کارشناس مسائل ترکیه در گفت‌و‌گو با «فرهیختگان»:
کارشناس مسائل ترکیه معتقد است ترکیه در بحران سوریه با رویکرد افزایش قدرت وارد شد ولی تاکنون ناکام مانده است. او می‌گوید ترکیه بر حفظ ادلب پافشاری می‌کند تا حداقل در حوزه سیاست خارجی پرستیژ خود را حفظ کرده باشد.
  • ۱۳۹۸-۱۲-۱۹ - ۲۲:۳۶
  • 00
کارشناس مسائل ترکیه در گفت‌و‌گو با «فرهیختگان»:
سرمایه‌گذاری ۱۰ ساله ترکیه در سوریه بر باد رفت
 سرمایه‌گذاری ۱۰ ساله  ترکیه در سوریه  بر باد رفت

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، ادلب آخرین جای پای اردوغان در سوریه است. برای او سوریه به قدری ارزشمند بود که الگوی سیاست خارجی ترکیه را برای تصاحب دمشق تغییر داد. تبعات دخالت ترکیه در سوریه، باعث شد این کشور و به‌ویژه حزب عدالت و توسعه، از یک الگوی بالقوه کشورداری در منطقه به بازیگری منفعت‌طلب و متجاوز تبدیل شود. اردوغان همه سرمایه ترکیه را در سوریه هزینه کرد تا دومینوی تغییر را در منطقه به نفع خود رقم بزند. حالا که او نتوانسته در تمام سوریه به اهدافش برسد، دست روی ادلب گذاشته است؛ استانی که از چند هفته پیش ارتش سوریه با همکاری روسیه، عملیات آزادسازی آن را در دستور کار خود قرار داد. درباره نگاه ترکیه به تحولات منطقه‌ای و به‌ویژه بحران سوریه، با رحمت حاجی‌مینه استاد روابط بین‌الملل و کارشناس امور ترکیه گفت‌و‌گو کرده‌ایم.

حاجی‌مینه معتقد است ترکیه در بحران سوریه با رویکرد افزایش قدرت وارد شد ولی تاکنون ناکام مانده است. او می‌گوید ترکیه بر حفظ ادلب پافشاری می‌کند تا حداقل در حوزه سیاست خارجی پرستیژ خود را حفظ کرده باشد.

به اعتقاد این کارشناس مسائل ترکیه، ترکیه توان درگیری طولانی در ادلب را ندارد، چراکه این مساله می‌تواند مخالفت‌ها را در داخل افزایش دهد. بخشی از این مخالفت‌ها البته در جلسه هفته گذشته پارلمان ترکیه تا حدودی خود را نشان داد. متن این گفت‌و‌گو را در ادامه می‌خوانید.

از سال 2011 ترکیه به بحران سوریه ورود کرد. آنکارا در دمشق به دنبال چیست؟ آیا می‌خواهد عمق استراتژیک ایجاد کند؟ آیا اردوغان فکر می‌کرد سوریه را غرب دودستی تقدیم او می‌کند که بخواهد در مسجد اموی نماز بخواند؟

افزایش حوزه نفوذ در منطقه خاورمیانه از اهداف اصلی ترکیه در ورود به بحران سوریه بود. ترکیه زمانی ورود به سوریه را در ابتدای دهه دوم هزاره سوم آغاز کرد که وضعیت منطقه با شرایط کنونی کاملا متفاوت بود. در آن زمان تحولات عربی تازه شروع شده بود و ترکیه براساس تفکر نئوعثمانیسم و ابزار قدرت نرم درصدد نفوذ در کشورهای پیرامونی بود.

این نفوذ در ابتدا به شکلی تدریجی و نرم درحال تحقق بود. نقشه راه ترکیه در سیاست خارجی آن دوره «سیاست تنش صفر» داوود اوغلو وزیر خارجه رجب طیب اردوغان و معمار سیاست خارجی بود. سیاست داخلی نیز مبتنی‌بر گشایش در حوزه‌های مختلف ازجمله گفت‌وگو با کردها، علوی‌ها و... بود؛ تلفیقی که در آن دوره قدرت نرم ترکیه را ارتقا داده بود. تصور حاکمیت ترکیه در ابتدای ورود به بحران سوریه این بود که اولا نظام فعلی سوریه سقوط خواهد کرد؛ ثانیا، الگوی نظام سیاسی ترکیه با استقبال خوبی درمیان مخالفان روبه‌رو خواهد شد و با حمایت از گروه‌های فکری نزدیک به خود می‌تواند سوریه را به حوزه نفوذش درآورد و درنتیجه جایگاه ترکیه نیز در معادلات جهانی ارتقا خواهد یافت. اما هر قدر ترکیه جلو آمد با چالش‌های جدید و متفاوتی روبه‌رو شد.

ترکیه سیاست نرم را تا 2011 ادامه داد. می‌توان گفت بحران 2011 سوریه باعث شد ترک‌ها برای ورود از قدرت نرم به قدرت سخت، دستپاچه شوند؟

می‌توانیم بحران سوریه را به‌عنوان نقطه‌عطفی در سیاست خارجی ترکیه برای عبور تدریجی از قدرت نرم به قدرت سخت تلقی کنیم. خصوصا اینکه در اوایل شروع تحولات عربی، ترکیه بر ابزارهای نرم تاکید داشت ولی بعد از آن با توجه به سیاست‌هایی که در سوریه در پیش گرفته بود- و خود آن به تقویت بحران در سوربه کمک کرد- مسیرش تغییر پیدا کرد. بحران سوریه باعث شد ترکیه که هدف راهبردی‌اش از راه قدرت نرم به دست نیامده بود، با ابزار دیگر یعنی قدرت سخت آن را دنبال کند که آن هم شامل دومرحله استفاده از نیروهای نیابتی و سپس ورود نظامی به سوریه بود.

