. در آلمان این ملی‌گرایی حالت انتقام‌گرایانه به خود گرفت. آدولف هیتلر، سرجوخه جنگ جهانی اول با استفاده از این موج تنفر و بحران اقتصادی، با وعده‌های اقتصادی و شعار «آلمان بالاتر از همه» وارد میدان سیاست شد و حزب نازی را تاسیس کرد. او پس از صدراعظمی به مردم وعده داد تورم و بیکاری را از میان خواهد برد و معاهده ورسای را دیگر به رسمیت نمی‌شناسد. در کنار ظهور هیتلر در آلمان تحقیرشده، در ایتالیا هم فاشیست‌ها به رهبری موسولینی و با شعار عبور از بحران اقتصادی به قدرت رسیدند. بحران اقتصادی، حس تحقیر و سرخوردگی و ملی‌گرایی افراطی، در کنار هم زنجیره کاملی را شکل دادند که منجر به جنگ جهانی دوم شد.

نظم کنونی حاکم بر جهان با کمی تغییر حاصل مذاکراتی است که قدرت‌های جنگ جهانی دوم در میانه جنگ و پس از آن برای پیشگیری از سومین جنگ جهانی داشته‌اند. شکوفایی این نظم نزدیک به سه دهه بعد از تشکیل ساختارهایی همچون سازمان‌ملل، شورای امنیت و... خود را نشان داد و تعداد دموکراسی‌ها از 35 کشور تا اواسط دهه 2000 به بیش از 110 کشور رسید و در اغلب مناطق هم لیبرال‌دموکراسی شکل مفروض حکومت شد. بر پایه این نظم و در همین فاصله زمانی وابستگی متقابل اقتصادی میان ملت‌ها یا آنچه جهانی شدن می‌نامیم هم 400 درصد رشد کرد. این وضعیت باعث شد متفکرانی همچون فرانسیس فوکویاما با مشاهده رشد لیبرال‌دموکراسی در سال 1989 نظریه پایان تاریخ را مطرح و ادعا کند که نظام لیبرال‌دموکراسی به‌ویژه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به‌صورت یک جریان غالب و مسلط درآمده ‌است که همه کشورها و جوامع باید در برابر آن تسلیم شوند.

سه دهه بعد فوکویاما در کتاب هویت که تازه‌ترین اثر اوست با اشاره به اینکه «این نظم لیبرال جهانی همگان را منتفع نکرد» اعتراف کرد: «از اواسط دهه 2000 جهش به سمت نظم جهانی باز و لیبرال توانش را از دست داد و سپس معکوس شد.» او بحران مالی سال 2008 آمریکا که منجر به رکودی بزرگ شد و ناتوانی یونان در بازپرداخت بدهی‌هایش و تهدید ناشی از این امر برای یورو و اتحادیه اروپا را از علل این اتفاق می‌داند.

