به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، من از نوجوانی بهدلیل ارتباط با رزمندگان سیستانی، حاجقاسم سلیمانی را دورادور میشناختم. او فرمانده لشکر همیشه پیروز 41 ثارالله بود و یک شخصیت سیستانی همنام خودش یعنی سردار شهید حاجقاسم میرحسینی هم قائممقام وی بود. شاید همین همنامی و فرماندهی مجموعه رزمندگان استانهای کرمان و سیستانوبلوچستان ایشان را برایم شخصیت محبوبی ساخته بود. افزونبر اینکه بسیاری از رزمندگان سیستانوبلوچستان خاطراتی از ایشان نقل میکردند که محبوبیت ایشان را دوچندان میکرد.با این حال من هیچگاه ایشان را از نزدیک ملاقات نکردم، اما با همان خاطراتی که از رزمندگان درباره این سردار در خاطرم مانده و آنچه دورادور میشنیدم، همواره احساس آشنایی با او داشتم.
بخشی از این آشنایی در همان دوران دفاع مقدس و بخشهایی را پس از جنگ و در ارتباطاتی که با همکارانش از جمله برادرم شهید سردار حبیب لکزایی داشت و در برهههایی برنامههای مشترکی در ابعاد سیاسی و فرهنگی میانشان تبادل میشد، در خاطرم مانده است.این ارتباط دورادور و شنیدن اوصاف و اقدامات قاسم سلیمانی ادامه داشت تا اینکه ایشان بهعنوان فرمانده نیروی قدس سپاه معرفی و در قامت شخصیتی موثر در منطقه بروز و ظهور کرد. شاید جریانات شام و عراق بود که وی را به صدر نگاههای رسانهای کشاند اگرچه باز هم از بسیاری شنیدهام که حاجقاسم دوست نمیداشت او را وارد فاز رسانهای کنند یا تصاویرش از حضور در میادین نبرد را منتشر کنند، اما بههرحال این اتفاق میافتاد و ایشان رفتهرفته نامآور این میدان شد.
همه این سالها حاجقاسم رفتهرفته بهعنوان نماد و نماینده مقاومت در منطقه شناخته شد که هم در مقابل تروریستهای داعش ایستادگی کرده و هم در مقابل گردنکشیهای دولت تروریست ایالات متحده و دنباله نامشروعش یعنی حکومت تروریستی رژیمصهیونیستی گام برداشته و سدی محکم در برابر تروریستها و دفاع از مردم منطقه بهوجود آورده است.اینک بهنظر میرسد که واقعه شهادت ایشان توانسته تمام فعالیتهایشان را در تمام این سالها در اذهان زنده کند. چه آنان که شجاعتها و تدابیر وی در دوره هشتساله جنگ تحمیلی را دیدهاند و چهکسانی که تقویت جبهه دفاع مقاومت مردمی در مقابل تروریستها در منطقه را شاهد بودهاند و چه آنان که دل در گرو ایران و این آب و خاک دارند در یک نقطه به نام ایران گردهم آمدند.حادثه استقبال از پیکر ایشان درواقع بغض فروخوردهای بود که از اقدام موثر مردم بیرون آمد و آن زندهکردن و بهنوعی تمنا و تاکید بر مردمی بودن و مردمی ماندن مسئولان در جمهوری اسلامی است.
بههرحال بهنظر میرسد ترور و شهادت سردار قاسم سلیمانی خون تازهای در رگهای انقلاب اسلامی ایجاد و جاری کرد و درخت تنومند 40 ساله انقلاب اسلامی را آبیاری و انقلاب را در آستانه باب جدیدی قرار داد. این شهادت بهنوعی آشتی و پرکردن فاصله ملت و دولت هم محسوب میشود که چندی است بهنحوی خودش را بازتابانده است.قاسم سلیمانی الگوی یک دولتمرد انقلابی و فرمانده تراز انقلاباسلامی بود که با همان اخلاص و تواضع انقلابی و حرکت جهادی و مدیریت انقلابی به فعالیت و مدیریت جهادی مشغول بود و مردم این موضوع را درک کرده و نسبت به آن واکنش مثبت نشان دادند.
مردم با استقبال بیبدیل از پیکر این سردار تمنای بیمثال آن سردار در جامعه را فریاد زدند. آنچه اکنون نهفقط در میان دولتمردان بلکه همه اقشار، اصناف، گروهها و جریانها میتوان شاهد بود.مردم در تمام این چهار دهه دورادور خبرهایی از فعالیتهای قاسم سلیمانی میشنیدند و بهنظر ایشان را زیر نظر داشتند و این آشنایی دورادور را یکجا و در استقبال از پیکر ایشان نشان دادند. شهادت سردار سلیمانی نشان داد که ایشان در دل مردم جای دارد و مزد سالها فعالیت مستمر و مداوم وی را اینگونه پرداخت کردند.از این منظر بهنظرم او بیشتر یک چهره فرهنگی تلقی میشد تا یک چهره نظامی. آنچه از ایشان هم منتشر شده چیزی جز خیرخواهی و شفقت بر خلق نبوده و نیست. ارتباط وی با خانواده شهدا و مهرورزی ایشان با فرزندان شهدا تنها جزء کوچکی از اقدامات این سردار سرافراز است. از همینرو، پدر معنوی فرزندان شهدا شناخته میشد و کودکان شهدا با دیدن وی خود را در آغوش او رها میساختند و هیچ فاصلهای میان خود و او نمیدیدند گو اینکه در آغوش پدر خویش رفتهاند و حذف فاصلههایی که این سه دهه ایجاد شده را در عمل تمنا میکردند.
خیرخواهی ایشان فقط نسبت به ایران و ایرانی نبود، بلکه نسبت به اهلسنت و در خارج از ایران هم چنین رویهای را دنبال میکرد. علاقه عراقیها و فعالیتهای اهالی سوریه و عشق لبنانیها و یمنیها به ایشان، کمتر از علاقه مردم ایران به ایشان نبوده و نیست. در این میان شاید خیلی حتی ایشان را از نزدیک هم ندیده بودند، اما توصیف ایشان توسط دیگران نور محبت را در دلها نسبت به ایشان زنده میکرد.
* نویسنده: شریف لکزایی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی