به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، گروههای سیاسی برای پیروزی در انتخاباتهای بزرگی مانند مجلس یا ریاستجمهوری نیازمند دست برتر در دو مساله هستند؛ یکی گفتمان و حرف پیشبرنده و مورد اقبال عموم مردم و دیگری فرم و تاکتیک رقابت، تاریخ انتخابات در کشور بهویژه در ادوار اخیر هم گویای همین نکته است که هربار یک جریان سیاسی توانسته در هر دوی این موارد چیره شود، توانسته در انتخابات نیز به پیروزی برسد. بررسی همین دو مورد در انتخابات جاری و مقایسه آن با ادوار گذشته انتخابات بهویژه مجلسهای نهم و دهم میتواند اولا روشنکننده فرمول پیروزی در یک انتخابات باشد و ثانیا توضیحدهنده موقعیت ویژهای که امروز کشور و جریانهای سیاسی در آن واقع شدهاند.
امسال و در جریان رقابتها برای ورود به دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی میتوان اینگونه استنباط کرد که اصلاحطلبان دست برتر خود را از دست دادهاند و بیشتر از هر زمان دیگری در انتظار شکست احتمالی بهسر میبرند و در مقابل جریانهای منتقد دولت خود را در آستانه یک پیروزی بزرگ میداند. این فضا با توجه به دو مولفه یادشده قابل توصیف است.
گفتمان تضعیفشده بلای جان اصلاحات
اول گفتمان. عملکرد حسن روحانی بهمعنای تام دولتهای یازدهم و دوازدهم آنقدر ضعیف و کمفروغ بوده که به اذعان حامیان آن، امروز و در فاصله یکسالونیم تا پایان، با حداقلی از بدنه و همراهی اجتماعی مواجه است، لذا هم در عمل سیاسی و هم پیشبرد دیگر اهداف خود قوت لازم را ندارد. این وضعیت نهایتا باعث شده اصلاحطلبان و حامیان دولت در انتخابات دوره یازدهم، میدان مانور بسیار محدودی داشته باشند و نتوانند مانند دوره قبلی شعار دهند، لیست ببندند و از مردم برای حضور و رای به فهرستشان دعوت کنند.
اجازه دهید همینجا به این پرسش مهم با نگاهی اصلاحطلبانه پاسخ دهیم که جزئیات، شواهد و دلایل محدودشدن امکان سیاستورزی برای حامیان دولت یعنی اصلاحطلبان چیست؟
الف: نظرسنجیهای معتبر دولتی از یکسو میگویند دغدغه اصلی و اول نیمی از مردم جامعه مسائل و مصائب اقتصادی است و دیگر موضوعات با اختلاف در ردههای بعدی جای دارند. همچنین در نتیجه این وضعیت، محبوبیت رئیسجمهور و دولت مستقر به کمتر از 10 درصد رسیده که حتما در ادوار مختلف مشابه و مانندی ندارد. مولفهها، اعداد و آمارهای اقتصادی غالبا نشان میدهند امروز اقتصاد نابسامانتر از هر زمان دیگری است، مخصوصا در قیاس با سال 92 و روزی که روحانی دولت را تحویل گرفت. رشد منفی 5/9 درصدی، رکود، تورم 40 درصدی، نقدینگی 2200 هزار میلیاردی و... .
ب: در نتیجه این وضعیت اقتصادی و این نگاه عمومی به دولت، از یکسو بیم کاهش مشارکت عمومی در کلانشهرها وجود دارد، از سوی دیگر بهصورت ویژه اصلاحطلبان نگران عدم استقبال بدنه اجتماعی آنها از لیستهایشان هستند. این را منتقدان دولت نمیگویند، این را ابتدا سیدمحمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات چندیپیش در دیدار با اعضای فراکسیون امید مطرح کرد و گفت: «فکر میکنید در انتخابات آینده مردم به حرف ما پای صندوق میآیند؟ بعید میدانم، مگر اینکه تحولی رخ دهد.» این حرف را البته همین چند روز پیش جواد امام، از نزدیکان رئیس دولت اصلاحات هم تکرار کرد و گفت خاتمی دیگر «تکرار» نخواهد کرد.
