به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، دکتر حسن محدثی عضو هیاتعلمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهرانمرکزی، چهاردهم بهمن98، همراه با آقای مصطفی ملکیان، بنا به دعوت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، پیرامون «مساله فرهنگ» به سخنرانی پرداخت و روزنامه اطلاعات نیز گزارشی از هر دو سخنرانی را منتشر کرد. متعاقب انتشار گزارش، حضرت آیتالله جعفر سبحانی خطاب به مدیرمسئول روزنامه اطلاعات، آقای دعایی، با اعلامنظر منفی خود نسبت به محتوای گزارششده سخنرانی آقای محدثی، درخواست میکنند که «اجازه ندهید این نوع مطالب ویرانگر اخلاق و دعوتکننده به اباحهگری، بدون نظارت چاپ شود.» پس از آن آقای محدثی در پاسخ به حضرت آیتالله سبحانی، به تاریخ 22 بهمن 98، جوابیهای منتشر کرد. دکتر داود مهدویزادگان، عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی، پاسخی به نامه آقای محدثی نوشته و در اختیار «فرهیختگان» گذاشتهاند و ذیلا گزارشی از آن را در نسخه کاغذی روزنامه از نظر میگذرانید. متن کامل این نامه را در سایت روزنامه و ذیل همین مطلب ملاحظه توانید کرد.
مهدویزادگان در ابتدای نامه خطاب به محدثی نوشته است: «با نوشتههای جنابعالی آشنا هستم و آن سخنرانی را هم بهدقت گوش دادم و گزارش روزنامه و نیز تمام مطالبی را که تا این تاریخ در کانال تلگرامیتان آوردهاید، مطالعه کردهام. بنابراین، گمان نبرید که عرایض من بدون آشنایی با نظرات و آثار شما بوده است.»
ادب گفتوگو
دکتر مهدویزادگان اولین نکته مهمی را که در نامه محدثی خطاب به آیتالله سبحانی برجسته به نظر میآید، فقدان ادب گفتوگو دانسته و نوشته است که ظاهرا در اینباره نمیتوان با دکتر محدثی برمبنای آموزههای دینی در فضیلت و تکریم علمای دین سخن گفت، چراکه آن آموزهها مبتنیبر فقاهت است، درحالی که آقای محدثی نوشته است که دینش را از آقای سبحانی-بهعنوان فقیه- نگرفته و از ایشان و هیچ فقیه دیگری هراسی ندارد.
مهدویزادگان پس از ذکر شواهدی دال بر عدم مراعات ادب گفتوگو، ازجمله لحن و بیان و اصطلاحات نامربوط به ادب گفتوگو، مراد از تکرار مکرر عبارت «احوط آن است که» را در نامه بررسی کرده و آن را نامربوط به مصطلحات جامعهشناسی یا استعمال آن در فقه بلکه استعارهای در طعنه زدن به یک عالم دینی دانسته و افزوده: «ایکاش، فرهنگ علمی «احوط»، چنانکه نزد فقیهان است، نزد جامعهشناسان خودتعیینگر رواج پیدا میکرد. چه بسیار از نابسامانیهای اجتماعی از همین بیمهابا سخن گفتن و احتیاط نورزیدن عالمان علوم اجتماعی ناشی شده و میشود.» مهدویزادگان پس از ذکر این موارد، از دلیل فقدان فرهنگ «ادبگزاری دیگری» در میان سوژههای خودتعیینگر پرسیده است: «چرا خودتعیینگران در تعامل با دیگری، ادبگزار خوبی نیستند؟ چرا خودبنیادان نمیتوانند تفکیکی میان گوینده و گفته، قائل و مقول قول، مولف و متن بگذارند. چرا آنان گمان میکنند که با نقد متن، مولف هم از ارزش میافتد و دلیلی برای ادبگزاری وی وجود ندارد؟» و پاسخ میدهد: «خودبنیادی عبارت از نفی حجیت از همهچیز، جز خود من، است. نفی حجیت در اینجا به معنای عام و مطلق آن است. آنگاه است که امر «احوط» به حاشیه میرود.»