البته تحول سیاست خارجی ترکیه از قدرت نرم به قدرت سخت برای آنکارا هزینه‌های زیادی در بر داشته است. برای درک این موضوع باید تصویر کنونی از سیاست خارجی ترکیه در منطقه را با تصویر سیاست خارجی ترکیه در اوایل 2010 و 2011 مقایسه کنیم. در آن زمان در منطقه از ترکیه به‌عنوان یک الگو صحبت می‌شد. حتی از اسم حزب عدالت و توسعه در کشورهای منطقه به‌عنوان برندی که با تلفیق اسلام و دموکراسی، توانسته با سیاست‌های آشتی‌جویانه در داخل و سیاست‌های مبتنی‌بر میانجیگری و صلح در منطقه موفق عمل کند، استفاده می‌شد. ولی با شیفت به رویکرد سخت، پروسه گشایش در داخل ترکیه به تدریج با افزایش سطح اختلافات به بن‌بست رسید و فضای سیاسی دوباره امنیتی شد که نقطه آغاز آن حادثه تروریستی «سوروچ» در سال 2015 است. این حادثه یکی از پیامدهای بحران سوریه بود. در حوزه خارجی هم به‌تدریج شاهد دوری ترکیه از ابزار نرم و به‌کارگیری نیروی نظامی هستیم. تصویر کنونی ترکیه در مقابل تصویر ابتدایی، یک تصویر امنیتی در حوزه‌های داخلی و خارجی است که در تشدید امنیتی‌شدن منطقه نیز موثر بوده است.

می‌توان این‌گونه گفت که آنچه باعث شد ترکیه از قدرت نرم به سمت قدرت سخت گذر کند، سعی بر پاکسازی حوزه پیرامونی از بازیگران منطقه‌ای قدرتمند بوده است. چون غیر از حضور در سوریه و عراق، از سال ۲۰۰۸ آنکارا برای دور کردن روسیه از گرجستان و اوکراین تلاش کرد. آیا ورود به قدرت سخت به خاطر حضور قدرت‌های منطقه‌ای در مرزهایش بود؟

در سیاست زمانی که خلأ قدرت شکل می‌گیرد ما شاهد ورود بازیگران دیگر هستیم. در حوزه سیاسی، هرجا خلأ قدرت (تضعیف دولت مرکزی) شکل بگیرد، سایر بازیگران به دنبال افزایش حوزه نفوذ خواهند بود. این خلأ قدرت باعث حضور قدرت‌های خارجی می‌شود. به موازات بحران سوریه به‌ویژه پس از سال 2013 و 2014 سناریو تغییر نظام سیاسی بود و همین مساله باعث شد قدرت‌ها در سطح منطقه‌ای و جهانی به سوریه ورود پیدا کنند تا در آینده این کشور که مهم هست، سهیم باشند.

این را باید مدنظر داشت که نگاه به تحولات عربی ازجمله بحران سوریه به دلیل ایجاد خلأ قدرت، برای بازیگران منطقه‌ای مبتنی‌بر فرصت و تهدید بود. از نگاه ترکیه تحولات عربی یک فرصت بسیار ارزشمند تلقی شد. بر همین اساس تلاش کرد از فرصت به وجود آمده نظام‌های همسو را در آن کشورها سرکار بیاورد. به عبارت دیگر ترکیه قصد داشت گروه‌هایی که به لحاظ ایدئولوژیک به خودش نزدیک هستند را در سوریه سر کار بیاورد و با این اقدام، دو کار را انجام دهد: حوزه نفوذ خود را در این مناطق افزایش دهد و حوزه نفوذ کشورهای رقیب مثل عربستان و ایران را کاهش دهد. بنابراین یکی از پیامدهای ثانویه افزایش حوزه نفوذ ترکیه در مناطق پیرامونی در خاورمیانه یا قفقاز کاهش حوزه نفوذ قدرت‌های رقیب دیگر خواهد بود که فعالیت اخیر ترکیه در سوریه این امر را به‌طور آشکار تایید می‌کند.

ماهیت نفوذ منطقه‌ای که ترکیه به دنبال آن بود چه بود؟ شما گفتید ترک‌ها به این نتیجه رسیدند که قدرت نرم‌شان نتوانست آنها را به اهداف‌شان برساند و درنتیجه وارد قدرت سخت شدند. با همین قدرت نرم ترکیه مرزهایش را آرام و روابط اقتصادی‌اش را با سوریه گسترده‌تر کرد. یعنی به منافع امنیتی و اقتصادی دست پیدا کرد. تلقی ترکیه از نفوذ منطقه‌ای چه بود که این شرایط ایده‌آل را ناموفق دانست و دنبال چه چیزی بیش از این بود؟

این را ما باید در ماهیت حزب عدالت و توسعه که در سال ۲۰۰۳ به قدرت رسید، جست‌وجو کنیم. قبل از پیروزی این حزب، شعار حاکم در حوزه سیاست خارجی ترکیه، انعکاس همان شعار کمالیستی یعنی «صلح در داخل، صلح در خارج» و دوری از خاورمیانه بود.