ج: مجید انصاری سرلیست همه فهرستهای اصلاحطلب در انتخابات فردا، پنجشنبه هفته گذشته عنوان کرد محمد خاتمی از 110 چهره اصلاحطلب خواسته است در موعد ثبتنام انتخابات مجلس به ستاد انتخابات مراجعه کرده و برای مجلس یازدهم نامنویسی کنند، اما چنین اتفاقی رخ نداد و تنها پنج نفر این مطالبه وی را پاسخ گفته و برای انتخابات ثبتنام کردند. این اظهارنظر بهخودیخود گویای این است که فارغ از عملکرد شورای نگهبان، اصلاحطلبان پیشتر دست به خودسانسوری زده و حتی حاضر نشدهاند با اصرار خاتمی هم در انتخابات ثبتنام کنند. فردای پایان مهلت نامنویسی حتی رسانههای اصلاحطلب گفتند که در روز آخر سیدمحمد خاتمی برای فشار به الیتهای اصلاحطلب دست به تلفن شده ولی آنها بازهم سر باز زدهاند.
د: محمدجواد روح، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت در توصیف استقبال سرد همفکرانش از حضور در انتخابات با بیان آنکه درون احزاب هم تمایلی به مشارکت انتخاباتی وجود ندارد، تصریح کرد همینهایی هم که آمدند با هزار درخواست و نامه و بهواسطه خاتمی و تلفن و بهاصطلاح من بمیرم تو بمیری به میدان آمدهاند. دلیل این بیانگیزگی هم این است که بدنه اجتماعی را از دست دادهاند. اگر در حال حاضر هم مانند دو سال پیش (سال ۹۶) با تکرار خاتمی دو، سهمیلیون نفر در تهران رای میدادند، امروز بین اصلاحطلبان برای ثبتنام کردن و در لیست رفتن رقابت سنگین بود، اما الان چون میدانند کسی پای صندوق نمیآید و درواقع قبر خالی است؛ کسی هم سر آن گریه نمیکند!
بههمریختگی تشکیلاتی نتیجه دور افتادن از افکارعمومی
دوم مساله فرم و تاکتیک حضور در انتخابات است. در برهه کنونی آشفتگی درون جبهه اصلاحات ناشی از عدم اقبال عمومی و ریزش بدنه اجتماعی نهتنها به ثبتنام در انتخابات ختم نشد که بعدا در فرم و تاکتیک حضور در انتخابات این جریان هم لطمه زد و ضعف را تشدید کرد. پس از آنکه با فشار اتحاد ملت و اعتماد ملی، شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان از عدم ارائه لیست در تهران سخن گفت، فریاد مخالفت احزابی چون کارگزاران بلند شد و گفتند این کار شورا فرار از انجام وظیفه است و باعث سردرگمی بدنه خواهد شد، لذا بلافاصله راسا اقدام به ارائه لیست برای انتخابات کردند.
همین کار آنها هم باعث ایجاد درگیری درونجناحی شد بهگونهای که محمدجواد روح، عضو دفتر سیاسی حزب اتحاد ملت در نقد کارگزارانیها نوشت: «جا دارد یادآور شویم که این حزب، از انتخابات مجلس پنجم تاکنون هرگاه بدون ائتلاف و اتحاد با جناح چپ عمل کرده، شکست خورده است. مهمترین آنها هم، دو شکست سردار سازندگی در سالهای ۷۸ و ۸۴ بود. امیدواریم اینبار هوش هیجانی دوستان درست عمل کرده باشد.» و البته از جانب اکبر منتجبی پاسخ گرفت: «شما بهعنوان یک کنشگر سیاسی مخیر به این هستید که در انتخابات شرکت بکنید یا نکنید؛ لیست بدهید یا ندهید؛ بر بوق تحریم بدمید یا ندمید؛ ناامیدی را ترویج بکنید یا نکنید؛ اما نمیتوانید تاریخ را وارونه روایت کنید و روز را شب جا بزنید. در اینکه مردم ناامید هستند و دلخور، شکی نیست اما بهتر است بهجای آنکه سوار موج ناامیدی و دلخوری مردم شوید، برگردید و ببینید در چند سال گذشته چه در مجلس و چه در شهرداری چه کردید؟»
حالا با این وضعیت تشتت میان اصلاحطلبان زیادتر هم شده و چند لیست میان آنها شکل گرفته است، کارگزاران لیست خود را دارند، ائتلاف برای ایران لیست دوم است و یاران اصلاحات لیست سوم بهاضافه چند لیست اقماری دیگر.