امر به معروف
مهدویزادگان در ادامه ماهیت نامه آیتالله سبحانی را نه نقد و نه حکم بلکه نهی از منکر و ارشاد به معروف دانسته و نوشته است که اگر آیتالله سبحانی در مقام نقد بودند به اجمال از مساله نمیگذشتند و اگر در مقام صدور حکم بودند، باید این نامه خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی یا ریاست دانشگاه آزاد اسلامی نوشته میشد و نه به روزنامه و مسلما این نامه با چنین ماهیتی به معنای نفی آمادگی برای گفتوگو نیست. مهدویزادگان همچنین صورت و سیرت نامه محدثی را فاقد هیچ نشانی از میل به گفتوگو دانسته و نوشته است: «هیچ انعطاف و ملایمتی در متن دیده نمیشود. به نظر شما، آیا با ادبیات اهانتآمیز و خشن میتوان دیگری را به گفتوگو دعوت کرد؟ با جملاتی چون «هیچ هراسی از شما ندارم» و «عزت زیاد» که نمیشود تمایل خود را به گفتوگو ابراز کرد. بهنظر میآید که شما فرصت را مغتنم شمرده[اید] تا گوشهای از خشم فروخفتهتان علیه روحانیت را ابراز کنید و هرگز تمایلی به گفتوگو ندارید. البته این عدم تمایل به گفتوگو، ویژگی شخصی شما نیست بلکه به ذات انسانِ خودتعیینگر بازمیگردد. چون چنین انسانی، دیگری را به رسمیت نمیشناسد تا حاضر به گفتوگو با او باشد.»
درد و رنج مردم
مهدویزادگان ناظر بهعبارتی از نامه محدثی که خطاب به آیتالله سبحانی توجه ایشان را به درد و رنج مردم جلب کرده بود، به قیاس مراجع و روشنفکران پرداخته و نوشته است: «کدام روشنفکر را سراغ دارید که دفتر مردمی داشته باشد و در آنجا به رفع حوائج مردم رسیدگی کند. چرا روشنفکران خودتعیینگر را فقط در حوالی مراکز قدرت میتوان مشاهده کرد. چرا هیچ خبری از آنان در موقعیتهای خدمت نیست. این وارونهگوییتان خیلی تلخ و آزاردهنده است. جماعتی روحانیت را به درک درد و رنج مردم فرا میخواند که در تاریخ زیست اجتماعیاش گزارشی از خدمترسانی[اش] به مردم نداریم. از مردم سخن میگویند ولی جانبرکف و شهید ملت ندارند.» و در ادامه از محدثی میپرسد که «چرا گمان میکنید که مسائل فرهنگی با درد و رنج مردم بیگانه است؟ ریشه بسیاری از این درد و رنجها در همین مسائل فرهنگی است. اباحهگری است که شرایط اسفناک زندگی کثیری از مردمان این سرزمین را پدید آورده است.»
انتظارات بجا نابجا
مهدویزادگان در پاسخ محدثی که خطاب به آیتالله سبحانی نوشته بود که چرا به متن روزنامه اطلاعات بسنده کردهاند و به کتب یا صوت سخنرانی او مراجعه نکردهاند، پس فاقد دانش کافی برای نقد او هستند، مینویسد: «اولا ایشان درصدد نقد یا صدور حکم برای سخنران نبوده است. بهعلاوه، ایشان انتشار گزارشهایی را که مروج اباحهگری است، نقد کرده است. ثانیا شما تلویحا اغلب گزارشنویسان روزنامهها، ازجمله روزنامه اطلاعات را به غیرحرفهای بودن و ناقصنویسی گزارشها متهم کردهاید. این چنین اتهامزدنی، جفای به گزارشگران است. معلوم نیست که اگر اینان نباشند، کار اصحاب اندیشه و قلم تا چه اندازه در افکار عمومی بازتاب پیدا میکند. شما حتی بیان نکردید که کجای این گزارش ناقص و غلط است. با وصف این، از تطبیق گزارشی که در روزنامه اطلاعات آمده است با صوت سخنرانی نمیتوان به این نتیجه رسید که گزارشنویس مطالب خلافواقع به شما نسبت داده است بلکه وی کوتاه و خلاصه گزارش کرده است. رابعا وظیفه خواننده نیست که نقصان گزارش را معلوم کند. خود شما باید موارد اصلاحی گزارش را برای مدیرمسئول روزنامه اعلام کنید. خامسا، خود شما تا چه اندازه به این قاعده (لازمه نقد گفتههای سخنران، خواندن برخی از آثار وی است) عمل کردهاید ؟ قضاوتی که نسبت به ایشان داشتهاید تا چه اندازه مسبوق به مطالعه برخی آثار ایشان بوده است؟»
