در مورد فیلم «انگل» برنده 4 جایزه اسکار 2020
در فیلم «انگل»، «سرمایه‌داری» مساله اصلی فیلمساز نبوده و توجه فیلمساز بر قدرتمند و مستقل بودن است. ممکن است این قدرت از مسیر سرمایه‌داری عبور کند، اما فرق است میان سرمایه‌داری مستقل و پایدار با سرمایه‌داری عاریه‌ای و نمایشی.
  • ۱۳۹۸-۱۲-۲۰ - ۲۱:۱۲
  • 00
در مورد فیلم «انگل» برنده 4 جایزه اسکار 2020
فرار از ناپایداری توسعه
فرار از ناپایداری توسعه

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، هرچند امسال مساله اختلاف و تضاد طبقاتی موضوع مورد علاقه جشنواره‌های مهم سینمایی جهان بود، اما معتقدم فیلم «پارازیت» زاویه نگاه متفاوتی نسبت به فیلم‌های مشابهی چون «جوکر» و «روزی روزگاری هالیوود» دارد. در یک نگاه کلی هر سه فیلم به آسیب‌های نظام سرمایه‌داری و بی‌رحمی ذاتی این نظام در مواجهه با طبقه فرودست توجه داشته و درنهایت طغیان کور، ناعقلانی و نافرجام را سرنوشت ناگزیر طبقه فرودست در چنین نظامی می‌داند. با این حال من معتقدم پارازیت از توجه صرف به این آسیب و پیامد ناگزیر و نافرجام آن فراتر رفته و توجه اصلی فیلم به روی دیگر سکه سرمایه‌داری یعنی «استعمار» است، از آنجا که حاکمیت سود و سرمایه بدون «سلطه» امکانپذیر نمی‌شود، ترکیب نظام «سوداگری-استعماری» جایگزین کامل‌تر و رساتری برای بیان ماهیت نظام سرمایه‌داری است.

اصلی‌ترین و پرارجاع‌ترین استعاره فیلم پارازیت یا انگل، چیزی از جنس نام فیلم یعنی «سوسک» است. سوسک، حشره‌ای که انگل‌وار در زیر میز، پله و زیرزمین خانه‌ها زندگی کرده و با خوردن از اضافات غذا و سفره خانه‌ها به حیات خود ادامه می‌دهد. به‌نظر می‌رسد، مساله فیلم، بازنمایی زندگی انگل‌وار سوسک‌هایی است که برخی در زیرزمین خانه‌ها و برخی دیگر در زیر میز، تخت و آشپزخانه زندگی می‌کنند. اگر چنین باشد، یکی از اهداف فیلم بیان عدم تفاوت بنیادین بین انگل‌های آشپزخانه و انگل‌های زیرزمین است. انگل‌ها دو ویژگی ثابت دارند، یکی اینکه همیشه میهمان هستند و نه میزبان، دوم آنکه کثیفی ذاتی و همیشگی با آنهاست، به عبارتی آنها همیشه «بو» می‌دهند.

سوسک چه در زیرزمین خانه باشد و چه در آشپزخانه، زیرمیز یا زیرتخت، همیشه سوسک است و نمی‌تواند سهمی واقعی در خانه داشته باشد. تفاوت نگاهی که فیلمساز به صاحبان واقعی و پایدار خانه و میهمانان موقتی و ناپایدار دارد، می‌تواند ریشه در دو نوع توسعه‌یافتگی پایدار و ناپایدار داشته باشد که این مباحث نیز ارتباطی مستقیم با بحث سلطه و استعمار دارند. برای بیان تفاوت این دو نوع از توسعه، ناگزیرم مروری کوتاه بر ادبیات «مکتب نوسازی» در میان نظریات توسعه داشته باشم.

در اواخر دهه‌ ۱۹۵۰، در میان نظریات مختلف توسعه، «مکتب نوسازی» پارادایم مسلط بود. در این نظریه، توسعه فرآیندی تقلیدی بود که در جریان آن، کشورهای توسعه‌نیافته به‌تدریج صفات و کیفیات کشورهای صنعتی و پیشرفته غرب را می‌آموختند. نظریه‌پرداز مکتب نوسازی «والت روستو»، توسعه را مراحلی می‌دانست که یک وضعیت سنتی را با آنچه او به آن بلوغ می‌گفت، ارتباط می‌داد. در این نظریه، پنج مرحله وجود داشت که همه جوامع درحال توسعه اِلا و لابُد باید از آنها عبور کنند. بدین ترتیب توسعه در نظر او، تک‌خطی، تدریجی، یک‌طرفه و اصطلاحا فرآیندی «تکاملی» بود. در فرآیند این تکامل و توسعه، تقلید و دنباله‌روی (Catch up) از کشورهای توسعه یافته الزامی است. این نظریه زمانی به‌عنوان نسخه نجات کشورهای جهان سوم مطرح شد که این کشورها بیش از هرچیز نیازمند الگویی نظری برای توسعه خود بودند. کمونیسم یک رقیب جدی بود و سیاستمداران ایالات‏ متحده با درک این خطر، دانشمندان علوم اجتماعی را ترغیب به یافتن راه‌هایی کردند که در نتیجه آن، هم این کشورها به توسعه دست یابند و هم به دامان کمونیسم نیفتند. روستو در سال 1962 در ضیافتی که کاخ‌سفید به افتخار شرکت‌کنندگان در پنجمین کنگره جهانی جامعه‌شناسی ترتیب داده بود، گفت: «اینک بقا و ثبات جهان سرمایه‌داری بستگی به راه‌هایی دارد که کشورهای در‌حال توسعه خواهند گزید.»