اصولگرایان چگونه به وحدت رسیدند
ساعات پایانی روز سهشنبه خبر آمد بالاخره دود سفید از نشست اصولگرایان به آسمان رفته و آنها بعد از چند دور گفتوگو از روز دوشنبه، توانستهاند بر سر یک لیست واحد برای شرکت در انتخابات مجلس توافق کنند. بعد از آنکه در گفتوگوهای اولیه که از مدتها پیش تا روز پنجشنبه گذشته ادامه داشت و در جریان آن نمایندگان شورای ائتلاف اصولگرایان و نمایندگان جبهه پایداری موفق به تهیه یک لیست واحد برای تهران نشدند، لیستهای 30 نفره جداگانهای از سوی این دو مجموعه اصولگرایی منتشر شد. با این حال و با توجه به کثرت لیستهای منتشرشده، فعالان سیاسی اصولگرا معتقد بودند عدم تفاهم بر سر یک لیست مشترک میتواند پاشنهآشیل آنها در انتخابات روز جمعه باشد و حداقل رسیدن به یک جمع 30 نفره مشترک میان دو تشکل اصلی جریان راست خواهد توانست احتمال شکست را بهصورت جدی کاهش دهد. از همین وجه هم بود که از دوشنبه گذشته مذاکرات مجددا میان دو گروه صورت گرفت و شامگاه، برخی فعالان سیاسی و رسانهای نزدیک به آنها اعلام کردند توافقات ابتدایی حاصل شده و تا پیشازظهر روز سهشنبه لیست نهایی اعلام خواهد شد.
کانال جبهه پایداری درباره این جلسه نوشت: «جلسه شب گذشته (شام دوشنبه) به پیشنهاد نادران شکل گرفت. در این جلسه توافق روی انتشار فهرست ۲۹+۱ یا 1-30 قطعی شد.» با وجود این و در حالی که همه منتظر بودند خروجی جلسه چندساعته که از 6 صبح سهشنبه در منزل غلامعلی حدادعادل آغاز شده بود، یک فهرست مشترک باشد، ناگهان خبر عدم توافق طرفین در رسانهها منتشر شد و حتی برخی نیز گفتند وحدت بالکل منتفی شده است.
در اینباره فارس نوشت: «در جلسه یادشده اعضای جبهه پایداری بعد از قبول سرلیست شورای ائتلاف، در کنار ۳سه عضو مشترک فعلی، ۱۳ نفر از اعضای این حزب را برای قرار گرفتن در لیست مشترک پیشنهاد میکنند که در ادامه مذاکرات این پیشنهاد به هشت نفر تقلیل پیدا کرد اما مورد توافق قرار نگرفت و اعلام شد با توجه به حضور سایر احزاب و گروهها نهایتا ۶ نفر سهمیه قابلیت تخصیص به جبهه پایداری وجود دارد. این پیشنهاد مورد موافقت جبهه پایداری قرار نگرفت و جلسه صبح بدون نتیجه پایان یافت.»