پس از این دو رخداد بود که در اروپا، جریان‌های ملی‌گرای افراطی پس از چند دهه سرکوب، قد راست کردند و به میدان آمدند. اتحادیه اروپایی درواقع با هدف مهار این جریان‌ها شکل گرفت اما توزیع ناعادلانه منابع در اتحادیه، برخی کشورها به‌ویژه در اروپای شرقی را سرخورده کرد و این زمینه‌ساز اقبال به جریان‌های دست راستی افراطی شد. جریان‌های دست راستی در سراسر اروپا بخشی از قدرت هستند ولی در مجارستان، فرانسه، هلند، آلمان، اتریش و ایتالیا حضورشان پررنگ‌تر است. روحیه ناسیونالیستی در اروپا یک بار دیگر ظهور کرده است و این برای اروپا به‌ویژه آلمان که سابقه افراط‌گرایی را دارد، خطر بالقوه‌ای به حساب می‌آید. در کنار اروپا در آمریکا هم دونالد ترامپ بر سر کار آمده است که به‌صورت تقریبا مطلق با نظم جهانی که آمریکا پشتوانه آن بوده، مخالفت می‌کند و بر آتش ملی‌گرایی افراطی می‌دمد. شعار انتخاباتی او «اول آمریکا» عینا مشابه شعار هیتلر در آلمان است. کرونا و تسریع یک روند
در سال‌های اخیر، نظم جهانی لیبرالی که آمریکا رهبری آن را برعهده داشت، با چالش‌های جدی و عمیقی مواجه شده است. یکی از این چالش‌ها، الگوی اقتدارگرایانه چین و در عین حال رشد بی‌سابقه این کشور بوده است. رشد جریان‌های ناسیونالیستی در اروپا و آمریکا که روزبه‌روز اتحادیه اروپا به‌عنوان بخشی از نظم جهانی را به مبارزه می‌طلبد، چالش دیگر این نظم است. اما مهم‌ترین چالش برای آینده نظم جهانی را ویروسی ایجاد کرده که هنوز منشأ آن ناشناخته است. اگر ظرف هفته‌های آینده دارویی برای ویروس کرونا تولید نشود و کشورها به‌ویژه در اتحادیه اروپا در مهار آن ناتوان باشند، اتحادیه اروپایی آخرین نفس‌هایش را خواهد کشید. شاید به همین دلیل است که اندیشمندان حوزه بین‌الملل با واهمه از جهان پساکرونایی سخن می‌گویند. براساس آخرین آمارها، کرونا در ایتالیا 14هزار و 681 نفر، در اسپانیا 11 هزار و 744 نفر و در فرانسه 6 هزار و 500 قربانی داشته است. تعداد مرگ‌ومیر بر اثر کرونا در این سه کشور بیش از چین بوده است. اگر این روند ادامه‌دار باشد و اتحادیه اروپا نتواند به 512 میلیون شهروند خود کمک‌های موثری ارائه بدهد،  به‌طور حتم در آینده نزدیک دولت‌های ملی ضمن تقویت قدرت  خود، اختیارات واگذارشده به اتحادیه را بازپس بگیرند. دولت‌ها برای مهار بیماری، از خود اقتدار بیشتری به خرج می‌دهند و اعمال حاکمیت به شیوه شدیدتری خودنمایی می‌کند. این موضوع می‌تواند به تقویت پررنگ مرزها در اتحادیه اروپا منجر شود و حتی تا زمان رفع خطر کرونا، عبور و مرور آزادانه در سرزمین‌های اتحادیه را تحت‌تاثیر خود قرار دهد. از سوی دیگر، کرونا به‌طور حتم بر تجارت جهانی هم تاثیرگذار خواهد بود. براساس آنچه بانک توسعه آسیا اعلام کرد، هزینه همه‌گیری ویروس کرونا برای اقتصاد جهان در دوره کوتاه‌تر محدودیت اقتصادی تا دو تریلیون دلار یا 3/2 درصد تولید جهانی و در دوره بلندتر تا 1/4 تریلیون دلار یا حدود پنج درصد تولید ناخالص داخلی است. با توسعه این ویروس، بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی در دنیا تعطیل شده است. تداوم این وضعیت می‌تواند زمینه‌ساز اختلافات و کشمکش‌های بین‌المللی شود. مشکل دیگر ادامه این روند، قطع دسترسی کشورها به محصولات است. جهانی شدن، به شرکت‌ها این امکان را داد که تولید را در نقاطی که کمترین هزینه را دارد، انجام بدهند. این روند تولید بسیاری از شرکت‌ها را به دلیل مواجهه مختلف کشورها با این ویروس متفاوت کرده است و به‌طور حتم در آینده نزدیک، شاهد تمرکز دوباره شرکت‌ها در کشورها و بازگشت کاپیتالیسم باشیم. درحال حاضر در کشورهای جهان، صنایع محلی که توان رقابت در عرصه بین‌المللی را نداشتند، درحال رشدند و این روند می‌تواند دولت‌ها را به سمت تولید کامل در داخل ببرد.