اکنون با گذشت بیش از نیم‌قرن از ابداع مکتب نوسازی، کشورهایی که توانستند خود را به جمع کشورهای صنعتی برسانند، بسیار محدودند. از میان این کشورها برخی مانند کره‌جنوبی از مسیر مکتب نوسازی به رشد و توسعه اقتصادی دست یافته و برخی دیگر مانند هند و چین، مسیری مستقل از مکتب نوسازی را درپیش گرفتند. پایداری و استقلال شاید مهم‌ترین تفاوت‌های این دو نوع از توسعه است.

به فیلم پارازیت برگردیم؛ اگر خانه آباد و پیشرفته‌ای که همه اتفاقات مهم فیلم در آن رخ می‌دهد را با مفهوم توسعه برابر کنیم، راهی برای تعبیر بسیاری از استعاره‌ها و کنایات فیلم خواهیم یافت. تفاوت میان میزبان یا میهمان بودن در این خانه تفاوت میان پایداری و ناپایداری توسعه است؛ فرق است میان صاحبخانه بودن و به صورت موقت از زیادی غذای آشپزخانه مصرف‌کردن. در فیلم شواهد بسیاری وجود دارد که خانواده تانگ را معادل کشور کره‌جنوبی و خانواده خدمتکار سابق را نیز کشور کره‌شمالی تعبیر کنیم. درحالی‌که خانواده تانگ به‌تازگی به خانه وارد شده‌اند، خدمتکار سابق، سال‌هاست خود را در زیرزمین خانه به گروگان گرفته و محبوس کرده است. در‌حالی‌که صاحبخانه کس دیگری است. این دو خانواده برای ادامه بقای انگل‌وار خود در این خانه به‌جان هم می‌افتند. جنگ و کشمکشی که نهایتا به اخراج هر دو از خانه منجر خواهد شد، خانه‌ای که آنها از ابتدا هم نقشی در آن نداشتند. چه مرد محبوس در زیرزمین و چه راننده کت‌وشلوار‌پوش، هر دو به یک اندازه از نظر صاحبخانه «بو» می‌دهند.

درست است که کره‌شمالی و کره‌جنوبی وضعیت اقتصادی بسیار متفاوتی داشته و یکی بزرگ‌ترین صادرکننده گوشی‌های هوشمند و یازدهمین اقتصاد بزرگ جهان است و دیگری کشوری محبوس در میان مرزهای انزوای خود، اما شکوفایی اقتصادی و توسعه کره‌جنوبی تفاوت‌های بسیاری با توسعه و رشدی مثلا از نوع چینی دارد. اگر امروز چین به‌واسطه اقتصاد شکوفای خود، یک سمت همه معادلات بزرگ قدرت در جهان است؛ کره‌جنوبی به‌واسطه اقتصادش هیچ نقشی در این معادلات ندارد. درواقع سهم کره‌جنوبی از معادلات جهانی به اندازه سهم خانواده تانگ از خانه لوکس و پیشرفته است و این حقیقت برنامه‌ریزی مسیر توسعه از جاده مکتب نوسازی است. درگیری کشورهای همسایه نهایتا آسیب جدی به کشورهای توسعه‌یافته نخواهد زد، اما می‌تواند نابودی و انزوای هرکدام از آنها را در پی داشته باشد.

اما نسخه فیلمساز برای فرار از ناپایداری توسعه جالب‌توجه است. فیلم نهایتا صاحبخانه‌شدن را تنها مسیر عبور از ناپایداری می‌داند. اینجا لحظه‌ای است که می‌توان روی گزاره ضد‌سرمایه‌داری بودن یا نبودن فیلم توقف کرد. همان‌طور‌که در ابتدای یادداشت گفتم، از نظر من در این فیلم «سرمایه‌داری» مساله اصلی فیلمساز نبوده و توجه فیلمساز بر قدرتمند و مستقل بودن است. ممکن است این قدرت از مسیر سرمایه‌داری عبور کند، اما فرق است میان سرمایه‌داری مستقل و پایدار با سرمایه‌داری عاریه‌ای و نمایشی. دقت کنیم، بحث بر سر کشورهای مصرفی دارای برج‌های سر به فلک کشیده و ابر شاپینگ‌‌مال‌های دارای آبشار و پیست اسکی و... نیست، بحث بر سر پایداری و ناپایداری توسعه در کره‌جنوبی به‌عنوان یکی از کشورهای صنعتی و یکی از بزرگ‌ترین تولیدکننده‌های امروز جهان است.

درحالی‌که کشورهای مصرفی اطراف ما در توهم توسعه روزگار می‌گذرانند، و در‌حالی‌که ما چند سال است در آرزوی ارتباط با کانون‌های قدرت جهانی انرژی و توان کشور را صرف کرده‌ایم، بونگ‌جون‌هو، کارگردان متفکر و پیشروی کره‌ای اینچنین به نقد نظام توسعه کشور خود پرداخته و گویی این پیغام را به همه کشورهای در‌حال توسعه جهان می‌دهد که برای دستیابی به توسعه پایدار و مستقل؛ «چاره‌ای جز قوی‌شدن وجود ندارد».

* نویسنده:کمیل سوهانی، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