رویکرد سنتی ترکیه به خاورمیانه، مبتنی‌بر تهدید بود. آنها سعی می‌کردند نگاه‌شان به سمت غرب باشد زیرا آن را محور توسعه، پیشرفت و ترقی تلقی می‌کردند. با به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه، شیفت خیلی بزرگی در سیاست خارجی ترکیه شکل گرفت و آن هم بازگشت به خاورمیانه بود. البته قبلا در دهه 90 هم در دوران اربکان برای مقطعی کوتاه چنین اتفاقی افتاد اما این بار نگاه به خاورمیانه استراتژیک شد. ترکیه با توجه به اینکه چندین دهه پشت‌درهای بسته اتحادیه اروپا مانده بود، تلاش کرد با در پیش گرفتن سیاست مبتنی‌بر نئوعثمانیسم و افزایش قدرت منطقه‌ای‌، جایگاه استراتژیک خود را در سطح مبادلات جهانی بالا ببرد و از این طریق اتحادیه اروپا، درهایش را روی آنکارا باز کند. این یکی از دلایل ورود جدی ترکیه به خاورمیانه بود.

در بازگشت ترکیه به خاورمیانه در دوره حاکمیت حزب عدالت و توسعه نکته مهم دیگر، نقش ایدئولوژی است. ترکیه در دوران آک پارتی علاوه‌بر اقتصاد و فرهنگ تلاش کرد از خوانش اخوانی از اسلام برای جریان‌سازی و ائتلاف‌سازی در کشورهای پیرامونی بهره ببرد؛ آنچه در حمایت‌های رجب طیب اردوغان از محمد مرسی رئیس‌جمهور مصر و مخالفت با به قدرت رسیدن السیسی کاملا آشکار بود. رویکردی که در سوریه هم از همان آغاز توسط ترکیه در پیش گرفته شد تغییر نظام سیاسی و به قدرت رسیدن گروه‌های نیابتی تحت‌حمایت خود آنکارا با گرایش اخوانی بوده است. پس تلقی ترکیه از نفوذ منطقه‌ای فقط برقراری روابط اقتصادی و سیاسی خوب نبوده است بلکه احیای نفوذ سنتی ترکیه دوران عثمانی در منطقه مدنظرش بود. لازمه این نفوذ، به قدرت رسیدن احزاب و گروه‌های همفکر ترکیه است.

یکی از طرف‌های درگیر با ترکیه در سوریه، عربستان سعودی بود. اردوغان و تیم سیاست خارجی ترکیه فکر می‌کردند با سقوط سوریه، دمشق یکجا به آنها می‌رسد؟

به‌نظر ایده‌آل ترکیه و هدف استراتژیک آن این بوده است اما در سیاست تعریف پروژه‌ای از مسائل خیلی سخت است و باید با رویکرد پروسه‌ای یا فرآیندی به آن نگاه کرد. رفتار ترکیه در قبال سوریه هم این را نشان می‌دهد. اگر نمودار سیاست خارجی ترکیه را در بحران سوریه رسم کنیم، می‌بینیم زیگزاگی و فرصت‌محور بوده است. در ابتدای شروع بحران سوریه ما شاهد شکل‌گیری یک ائتلاف به رهبری غرب با حضور ترکیه و برخی کشورهای عربی بودیم. در آن دوره همسویی منافع حول محور تغییر رژیم در سوریه شکل گرفته بود. هم ترکیه و هم کشورهایی مثل عربستان در آن اشتراک منافع داشتند. این اشتراک و همسویی منافع باعث شده بود این دو قدرت منطقه‌ای کنار هم قرار بگیرند. یکی از اهداف منطقه‌ای آنها همچنین کاهش قدرت منطقه‌ای ایران بود. اما با گذشت زمان، این اشتراک منافع نیز دستخوش تغییر شد و متحدین سابق به رقبای جدید تبدیل شدند.

 آنچه در بحران سوریه کاملا خودش را نشان داد این بود که گروه‌های مخالف نظام سوریه، همه در یک طرف قرار گرفتند و متحدان نظام سوریه هم در طرف دیگر. اما در ادامه هرکدام از این بازیگران مخالف درصدد تحمیل الگوی سیاسی مدنظر خود بودند. اینجا بود که خیلی راحت شکاف ایجاد شد. ترکیه از ائتلاف و اشتراک منافع با عربستان، امارات، آمریکا و غربی‌ها به جایی می‌رسد که کم‌کم خودش را از ائتلاف جدا می‌کند و با توجیه تهدیدات امنیتی خاص خود به متحدان سوریه یعنی روسیه و ایران می‌پیوندد. ائتلافی که در روزهای اخیر و حوادث ادلب به همان دلایل قبلی در مسیر زیگزاگی قرار گرفته و در حوزه میدانی الگوی دوستی و دشمنی آن درحال تغییر است.

پس می‌توان گفت حتی اگر ترکیه نظام سوریه را ساقط می‌کرد، جنگ برای ترکیه علیه دیگر بازیگران ادامه پیدا می‌کرد؟

بله. البته برای پاسخ به این سوال می‌توان سناریوهای مختلفی مطرح کرد ولی یکی از سناریوهای محتمل، ادامه منازعه و رقابت بین ترکیه و بازیگران منطقه بود. برای اینکه پایان نظام سوریه به معنی پایان اشتراک منافع بازیگران مخالف نظام سوریه و آغاز رقابت جدی آنها هم خواهد بود. خصوصا اینکه در سوریه همسویی منافع کشورهای مخالف نظام سوری به شکل تاکتیکی و نه استراتژیک آنها را کنار هم گذاشته بود و در زمان برآمدن این منافع، خیلی راحت دوباره رقابت‌ها شروع می‌شود. آنچه در مساله سوریه تاکنون نیز خود را نشان داده است و بازیگرانی همسو در اوایل بحران مثل ترکیه و عربستان سعودی الان در مقابل هم قرار گرفته‌اند و مصداق آن محکومیت حملات و تجاوزات ترکیه به سوریه از طرف ریاض و حتی اتحادیه عرب است.