در این میان اما برخی گفتند هنوز تلاشهایی برای وحدت از سوی چهرههای مختلف اصولگرایی در جریان است و عصر سهشنبه دوباره قرار است نمایندگان دو جریان دور هم جمع شوند. حدود ساعت هشت شب، اما پالسهای مثبت تقویت شد و حدادعادل در گفتوگویی با فارس اعلام کرد: «تلاشها برای رسیدن به وحدت ادامه دارد، نمیتوان پیشبینی کرد و چند ساعت دیگر باید صبر کرد.» نهایتا اما در آخرین ساعات شام سهشنبه، خبر وحدت اصولگرایان منتشر و اعلام شد آنها توانستهاند بر تعداد نفرات و مصادیق آنها توافق کنند. بر این اساس، از لیست 30 نفره تهران اصولگرایان، هفت نفر سهمیه اختصاصی به جبهه پایداری رسیده است، سه نفر از افراد هم مشترک هستند و مابقی از میان لیست قبلی شورای ائتلاف انتخاب شدهاند.
وضعیت کنونی اصولگرایان اما از دو بعد قابل بررسی است، همانند آن چیزی که درخصوص اصلاحطلبان عنوان شد.
اول گفتمان: گذشت پنج، شش سال از دولت حسن روحانی و دوره چهارساله مجلس، به اصولگرایان کمک کرده جایگاه خود را در افکارعمومی بازیابی کنند. ناکارآمدی دولت، بیعملی فراکسیون امید و کارنامه خالی از عملکرد شورای شهر تماماصلاحطلب تهران همگی دستبهدست هم داده تا جبهه منتقدان دولت و اصلاحطلبان، امروز در جایگاه فعال قرار داشته باشد. اصولگرایان این روزها مدعی کارآمدی در مقابل ناکارآمدی دولت هستند و از قضا بهدلیل داشتن برخی چهرهها در فهرست انتخاباتی خود میتوانند چنین ادعایی هم داشته باشند. از این منظر باید گفت آنها از منظر گفتمان و برقراری ارتباط با افکارعمومی در موقعیت بهتری هستند و همین هم باعث امیدواری آنها به نتایج روز جمعه شده است. البته آنها به برخی نظرسنجیها هم تکیه کردهاند و امیدوارند با استفاده از ضعف گفتمانی اصلاحطلبان به موفقیت برسند.
دوم فرم: آنچنانکه در بالا گفته شد اصولگرایان به هر ترتیب ممکن که بود توانستند به یک لیست واحد برسند و از کثرت قبلی که طبق تحلیلهای کارشناسان سیاسی قاعدتا میتوانست باعث توزیع آرای آنها شود، دور شوند. در این مسیر قطعا عامل موثر همان دست برتر مواجهه با دولت و اصلاحطلبان بوده و انطباقی که با نظرات عمومی مردم داشتهاند. از طرفی آنها حالا یک لیست دارند و در مقابل جریان اصلاحطلب با دو یا سه لیست میتواند مزید بر علت شده و امیدواری این جریان سیاسی را به موفقیت بیش از پیش کند. علاوهبر اینها البته مساله مهم دیگری را هم باید توضیح داد؛ اینکه کنار هم قرار گرفتن هر دو وضعیت مثبت اصولگرایان در انتخابات آتی میتواند زمینهساز اتفاق دیگری هم باشد، یعنی اگر این فرآیند کنونی بتواند آنها را در ورود به مجلس به موفقیت برساند، این امکان فراهم خواهد شد تا ترکیب و کارایی مجلس آینده از مجلس دهم متفاوت و امیدوارکننده شود و نهایتا در چنین حالتی خواهد بود که تغییر ریل اداره کشور در 1400 نیز میتواند به وقوع بپیوندد، البته با این ملاحظه که برتری گفتمانی و فرمی کنونی تا آن روز بدون خدشه یا رشد کند یا حداقل در همین سطح باقی بماند. از اینرو باید گفت درصورت پیروزی در انتخابات، عملکرد منسجم هدفمند و کارآمد اصولگرایان در انتخابات بعدی اهمیت دوچندان خواهد داشت.
عبور از دوگانه تکلیف- نتیجه، ضعف در انسجام گفتمانی
انتخابات مجلس دهم برای اصلاحطلبان تفاوتهای زیادی با دورههای قبل از آن داشت. آنها دو سال بعد از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری موفق شدند دومین نهاد تاثیرگذار انتخابی حاکمیت را نیز فتح کنند و تعداد قابلتوجهی از کرسیهای پارلمان را به خود اختصاص دهند.