دانش کافی
مهدویزادگان خطاب به محدثی مینویسد بدون دلیل، آیتالله سبحانی را به نداشتن دانش کافی در موضوع مورد بحث محکوم کرده است. محدثی نوشته بود «وقتی جامعهشناس دین از دین سخن میگوید، مراد او دین الهی نیست بلکه مراد جامعهشناس، دین موجود و دین محقّق در جامعه است» و مهدویزادگان میپرسد: «آیا با این توضیح میتوان نتیجه گرفت که دانش مخاطب ناکافی است؟! اگر خواهان همافزایی در دانش هستیم باید افتادگی کرد و بزرگان را به ناکافی بودن دانششان متهم نسازیم. [مضافا] موضوع مورد بحث جامعهشناس، اختصاصی او نیست بلکه دیگران با هر نوع دانشی پیرامون آن موضوع یا حتی مطالبی که جامعهشناس پیرامون آن موضوع گفته است، میتوانند نظر بدهند. جامعهشناس نمیتواند موضوعات مورد بحث خود را اختصاصی دانش جامعهشناسی بداند و ورود غیرجامعهشناسان به آن موضوعات را غیرتخصصی و ناکافی تلقی کند. اگر یک جامعهشناس حق دارد که از منظر جامعهشناختی پیرامون فرهنگ ایرانی یا اسلام پیامبر نظر بدهد؛ فقیه متکلم هم میتواند از موضع فقهی و کلامی پیرامون فرهنگ خودتعیینگر، نظر فقهی یا کلامی ارائه کند. میبینید که با این حرفها نمیتوان رقیب فقهی را از صحنه بهدر کرد.»
رسمیت هر 2 دانش
مهدویزادگان خطاب به محدثی مینویسد: «شما در چند جای نامهتان، مخاطب خود را به عدم تخصص و ناآشنایی متهم کردهاید. جامعهشناس بودن خود را به رخ کشیدهاید و از ایشان خواستهاید که وقتی در باب جامعه جدید و انسان امروزین سخن میگویند و حتّا درباره پدیدههای امروزین فتوا صادر میکنند، قدری درباره جامعه مدرن و انسان جدید مطالعه کنند. همزمان خود را چونان اسلامشناسی که گویی عمری را با منابع دینی سپری کرده است و سالیان دراز شاگردی عالمان بزرگ دین را کرده تا به مقام استادی رسیده، نشان میدهید و با تکیه بر همین توهم اسلامشناس بودن، ایشان را چنین خطاب کردهاید که: «حضرت آیتالله اگر اسلام شما چنین فرهنگی را تایید میکند من با آن مخالفم.» به راستی این همه خودشیفتگی برای من تازگی دارد. خوب است توضیح دهید که اسلامشناسیتان را از کجا بهدست آوردهاید. اگر از دانش جامعهشناسیتان نشأت گرفته است، بدانید که سخت در جهل به اسلام به سر میبرید چون جامعهشناسی خود تعیینگر اسلام را وارونه میفهمد و وارونه هم میفهماند. دانشی که همچنان میان دین و دینداری سرگردان است و نمیداند که درباره اسلام سخن میگوید یا مسلمانی، چگونه میتواند درک درستی از اسلام داشته باشد. شما که به حج رفتهاید، چگونه است که نمیدانید بر شخص حاجی در زمان مُحرم بودن چند چیز حرام میشود، از جمله ارضای میل جنسی و باید برای حلال شدن موانست با همسر، طواف نساء انجام دهد. شما جامعهشناسید، ایشان هم فقیه است. چرا باید جامعهشناس بودن شما را به رسمیت بشناسیم ولیفقیه بودن مخاطبتان را نپذیریم. شما که اهل علم هستید، خوب میدانید که این نحو سخنان خطابی در عرصه علم هیچ ارج و قربی ندارد. جای اینگونه مطالب به گفته ماکس وبر در میدان شهر است و نه در دانشگاه. مسلما نگرانی علمای دین از این جهت نیست که فرضا یک جامعهشناس با تفسیری که او از اسلام ارائه میکند، مخالف است، بلکه نگرانی او از این بابت است که آن جامعهشناس بخواهد بر پایه دانش سکولار(برون دینی) اسلام را توضیح دهد. اسلام جامعهشناسی سکولار به یقین اسلام وارونه است و هیچ سنخیتی با اسلام رسولالله صلی الله علیه و آله ندارد.»
