روایت میدانی خبرنگار «فرهیختگان» از حضور رئیس قوه‌قضائیه در مراسم چهلم شهید سلیمانی
همه جای شهر عکس حاج‌قاسم بود. پشت ماشین‌ها، روی دیوار‌ها، پشت شیشه‌مغازه‌ها، روی بیلبوردها، تازگی هم نصب نشده بودن‌ها، از همان روز شهادت تا همین امروز بودند و فقط تجدید می‌‌شدند.
  • ۱۳۹۸-۱۱-۲۹ - ۱۴:۴۸
  • 10
روایت میدانی خبرنگار «فرهیختگان» از حضور رئیس قوه‌قضائیه در مراسم چهلم شهید سلیمانی
امید به عدالت در دیار حاج‌قاسم
امید به عدالت در دیار حاج‌قاسم

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، ابوالقاسم رحمانی، دبیرگروه جامعه طی گزارشی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت:

تهران:گزارش روز یکشنبه مانده بود، با هر مشقتی دم‌دمای صبح   هشت‌هزار کلمه‌ای را آماده کردم و فرستادم و سریع وسایل را جمع کردم و با ترس از خواب‌ ماندن و به پرواز نرسیدن چشم بستم. ساعت گوشی را هم هر یک ربع یکبار تنظیم کرده بودم؛ پنج، پنج‌و‌ربع، پنج‌و‌نیم. به هرحال تحمل سختی از خواب زدن و پرواز هفت‌وربع صبح یک طرف، حاشیه‌نشین بودن و دوساعت فاصله تا مهرآباد هم یک طرف. خلاصه یکی از رفقا را هماهنگ کردم و با هم راهی فرودگاه شدیم، اصلا نفهمیدم کی خوابیدم و کی بیدار شدم یا شاید اصلا نخوابیدم، هرچه بود در مسیر دو کاسه حلیم خریدیم و وارد ترمینال یک مهرآباد شدیم. در صف کارت پرواز دنبال یک نفر آشنا می‌گشتم، نبود که نبود اما خب چهره‌ها هم خیلی عادی و غریبه نبودند، تا همان لحظه فکر می‌کردم با هواپیمای آقای رئیسی عازم کرمانیم اما خب وقتی همه‌چیز عادی و مثل بقیه بود خیلی زود فهمیدم ما یک روز زودتر عازم کرمان هستیم. به هر طریق کارت پرواز را گرفتم و هنوز درگیر چهره‌ها بودم، حمید (رفیقم) هم داخل نمازخانه منتظر من بود تا برسم و حلیم‌ها را بخوریم، کیف هم که حسابی سنگین بود و همان اول صبحی قبل از پرواز و تمام اتفاقات حسابی خسته‌ام کرده بود. نماز خواندیم، صبحانه را خوردم و از گیت رد شدم. جلوتری‌ها راحت‌تر از ما از گیت گذشتند، دوزاری‌ام افتاد که شاید آقای رئیسی با ما نیست اما خب این رفقا یک نسبتی با او دارند. نمی‌شود که ما همه‌جوره تفتیش شویم اما آنها با یک چاق‌سلامتی از گیت بگذرند. هرچه بود سوار طیاره شدیم و عازم کرمان. ترس از پرواز و نبود همراه آشنا و صندلی کناری خالی حسابی روی مخم بود اما خب خدا پدر و مادر هندزفری را بیامرزد که تا شد صدایش را بلند کردم و با موزیک تا کرمان را گذراندم، به جز لحظه آخر نشستن هواپیما که بماند چطور نشستنی بود و ترس تمام سرنشین‌هارا فراگرفت . به این وضعیت زمزمه‌های قبل پرواز را هم اضافه کنید. نفر جلویی که با دوستش عازم کرمان بود یکی‌درمیان نمک می‌ریخت. انگار کمدین خندوانه بود و حسابی به رای همه سرنشینان احتیاج داشت. هی به دوستش، با صدای بلندی که ما هم بشنویم می‌گفت، حالا گیرم به سلامت هواپیما بپره، گیرم دچار نقص فنی نشه، گیرم تو مسیر باشه و اتفاقی  چرخاش باز نشه چی؟ یا اصلا بشینه از باند خارج نمیشه؟ همین‌طوری مزه می‌پراند و روی اعصاب همه رژه می‌رفت تا اینکه سوار هواپیما شدیم و خداروشکر صندلی‌اش در هواپیما با من فاصله زیادی داشت و مجبور به شنیدن طنز بی‌نمکش نبودم. البته اول سفر با صدای بلند گفت برای سلامتی راننده صلوات که نمی‌دانم کی و چه‌جور صدایش را همان ابتدای جمله خفه کرد و خیال‌مان راحت شد. در هواپیما نشستیم و حالا در کرمان من کسی را نمی‌شناختم، تا پیاده شدم با یکی از رفقای تهران تماس گرفتم و او هم شماره عکاسی را به من داد. گفت با او هماهنگ شوم. برحسب تجربه قبل از تماس گرفتن چشم چرخاندم تا عکاس را پیدا کنم. بالاخره کیف دوربین و لنز و این داستان‌ها عکاس‌بودن را داد می‌زد و جست‌وجوی من هم بی‌فایده نبود. خیلی زود رفیق عکاس‌مان را هم پیدا کردم و با هم همسفر شدیم. تجربه این همراهی‌ها با مسئولان قوه را بیشتر از من داشت. همه مسافران را هم می‌شناخت و رمز آن عجیب بودن برخی مسافران را هم برای من باز کرد، گویا اعضای تیم حفاظت آقای رئیسی بودند و یک روز زودتر از ایشان به کرمان آمدند تا شرایط را مهیا کنند، بچه‌های خاکی و بامعرفتی هم بودند، این را بعد‌تر در طول سفر بیشتر فهمیدم.