  تکرار جنگ جهانی؟

نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم تا امروز در تقابل با این حجم از دشمنی قرار نداشته است. هرچند در بحران کرونا، حکومت‌های پوپولیست، اقتدارگرا و دست‌راستی، موفقیت چندانی کسب نکرده‌اند و کشورهایی نظیر کره‌جنوبی و تایوان که واکنش زودهنگام و موفقی از خود نشان داده‌اند جزء دموکراسی‌ها بوده‌اند، اما با این حال، این پوپولیست‌ها و جریان‌های دست‌راستی هستند که تلاش می‌کنند از فرصت کرونا، برای تضعیف نظم فعلی به‌ویژه در اروپا بهره ببرند. آنها همانند دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ توانسته‌اند یک جریان مخالف را به آهستگی شکل دهند و در بالاترین سطح قدرت نیز حضور داشته باشند. به‌طور حتم با تداوم بحران کرونا و رکود اقتصادی ناشی از آن، پوپولیست‌ها جدی‌تر وارد میدان خواهند شد. تا همین‌جا هم کرونا توانسته آلمان به‌عنوان اقتصاد نخست اروپا را درگیر خود کند. دولت آلمان با وجود مازاد بودجه 6/0 درصدی و به‌عنوان دارنده بالاترین رقم مازاد تراز حساب جاری در جهان، ناگزیر شده است برای تامین منابع مالی موردنیاز برای جبران تبعات اقتصادی شیوع ویروس کرونا به استقراض ۱۵۶ میلیارد یورویی دست بزند. به‌طور حتم وضع سایر کشورهای اروپایی همچون ایتالیا، یونان و... بدتر از آلمان خواهد بود. در بیان اهمیت مساله اقتصاد در اروپا، همین بس که منشأ اتحادیه اروپا به جامعه اقتصادی اروپا که در سال ۱۹۵۷ با توافقنامه رم بین ۶ کشور اروپایی شکل گرفت و صرفا یک اتحادیه اقتصادی بود، بازمی‌گردد. از آن تاریخ با اضافه شدن اعضای جدید، اتحادیه اروپا بزرگ‌تر شد. درحال حاضر هم کشورهای آلمان و فرانسه که پس از خروج بریتانیا، دو ستون اصلی اتحادیه هستند، به دلیل منافع اقتصادی ناشی از اتحادیه، به‌طور جدی از آن حمایت می‌کنند. اگر کرونا اروپا را وارد بحران اقتصادی بکند، در کنار حضور ناسیونالیست‌های افراطی، شرایط برای تکرار اتفاقات جنگ جهانی دوم مهیاست. راهزنی دولت‌های اروپایی و سرقت ماسک از یکدیگر، به خوبی بیانگر آینده اتحادیه درصورت ادامه بحران است. این مساله می‌تواند زخم‌های دیگر در قاره سبز به خصوص بر سر مسائل مرزی را باز و تازه کند. شاید کرونا را بتوان در تداوم همان «اتفاق غیرمنتظره»‌ای خواند که فوکویاما آن را باعث «بروز تهدیدات علیه دموکراسی از داخل دموکراسی‌های مستحکم» می‌خواند.

با وجود این، تصور جنگ جهانی سوم در پساکرونا، کمی دور از ذهن است، اما این به معنای تضعیف بیشتر نهادهای برآمده از نظم جهانی فعلی نیست. کرونا در تداوم بحران اقتصادی یونان که منجر به قدرت گرفتن راست‌های افراطی شد، یک زخم عمیق بر پیکره اتحادیه اروپایی زده است. اگر شبکه بهداشت کشورها در مدیریت این ویروس ناکام باشند، زخم‌ها کاری‌تر می‌شوند و اتحادیه تبدیل به ملیت‌های مختلف می‌شود. به‌طور حتم دولت‌هایی که در برابر این ملیت‌ها مقاومت می‌کنند، باید جایشان را به گروه‌های دست‌راستی بدهند. شاید بهترین تعبیر برای وضع کنونی آن چیزی باشد که کالندولیزا رایس، وزیر خارجه اسبق آمریکا شهریور 98 در برنامه GPS به فرید زکریا گفت. او درباره وضعیت فعلی نظم جهانی گفت که «این نظم که با مولفه‌هایی نظیر نظام تجارت آزاد و بازار آزاد و اقتصاد بین‌المللی و ائتلاف ناتو از دیرباز شناخته می‌شود، در لحظه از هم‌‌گسیختگی قرار گرفته است.»  ویروس کرونا، گسیختگی بیشتر نظم کنونی جهان را به نمایش گذاشت.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