نقدِ سرکوبگر
دکتر محدثی؛ در نامهاش نوشته بود: «فرهنگ سرکوبگر و فرهنگ انقیاد است که به تزویر و ریاکاری و نفاق و فساد اخلاق میانجامد، نه سخنانی که چنین فرهنگی را نقد میکند.» و دکتر مهدویزادگان در پاسخ مینویسد: «نقدها هم میتوانند، سرکوبگرانه باشند. نقد سرکوبگر معمولا معطوف به صاحب سخن است و نه خود سخن. نامه حضرت آیتالله تماما ناظر به محتوای سخن است و نه سخنران آن. به عقیده ایشان سخنی که مروج اباحهگری و ویرانگری اخلاق است، به مصلحت عامه نیست که منتشر شود. اما نامه شما، با ادبیاتی عتابآمیز و بدور از نزاکت، نوشتاری تماما معطوف به خود ایشان است. شما سرکوبگرانه و بدون مطالعه آثار حضرت آیتالله، مطالب ناروای مهمی را به ایشان نسبت دادهاید. دلیل عدم مطالعه آثار ایشان از سوی شما همین است که خطاب به ایشان گفتهاید که اگر عقیدهتان چنین است؛ با آن مخالفم و اگر چنان است، با آن موافقم. تعلیق قضاوت به امر نامعلوم، بیانگر عدم آگاهی از آثار نویسنده است. نامه شما دو بخش دارد، یک بخش آن نقد شخصیت ایشان است و بخش دیگر آن، بیان اجمالی عقیده خود است. اما بزنگاه نقد که همان نقد محتواست، مسکوت گذاشتهاید. شما به نحو انتزاعی چنین توهم کردهاید که اسلام فقیهان نیازهای جنسی و عشق را به رسمیت نمیشناسد، پس سرکوبگر است! خیلی عجیب است که نمیدانید یکی از مباحث فقهی فقها همین عشق است، آن هم از نوع عشق زمینی. عارفان به عشق معنوی میپردازند و فقیهان با عشق زمینی کار دارند. آیا میدانید که یکی از کتب فقهی، کتاب النکاح است. کتاب النکاح، سامان شرعی و معقول فرهنگ ازدواج و رفع نیاز جنسی زن و مرد است. بسیاری از فقها با قصد سالمسازی و روانسازی امر ازدواج و رفع متشرعانه نیازهای جنسی، اقدام به نوشتن کتابهایی در این زمینه کردهاند. از شما تقاضا دارم، لااقل یک ترم درسیتان را برای مطالعه متون فقهی باب نکاح اختصاص دهید؛ آنگاه وجوه سرکوبگری آرای فقیهان نسبت به نیازهای جنسی و عشق را آشکار کنید.»