اصلاحطلبان در این انتخابات بهلحاظ گفتمانی موقعیت مناسبتری نسبت به رقیب داشتند و با توجه به مقبولیت این گفتمان در افکارعمومی، کار سختی برای رقمزدن دومین پیروزی پیش روی آنها نبود. این البته رویه نانوشتهای است که از سالها پیش در سپهر سیاست ایران مرسوم شده.
رویهای که براساس آن عمدتا اولین مجلس شکلگرفته بعد از پیروزی دولت جدید تا حد زیادی تحتتاثیر جهتگیریهای سیاسی دولت، همسو با آن تشکیل میشود. مجلس چهارم را میتوان تلویحا نقطه شروع این رویه دانست؛ جایی که سهسال بعد از روی کار آمدن دولت هاشمیرفسنجانی، جناح چپ که تا پیش از آن مجلس را در اختیار داشت، جای خود را به جناح راست داد و شکست سنگینی را متحمل شد.
این وضعیت بهویژه در مقاطعی که گردش قدرت در کشور رقم خورده و قوه مجریه به جریانی که خود را آلترناتیو وضع موجود معرفی میکرده، رسیده همواره بهصورتی تشدیدیافته ظهور و بروز داشته است. مجلس ششم نمود بارز این اتفاق است. با پیروزی دولت دوم خرداد، فضای عمومی جامعه تا حد زیادی تحتتاثیر شعارهای دولت اصلاحات قرار داشت و حاملان گفتمان حاکم نیز بیشترین شانس را برای موفقیت در اختیار داشتند. بر همین اساس، همسویی کامل مجلس ششم با دولت مستقر، محتملترین سناریویی بود که در روزهای منتهی به انتخابات سال 78 درباره ترکیب سیاسی این دوره پارلمان پیشبینی میشد.
مجلس هشتم نیز چندان بیتناسب با این قاعده نبود. اگرچه اصولگرایان در دوره قبل از آن (مجلس هفتم) بهواسطه دلزدگی جامعه از دعواهای سیاسی آن سالها (بهویژه در سالهای ابتدایی دهه 80) موفق شدند دو سال مانده به پایان کار دولت اصلاحات، مجلس را ازآن خود کنند و درواقع سلسلهپیروزیهای خود را از آنجا رقم بزنند، اما حضور احمدینژاد در قوه مجریه (در انتخابات 84) زمینه بسیار مساعدی را برای ورود نیروهای نزدیک به وی در انتخابات مجلس هشتم (سال 86) فراهم آورده بود.
به همین ترتیب گردش قدرت صورتگرفته در سال 92 و احیای موقعیت اصلاحطلبان در حاکمیت، راه را برای موفقیت آنها در انتخابات مجلس دهم (سال 94) هموار کرد؛ راهی که به نتیجه ناباورانه پیروزی 30 بر هیچ لیست امید در تهران منتهی شد. اصلاحطلبان البته در این دوره در شرایطی به پیروزی رسیدند که جریان رقیب، دستکم بهلحاظ ظاهری موفق شده بود با عبور از دوگانه تکراری تکلیف-نتیجه، اختلافات موجود میان طیفهای مختلف اصولگرا را مدیریت کرده و با انتشار یک لیست واحد و وحدت حداکثری بهلحاظ تشکیلاتی، منسجمتر از قبل به میدان بیاید.
انسجام تشکیلاتی اما همانگونه که پیشتر ذکر شد، بهتنهایی کافی نیست و برای تصاحب اکثریت کرسیهای پارلمان، انسجام گفتمانی نیز ضروری است. موضوعی که در انتخابات مجلس دهم جای خالی آن در لیست انتخاباتی اصولگرایان به چشم میآمد و کنار هم قرار گرفتن حامیان و مخالفان برجام، عیانترین نمود آن بود.