حتی با رسیدن ترکیه به اهدافش در سوریه بازهم با چالش‌های جدی از جمله مخالفت قدرت‌های منطقه‌ای و همچنین روسیه روبه‌رو می‌شد. آیا ترکیه به دوران پس از اسد فکر نکرده بود؟ یا این توهم را داشت که می‌تواند همه را از بازی خارج کند؟

ترکیه برای دوره پسااسد برنامه‌ریزی داشت و دلیل آن‌هم حمایت زودهنگام از مخالفان نظام سوریه خصوصا گروه موسوم به ارتش آزاد سوریه است که تاکنون ادامه دارد. براساس محاسبه ترکیه، سوریه قرار بود خیلی زود سقوط کند و گروه مورد حمایت ترکیه به قدرت برسد، ولی طولانی شدن بحران سوریه باعث تغییر روند و درنتیجه ناکامی اهداف ترکیه شد. وضعیتی که ورود بازیگران جدید را به عرصه بحران سوریه به‌دنبال داشت. خصوصا اینکه با ظهور داعش و استفاده ابزاری برخی بازیگران از آن، سمت‌وسوی منازعات هم تغییر کرد. خیلی اوقات مخالفان، بیشتر با هم درگیر بودند تا با ارتش سوریه.

نگاه ترکیه نسبت به سوریه تنها یک تغییر داخلی نبود، بلکه یک تغییر منطقه‌ای بود. اگر سوریه متحد ترکیه می‌شد، دروازه ورود این کشور به جهان عرب باز و آنکارا بازیگر خیلی قدرتمند در منطقه می‌شد. از طرف دیگر، ویترین سوریه در سال‌های جنگ سرد و بعد از آن، خالی از اندیشه‌های لیبرالیستی بود. همیشه نگاه دمشق به‌جای غرب، به سمت روسیه بوده است. لذا در ابتدا غربی‌ها هم از تقویت نفوذ ترکیه در سوریه به‌عنوان متحد خود حمایت می‌کردند.

با این حال، سناریوی ترکیه در سوریه قابلیت پیاده‌سازی پیدا نکرد و خیلی زود مشخص شد پرونده سوریه متفاوت است. تاکید ایران بر حفظ نظام سیاسی سوریه و تمامیت ارضی آن به‌عنوان یک متحد استراتژیک و یکی از بازیگران اصلی محور مقاومت و ارائه کمک‌های مستشاری در کنار ورود نظامی روس‌ها به آن، کاملا مسیر بحران سوریه را تغییر داد. مجموع این شرایط باعث شد تا ترکیه از نگاه حداکثری -که براساس اشتباه محاسباتی رخ داد‌- به نگاه حداقلی اکتفا کند و روی ادلب متمرکز شود تا بتواند در یک منطقه امن، گروه‌های مورد حمایتش را مستقر کرده و از سرازیر شدن آنها به خاک ترکیه جلوگیری کند.

با فرض اینکه گروه‌های نیابتی ترکیه در سوریه حاکم می‌شدند، آیا ترکیه قابلیت دفع و تحمل فشار اعراب محافظه‌کار، اعراب پان عرب، ایران، روسیه، ناتو و رژیم‌صهیونیستی را داشت؟

ذهنیت ترکیه در آن دوران مبتنی‌بر استقبال کشورهای منطقه از الگوی ترکیه بود. آن زمان نگاه حزب حاکم ترکیه این بود که تحولات کشورهای عربی، فرصت است. ترکیه بعد از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه ضمن رشد اقتصادی در داخل و گسترش روابط دیپلماتیک با کشورهای پیرامونی سعی کرد تصویری مثبت و میانجیگر در تحولات منطقه از خود نشان دهد، لذا این تصور را داشت که همه از الگوی ترکیه بهره می‌گیرند. باور آنها این بود که در سوریه نیاز به حوزه سخت نیست و با تغییر شرایط، گروهی بر سر کار می‌آیند که از الگوی ترکیه پیروی می‌کنند. این دولت همسو، هم مشروعیت داخلی داشت و هم مخالفت دیگران را به‌دنبال نداشت. اظهارات اردوغان و مقامات ترکیه در آن دوران این بود که هرگز وارد باتلاق سوریه نخواهد شد. یعنی نگاه آنها این بود که الگوی ترکیه با قدرت نرم می‌تواند پیروز باشد. شرایط پیش‌آمده برای ترک‌ها غیرقابل پیش‌بینی بود. آنها فکر نمی‌کردند روسیه به شکل جدی وارد بحران سوریه شود.

بعد از این اتفاقات، ادامه سیاست ترکیه که خیلی‌ها از آن به ماجراجویی یاد می‌کنند، دستاوردی برای حفظ آبروی آنکارا بود. ترکیه با این هزینه سنگین، چه جوابی برای افکار عمومی داخلی خواهد داشت؟ واکنش افکار عمومی داخلی ترکیه در آینده در ماجرای مداخله ترکیه در بحران سوریه، بسیار مهم است. آینده ترکیه و آینده سیاسی اردوغان به این پرونده پیوند خورده است. به همین علت در ادلب، ترکیه با کارت پناهجویان، ناتو و اروپا را تحت فشار گذاشته و از آمریکا درخواست سامانه پاتریوت کرده است.