ریشه سرکوبگری
مهدویزادگان مینویسد: «انسان بهصرف مخالف و منتقد دیگری بودن، دستبهکار سرکوب نمیشود. مخالفان زیادی را مشاهده میکنیم که بهگونهای مسالمتآمیز در کنار هم زندگی میکنند. دو مخالفی که رابطه کینتوزانه و نفرتآمیزی بینشان بر قرار است، دست به کار سرکوب میشوند. نفرت، مخالفت توأم با نفی دیگری است و نفی است که انسان متنفر را به سرکوب دیگری فرا میخواند. بر این اساس، مکتب و حیانی اسلام، انسان متنفر تربیت نمیکند. سراسر قرآن کریم را جستوجو کنیم، مومنین به کینتوزی و نفرت علیه کفار و مشرکان و منافقان دعوت نشدهاند. قرآن کریم از مومنین خواسته است که شیطان را دشمن بدارید ولی این دشمنی از روی نفرت نیست. به همین خاطر، مومن نهفقط برای مومنین و مومنات که برای دشمنان کینتوز خدا هم دعا میکند. از خداوند برای آنان طلب آمرزش میکند. آنچنان که قرآن کریم از نوح پیامبر علیهالسلام این چنین یاد کرده است. قرآن کریم مکرر از حزن و اندوه رسولالله صلی الله علیه و آله یاد کرده است. این غمگینی ناظر به کفر کافران است. رسول خدا از سخنان کفرآمیز آنان غمگین میشود ولی نه بهخاطر خود که بهخاطر خود آنان. عالمان دین بهویژه فقیهان پارسا نمیتوانند اهل سرکوب باشند چون آنان در مکتبی تربیت یافتهاند که نفرتآموز و کینتوزپرور نیست. آری، اگر فقیهی میلی به مرام انسان خودتعیینگر پیدا کند و فقه سنتی وی به فقه مدرن تبدیل شود، زمینه نفرت و کینتوزی را در خود ایجاد کرده است.»
اباحهگری
محدثی نوشته بود: «احوط آن است که بهآسانی به مسلمان اتّهام اباحیگری نزنید!» و مهدویزادگان، با استناد به عباراتی از محدثی خطاب به او مینویسد: «رسم احتیاط را بهجا نیاوردید. آری، مسلمان متشرع هیچگاه اهل اباحهگری نیست، ولی مسلمان خودتعیینگر آنچنان که خود شما توضیح دادهاید، اهل اباحهگری هست. خودتعیینگری برابر هرگونه قواعد شرعی و اخلاقی و عرفی میایستد و آنها را برنمیتابد چون گمان میکند که در ساخت این قوانین هیچنقشی ندارد. از این منظر، تمام قواعد شرعی و اخلاقی و عرفی، تحمیل بر انسان است و چون تحمیلی است، سرکوبگرانه هم خواهد بود. دومفهوم تحمیل و سرکوب از مقولات ثانوی فرهنگی است که بر پایه مفروضات عقیدتی و ایدئولوژیکی معنا پیدا میکند. در اینجا، چون برای شما تمایلات جنسی اصالت دارد، لاجرم هرگونه فرهنگ یا قواعدی که به نحوی تمایلات جنسی را محدود کند، فرهنگ یا قواعد تحمیلی و سرکوبگر شناخته میشود و انسان خودتعیینگر با فرهنگ و قواعد سرکوبگر هیچ سازگاری و التزام ندارد. حال اگر این عدم التزام به قواعد غیرخودبنیادانه را در کنار اصالت تمایلات جنسی که مورد قبول شماست بگذاریم؛ نتیجهای غیر از اباحهگری به دست نمیآید. بنابراین چگونه میگویید اهل اباحهگری نیستید و استاد فقیه را به بیاحتیاطی متهم میکنید؟ توضیحی که در نامهتان دادید و متن منقول بالا از سخنرانیتان که مورد قبولتان است، کاملا دیدگاه اباحی شما را اثبات میکند. اگر اباحهگری را قبول ندارید؛ توضیح دهید که [چگونه] از مفروضاتی که دارید، اباحهگری نتیجه نمیشود.»
