به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، بازار پیشنهاد فیلم و کتاب همیشه با نزدیک شدن به تعطیلات نوروز رونق پیدا میکرد اما اینبار سیل توجهات دو، سه هفته زودتر به این سمت راه افتاد و دلیل آن اجبار به نشستن در خانه و حاضر نشدن در مکانهای شلوغ برای پرهیز و جلوگیری از ابتلا به ویروس کروناست.ما هم پیشنهادهای خوبی برای شما داریم که احتمالا میتواند کاری کند تا تحمل روانی این روزها آسانتر شود.
وداع از نوع چینی
با یک پیشنهاد معرکه از سینمای چین چطور هستید؟ «وداع» فیلمی است که اتفاقا در بخشی از آن به موضوع رویارویی جمعی از انسانها با بیماری یکی از اعضای جمع پرداخته شده و جزء تحسینشدهترین آثار سال ۲۰۱۹ است.
وداع/ لولو وانگ/۲۰۱۹
مادربزرگ مریض شده است و پزشکان گفتهاند چند ماه بیشتر زنده نمیماند؛ اما طبق یک رسم چینی تا روزهای آخر زندگی، نباید به فرد بیمار گفته شود که از عمرش چیز چندانی باقی نمانده است. اعضای خانواده به بهانه عروسی یکی از نوهها از جاهای مختلف دنیا جمع میشوند تا روزهای آخر را کنار مادربزرگ باشند. یکی از پسرها از ژاپن میآید و دیگری از آمریکا. یکی از نوههای مادربزرگ دختری ۳۰ ساله به نام بیلی است که رابطه عاطفی نزدیکتری با او دارد. بیلی بهرغم مخالفت والدینش نامه یک بورس تحصیلی در آمریکا را رد میکند تا به چین برود... .
از خلاصه داستان این فیلم میشود حدس زد که با یک ملودرام خانوادگی طرف هستیم اما به طرز عجیب و غافلگیرکنندهای این فیلم در بخش آثار کمدی گلدنگلوب داوری شد و یک جایزه هم گرفت. گذشته از همه اینها «وداع» یک فیلم اجتماعی است که به نقد آمریکازدگی در جامعه چین میپردازد. این یک موج روشنفکری قوی است که اخیرا دامنههای آن در شرق آسیا بلند شده و شیفتگی نسبت به آمریکا و ارزشهای آن را یک نوع لمپنیسم عوامانه نشان میدهد. در فیلم «انگل»، ساخته تحسینشده بونگ جون هو از کرهجنوبی هم چنین چیزی را میشود دید. وداع با فراهم آوردن یک موقعیت دراماتیک آشنا برای همه مردم جهان، توانسته فیلمی باشد که هم بهشدت بومی است و هم مخاطبان جهانی دارد. مادربزرگ نماینده اصالت چینی است و پسرش که به آمریکا رفته و خصوصا عروس او نمایندگان شیفتگی تمامعیار نسبت به آمریکا هستند. عروس مادربزرگ و مادر بیلی، بیشتر از اینکه بابت زندگی در آمریکا احساس خوشبختی کند، دوست دارد پیش بقیه چنین نمایش بدهد که خیلی خوشبخت است و پاسخهای بیلی به پرسش اطرافیان راجع به واقعیت آمریکا، نمایش او را به هم میزند و عصبانیاش میکند.
اما بیلی نماینده نسل سوم است؛ آنها که اگرچه بعضی خلقیاتشان بهطور ناخواسته در فرهنگی دیگر پرورش پیدا کرده، خودشان به غرب نگاهی واقعبینانهتر دارند و دلشان در گروه سرزمین مادری است. کارگردان این فیلم، لولو وانگ، خودش متعلق به چنین نسلی است و در حقیقت بیلی خود اوست که در فیلم ظاهر شده است. وانگ اولینبار این قصه را بهعنوان یکی از اتفاقات زندگیاش در برنامه رادیویی «این زندگی آمریکایی» تعریف کرده بود. «این زندگی آمریکایی» یک برنامه هفتگی ۶۰ دقیقهای است که به میزبانی ایرا جفری گلس در رسانه عمومی شیکاگو ساخته میشود. وانگ پیش از وداع هم هشت فیلم سینمایی را بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ در آمریکا ساخته بود اما هیچکدام از آنها اثر مهمی نشدند؛ تا اینکه بالاخره سراغ دغدغههای اصیل ملیاش رفت و با موج روشنفکری شرق دور همراه شد و فیلم «وداع» او توانست توجه فراوانی را در دنیا به خودش جلب کند.
«سفر با حاجسیاح» در روزهای شیوع کرونا
این روزها که مجبور به نشستن در خانه شدهایم، غیر از خانهتکانی برای نوروز میشود کمی هم کتاب خواند، آن هم از جنس سفرنامه، تا اقلا با خواندنش کمی از این حال و هوای ویروسی بیرون بیاییم. اما کتاب امروز، نامش «سفر با حاجسیاح» است، کتابی که نشر افق آن را منتشر کرده. احسان نوروزی در این سفرنامه به دنبال این سوال بیپاسخ است که چه چیزی در اروپا ما را در این حد شیفته آنجا کرده؟! حالا باید بدانیم این حاجسیاح که اسمش در عنوان کتاب آمده، چه کسی است؟ حاجمحمدعلی محلاتی (1304-1215) از اولین کسانی بود که راه سفر به فرنگ را در پیش گرفت و مشاهدهها و تجربیات خود را از آن زمان و از رشد شکوفایی علمی و صنعتی کشورهای مختلف اروپایی در دهه 1860 میلادی برای اشتراک با هممیهنانش نوشت. سفر حاجسیاح بیش از 18 سال طول کشید و هنگام بازگشت یکی از حکام محلی به او هشدار داد: «در ایران حرف از تمدن به زبان نیاور که برای تو خطر جانی دارد.» ارتباط حاجسیاح با سیدجمالالدین اسدآبادی و میرزا رضای کرمانی (که ناصرالدینشاه را به قتل رساند) باعث شد که تحت شکنجه حکومت وقت قرار گیرد و 20 ماه را در زندان سپری کند. اما او در زندان نیز بیکار بود و یادداشتهای او در این ایام تبدیل به اولین خاطرهنویسی زندان در ایران شد. احسان نوروزی با قلمی متفاوت سعی کرده است کتابش را جذاب و خواندنی کند و همین کتاب میتواند چند روزی سرگرمتان کند.
«زن آقا»؛ کتاب سفر به روستای خرافاتیها
نوشتن سفرنامه دیگر به یک عادت تبدیل شده است و هر کسی بعد از رفتن به یک سفر سعی میکند خاطراتش را بنویسد. از میان کسانی که خاطراتشان را مینویسند اما خیلیها هم هستند که چاپ کردن این خاطرات برایشان مهم است، چون میخواهند با نوشتن اتفاقهای سفر را ثبت کنند تا حتی یک نفر بتواند از تجربهشان استفاده کند. کتاب دیگری که قرار است امروز برایتان معرفی کنیم در قالب سفرنامه است، اما متفاوت؛ کتاب «زن آقا» که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است. سفرنامه یک زوج که مرد خانواده طلبه است و برای تبلیغ وارد یک روستا در استان فارس شده. زهرا کاردانی، نویسنده این کتاب و همسر این طلبه جوان از روزهایی میگوید که با همسرش و مردم خرافاتی این روستا گذشته است. کاردانی در کتابش ۳۲ برش داستانی از این سفر تبلیغاتی 30 روزه در رمضان سال ۹۶ را روایت کرده است که به گفته خودش سعی داشته زندگی واقعی طلاب را روایت کند. جذابیت این کتاب هم به قلم نویسنده برمیگردد که با توجه به کتاب اول بودن، توانسته مخاطب را با خود همراه کند و نکته بعدی در جذابیت این کتاب، زندگی مردم روستاست که عادتها و رسوم عجیب و غریبی دارند.
قهرمانی برای این روزها
داشتن امید تو این روزها که این ویروس منحوس و عجیب و غریب برای خودش در همه کشورها جولان میدهد، بهترین کار ممکن است. این امید را باید خودمان در خودمان زنده و پایدار نگه داریم. شاید با خواندن کتاب این امید بیشتر از پیش روشن و زنده بماند... کتاب دیگری که میخواهیم امروز معرفی کنیم در راستای همین امید داشتن و ناامید نشدن از شرایطی است که در زندگی دچارش میشویم. کتاب «بلندشو قهرمان» نوشته علیرضا جوانمرد است و انتشارات اسم آن را منتشر کرده. جوانمرد که پیش از این، مجموعه داستان کوتاهی با نام «پیشانینوشتها» را توسط نشر اسم منتشر کرده بود، در این اثر نیز همچون داستانهای کوتاه خود، داستانی پستمدرن را برای مخاطب روایت میکند. شخصیت اصلی داستان، قهرمان یوسفی کارمند پستخانهای در پارک است، درحالی که همسرش ساقی، کیلومترها آنطرفتر دارد در گالریهای نیویورک میگردد تا استعداد هنریاش را شکوفا کند! تنها همنشین قهرمان یوسفی، پس از یاد یار مهربانش، آقای «مرد» است، مرد بزرگوار مهربان و حکیمی که کتاب مقدسی دارد به نام «ملکوت». اگر کتاب قبلی علیرضا جوانمرد را خوانده باشید، با آن نثر قوی و غافلگیرکنندهاش آشنا هستید. حالا او در کتاب جدید سراغ یک قهرمان رفته و زندگی او را روایت کرده است. زندگی این قهرمان را گره میزنیم به این روزهایمان که ناامیدی انگار منتظر است تا در آغوشش بکشیم، اما توجهی به او نخواهیم داشت و زندگی را با آغوش باز میپذیریم و امید به آینده خواهیم داشت.