کرمان: جلوی فرودگاه چند تا از این ون‌های هایس‌تویوتا پارک بودند. از اینهایی که وقتی سوارش می‌شوی حس خفن‌بودن به آدم دست می‌دهد. نشستیم و عازم محل اقامت‌مان شدیم. محله مشتاقیه کرمان (از آن مناطق قدیمی و البته حالا حاشیه‌ای و فقیرنشین کرمان) میهمانسرای دانشگاه فرهنگیان. خیلی هم با فرودگاه فاصله داشت، این را وقتی چرت کوتاهی زدم و حالم سرجا آمد، فهمیدم. پیاده شدیم، در همان چند قدمی که برای وارد میهمانسرا شدن برداشتیم، نق‌و‌نوق دانشجومعلمان دانشگاه فرهنگیان را می‌شنیدم. برای من که پیگیر وضعیت‌شان بودم این صداها و دیالوگ‌ها تکراری و البته ناراحت‌کننده بود. بندگان خدا سال‌ها درس می‌خوانند، نه حقوق دندانگیری، نه آینده تضمین‌شده‌ای و سرآخر دولت فخیمه با خرید خدمتی‌ها در مدارس جای آنها را پر می‌کند. بگذریم، مسئول پذیرش میهمانسرا کلید اتاق 308 را تحویل‌مان داد. از اتاق و محیط خوب میهمانسرا خیلی نمی‌نویسم، اما همین که به گفته یکی از قدیمی‌ترهای جمع آقای رئیسی هتل و... را برای صرفه‌جویی در بیت‌المال و... کنسل کرده و همه افرادی که در سفر هستند در چنین جاهایی اقامت دارند، خودش نکته مثبتی بود. خواب خواستنی‌ترین و بهترین انتخابی بود که داشتیم. البته قصد زیارت مزار حاج‌قاسم از هر خواستنی‌ای خواستنی‌تر بود، اما به قول رفیق عکاس، بخوابیم که با انرژی و سرحال بریم زیارت. (او خوابید اما من سری به دادگاه کیفری یک کرمان زدم برای کمی پرس‌و‌جو که در ادامه می‌نویسم چه گذشت) ناهار را خوردیم، خوابیدیم و حالا که آقای رئیسی فردا عازم کرمان بود و ما به قول معروف آف بودیم، وقت زیارت و کرمان‌گردی بود. حول و حوش ساعت چهار از میهمانسرا زدیم بیرون، من و جوفار (همین رفیق عکاس‌مون) چند قدمی رفتیم، از چند نفری پرسیدیم، از آدرس گلزار شهدا تا خونه حاج‌قاسم و بازار و... از نظر کرمونی‌ها هم از همه جای کرمان به هرجای دیگه 10 دقیقه راه بود. یعنی از این سر شهر تا اون سر شهر هم که می‌پرسیدی، می‌گفتند 10دقیقه راهه. واقعا هم همین‌طور بود. چند دقیقه منتظر تاکسی بودیم برای رفتن به گلزار شهدا و مزار حاج‌قاسم اما خب خبری نشد و بهتر که نشد، آژانس گیر آوردیم و سوار شدیم و کلی راه رفت و آخر سر هم شش‌هزار تومن از ما گرفت، گفتم چیه این تهران ما که تا می‌شینی و پیاده می‌شی 20-30 تومن ازت طلب می‌کنن.