فرهنگ انقیاد
محدثی با تفکیک فرهنگ به آرمانی و واقعی، فرهنگ آرمانی را بهعنوان فرهنگ انقیاد توصیف کرده و نوشته بود: «از نظر من چنین فرهنگی ضدانسانی است. فرهنگی که نیازها و احوال طبیعی بشر را بهرسمیت نمیشناسد و این نیازها را سرکوب میکند یا دائما به تعویق میاندازد و از مردمان معمولی و متوسط میخواهد مثل زاهدان و فرزانگان و اولیای خدا زندگی کنند و از همین ابتدا بدون طی تدریجی رشد اخلاقی و تعالی معنوی، نیازهای طبیعی خود را نادیده بگیرند و زاهدانه زیست کنند، فرهنگی ضدانسانی و ضداخلاقی است. چنین فرهنگ سرکوبگری آدمی را به انقیاد میکشد و او را وادار به تزویر و ریاکاری میکند، زیرا آدمی ناچار میشود در خفا به نیازهایش بپردازد و از اخلاق تنزهطلبانه عدول کند، اما در علن خود را پاک و مبرا و نیالوده جلوه دهد.» و بعد اینگونه تجویز میکند: «من فکر میکنم جوانان و نسل جدید میتوانند کمک کنند، این الگوهایی که به ما رسیده و علیه ماست، طرد شود. این نسل پتانسیلی دارند که میتوانند این الگوها را نفی کنند و به انسان خودتعیینگر تبدیل شوند. انسانی که به ابعاد طبیعی وجود احترام میگذارد و روابط اجتماعی و امر جنسی و عشق برایش امر ممنوعهای نیست. انسانی که بتواند خود را آزادانه بروز دهد. تا این فرهنگ انقیاد به نام عرف، اخلاق و دین را طرد نکنیم، مشکل فرهنگی ما حل نمیشود.»
مهدویزادگان این مطالب را مشتمل بر خطاهای بسیار دانسته و بعضی از آن خطاها را ذکر کرده است:
نخست؛ اینکه این من در «بهنظر من» نمیتواند من جامعهشناس باشد بلکه من خودتعیینگر است. چون جامعهشناسی هیچچیزی را نمیتواند تجویز کند. علم جامعهشناسی فقط تبیین واقعیت میکند و بس. چنین تجویزاتی تنها برای جامعهشناسی ایدئولوژیک میسر است. بنابراین، نظر شما در این «بهنظر من»ها ارزش علمی ندارد بلکه اگر ارزشی داشته باشد، ارزش ایدئولوژیکی است که باید در جای خود، ارزش معرفتی آن ایدئولوژی را معلوم کرد.
دوم؛ شما باید از متون فقها و علمای اخلاق امامیه مستنداتی ارائه کنید که آنان بهطور کلی هرگونه عشق زمینی و رفع نیازهای جنسی را نفی و سرکوب میکنند. عرض شد که بهترین دلیل بر کاذب بودن چنین برداشتی، وجود کتاب نکاح در متون روایی و فقهی امامیه و برادران اهلسنت است. برای همین است که گفته شد شما از مواجهه با واقعیت متن فقیهان هراس دارید و به همین خاطر، به توهمات و کلیبافیهای ذهن خودتعیینگر پناه بردهاید.
سوم؛ مفروض شما این است که ذات طبیعی انسان چیزی غیر تمایلات و نیازهای جنسی نیست و زیست زاهدانه، فرزانه و ربانی را زیست غیرطبیعی و تحمیلی بر زیست طبیعی انسان تلقی کردهاید. انسانی که باور به گزاره «خدا مرده است» دارد، ذاتش غیر تمایلات جنسی و قدرت، چیز دیگری نیست. به همین خاطر است که سکس بیانقیاد در جهان خودتعیینگر، تقدس پیدا کرده است. ثبوت انسان خودتعیینگر در همین رهاشدگی تمایلات جنسی است و تصویر شما از انسان بودن همین نوع انسان است و شاید به همین خاطر است که لزومی بر تحقیق در متون فقهی نمیدانستید. اما طبیعت انسان غیرخودتعیینگر، شامل تمایلات معنوی و جنسی است و اگر منازعهای وجود دارد، نزاع درونی است میان دو دسته از تمایلات طبیعی انسان و نه نزاع میان تمایلات انسانی و غیرانسانی. درنتیجه تمام آن تفسیرهای سرکوبگرانه از فرهنگ انقیاد کنار گذاشته میشود.