پس پیش‌فرض ترکیه این بود اگر سوریه را به دست بیاورم، به دلیل اینکه رقبای منطقه‌ای با دولت‌هایی شبیه «‌عدالت و توسعه» روبه‌رو خواهند شد، نمی‌توانند خطری برای ترکیه ایجاد کنند؟

می‌توان گفت تصور ترکیه بر ‌همین‌ اساس بود. در ابتدای تحولات عربی، ماهیت رقابت بین ایران، ترکیه و عربستان، رقابت الگوهای نظام سیاسی بود. ما در حوزه‌های میدانی هم این را می‌بینیم. با توجه به استقبالی که در خیابان‌های مصر از حزب عدالت و توسعه شد یا حتی در تونس، استنباط ترکیه این بود که این مدل در سوریه هم جواب می‌دهد. شما اشاره کردید که روابط اردوغان و اسد خیلی حسنه بود. خیلی‌ها می‌گفتند این دو با هم فوتبال هم نگاه می‌کنند. در آن زمان، نگاه ترکیه به سوریه مساله نفوذ نبود، اما با شروع بحران و پیش‌بینی امکان تغییر نظام، آنکارا خیلی زود رویکرد حمایت از مخالفان را در پیش گرفت ولی بحران‌ها به شکل زنجیره‌ای اتفاق می‌افتد. ما نمی‌توانیم به بحران سوریه نگاه یک مرحله‌ای داشته باشیم. شروع بحران، ظهور و تاسیس داعش، ورود نظامی روس‌ها و حتی بحث شکست داعش، مراحلی است که می‌توانست ائتلاف‌ها را تغییر دهد. خاورمیانه همیشه این سیالیت در ائتلاف‌ها را داشته است.

ترکیه به‌نوعی تلاش داشت سایر بازیگران را از سوریه و مرزهایش دور کند. ولی خروجی این شده که همه در سوریه جمع شده‌اند. مثلا ایران هیچ‌گاه حضور نظامی به این شکل در حوزه فرامرزی نداشت، اما الان به‌صورت نظامی در نزدیکی مرزهای ترکیه است.

نگاه ترک‌ها به سوریه تغییر موازنه قدرت در منطقه به نفع ترکیه بود، ولی تحولات نشان داد پرونده سوریه به‌دلیل جایگاه استراتژیکش و پیوندهای سنتی و تاریخی که با کشورهایی از جمله ایران داشت و روابط استراتژیکی که با روس‌ها داشت، این‌طور رقم نخواهد خورد. از طرف دیگر مساله کردها، پرونده سوریه را برای ترکیه متفاوت از چشم‌اندازی که ترسیم کرده بودند، رقم زد. به همین دلیل از همان ابتدای بحران، ترکیه هر سال با این دو راهی روبه‌رو بوده و هست که آیا از پرونده سوریه عقب بکشد یا به سیاست‌های خودش ادامه دهد. برای حاکمیت فعلی ترکیه، عقب کشیدن از پرونده سوریه، به معنی از دست دادن سوریه است. آنها پل‌ها و روابط‌شان با سوریه را تخریب کردند. عقب‌نشینی از سوریه برایشان بدون دستاورد ملموس به ناکامی داخلی منجر خواهد شد. به‌همین‌دلیل گزینه دوم را تا به امروز ادامه داده و مداخله در سوریه چه به‌لحاظ نرم و چه سخت به شکل امروزی در دستور کار بوده است تا بتوانند به یک حوزه حداقل نفوذی دست پیدا کنند. در شرایط فعلی هم ترکیه بر سر این دوراهی است اما به‌نظر می‌رسد اردوغان اصلا به عقب‌نشینی فکر نمی‌کند زیرا عقب‌نشینی به معنای شکست تاریخی برای او قلمداد می‌شود.

بعد از پایان مساله ادلب، چقدر احتمال دارد، داخل ترکیه متاثر از این وضعیت شود؟

پایان مساله ادلب به‌طور طبیعی اهمیت مسائل داخلی و شکاف‌ها در داخل ترکیه را دوباره بیشتر نمایان خواهد کرد. درواقع، یکی از دلایل رویکرد تهاجمی ترکیه سرپوشی برای چالش‌های پیش روی حزب حاکم بوده است. به‌همین‌دلیل، پس از کودتای ناکام ترکیه در سال 2016 ما شاهد پررنگ شدن رویکرد تهاجمی اردوغان در حوزه خارجی هستیم تا افکار عمومی از تمرکز بر چالش‌های داخلی به طرف حوزه خارجی متمایل شوند، ضمنا امنیتی‌سازی فضای داخلی هم در همین راستا مد نظر بوده است. لذا پایان مساله ادلب به هر شکل، تحولات داخلی ترکیه را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

ترکیه دولت قدرتمندی دارد ولی بازیگران امروز بهانه حضور در مرزهای نزدیک به ترکیه را پیدا کرده‌اند و این مرزها امنیتی شده است. حتی عربستان‌سعودی که زمانی به شمال سوریه لشکرکشی کرده، اعلام کرد حاضریم برای کمک به سوریه جنگنده بفرستیم. به‌نظر می‌رسد ترکیه تبدیل به یک دشمن مشترک شده است؟