مزار و خانه حاج‌قاسم: همه جای شهر عکس حاج‌قاسم بود. پشت ماشین‌ها، روی دیوار‌ها، پشت شیشه‌مغازه‌ها، روی بیلبوردها، تازگی هم نصب نشده بودن‌ها، از همان روز شهادت تا همین امروز بودند و فقط تجدید می‌‌شدند. البته این فضای انتخاباتی پارازیت‌هایی وسط تصاویر حاج‌قاسم می‌انداخت. رای ما فلان و رای ما بهمان. همین‌ها را از شیشه ماشین تماشا می‌کردم که یک‌دفعه نطق راننده هم باز شد. اینها همشون یکی هستن، هیچ‌کدوم برای این شهر کار نمی‌کنن، سال‌هاست نماینده ما هستند، هرچی خواستیم انجام ندادن. به هیچ‌کدوم‌شون رای نمیدم. حاج‌قاسم ولی حسابش از اینها جدا بود، نظامی بود و ما توقعی نداشتیم، ولی هرچی می‌گفتیم و می‌خواستیم انجام می‌داد. من عشق می‌کنم مسافر می‌برم سرمزارش. اینها که تبلیغ می‌کنند یک‌درصد هم شبیه حاج‌قاسم نیستند.  جالب بود. حرفای راننده آژانس و تفاوت نگاهش به حاج‌قاسم و نماینده‌های شهرش. اینجا همه حاج‌قاسم را دوست دارند. از این راننده آژانس که می‌گفت هشتش گرو نهش است تا صاحب باغ‌پسته‌ای که با لندکروزش به زیارت حاج‌قاسم آمده بود. به مزار رسیده بودیم. راننده خیلی به ما حال داد. با شناختی که داشت با ماشین تا بالای مزار حاج‌قاسم رفت و ما پیاده شدیم. حس و حال عجیبی بود، مردم از همه‌جا آمده بودند، فردا چهلم حاج‌قاسم در کرمان بود و همه این طرف و آن طرف می‌دویدند تا به رسم همیشگی دقیقه نود‌بودن شرایط را فراهم کنند. یکی داد می‌زد رنگی نشوید، یکی می‌گفت آنجا جوشکاری می‌کنند مراقب باشید نسوزید، یکی هم که نوجوان بسیجی ۱۷ – 1۶ساله‌ای بود که یکی‌یکی زائران را راهی مزار حاج‌قاسم می‌کرد. عادت به کلیشه نوشتن ندارم اما بی‌نظیر بود، حس و حال زیارت مزار سرداری که دنیا می‌شناسدش. سادگی مزار، آرامش کنار همرزمان و بوی اسفندی که در فضا پیچیده بود. پر دست آن نوجوان هم که شبیه پر خادمان حرم امام‌رضا(ع) (وقتی لحظه‌ای چشمت را می‌بندی روی صورتت می‌خورد) مدام به سر و گوش ما می‌خورد. علی‌رغم میل باطنی مجبور شدیم با همه سختی از مزار جدا شویم و چند عکسی بگیریم. قدم‌زنان به پایین گلزار آمدیم و چشم‌مان به ایستگاه‌صلواتی بچه‌های فاطمیون خورد. مدافعان حرم افغانستانی که حالا در نزدیک مزار فرمانده بزرگ‌‌شان درحال پذیرایی از زائرانش بودند؛ چای و کیک و خرما. چای خوردیم و از جلوی مزار خانوادگی و لاکچری فلان خاندان و فلان جناب دکتر گذشتیم و در سر با سادگی مزار حاج‌قاسم عشق می‌کردیم. یک تاکسی بوق زد و ما هم که اولین سفرمان به کرمان بود و حالا قصد دیدن خانه و زینبیه حاج‌قاسم را داشتیم از راننده پرسیدیم که آدرس آنجا کجاست و ما را می‌برد یا نه. گفت خونه حاج‌قاسم خیابون رجائیه (خورشید سابق) کوچه ششم. سوار شدیم و رفتیم و باز هم همان کرایه‌های کم و عجیب. در مسیر از راننده درباره مراسم تشییع پرسیدم. در تعداد جمعیت حاضر در مراسم حسابی اغراق کرد اما خب همه از سر عشق و ارادت بود. از کشته‌شدگان آن روز پرسیدم و گفت که من و خانم و بچه‌ام تا نزدیکی خیابان آزادی و در یکی از فرعی‌ها آمدیم. جمعیت بی‌نهایت زیاد بود. همه دوست داشتند خودشان را به پیکر برسانند و همین فشردگی جمعیت را بالا برد. این فشردگی و فشل بودن مدیریت مراسم و شیطنت چند جوان و ترقه در کردن و ترس مردم از این مساله که نکند بمبی ترکیده یا چیزی شده باعث شکسته شدن داربست‌ها و روی هم افتادن مردم شد. این اتفاق همان و کشته‌شدن آن همه آدم هم همان. چون من در خط پادگان صفر پنج کار می‌کنم خیلی از سربازان و مسئولان پادگان را می‌شناسم، یک روحانی 24،23 ساله‌ای بود که امام‌جماعت سربازان بود، پسرگلی بود. متاسفانه او هم در این فاجعه کشته شد. واقعا دلم سوخت.

روز عجیبی بود، شیرینی میزبانی از حاج‌قاسم برای همه ما تلخ شد. به مقصد نزدیک شده بودیم. تصاویر حاج‌قاسم، کتیبه‌ها و گل‌ها و... بیش از سایر مناطق شهر در کوچه و خیابان بود. نبش کوچه ششم، داربست و تصاویر بزرگ از حاج‌قاسم و چند جوانی که ایستاده بودند. ابتدا از کوچه‌پشتی قصد ورود به بیت‌الزهرا (زینبیه حاج‌قاسم) را داشتیم اما بسته بود، از در جلویی وارد شدیم. همان زیلوهای بیت رهبری روی زمین پهن بود. تصاویر حاج‌قاسم و همرزمانش روی دیوار‌ها نصب بود؛ هم همرزمان زمان جنگ و هم مدافعان حرم. تمثال بزرگ حاج‌قاسم جوری دلبری می‌کرد که انگار خودش به استقبال ما آمده بود. آنقدر بی‌‌توجه به همه‌جا بودیم که صدای پیرمردی را که چای صلواتی می‌داد نشنیدیم. چندباری صدا زد بالاخره متوجه شدیم. چای، خرما و کلمپه (شیرینی مخصوص کرمانی‌ها) اینها را خوردیم و وارد زینبیه شدیم. افکار مختلف و متعددی از سر می‌گذشت. اما خب همه‌چیز آنقدر سریع و ماورایی بود که نمی‌شد فهمید. چنین شهرتی، چنین محبتی از سوی مردم، مگر همین‌طوری نصیب هرکسی می‌شود جز یک سرباز وطن؟ آنقدر برنامه‌ها فشرده و وقت ما کم بود که مجبور بودیم این مأمن آرامش را زودتر ترک کنیم. پیاده گشتی در شهر زدیم و از بازار و حمام گنجعلی‌خان دیدن کردیم و سرآخر هم با چند گرم زیره از قید قیمت‌های فضایی پته و مس و پسته و... گذشتیم و به میهمانسرا برگشتیم.

