به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، محمدهادی همایون، عضو هیاتعلمی دانشگاه امام صادق(ع) طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: برای تحلیل اتفاقی که رخ داده است، با مفهوم «امت و امام» به تحلیل دقیقی خواهیم رسید. ماجرا را با توضیح مختصر یکی از مباحث قیامت به نام «حشر» شروع میکنم. اگر قیامت همین الان برپا باشد و مساله ما با قیامت، کنار رفتن پردهها و دیدن حقایق باشد نه ایجاد صحنه و اتفاق جدیدی از لحاظ زمانی، ما به یک موقفی نیاز داریم که در آن «مفاهیم جمعی» بروز و ظهور کند. اعمال ما انسانها بهشدت درهم فرورفته است و در یک جایی باید این مفاهیم جمعی امکان بروز و ظهور پیدا کند که آن صحنه حشر است. این مهمترین معنا برای تبیین مفاهیم جمعی است.
نسبت امام و امت
یکی از جدیترین اتصالاتی که در آنجا بین انسانها برقرار میشود و مهمترین بروز و ظهوری که از مفاهیم جمعی میشود، مفهوم «امت» است. ما تا به هم نزدیک نشویم، بالا نخواهیم رفت. اساسا سازوکار خلقت اینچنین است. با جدا شدن و گسستن از هم، زمینیتر میشویم و با همبسته و جمع شدن، آسمانیتر خواهیم شد و این مفهوم و هویت جمعی «امت» را بروز و ظهور خواهیم داد. معمولا وقتی بحث از «امت» و این نوع پیوستگی شدید میشود -که عرض کردم در صحنه محشر شاهد بروز و ظهور آن خواهیم بود- میتوان بروز و ظهور این مفهوم را در صحنههای اجتماعی جاری هم دید. البته در روز حشر درک عمیقتر و کلانتر و گستردهتری از «امت» دیده خواهد شد.
به دلیل شدت ارتباطی که باید ایجاد شود، «امت» ذیل یک «امام» شکل میگیرد و از اینجا وارد مفهوم امامت میشویم. اساسا صحنه قیامت، صحنه «یوْمَ نَدْعُو کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهمْ»(إسراء:71) است. اصل ماجرای قیامت «آشکاری» است. پردهها کنار میرود و آن وجوهی از هستی که الان نمیتوانیم ببینیم را خواهیم دید. اتفاقاتی در تاریخ و نظام زمانمند ما میافتد که کمکم چشم ما باز میشود و چیزهایی میبینیم. این خلاصه اتفاقی است که در قیامت میافتد. از مهمترین و بزرگترین حقایقی که در قیامت دیده میشود، همین چگونگی سازماندهی «امت» ذیل «امام» است که خواهیم دید چطور امت تبدیل به امام میشود و مراحل رشدش را طی میکند.
تبدیل امت به امام
در نظام متکثر عالم دنیا، «امت» را به شکل تعداد زیادی جمعیت و «امام» را بهعنوان یک فرد میبینیم. همیشه یک فرد است که جلو میافتد و یک امت یعنی تعداد زیادی از جمعیت، پشت سر او شکل میگیرد و حرکت میکند. یک موردی در مفاهیم مربوط به امت و امام داریم که به نظر میرسد فقط تحقق آخرالزمانی دارد؛ یعنی یک مصداق بیشتر ندارد و همان مصداق هم هست که ما را وارد دوره آخرالزمان میکند، آن هم امتی است که امام میشود: «رَبَّنَا هبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیاتِنَا قُرَّةَ أَعْینٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» (فرقان:74)
یک روزی همه ما باید امام شویم. آن مفهوم عظیم امام معصوم(ع) سر جای خود است، ولی این یک مفهوم اجتماعی است که باید با آن کار کرد. ظاهرا یک جایی از تاریخ، یک امت، امام میشود و وظایف امامت را برعهده میگیرد. فکر میکنم ما به آن مرحله رسیدهایم و بهعنوان یک امت، داریم امام میشویم و این اتفاق مهمی است که دارد طی این روزها رخ میدهد و ما را وارد مقطع جدیدی میکند.
ابتلائات و امتحانات مسیر
اگر امتی قرار است امام شود «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهیمَ رَبُّه بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا»(بقره:124) قاعدتا باید مورد امتحانهایی واقع شود و مسئولیت بهشدت سنگینی دارد. اجمالا مسئولیت امام، مسئولیت همه امت است. یعنی همه بار امت روی دوش امام است در حدی که اگر امام برای زدودن گناه از امت قیام نکند، گناهان امت پای خود آن امام نوشته میشود و این موضوع مهمی است. بنابراین امتی که میخواهد امام باشد، تحت ابتلائات و آزمایشهایی خواهد بود.
