باید ببینیم مثل «قاسم سلیمانی» در تاریخ تمدن اسلامی و در وضعیت امروز جهان اسلام، آیا در نظام مدرن تربیت می‌شود یا در نظام سنتی، دینی، اسلامی و بومی. فرآیند ظهور این شخصیت‌ها چگونه است و واقعا آیا در دنیای اسلام در حوزه‌های مختلف، سلیمانی‌های مختلف وجود دارد؟
  • ۱۳۹۸-۱۱-۲۹ - ۱۵:۵۹
  • 10
شهادت حاج‌قاسم و مطالعات تمدن

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، حبیب‌الله بابایی، عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: رخدادی که در کمتر از 24ساعت پس از شهادت سردار سلیمانی در جامعه ایران و در درون مردم اتفاق افتاد، یک احساس ذلت نفس مقابل شهید سلیمانی بود. همه کمابیش در برابر چنین شخصیتی احساس کوچکی کردند و همزمان با ذلت در نفس -که در روایات و ادعیه آمده «فی نفسی فذللنی فی اعین الناس فعظمنی»- عظمتی نیز بین مردم به وجود آمد که به‌عنوان نمونه در مراسم تشییع شاهدش بودیم.

ثمره عرفانی و اخلاقی و آن تحول نفسی که از ناحیه شهادت سردار سلیمانی پیدا شد امری قابل اعتنا و توجه است، اینکه چطور با یک شهادت و با یک خون ریخته، در جامعه عملا تحولی عمیق و معنوی ایجاد می‌شود. آنچه در این رخداد ظاهر شد، کاملا مربوط است به مباحثی که در بحث‌های تمدنی، افراد و نظریه‌پردازان نوعا از آن با عنوان نسل تمدن‌ساز یاد می‌کنند که در «تاریخ تمدن» و در «جامعه‌شناسی تمدن» مورد بحث است مثل بحثی که آقای فتح‌الله گولن در ترکیه در مورد نسل تمدنی، نسل طلایی را مطرح می‌کند یا بحثی که مرحوم آیت‌الله آصفی راجع‌‌به نسل صالح یک انسان صالح طرح می‌کنند یا بحثی که مارشال هادسن در باب شخصیت‌های کاریزما در اسلام و خاصیت‌ها و کارکردهای شخصیت‌های کاریزما مطرح می‌کند.

ما براساس نظریه‌های موجود یا جدید، راجع‌به تمدن اسلامی، در این مباحث تامل می‌کنیم. ما به‌دنبال انسان تراز تمدنی می‌گردیم و منظور ما از انسان تراز، انسانی است چندفرهنگی، چندزبانی و چندبعدی؛ انسانی که می‌تواند با چند مذهب و گاه چند دین و گاه در مقیاس جهانی، خطاب و گفتمان خودش را ارائه کند. باید دید این انسان تراز تمدنی در ادبیات قرآنی با چه بیانی آمده است. کدام تعبیر را می‌توانیم جایگزین این انسان تراز کنیم. مثلا آنجایی که «لقوی امین» آمده، آیا این قوی و امین بودن، این انسان تراز را نشان می‌دهد یا آنجا که به حضرت ابراهیم «امام» اطلاق می‌شود و فرد در مقیاس امت ظاهر می‌شود.

غربی‌ها نوشته‌اند که این انسان تراز تمدنی بیش از آنکه بر حیاتش تاکید شود، بر مرگش تاکید می‌شود و می‌گویند اساسا برخی از مرگ‌ها بیش از حیات، تاثیر تمدنی دارد و مهم‌تر از مرگ، نحوه مرگ است. ما نیز در ادبیات‌مان «انسان تراز» و «مرگ انسان تراز» و خونی که از انسان تراز بر زمین ریخته می‌شود را در قالب‌های «ثارالله» و «خون خدا» اصطلاح کرده‌ایم. رنه ژیرار در کتاب خشونت و امر مقدس (Violence and the Sacred) تئوری انسان قربانی را پیش می‌کشد و می‌گوید اساسا چگونه ما انسان‌ها با قربانی‌های پاک و با قربانی‌های مظلوم به انسجام می‌رسیم. ژیرار ورود الهیاتی می‌کند و ما نیز در منابع دینی به این بحث ورود الهیاتی می‌کنیم ولی کار جامعه‌شناختی و کار تاریخی ژیرار هم قابل توجه است. بحث دوگانه قربانی و قهرمانی قابل تامل و قابل توجه به نظر می‌رسد و همین‌طور انسان‌های تراز واقعی را باید از انسان‌های تراز جعلی و مجازی تفکیک کنیم و ببینیم سلبریتی‌هایی که امروزه اثرگذاری‌هایی دارند، چه میزان می‌توانند قلمرو اثرگذاری خودشان را درست و بسامان کنند.