ورود رئیس قوه‌قضائیه به کرمان: صفحه روزنامه و محدودیت‌هایش امکان بیش از این نوشتن از جزئیات را نمی‌دهد و من از روز اول سفر کرمان عبور می‌کنم. قرار ما پنج صبح روز یکشنبه، بعد از صرف صبحانه جلوی میهمانسرا و دوباره سوارشدن همان ون‌ سفید‌های تویوتا بود که حالا نصف بیشتر ظرفیتش را کیف و ادوات فیلمبرداری و... پر کرده بود. زمزمه مسافران این بود که خیلی به کنداکتورها و برنامه‌هایی که می‌دهند، توجه نکنید. حاج‌آقا با تاخیر می‌رسد، گفتند هفت‌وخرده‌ای ولی به نظر ما که بعد از هشت می‌رسد. زمزمه‌های دیگری هم حول هواپیمای اختصاصی و لاکچری و اینجور چیزها بود که نمونه‌اش را در سفرهای رئیس‌جمهور دیده بودیم. لابه‌لای همین نقل‌کردن‌ها و شنیدن‌ها و ادعای وصل بودن‌های بعضی از همسفران به فرودگاه رسیدیم. دوباره تفتیش و گشتن‌ها شروع شد. وارد پاویون فرودگاه شدیم. روی دیوار تصاویری از جذابیت‌های استان بود؛ از مناطق گردشگری، لابه‌لای آنها هم مثل روکش مبل‌ها پته (نوعی بافتنی نفیس کرمانی شبیه ترمه و... ) آویزان بود. یکی‌یکی مسئولان استانی می‌رسیدند. امام‌جمعه شهر، استاندار، مدیرکل فلان استان و... . آن‌طرف هم تیم تشریفات درحال آماده‌سازی مقدمات استقبال بود. یکی تلفنی نمی‌دانم به کی می‌گفت فرزند شهید چه شد؟  متنش آماده ‌است؟ یکی هم به ما که روی صندلی‌ها نشسته بودیم می‌گفت ردیف عقب بنشینید اینجا جای مسئولان استانی است و... . هنوز هوا گرگ و میش بود و نماز را خواندیم و دودل بودیم که به حرف به‌اصطلاح باتجربه‌ها اعتماد کنیم و تا هفت و هشت چرتی در نمازخانه فرودگاه بزنیم یا نه ممکن است هواپیما به‌موقع بنشیند و برنامه قبلی واقعی باشد. کمی این طرف و آن طرف رفتیم و خیلی از نیروهای حفاظت دور نشدیم که دوباره نیازی به تفتیش و گذشتن از ایکس‌ری باشد. کم‌کم به تایم اعلام‌شده از طرف تیم تشریفات رسیدیم و برخلاف ادعای همان رفقای به‌اصطلاح باتجربه با تاخیر اندکی هواپیمای آقای رئیسی به زمین نشست. خبری از هواپیمای اختصاصی و لاکچری و این چیزها هم نبود. سروصدایی که موتورش می‌داد و چهره هواپیما می‌گفت همان طیاره‌ای که ما سوار شدیم بهتر از اینی بود که رئیس قوه را با آن آورده بودند. خلاصه مراسم استقبال آغاز شد و صحنه‌هایی که بین مسئولان استانی رقم می‌خورد، حسابی خنده‌دار بود. صف جلوی هواپیما که صف استقبال بود شبیه صف نانوایی شده بود. همه می‌خواستند جلوتر بایستند و زودتر خوشامدگویی کنند. اگر برخی سن بالاتری نداشتند و مسئولیت بیشتری، حتما سر کجای صف ایستادن دعوای جالبی می‌شد! ما هم که با تکه‌کاغذ یادداشت و خودکارمان کمی دورتر از بقیه ایستادیم و نظاره‌گر خروج آقای رئیسی از هواپیما بودیم. آقای رئیسی از هواپیما پایین آمدند و همان پایین پله‌های ایرباس معراج بعد از استقبال فرزند شهید بادپا و متنی که او برای استقبال از رئیس دستگاه قضا خواند، چند‌دقیقه‌ای در ارتباط با شهادت حاج‌قاسم و پیگیری‌های قضایی این ماجرا از طرف قوه قضائیه و برنامه‌های سفر کرمان صحبت کرد و بعد هم بلافاصله بدون اینکه نشست خبری در فرودگاه داشته باشد و سری به آن پاویون خوش‌نقش و لاکچری بزند، راهی مزار حاج‌قاسم سلیمانی شد.

بخشی از سخنان حجت‌الاسلام رئیسی در فرودگاه کرمان

 به برکت شرکت در مراسم اربعین شهید سرافراز سردار سلیمانی، دیدار و نشستی با همکاران قضایی خود و سازمان‌های وابسته به قوه‌قضائیه خواهیم داشت و با مسائل و مشکلات همکاران در استان کرمان بیشتر آشنا خواهیم شد تا در راستای سفرهای استانی با جمع همکاران ستادی قوه قضائیه بتوانیم نسبت به رفع مشکلات استان کرمان به برکت این حضور که به مناسبت شهادت شهید سلیمانی است، اقداماتی داشته باشیم. مسئولان قضایی در جمهوری اسلامی و عزیزانی که در عراق با آنها تماس داشتیم، درحال پیگیری پرونده شهادت حاج‌‌قاسم سلیمانی هستند؛ پرونده‌ای در دادسرای تهران تشکیل و قضاتی مامور شدند که کار را با همکاری معاونت بین‌الملل قوه قضائیه و وزارت امور خارجه در کشور دنبال کنند و این کار با همکاری مسئولان عالی قضایی در عراق دنبال خواهد شد. ما کار را مجدانه دنبال می‌کنیم و یقین داریم به پاکی و طهارت خون شهید سلیمانی، تردید نداریم به برکت خون بزرگی که به خون مطهر ابا‌عبدالله الحسین(ع) متصل شده، انتقام خون ایشان گرفته خواهد شد.