همسویی و اشتراک منافع می‌تواند ائتلاف‌ها را بسازد و بازی‌ها را تغییر دهد. یکی از پیامدهای اصلی بحران سوریه، تغییر محیط پیرامونی اقتصادی و تجاری ترکیه در سال‌های قبل از بحران به محیطی امنیتی در دوران بحران است. وضعیتی که ورود بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای آن را پیچیده‌تر کرده است. در این راستا، رفتارهای زیگزاگی ترکیه نیز در دوران بحران و تغییر الگوی دوستی و دشمنی با بازیگران دیگر باعث نوعی بی‌اعتمادی به ترکیه شده است که نتیجه آن در قضیه ادلب عدم حمایت عملی ناتو است که تصور می‌کند ترکیه درصدد است منافع خودش را بین‌المللی کند و دیگران را به میدان بکشد تا منافع خودش را تامین کند. از طرف دیگر، رفتارهایی که آنکارا در گذشته مخصوصا بگومگوها با مکرون و دیگر رهبران ناتو داشته، حس اعتماد به ترکیه را در بین رهبران ناتو از بین برده است. بازیگران منطقه‌ای دیگر نیز مثل عربستان که در ابتدا با ترکیه همراه بوده‌اند امروز به‌دلیل ظاهر شدن رقابت‌های ایدئولوژیکی و ژئوپلیتیکی حتی در مقابل هم قرار گرفته‌اند که علاوه‌بر حوزه‌های دیگر مثل مصر، قطر و لیبی امروزه در سوریه هم تشدید شده است. لذا جایگاه ترکیه در شرایط کنونی نسبت به دهه پیشین قبل از بحران که براساس روابط اقتصادی و فرهنگی قرارگرفته بود بیشتر در چارچوب رقابت سخت و امنیتی حتی با دوستان سابق از جمله عربستان قرار گرفته است.

شما اشاره کردید که ترکیه به دنبال این است که ائتلاف‌های متفاوتی شکل دهد. در این بازه 10 ساله شاهد این بودیم که ترکیه در مقطعی با ائتلاف مخالفان حکومت اسد همراهی کرد. بعد از آن با اروپا، سپس با روسیه و ایران هم ائتلاف شکل داد. به نظر می‌رسد در جریان ورود به ادلب، تلاش می‌کند ایران را نیز وارد درگیری کند تا به این بهانه، پای ناتو را به بحران سوریه بکشاند. این بار ترکیه به دنبال ائتلاف با ناتو در سوریه است؟

ترکیه در بحران سوریه نشان داد که به ائتلاف‌ها، یک نگاه ابزاری دارد. این را می‌توانیم بعد از سقوط سوخوی روسیه در سال ۲۰۱۵ ببینیم. ترکیه بعد از آنکه هشت ماه روابطش با روس‌ها قطع شد، با توجه به بالا رفتن هزینه‌هایی برگرفته از تحریم‌های روسیه علیه ترکیه، دوباره به طرف آشتی با روسیه رفت و روابطش را با مسکو نه‌تنها ترمیم بلکه تقویت کرد. این نکته خیلی مهم است. تقویت روابط ترکیه با روسیه و حتی خرید سیستم اس- ۴۰۰ تنها می‌‌تواند به یک دلیل مهم باشد و آن هم گرفتن جواز ورود به سوریه خصوصا علیه کردها و انجام فعالیت‌های فرامرزی بدون مخالفت روس‌ها بود. در سال‌های ۲۰۱۸ و 2019 حملات نظامی ترکیه محدود به کردهای سوریه بود، اما اخیرا با پیشرفت‌های ارتش سوریه در ادلب و شکست گروه‌های معارض تحت حمایت ترکیه شاهد تشدید فعالیت‌های نظامی آنکارا هستیم، وضعیتی که با نقض توافقات روند آستانه و سوچی، ترکیه را در سوریه برای بار دوم در مقابل متحدان سوریه خصوصا روسیه قرار داده است. لذا آنکارا در این شرایط همانند سال 2015 که سوخوی روسی را سرنگون کرد، به دنبال این است که پای ناتو را به ادلب باز کند. در همین راستا براساس ماده ۴ درخواست نشست ناتو را داد و تلاش کرد ناتو را وارد این بازی بکند به خاطر اینکه در شرایط فعلی به تنهایی نمی‌تواند در مقابل روس‌ها قرار بگیرد. البته این بار هم ناتو به حمایت لفظی بسنده کرد و به دلیل اختلاف اعضای ناتو بر سر این مساله و وتوی یونان بیانیه حمایت از ترکیه را نیز نتوانست صادر کند. همچنین حمایت عملی ناتو از ترکیه در سوریه، خیلی بعید به نظر می‌رسد زیرا پیامد آن خیلی جدی است. با ورود ناتو به سوریه، آنها عملا با روس‌ها رودررو خواهند شد. حمایت‌های لفظی هم بیشتر برای این است که ترکیه به روسیه که فلسفه وجودی تاسیس ناتو در دوران جنگ سرد بود، نزدیک نشود.

اما چرا ترک‌ها چنین شیفت کلانی کردند و از ناتو، به سمت روس‌ها رفتند؟

ائتلاف‌سازی ترک‌ها در حوزه سیاست خارجی که به شکل سیال خودش را نشان می‌دهد، از سوی خیلی‌ها به‌عنوان یک نوع سردرگمی و آشفتگی در سیاست خارجی و استراتژی یاد می‌شود. این به خاطر نگاه ابزاری به ائتلاف‌ها برای رسیدن به منافع تعریف‌شده است. این ائتلاف‌ها به هر حال در یک جایی در برابر این شیفت‌های عجیب و متناقض مقاومت می‌کنند. این تغییر ریل‌ها، شاید در کوتاه‌مدت بتواند منافع آنکارا را تامین کند اما در درازمدت این‌طور نیست. ناتو را باید از لحاظ ساختاری با نزدیکی ترک‌ها به روس‌ها متمایز کنیم. ترکیه به لحاظ ساختاری و اساسنامه‌ای یکی از اعضای ناتو است.

 شیفت ترکیه هم به طرف روسیه در سال 2016 پس از آن اتفاق افتاد که در قضیه تنش روسیه و ترکیه بر سر سقوط سوخوی روسی در نوامبر 2015، ناتو از ترکیه حمایت جدی نکرد و دو طرف را به آرامش دعوت کرد. از طرف دیگر علاوه‌بر تحریم ترکیه به لحاظ تعاملات اقتصادی و گردشگری از طرف روسیه، باتوجه به احتمال تلافی این اقدام از طرف روس‌ها در خاک سوریه، ترکیه به‌طور عملی از نقش‌آفرینی در تحولات سوریه بازمانده بود، لذا با برقراری مجدد روابط با روسیه پس از عذرخواهی، آنکارا تلاش کرد با تقویت روابط خود با مسکو رضایت آنها در انجام عملیات‌های فرامرزی علیه خاک سوریه خصوصا کردها داشته باشد. البته در ادلب نیز انتظار ترک‌ها خصوصا پس از خرید سامانه اس- 400 از روسیه این بود که سر راه ماجراجویی آنها قرار نگیرند و درخواست ترکیه از ناتو برای حمایت را می‌توان یک پیام آشکار از طرف ترکیه به روسیه تلقی کرد که در صورت مخالفت با مداخله نظامی ترکیه در ادلب و ناکامی آنها در این منطقه، آنها دوباره به لحاظ رفتاری به آغوش ناتو برمی‌گردند که اخیرا از آن به دلیل همین نزدیکی با روسیه و اختلاف با برخی از رهبرانش دور شده بودند.

پس می‌توانیم بگوییم ترک‌ها هزینه سنگینی در سوریه داشته‌اند و به این راحتی عقب‌نشینی نمی‌کنند. با شرایط فعلی، این هزینه کردن‌ها تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟

سوال خوبی است و خود این سوال، پاسخ اصرار ترکیه بر تداوم این سیاست خارجی و حتی در پیش گرفتن سیاست تهاجمی ترکیه در روزهای اخیر است. حزب حاکم ترکیه در چند سال اخیر از همه لحاظ در بحران سوریه سرمایه‌گذاری کرده است؛ چه به لحاظ سیاسی، چه ایدئولوژیکی، چه نظامی، چه اقتصادی و چه به لحاظ ائتلاف‌سازی منطقه‌ای. یکی از هزینه‌هایی که ترکیه برای به دست آوردن موفقیت و کامیابی در بحران سوریه کرده، دوری از ناتو و متحد سنتی خودش آمریکا و تمایل به سمت روسیه بوده است. الان تنها جایی که باقی‌مانده تا بتواند این هزینه‌ها را نقد کند و دستاوردی داشته باشد، ادلب است. البته نگاه ترکیه به ادلب به دلیل جایگاه جغرافیایی و مرزی آن یک نگاه راهبردی هم هست. به این معنی که ترکیه حفظ ادلب را به معنی حفظ نفوذ خود در سوریه می‌داند و از دست دادن آن را نیز پایان نفوذ در سوریه و شکست سیاست‌های دهه اخیر خود تلقی می‌کند که در داخل هم تبعات منفی به دنبال خواهد داشت و انتقادها به حزب حاکم و شخص رجب طیب اردوغان را افزایش می‌دهد، آنچه آینده سیاسی اردوغان را می‌تواند در ادامه با چالش روبه‌رو کند.

ترکیه در این 10 سال همه اندوخته‌های خودش را در سیاست خارجی از دست داده است. او در چندین و چند ائتلاف حضور پیدا کرد و با همه درنهایت اختلاف پیدا کرد. آیا تمرکز روی ادلب ارزش این همه هزینه را داشت؟

در حال حاضر می‌توان گفت ترکیه در سوریه به لحاظ میدانی، سیاسی و دیپلماتیک ناکام بوده و به اهداف اصلی‌اش دست نیافته است چون هدف اصلی ترک‌ها در سوریه تغییر نظام حاکم بود. روی این مساله سرمایه‌گذاری کردند ولی نه‌تنها به این هدف دست پیدا نکردند که با چالش‌های جدی هم روبه‌رو شدند. کردها که همواره ترکیه در سوریه نیز تلاش می‌کرد قدرت سیاسی پیدا نکنند، تقویت شدند و در مبارزه با داعش اعتبار جهانی هم کسب کردند؛ پروسه صلح داخلی ترکیه از دست رفت؛ قدرت نرم این کشور با قدرت سخت جایگزین شد؛ روابطش با بازیگران منطقه‌ای که در چارچوب سیاست «تنش صفر» شکل گرفته بود وارد «تنش صد» و اختلاف شد و حتی الان در حال حرکت به سمت اختلاف با روس‌ها هستند که می‌تواند یادآور سال‌های 2015 و 2016 باشد. ترکیه در این مدت خصوصا در دوره ظهور و سقوط داعش توامان دچار اشتباه استراتژیک و محاسباتی شد. اینکه امروز حتی به یک بخش کوچک سوریه برای ادامه حوزه نفوذ راضی باشد نشان می‌دهد که آنکارا حوزه‌های دیگر را از دست داده و از ادلب می‌خواهد به‌عنوان یک کارت استفاده کند. رویکرد تهاجمی ترکیه در ادلب که هزینه‌های آن را به دلیل از دست دادن نیروهای نظامی‌اش از قبل هم بیشتر کرده است تنها برای جلوگیری از رسیدن به این نقطه است که ببیند سرمایه‌گذاری تقریبا 10 ساله‌اش روی بحران سوریه برباد رفته است، لذا ضمن سیاست تهاجمی در حوزه میدانی تلاش می‌کند با استفاده از کارت پناهجویان در حوزه سیاسی ناتو، اروپایی‌ها و آمریکا را تحریک کند که از او حمایت کنند و مانع این ناکامی بزرگ ترکیه شوند.