چهارم؛ شریعت اسلام برای آن است که نیازهای معنوی و مادی انسان بهگونهای تنظیم شود که راه رستگاری هموار شود و دانش فقه برای فهم راه رستگاری است. اسلام فقیهان بر همین اساس استوار است. اگر شما (آقای دکتر محدثی) بر این عقیده نیستید و اسلام پیامبر را جور دیگر میدانید؛ بهتر است به جای کلیبافی و نظرات مبتنیبر ذهن خودتعیینگر، نظر خود را بر پایه کتاب و سنت بیان بفرمایید. پنجم؛ قطعنظر از آموزههای دینی، نفی مطلق فرهنگ انقیاد تن، تالی فاسدهایی دارد. از چنین نفی کردنی، [نحوی] انسان آرمانی پدید میآید که نمیتوان انکارش کرد. اگر فرهنگ انقیاد تن را بهطور مطلق نفی کنیم؛ با انسان بیقید و بند مطلق مواجه خواهیم بود. همان انسانی که فرهنگ انقیاد او را انسان لاابالی و بیمبالات میخواند. زن یا مرد فاحشه بهطور کلی فرهنگ انقیاد تن را طرد و نفی کرده است و در جامعه اخلاقگرا و منقاد، مطرود است اما فاحشگی و فساد اخلاق در دنیای مدرن خودتعیینگر نهتنها مطرود نیست که رسمیت دارد و بلکه ارزش است. چون شخص فاحشه توانسته انقیاد تن را تماما از خود دور کند. تالی فاسد دیگر مربوط به حوزه سیاست است. سیاست، ساحت قدرت و اقتدارطلبی است. قدرت سیاسی بالاترین شکل تمایلات نفسانی انسان است. آیا باید این میل انسانی را به انقیاد کشاند یا خیر؟ حاکم مستبد یا دیکتاتور، آرمانیترین انسان غیرمنقاد سیاسی است. بنابراین، آن جامعهشناسی که همزمان نفی استبداد و طرد فرهنگ انقیاد میکند، درون خود با پارادوکسی ویرانگر درگیر است و چون قادر به رهایی از چنین پارادوکسی نیست، درنهایت، خود قربانی استبداد میشود. چنین سرنوشتی یکبار برای روشنفکران مشروطهخواه اتفاق افتاد. آنان به نام آزادی، استبداد رضاخانی را برای ملت ایران به ارمغان آوردند و بعد از تاسیس دولت مطلقه مدرن، کارگزار حکومت استبدادی شدند.
بازی خودتعیینگر جنسی
مهدویزادگان خطاب به محدثی نوشته است: «از نامهتان و محتوای سخنرانی و دیگر آثارتان برمیآید که انسان آرمانی و مطلوب شما «انسان خودتعیینگر» است و «مساله فرهنگ ایران» را در عدم تحقق آن در ایران امروز میدانید و مانع را در عرف و اخلاق و دین میدانید و برای تحقق فرهنگ خودبنیادی در ایران امروز بیش از هر چیزی به پتانسیل جوانان دلخوش کردهاید. لیکن این امیدواری شما به همه ساحات وجودی جوان ایرانی نیست بلکه صرفا به آن ابعادی از جوان ایرانی توجه دارید که به تمایلات جنسی او مربوط میشود: «من فکر میکنم جوانان و نسل جدید میتوانند کمک کنند، این الگوهایی که به ما رسیده و علیه ماست، طرد شود. این نسل پتانسیلی دارند که میتوانند این الگوها را نفی کنند و به انسان خودتعیینگر تبدیل شوند.» شما و هممسلکانتان با دست گذاشتن بر نفسانیات و تمایلات جنسی، جوان ایرانی را به بازی گرفتهاید. بازیای که نامش را «بازی خودتعیینگر جنسی» میگذارم. شما و هممسلکان مشغول تربیت نسلی از جوان ایرانی هستید که اصولا با ساحات معنوی و کمالجویانه بیگانه است. با مفاهیمی چون شرم و حیا و عفت بیگانه است. چون تعریفی که از انسان برای جوان ایرانی ارائه میدهید، عاری از هرگونه مفاهیم و اوصاف معنوی و متعالی است. شما و هممسلکان نهفقط جوان ایرانی که دانش جامعهشناسی را نیز به بازی گرفتهاید. دانش جامعهشناسی وارسته اهل احتیاط است ولی شما و هممسلکان با امر «احوط» بهشدت بیگانه هستید و بهگونهای دیوانهوار و ویرانگرانه و صد البته سرکوبگرانه درحال تخریب زیرساختهای فرهنگی و انسانی جامعه ایرانی هستید. زیرساختهایی که حاصل تلاش زحمات هزاران انسان فرزانه و حکیم ایرانی است. همان زیرساختهایی که جامعه مدرن غربی در مصاف با بحران معنویتی که امروزه گریبانش را میفشرد، بهشدت بدان احساس نیاز میکند. این بازی دیوانهوار و ویرانگر است، چون عاری از هرگونه خردورزی فلسفی و ارزشی است. شما هیچ توجیه عقلانی از وجود انسان خودتعیینگر ندارید، به همین خاطر است که دست روی تمایلات جنسی گذاشتهاید و اینگونه جوان ایرانی را از طرح پرسشهای عقلانی دور میسازید.»