حضور رئیسی در جمع قضات و کارکنان دادگستری: رئیس دستگاه قضا بعد از زیارت مزار شهید حاج‌قاسم سلیمانی در گلزار شهدای کرمان راهی نشست قضات و کارکنان دادگستری استان کرمان در ساختمان برق این شهرستان شد. ما هم که زودتر از ایشان به محل نشست رسیده بودیم و درحال انجام مقدمات بودیم. سالن پر بود از کارکنان و قضات و سردفتران و کارکنان شوراهای حل‌اختلاف استان کرمان. کیپ تا کیپ جمعیت نشسته بود، همه منتظر بودند تا اینکه آقای رئیسی وارد سالن نشست شد. دقایق ابتدایی نشست با سخنرانی و درددل‌های مسئولان قضایی استان سپری شد. ابتدا موحد رئیس کل دادگستری استان کرمان، بعد روحانی رئیس دادگاه کیفری یک کرمان و سپس آبیار مدیرکل سازمان بازرسی این استان به اعلام نظرات و بیان مطالبات خود از رئیس دستگاه قضایی پرداختند. بعد از این مساله کلیپی از مطالبات مردمی از پروسه‌های قضایی استان و مطالبات مردم از مسئولان قضایی کرمان پخش شد؛ کلیپی بدون روتوش و واقعی که آنچه در آن بیان شد تقریبا همان چیزی بود که من روز قبل و در سرکشی از دادگاه کیفری استان با آن مواجه شده بودم. همه از بی‌عدالتی‌ها و برخورد قضات و رابطه‌بازی‌ها و... نالان بودند. پیرزنی می‌گفت آدرس آقای رئیسی را به من بدهید تا من به ایشان بگویم در دادگاه کرمان از بی‌سوادی من سوءاستفاده شده است و علیه من پرونده‌سازی کردند. ما بدبخت و بیچاره‌ایم، صدایمان به جایی نمی‌رسد. یکی‌دیگر می‌گفت من به اسم و آدرس و با سند به شما نشان می‌دهم اینجا فقط هوای کسانی را دارند که پول و ثروت دارند، ما بدبخت و بیچاره‌ها صدایی نداریم و... . اینها بخشی از مطالبات مردم بود و من کمتر کسی را دیدم که از رویه‌های قضایی در این استان رضایت داشته باشد. اما آن چیزی که بیش از همه در ذوق می‌زد و اذیت‌کننده بود، خنده‌های حضار در سالن بود. همان قضات و کارکنان دستگاه قضا در استان کرمان. همان‌هایی که وقتی مردم افعال و رفتارشان را نقد می‌کردند و از آنها می‌نالیدند با دست یکدیگر را نشان می‌دادند و می‌گفتند با توئه، با فلانیه و با بهمانی، به جای اینکه تاسف بخورند. اینجا شاید جایی بود که می‌شد فهمید انتظار تغییرات در این دستگاه انتظار دور و ایجاد تغییرات در این رویه‌ها کار سختی بود که مردم امید داشتند آقای رئیسی از پس آن برخواهد آمد.

بخشی از سخنان حجت‌الاسلام رئیسی در جمع قضات و کارکنان دادگستری کرمان

 حقیقتا نوکری و کار برای مردم، بزرگ‌ترین سند افتخار برای ما و شماست. هر کاری بتوانیم باید انجام دهیم تا از کار مردم گره باز کرده و مشکلات‌شان را برطرف کنیم و مردم احساس اجرای عدالت کرده و حس کنند گره کارشان باز شده است. مردم مورد‌ظلم قرار گرفته در هر گوشه و کنار باید احساس کنند حق‌شان گرفته و به آنها پس داده می‌شود. اصل این است که هر پرونده‌ای که بشود، باید با صلح و سازش حل کرد؛ این یک اصل قرآنی و روایی در نظام قضایی اسلام است. به قاچاقچیان موادمخدر، مرتکبان جرائم خشن و سازمان‌یافته به هیچ عنوان نباید اجازه عرض‌اندام داد. بنای ما برخورد با کسانی است که امنیت را مخدوش می‌کنند. با افراد متجاسر نسبت به قانون و کسانی که برای منافع شخصی‌شان امنیت منطقه را به خطر می‌اندازند، برخورد عبرت‌آموز می‌شود. دقت قضات در صدور قرارهای تامین درمورد کسانی که طبق قانون می‌توانند کارشان به زندان کشیده نشود، مورد تاکید ماست و قضات تلاش کنند اگر راهی نبود، اقدام به صدور مجازات حبس کنند. سارق مسلح سابقه‌دار حرفه‌ای و قاچاقچی مواد‌مخدر و ناامن‌کننده جامعه جایگاه‌شان زندان است. می‌توان با ایجاد عدالت در تقسیم ظرفیت‌ها بسیاری از این موارد را مرتفع کرد و بسیاری از ناهنجاری‌ها و آسیب‌های اجتماعی از همین قبیل است که باید اینها را در جلسات تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری دنبال کرد تا این شرایط مردم را رنج ندهد؛ زیرا این موارد برای جامعه ما رنج‌آور است. جامعه ما جامعه آمر به معروف و ناهی از منکر است. در فضای اداری و سازمانی استان و کشور اگر با نگاه خیرخواهی متوجه شدید در سازمانی کاستی وجود دارد، با این نگاه آن را پیگیری کنید. امروز نظارت همگانی، امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر در جامعه به‌عنوان یکی از پشتوانه‌های مهم اجرای عدالت و قانون در کشور است و این را باید به‌عنوان یک نعمت و موهبت تلقی کرد. مردم ناظران ما هستند و اگر مواردی از کاستی وجود دارد آن را تذکر می‌دهند که این به‌عنوان یکی از موهبت‌های الهی است و بسیار متفاوت از آن است که بگوییم چرا فلانی به ما تذکر داد یا چرا فلانی کاستی را گوشزد کرد. سوال این است که برخورد با افرادی که در یک سازمان مرتکب تخلف شدند را باید تقویت دستگاه دانست یا تضعیف دستگاه؟ ما باور داریم اگر جرمی ثابت و مجرم کیفر شد، اعلام اینکه در یک مجموعه هزار نفری دونفر دچار تخلف شدند، تضعیف دستگاه نیست و معلوم می‌شود این دستگاه هم خودش را می‌بیند و هم بیرون را و مراقب است خود دچار آسیب نشود. حتما نیاز نیست اعلام تخلفات با ذکر مشخصات باشد. براساس قانون باید حکم برخی موارد مانند فساد اقتصادی علنی شود؛ اما مواردی هم هست که قانون اعلام آنها را با جزئیات حکم نمی‌کند. نقش بازرسی نسبت به پیشگیری از وقوع جرم در دستگاه‌های اداری و تعامل با مدیران و همکاران اداری بسیار مهم است. کار دستگاه‌های بازرسی همیشه نظارت است؛ چه تخلف باشد و چه تخلف نباشد؛ یعنی منتظر تخلف نباید بود و همواره باید به مجموعه‌ها نظارت کند. اگر حقی را می‌توان امروز داد، نباید آن را به فردا موکول کنیم؛ اگر بعد از گذشت زمان حقی داده شود، طرف احساس می‌کند در موقع خود این حق داده نشده و مجموعه وظیفه خود را به درستی انجام نداده است. به ارباب‌رجوع نمی‌توان گفت ما نیروی انسانی و تجهیزات کافی نداریم. زمانی که افراد مراجعه می‌کنند امیدشان این است که کارشان درست و به‌موقع و عادلانه انجام شود. تلاش کنید با مردم رفتارتان کاملا مهربانانه باشد و نکته دوم اینکه از موضع قانون، مقتدر حرکت کنید؛ به نحوی که مجرمان احساس خطر کنند و مفسدان احساس امنیت نکنند و از آن طرف نیز مظلومان احساس امنیت و آرامش داشته و حس کنند دادگستری پناهگاهی برای آنهاست. آن کسی که با زبان محلی به مجموعه شما می‌آید و خیلی سواد و زبان حقوقی ندارد، انتظارش از قلم شما، قلم امیرالمومنین(ع) است.

 

جلسه شورای عالی قضایی استان کرمان اواخر نشست قضات و کارکنان دادگستری بود که دوباره صدای یکی از مسئولان تشریفات و روابط‌عمومی قوه قضائیه شنیده شد. همه باید آماده شویم که برویم جلسه شورای‌عالی قضایی. دوباره ون سفید، دوباره تنگی‌جا لابه‌لای ادوات فیلمبرداری. به هر شکل راهی ساختمان دادگستری کل استان شدیم و این‌بار کمی ساده‌تر تفتیش و بدون همراه داشتن گوشی تلفن‌همراه وارد اتاق جلسه شدیم. چند دقیقه‌ای را منتظر ماندیم تا اینکه دوباره آقای رئیسی سر‌وقت به جلسه رسیدند. جلسه کاملا تخصصی بود و نیازی هم به حضور ما نبود. از آنجا بیرون آمدیم و در مسجد دادگستری نمازظهر را خواندیم و چند‌دقیقه‌ای استراحت کردیم.

 

خانه و زینبیه حاج‌قاسم (بیت‌الزهرا(س)):  بعد از جلسه شورای عالی قضایی منتظر ناهار بودیم که گفتند حاج آقای رئیسی بعد از جلسه به خانه حاج‌قاسم در همان خیابان شهید رجایی نبش کوچه ششم می‌روند. دوباره همان سیکل تکراری سوار ون‌شدن‌ها و این‌بار جلوی خانه حاج‌قاسم همه پیاده شدیم و منتظر ماندیم تا آقای رئیسی برسد. زینبیه زیرخانه حاج‌قاسم حسابی شلوغ شده بود. هم مراسمی برای چهلم این شهید بزرگوار تدارک دیده شده و هم همه مهیای میزبانی از رئیس دستگاه قضا بودند. کمی که گذشت، رئیس قوه قضائیه از راه رسید و ابتدا به دیدار خانواده شهید حاج‌قاسم سلیمانی رفت و با همسر و فرزندان این شهید بزرگوار ملاقاتی داشت و گپ‌و‌گفت کوتاهی صورت گرفت.

قبل از پایان دیدار و ملاقات آقای رئیسی با خانواده شهید سلیمانی، من به بیت‌الزهرا (زینبیه حاج‌قاسم) آمدم. گفته بودند چند نفر از خانواده‌های جانباختگان مراسم تشییع حاج‌قاسم هم اینجا هستند و آمدند تا با رئیس قوه قضائیه گفت‌وگویی داشته باشند و مطالبات‌شان را مطرح کنند. آنها را پیدا کردم. چند نفری بودند که در نقاط مختلف نشسته بودند و عکس‌هایی هم در دست داشتند. عکس عزیزان‌شان که در مراسم تشییع حاج‌قاسم در کرمان و در یک حادثه ناگوار جان‌شان را از دست دادند. با یکی، دو نفر از این افراد گفت‌وگو کردم. مطالباتی داشتند که اصلا این مطالبات حول یک محور بود و آن اینکه اعضای خانواده‌شان را شهید اعلام کنند. در لابه‌لای همین گفت‌وگو بود که همه از جا بلند شدند و متوجه شدم آقای رئیسی وارد بیت‌الزهرا شدند. خیلی سریع بعد از زیارت شهدای گمنامی که در این محل دفن بودند، به میان این خانواده‌های جانباختگان مراسم تشییع آمدند و ضمن عرض‌تسلیت و همدردی به خواسته‌های آنها هم گوش کردند. بعد از پایان این دلجویی و همچنین بعد از سخنان حاج‌حسین سلیمانی برادر شهید حاج‌قاسم سلیمانی دو نفر به نمایندگی از خانواده‌های جانباختگان پشت‌تریبون قرار گرفتند و متنی را خواندند و اصل مطالبه‌شان را که همین شهید قلمداد شدن عزیزان‌شان بود با رئیس دستگاه قضا در میان گذاشتند. سخنان طولانی شده بود و آقای رئیسی هم وقت زیادی برای صحبت نداشتند، با این وجود پشت تریبون قرار گرفتند و سخنانی در ارتباط با این اتفاقات داشتند.

بخشی از سخنان حجت‌الاسلام رئیسی در دیدار با خانواده شهید سلیمانی

خداوند به پیغمبر می‌گوید ‌ای پیغمبر نام تو را ما بلند و پرآوازه کردیم. شهید سلیمانی را که در مکتب انبیا درس خوانده است، خداوند بلندآوازه کرده است که این بلند‌آوازگی لحظه‌ای و مقطعی نیست. خداوند ان‌شاءالله روح شهید سلیمانی را شاد و از ما راضی کند تا بتوانیم وظایف‌مان را نسبت به راه ایشان انجام دهیم و روزبه‌روز جلوه آثار و برکات خون مطهر ایشان را بیشتر کند که تردیدی نداشته باشید، ماندگار خواهد بود. در زمان شهادت آقای بهشتی همه ما نگران بودیم و بسیار غصه خوردیم؛ ولی بعدا فکر کردیم هیچ خونی مثل خون شهید بهشتی نمی‌توانست مسائل آن روز را حل کند. ما آن روز گرفتار جریان نفاق و بنی‌صدر بودیم و خون ایشان این مسائل را حل کرد، بنابراین خون شهید سلیمانی نیز مانند حیاتش در بسیاری از مسائل در کشور توانست موثر باشد و بعد از این هم قطعا آثار بسیاری دارد.

بخشی از سخنان حجت‌الاسلام رئیسی در دیدار با خانواده جانباختگان مراسم تشییع حاج‌قاسم

برای شما خانواده معزز این افتخاری است که کسان و عزیزان دل شما در جایی با تصمیم و اراده گام نهادند که جان‌دادن در سنگر دفاع از دین و ارزش‌های الهی و تجلیل از شعائر بود. آنها تا آخرین لحظه که در این سنگر حضور داشتند، اهل وظیفه‌شناسی و اهل دلدادگی به خداوند متعال بودند. یقین بدانید براساس آنچه در روایات و لسان ائمه‌معصومین(ع) داریم، ایشان انسان‌های برگزیده‌ای بودند که خداوند متعال با آن عزیز، حاج‌قاسم سلیمانی و همه آنها را با ارباب‌شان حضرت اباعبدالله(ع) محشور خواهد کرد. در ارتباط با دغدغه بازماندگان که عزیزان‌شان شهید محسوب شوند؛ حتما خواست شما را پیگیری خواهم کرد. بعد از قضیه کرمان با رئیس کل دادگستری تماس گرفته و تاکید کردم از طرف بنده به تک‌تک خانواده‌ها سلام برسانید و آنچه لازم است پیگیری کنید. قبل از اینکه در اینجا حضور یابم، خواست شما را دنبال کردم و بعد از سفر نیز حتما پیگیری می‌کنم و از استاندار خواستم این موضوع را از طریق دولت دنبال کند.