براساس قواعد حقوق بین‌الملل ترکیه نمی‌تواند ادلب را ضمیمه خاک خودش کند. تا ابد هم که نمی‌تواند این تروریست‌ها را در ادلب نگاه دارد. بالاخره تکلیف این ماجراجویی چه می‌شود؟

مقامات ترکیه همواره برای کاهش حساسیت دولت‌های منطقه اعلام می‌کنند دنبال ماندن در خاک سوریه نیستیم هرچند در عمل با تاسیس مراکز نظامی و خدماتی- آموزشی خلاف این را نشان داده‌اند. البته به لحاظ حقوقی، سیاسی و اقتصادی حضور پایدار ترکیه به معنی ضمیمه بخشی از خاک سوریه نامشروع، بعید و بسیار سخت و پرهزینه است. براساس قواعد حقوق بین‌الملل، اقدامات نظامی ترکیه در حوزه فرامرزی غیرقانونی و تجاوز است. بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل استفاده از زور را محکوم کرده است و در بند 7 ماده 2 هم براساس اصل عدم مداخله در امور کشورهای دیگر، سیاست‌های ترکیه نقض فاحش منشور سازمان ملل است. در حوزه سیاسی و موازنه قدرت منطقه‌ای نیز در درازمدت برای ترکیه امکان تداوم این وضعیت وجود ندارد زیرا حوزه نفوذ ترکیه در ادلب و ماندگاری آن باعث تغییر موازنه قدرت در منطقه می‌شود که در راستای منافع هیچ یک از بازیگران منطقه‌ای و جهانی نیست و خیلی سریع ائتلاف‌های ضد این تغییر شکل خواهند گرفت. به لحاظ اقتصادی هم تمرکز بر حفظ ادلب که نگهدای آن نیازمند حضور نظامی و تامین هزینه‌های آن است در صورت تداوم بسیار سخت خواهد بود چراکه اقتصاد آسیب‌پذیر ترکیه در صورت تداوم چنان شرایطی ممکن است با رکود روبه‌رو شود و در نتیجه انتقادها و مخالفت‌ها با حزب حاکم افزایش یابد.

از طرف دیگر باید به این نکته اشاره کرد که معمولا سیاستمداران به دنبال نتایج کوتاه‌مدت هستند. اردوغان و حزب حاکم در شرایط فعلی به دنبال امتیاز حداقلی هستند که بتوانند آن را در حوزه داخلی به یک امتیاز استراتژیک تبدیل کنند. لذا چشم‌انداز احتمالی ادلب رسیدن به توافق سیاسی جدید است که حداقل گروه‌های شبه‌نظامی تحت حمایت ترکیه را در ادلب نگه دارد. زیرا اگر در ادلب پاکسازی کامل اتفاق بیفتد، همین گروه‌های افراطی و تروریستی به خاک ترکیه سرازیر خواهند شد و این چالش بزرگی برای ترکیه خواهد بود.

پس می‌توان گفت نگاه ترکیه از حداکثری مبتنی‌بر تغییر رژیم به حداقلی مبتنی‌بر دست یافتن به یک منطقه امن و نوع دیگری از توافق سوچی رسیده است. زیرا آینده ادلب، آینده اردوغان و حرب حاکم را رقم خواهد زد. لذا تلاش حاکمیت ترکیه رسیدن به یک توافق جدید به معنای دستاورد حداقلی است. در حال حاضر ادامه بحران ادلب، هزینه‌های ترکیه را بالا برده است. کشته شدن سربازان ترک نیز باعث افزایش انتقادهای رسانه‌های ترکیه و احزاب مخالف به شخص رئیس‌جمهور شده است. لذا اردوغان با انجام مداخلات‌ نظامی در ادلب می‌خواهد خیلی سریع‌تر پرونده ادلب را به پایان برساند چون طول کشیدن این بحران و بالاتر رفتن هزینه آن، می‌تواند اقتصاد ترکیه را بیشتر آسیب پذیر کند و تاثیر منفی روی جایگاه حزب حاکم آن داشته باشد. آنچه در شکافی که از قبل بین حزب حاکم پیدا شده، خودش را بیشتر نشان خواهد داد.

جمع‌بندی پایانی شما در این خصوص چیست؟

در جمع‌بندی بحران سوریه باید گفت که تحلیل این بحران در چارچوب انتخاب عقلانی مبتنی‌بر هزینه - فایده، هزینه‌های به مراتب بیشتر از فایده برای ترکیه دربرداشته است. در این انتخاب، ترکیه دچار اشتباه شده و اکنون هم سیاست‌های این کشور در ادلب، برای جبران اشتباه و کسب دستاوردی برای حفظ پرستیژ است. هانس مورگنتا [نظریه‌پرداز آمریکایی] می‌گوید سیاست کشورها در حوزه خارجی در سه رویکرد افزایش قدرت، حفظ قدرت و حفظ پرستیژ قابل تقسیم‌بندی است. ترکیه در بحران سوریه با رویکرد افزایش قدرت وارد شد ولی تاکنون ناکام مانده و در صورت ادامه ناکامی‌هایش، بازی سیاست خارجی‌اش محدود به حفظ پرستیژ خواهد شد.

* نویسنده:  صادق امامی- سیدمهدی طالبی، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