شجاعت نقد
مهدویزادگان در نامه به محدثی مینویسد: «شما سیستماتیک به نفع جهان مدرن خودتعیینگر دروغ میگویید و جوان ایرانی را متوجه ساحت بزکشده آن میکنید؛ یعنی ساحت رهایی از انقیاد تن و تمایلات جنسی. حاضر نیستید با جوان ایرانی از درد و رنجهای عظیم بشری که نتیجه ذهنیت خودتعیینگر است، سخن بگویید بلکه تا ممکن است، این فجایع را کتمان میکنید و اگر هم بتوانید به دروغ، به عرف و اخلاق و دین این مردم نسبت میدهید. چرا حاضر نیستید ضد تحریمهای فلجکننده نظام سلطه خودتعیینگر علیه ملت ایران، یمن و مردم فلسطین سخن بگویید. فرق عظیمی است میان شجاعت دونکیشوتی با شجاعت حاجقاسم سلیمانی (رحمتالله علیه).»
اسلام خود تعیینگر
دکتر محدثی نوشته بود: «من دین خود را از شما نگرفتهام و از شما و هیچ فقیه دیگری هراسی ندارم.» مهدویزادگان نیز خطاب به او نوشته است: «خوب است که بفرمایید دینتان را از چه کسی یا کدام منبع گرفتهاید، چون مطالبی که در این نامه یا سخنرانیتان از دین اسلام بیان کردهاید از جهت اسناد به اسلام پیامبر، تاملبرانگیز است و طبعا هر دینداری را کنجکاو میکند که این دینی که از آن سخن میگویید، از کجا آمده است.» مهدویزادگان میافزاید: «ظاهرا مفهوم خودتعیینگری برای شما چندان روشن نیست... چون ذهن خودتعیینگر اساسا هیچ شریعتی را برنمیتابد.»
چالش متقابل دو نظریه
مهدویزادگان با اشاره به سخنان مصطفی ملکیان در نشست مورد اشاره، مینویسد: «[ملکیان] در این سخنرانی موضوع خودسازی عقلانی را طرح کرده است. مطابق این نظر، خودسازی مطلوب است و راه تحقق آن در انقیاد جسم و روان آدمی به قواعد علمی است. بنابراین، علیالقاعده، ملکیان نیز از فرهنگ انقیاد سخن میگوید، حال آنکه آقای محدثی با فرض اینکه ذات طبیعی انسان را مبتنیبر تمایلات جنسی گرفته است، زیست اخلاقی را نوعی انقیاد تن دانسته است... بر این اساس، چالش نظری میان دو سخنران وجود دارد... پس، تعجببرانگیز است که میان این دو سخنران منازعه علمی در نگرفت.» و نهایتا دکتر مهدویزادگان نامهاش را با توصیههایی پایان میدهد: «آقای دکتر محدثی و هممسلکانش را به مواجهه دوستانه با فرهنگ دینی و ایرانی و رفتار کریمانه با عالمان دینی این مرز و بوم بهویژه فقیهان، توصیه میکنم. [توصیه میکنم] انسانیت را در تمایلات جنسی صرف خلاصه نکنند... بهتر آن است که جناب دکتر محدثی و هممسلکان قدری درباره ساحات معنوی انسان مطالعه کنند و بیندیشند و اگر دانش فهم این ساحت را ندارند، دانش و حکمت معنوی را فرابگیرند. و درنهایت، «امر احوط» را در گفتار و عمل جدیتر بگیرند، بهویژه در امر دین.»
* نویسنده: محمد علیبیگی، دبیر گروه اندیشه