آخرین آزمایشی که خداوند در جریان امامت از حضرت ابراهیم اخذ کرد، موضوع «قربانی» بود. قربانی دادن مهمترین مورد و سرآمد همه آزمایشها و ابتلائاتی است که برای امام شدن باید انجام شود. ما معمولا تحت تاثیر فیلمهای هالیوودی و چیزهایی که درباره قربانی به ما گفتند این تصور را داریم که «قربانی» یک عمل خرافی است و کسی را میگیرند و برای اینکه به آن بت یا خدایگان تقرب پیدا کنند، آن را ذبح میکنند و میگویند این قربانی شد و بعد خشم خداوند فرومیریزد، در حالیکه قطعا اینچنین نیست. اگر موضوع قربانی موضوعی جدی در تاریخ انبیا است، قاعدتا باید سازوکاری داشته باشد و ما باید سازوکار آن را بفهمیم. قربانی دادن که ما آن را به شهید دادن ترجمه میکنیم، حین چه سازوکاری ما را «امام» میکند و به ما اجازه ادامه مسیر و رشد میدهد؟
تلقی نادرست از رابطه روح و بدن و معاد جسمانی
تلقی و تصویری که ما از بحث «معاد جسمانی» انسان داریم، باید بیشتر مورد تامل واقع شود. معمولا تصور ما از رابطه روح و جسم این است که «روح یک توده گازیشکل است که وقتی وارد جسم میشود، انسان زنده میشود و وقتی بیرون میآید، انسان از پا میافتد؛ یعنی یک دوئیتی قائل هستیم. طبیعتا خیلی از شبهاتی که در ماجرای معاد جسمانی داریم هم به خاطر همین تلقی مطرح میشوند. اما مساله دوئیت مطرح نیست. در واقع رابطه روح و جسم رابطه باطن و ظاهر است. رابطه نزول و تجلی است. یک مَلَک و خلقی وجود دارد که اعظم از ملائکه است و «روح» نام دارد. این روح، زمانی که تنزل میکند، به «روحالقدس» تبدیل میشود که ویژه انبیاء است. تنزلات بعدی و پایینتر مربوط به مومنان است و «روحالایمان» نام دارد و این تنزلات ادامه مییابد تا به «روحالبدن» میرسد که همان تجلی است که از آن به «جسم» و «بدن» تعبیر میکنیم. انسان موجودی است که از سطوح پایین که عالم خاک است تا آن بالا امتداد دارد. التفات ما در این عالم صرفا به این تجسم پایینی است و از جنبههای بالایی آن غافل هستیم. اتفاقاتی از جمله مرگ رخ میدهد که توجه ما را به رتبههای بالاتر خودمان، بهعنوان انسانی که تا بالا امتداد دارد، جلب میکند. چون این موضوع و جنبههای جدیدی که طی این فرآیند مشاهده میکنیم برای ما خیلی عجیب به نظر میرسد، از جنبههای پایینی خودمان غافل میشویم و دیگر به جسمانیتمان توجه نداریم. به همین دلیل هم هست که بسته به درجات، مومنان اجازه مییابند چند وقت یکبار به عالم دنیا بیایند و سر بزنند و این موضوع یک حساب و کتابی دارد.
رزق خاص شهید
بعدا در معاد جسمانی اتفاقی که رخ میدهد این است که بعد از اینکه این مراحل و فیلترها گذرانده شد، آدمیزاد به نحوی تربیت میشود که بتواند در عین حال که مراتب بالایی خود را میبیند، به مراتب پایینی هم توجه کند. انبیاء اینچنین بودند. ما معمولا وقتی خیلی عرفانی میشویم، موهایمان آشفته میشود و نظم زندگی ما به هم میریزد و نمیتوانیم در اداره زندگی، عادی رفتار کنیم. ولی انبیاء اینچنین نیستند؛ هم توجه به جنبههای ملکوتی دارند و هم جنبههای مُلکی. این هم بهخاطر مقام جمعی است که انبیاء دارند.
شهید، رزق خاصی دارد: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّه أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهمْ یرْزَقُونَ» (آلعمران:169). ما معتقدیم که همه در عالم برزخ زنده هستند، اما این چه معجزه خاصی است که شهید دارد و قرآن بیان میکند: «بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهمْ یرْزَقُونَ»؟ پس شهدا یک رزق خاص دارند. ظاهرا اینچنین است که شهید از همان لحظه ابتدای شهادت متوجه کل این مراحل و مراتب هست و در نتیجه میتواند از رتبه بالا به رتبه پایین اعمال و دخل و تصرف کند. خیلی از ماها خاطراتی داریم و بعضا شنیدهایم که شهدا زنده هستند و در این عالم آمدند و کاری کردند و رفتند. اتفاقی که افتاده این است که محدودیتها کنار و قدرت بهشدت بالا رفته است.