قربانی شدن یا مظلومیت چگونه می‌تواند قهرمانی یا حماسه بسازد؟ این پارادوکس قربانی- قهرمان را به شکل دیگری هم می‌توان مطرح کرد، به این بیان: «شهادت که امری عدمی است انسان چگونه می‌تواند عزتی بسازد که امری وجودی و ماندگار به‌حساب آید؟»

اشاره به دو نفس یا دو من -که شهید مطهری در کتاب جاودانگی و اخلاق و همچنین در کتاب تعلیم و تربیت اسلام آورده‌اند- می‌تواند نقطه عطفی در حل این پارادوکس یا تناقض باشد. یکی «من علوی» و دیگری «من سفلی» است. شهید مطهری می‌نویسد: «یک خود یا یک من که خوب دیدن او عُجب است. بزرگ دیدن او کِبر است و خواستن او خودخواهی و مذموم است. با او باید جهاد کرد و به چشم دشمن به او نگاه کرد و با هواهای او باید مبارزه کرد و یک خود دیگر که باید آن را عزیز و محترم شمرد و باید آزادی‌اش، قوت و قدرتش را حفظ کرد و آلوده به ضعفش نکرد.»

اساسا این من علوی و معنوی انسان -که بعد حقیقی و معنوی انسان را تشکیل می‌دهد- و مشترک میان من (self) و دیگری (other) است می‌تواند موجهی باشد برای آدمی که «خود مجازی»اش را قربانی «خود حقیقی» یا علوی کند. در حقیقت پارادوکس اینجا حل می‌شود که یکی را فدای دیگری خواهیم کرد.

اساسا «خود قربانی» یا «شهادت»، به‌معنای از دست دادن خود نیست بلکه به‌دست آوردن خود و بهبودی و پیشرفت در آن است. اینجا منظور از خود، «خود حقیقی» است. در واقع چنان مرگی حیات‌بخش است و چنان حیاتی تنها از طریق چنین مرگی حاصل می‌شود. هرچند این نکته شاید، در نگاه بدوی، تناقض‌آلود به نظر برسد که آدمی چگونه خود را از طریق قربانی کردن بهبود و توسعه بخشد و از رهگذر مرگ به حیات و زندگی برسد ولی با توجه به دو نوع خودی که بیان شد، این تناقض قابل حل است.

نکته‌ دیگر این است که اساسا یک چنین قربانی کردنی، زمانی به سطح تمدنی خودش می‌رسد که طبق حدیث قرب فرائض و نوافل، این قهرمانی و این قربانی فی سبیل‌الله باشد. فی سبیل‌الله بودن باعث می‌شود که قربانی و قهرمانی در مقیاس خود خدا فعال می‌شود و می‌تواند آثار اجتماعی برجای بگذارد و کاری که عملا در راه خدا انجام نمی‌شود هیچ‌گاه نمی‌تواند این ماندگاری و اثرگذاری را در این مقیاس وسیع در پی داشته باشد.

نکته دیگر اینکه باید ببینیم مثل «قاسم سلیمانی» در تاریخ تمدن اسلامی و در وضعیت امروز جهان اسلام، آیا در نظام مدرن تربیت می‌شود یا در نظام سنتی، دینی، اسلامی و بومی. فرآیند ظهور این شخصیت‌ها چگونه است و واقعا آیا در دنیای اسلام در حوزه‌های مختلف، سلیمانی‌های مختلف وجود دارد؟ احصای نرم‌افزار تربیتی این شخصیت‌ها بسیار اهمیت دارد تا بتوانیم خودآگاهانه به تکثیر این نسل بپردازیم.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