چالش انسداد پسارادیکالیسم
شاید اگر دشوارترین حضور انتخاباتی اصلاحطلبان در رقابتهای پارلمانی را انتخابات مجلس نهم تلقی کنیم، چندان بیراه نگفته باشیم. این انتخابات بیش از هرچیز متاثر از فضای بعد از انتخابات ریاستجمهوری دهم (سال 88) بود. رادیکالیسم شکلگرفته در حوادث پس از انتخابات 88، این جریان را در سال 90 در موقعیتی قرار داد که توجیه افکارعمومی برای حضور بدنه اجتماعی آن در پای صندوقهای ای دشوارتر از همیشه مینمود. چالش مشارکت انتخاباتی در این دوره بهطور طبیعی از آنجا آب میخورد که اصلاحطلبان دو سال قبل از آن، سازوکار برگزاری انتخابات در کشور را به کلی زیر سوال برده و ضمن غیرقانونی دانستن نظارت شورای نگهبان، از تقلب سخن گفته بودند. در چنین شرایطی ارائه لیست حداکثری، نوعی پس گرفتن مواضع پیشین تلقی میشد و سرخوردگی بدنه این جریان نیز بهواسطه کنشهای رادیکال پیشین به این سادگیها قابل رفع و رجوع نبود.
این البته تازه نیمی از دشواریهای پیشروی اصلاحطلبان محسوب میشد؛ نیم دیگرش به انفعالی برمیگشت که نیروهای سیاسی این جریان در سالهای پس از 88 به آن دچار شده بودند. فقدان سازوکارهای انتخاباتی در سایه این انفعال و غیبت معنیدار تشکلهای پیشروی اصلاحطلب تاثیر مستقیمی بود که تحولات آن مقطع بر مناسبات انتخاباتی این جریان گذاشته بود.
انتخابات مجلس نهم در شرایطی برگزار میشد که افراط طیفهای رادیکال اصلاحطلب، احزابی چون جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران را به انحلال کشانده بود و چهرههای شاخص این احزاب ازجمله سعید حجاریان، بهزاد نبوی، سعید شریعتی، محسن صفاییفراهانی، محسن آرمین و... نیز دوران محکومیت خود را سپری میکردند. مجمع روحانیون مبارز و حزب کارگزاران نیز به بهانه نداشتن تعداد کافی نامزد تایید صلاحیتشده از ارائه لیست انتخاباتی خودداری کردند. مردمسالاری، خانه کارگر و جبهه اصلاحطلبان معتدل هم به ارائه فهرستی نیمبند پرداختند و در چنین شرایطی بود که ایده مشارکت غیرفعال –که در عمل بهعنوان تحریم انتخابات از آن یاد میشد- بر سر زبانها افتاد.
اصلاحطلبان درحقیقت در این دوره نه بهلحاظ گفتمانی موقعیت مناسبی داشتند و نه از حیث تشکیلاتی. این در حالی بود که جریان حاکم بر دولت نیز در سالهای پایانی خود بهسر میبرد و بهواسطه حاشیهآفرینیهای حلقه شماره یک آن، مقبولیت اجتماعی چندانی نداشت.
همین حاشیهسازیها حد فاصل سالهای 88 تا 90 بود که باعث شد اصولگرایان حساب خود را از حساب جریان دولت سوا کنند. در این مقطع دو انگاره «مرزبندی با فتنه» و «مرزبندی با انحراف» به مهمترین شاخصها برای مرزبندیهای درونخانوادگی اصولگرایان تبدیل شد؛ دو انگارهای که دوگانه تکلیف-نتیجه را رقم زد و فضای حاکم بر این جریان را در انتخابات ریاستجمهوری 92 تحتالشعاع قرار داد.
بر این اساس باید گفت اصولگرایان نیز در انتخابات مجلس نهم بهلحاظ گفتمانی در نقطه ایدهآل قرار نداشتند و شکافهای جدیدی را تجربه میکردند. ضمن آنکه همین شکاف گفتمانی، بر کنشهای تشکیلاتی آنها نیز سایه انداخت و درنهایت آنها را با دو لیست مجزا راهی میدان رقابت کرد؛ رقابتی که جریان اصولگرا پیروزی خود در آن را بیش از هرچیز مرهون رادیکالیسم پسا88 اصلاحطلبان و انسداد پیامد آن میدانست.