تشییع به مثابه تجلی
این تجلی که شهید میکند هم میتواند به شکل جسم خودش باشد -که شواهد و تجربیاتی در اینباره داریم- و هم بهدلیل گسترهای که پیدا کرده میتواند به شکل اجسام و بدنهای دیگر باشد. نمیخواهم بحث تناسخ را بیان کنم، میشود این موضوع را مفصلتر بیان کرد، اما به هرحال شهید عالیمقامی همانند شهید قاسم سلیمانی میتواند در همه آن چند میلیون نفر حاضر در تشییع تجلی کرده باشد؛ یعنی آن چند میلیون نفر تجلی همین شهید باشند. کمااینکه در مورد مرحوم شهیدبهشتی همین اتفاق افتاده بود که امام فرمودند او یک ملت و مکتب بود. اینها نشان میدهد مفاهیم جمعی ما میتواند از انسانهایی که در این دنیا «تک» تلقیشان میکردیم ناشی شود و بهشدت در مفاهیم اجتماعی ما تاثیرگذار باشد و آن امتی که قرار است بسازد را بسازد.
وارد مرحله جدیدی شدهایم
اگر اینچنین باشد، قاعدتا باید تشییع پیکر این شهدا را خیلی اتفاق بزرگ و مهمی بدانیم. شهیدی دادیم در یک ابعاد بهشدت بزرگ و این نشان میدهد داریم وارد مقطع جدیدی میشویم. انقلاب ما سه مرحله دارد؛ مرحله اول حکومت اسلامی است، مرحله دوم کشورهای اسلامی و مرحله سوم بقیه جهان است. اگر آغاز این جریان را از روز قدس در نظر بگیریم، اینکه چرا از روز قدس بماند، ولی از تابستان سال 58 که جنبه بینالمللی انقلاب اسلامی را اعلام کردیم و تقابل ما با رژیم صهیونیستی رسما شد، 10 سال فرصت داشتیم تا این امت تثبیت شود. بنابراین باید ولایتپذیریمان را نسبت به امام نشان میدادیم و در رأس همه ماجراهایی که اتفاق افتاد که مهمترین آن دفاع مقدس بود. طی 10سال مردم ما امتحان پس دادند که ولایتپذیر هستند. ذیل ولایت خود را تبدیل به یک امت کردند و در پایان 10سال مردم از امتحان سربلند بیرون آمدند اما خواص نه!
پایان این 10سال یعنی تابستان 68 خداوند این مردم را قابل و لایق دید که با ولیّ دومی شروع کنند تا مردم اثبات کنند که اصل ولایت فقیه موضوعیت دارد و چندان به کاریزمای امام(ره) و این قبیل مسائل مربوط نیست. در 10سال دوم از تابستان سال68 تا تابستان 78 مردم در دوران بهاصطلاح سازندگی بعد از جنگ که دوران سقوط ارزشها بود، فقط و فقط با نگاه به چفیهای که روی شانه حضرت آقا بود متوجه بودند که هنوز جریان انقلاب زنده است و قرار نیست بعد از جنگ جمع شود. این دوره را هم تحمل کردند. 10سال امتحان صبر دادند که 10سال سختی بود. کل این 10سال فتنه بود تا تابستان سال 78 که یک اتفاق افتاد و حادثه کوی دانشگاه پیش آمد و بعد راهپیمایی عظیم مردم در 23 تیر. با اثبات ولایتپذیری ما وارد مقطع بعدی شدیم و کلاس به کلاس بالا رفتیم. این 10سال دوران سختی بود، اما 10سال بعدی دوران خوشی بود. دانهدانه سنگرها به ظاهر فتح شد؛ از شوراهای اسلامی، مجلس و ریاستجمهوری؛ تا جایی که فکر کردیم دیگر همه چیز تمام شده است. سر 10سال فتنه 88 اتفاق افتاد و امتحان پایان دوران «آزمایش به خوشی» بود. در این سه دهه با آزمایشهایی که پس دادیم، ولایتپذیری خود را برای تاسیس یک امت ذیل ولایت فقیه در داخل کشور تمام کردیم.
از آن به بعد ما وارد مقطع جهان اسلام میشویم. از سال 89 با بیداری اسلامی وارد مقطع جهان اسلام شدیم و آن آزمایش را پس دادیم و 40 سال انقلاب کامل شد؛ 30سال در داخل و 10سال برای مقطع جهان اسلام. از زمانی که وارد بیداری اسلامی و مقطع جهان اسلام شدیم، به همین اندازه فتنهها در ابعاد بزرگتر خودش را نشان میدهد. سالها پیش داستان 7 تیر را داشتیم که همین تحول و وحدت را در داخل ایجاد کرد و مشابه آن تشییع مرحوم حاجقاسم و ابومهدی را داریم که در سطح وسیعتری بین ما و عراق و بقیه جهان اسلام وحدت ایجاد میکند، آن هم درست زمانی که احساس میکردیم همه دارند سست میشوند. آنجا منافقین را داشتیم و اینجا داعش را داریم. این ماجرا همینطور تکرار میشود. به هر حال ما داریم وارد دوره جدیدی میشویم. دوره دوم ما دورهای است که این امت، امت بودن خودش را ذیل امام اثبات کرده و دارد تبدیل به امام میشود، بنابراین همه باید تکتک و در کلیت به شکل امت، برای این مقطع جدید آماده باشیم.