 

مصلای کرمان:  بعد از دیدار با خانواده حاج‌قاسم و حضور در زینبیه و... . دوباره سوار ون شدیم و به دادگستری کل استان برگشتیم. ساعت از سه بعدازظهر گذشته بود و آمده بودیم که ناهار بخوریم. در نمازخانه دادگستری غذای معمولی و تکراری این دو روز را خوردیم و سریع آماده حرکت به سمت مصلی شدیم. فاصله خیلی زیاد نبود اما راننده مسیر پرترافیکی را انتخاب کرده بود. می‌گفتند حفاظت مصلی با نهاد امنیتی دیگری است که سختگیری‌های خاص خودش را دارد و اگر دیر برسیم خیلی سخت‌تر امکان ورود به مصلی را داریم. به هر شکل حدود نیم‌ساعت تا 40 دقیقه بعد به مصلی رسیدیم و از در پشتی وارد شدیم. راستش برای من که قصد حاشیه‌نویسی داشتم خیلی نشستن در مصلی مهم نبود. مصلی هم مملو از جمعیت بود و همه برای مراسم چهلم حاج‌قاسم آمده بودند. بیرون و در محوطه مصلی هم فرش پهن کرده بودند و عده‌ای هم آنجا نشسته بودند. از مصلی خارج شدم، صدای امام‌جمعه کرمان می‌آمد که درحال خواندن وصیتنامه حاج‌قاسم بود. وصیتنامه را مو به مو گوش می‌کردم، انگار نه انگار چند شب پیش در همین تهران و بعد هم به کرات در فضای مجازی جزئیاتش را دیده و خوانده بودم، اما باز هم برایم جذاب بود. درگیر کلمات و جملات وصیتنامه بودم و در چمن‌های یکی درمیان درآمده محوطه مصلی قدم می‌زدم. بعد از وصیتنامه و کمی سخنرانی، نوبت به آقای رئیسی رسید تا در مصلی هم سخنرانی داشته باشد. صدا را می‌شنیدم و در همین لابه‌لا با مردمی که آنجا بودند، گفت‌وگو می‌کردم. از حاج‌قاسم و ارادت‌شان به او می‌گفتم و می‌پرسیدم و آنها هم تصدیق می‌کردند و بعد هم از حضور آقای رئیسی و اینکه آیا تا به حال گذرشان به دادگاه و پروسه‌های قضایی افتاده یا نه سوالاتی کردم. اما خب متاسفانه آنهایی که تجربه‌اش را داشتند راضی از وضعیت موجود نبودند و البته امیدوار به تغییر. می‌گفتند وضعیت قضایی استان خوب نیست، قدرت در اختیار آنهایی است که پول و سرمایه دارند. امیدوار بودند شاید تغییراتی در این وضعیت ایجاد شود و آقای رئیسی کاری کند. صحبت‌ها رو به اتمام بود و به ما گفته بودند بعد از پایان مراسم همه به سمت فرودگاه می‌رویم و با پرواز حاج‌آقا برمی‌گردیم. سوار ون شده بودم تمام آنچه را در این دو روز گذشته بود، مرور می‌کردم. نقطه اوج و لذت همان بود که مزار حاج‌قاسم را دیدم. باید به سمت فرودگاه می‌رفتیم، جا تنگ‌تر از قبل شده بود، وسیله‌ها طبق روال همیشگی سفرها موعد برگشت بیشتر شده بود. به هر شکل راه افتادیم و حالا باید دوباره از ایکس‌ری رد می‌شدیم و سوار همان ایرباس معراج می‌شدیم و همسفر با آقای رئیسی، بدون مسافر بی‌نمک مسیر رفت، به تهران برمی‌گشتیم. دو روز سخت، اما پر از تجربه و لحظات خوب به پایان رسیده بود.

بخشی از سخنان حجت‌الاسلام رئیسی در مراسم چهلم حاج‌قاسم در مصلای کرمان

 به روح بلند او و همرزمان شهید و دلاور او درود می‌فرستم. امروز چهلمین روز شهادت این سردار سرافراز سپاه اسلام است؛ کسی که حقیقتا شهادتش قیامتی برپا کرد و با اراده پروردگار متعال و ولی‌اش دل‌ها در سراسر ایران و جهان اسلام متوجه او شد و او خود متوجه به وجه‌الله شد. برای خدا اندیشه کردن، برای خدا عمل کردن، در راه خدا گام برداشتن از شاخصه‌های مکتب اوست و رمز بقای او اخلاص بود. اولین شاخصه شهید سلیمانی اخلاص و دلدادگی او به خداست. کسی که با خدا بود، خداوند متعال با اوست. اگر وصیتنامه او هم نمی‌بود، شما مشی و سلوک حاج‌قاسم را که می‌دیدید، می‌گفتید او یک ولایتمدار واقعی است. انسان ولایتمدار با «ولایت‌شعار» متفاوت است. بسیاری ممکن است سخن از ولایت بر زبان‌شان جاری شود؛ اما ولایتمداری موضوع متفاوتی است. وقتی سخن از، ولی است، جای، چون و چرا نیست. وصیتنامه حاج‌قاسم سلیمانی از اول تا آخر «ولایت‌نامه» است. حاج‌قاسم سلیمانی و مکتب حاج‌قاسم سلیمانی مردم‌باوری را می‌آموزد. او مردم را باور داشت. باور نسبت به مردم خیلی مهم است. در عالم، سیاستمداران دم از مردم می‌زنند و در این باب دکان‌داری می‌کنند؛ اما مردم را حقیقتا باور ندارند. او مردم را باور داشت به تبعیت از امام و رهبری نظر و حرف و نگاه مردم را تشریفاتی نمی‌دانست و حقیقتا مردم‌باور بود. حاج‌قاسم سلیمانی واقعا نسبت به مردم و مظلومان عالم عشق می‌ورزید. به همه کسانی که مصداق «بینهم» بودند، به لبنانی، افغانی، پاکستانی و یمنی عشق می‌ورزید. او به مظلومان عالم می‌اندیشید. به نحوی دلدادگی به او افزون بود که بچه‌های مدافع حرم حاج‌قاسم را پدر دوم خود می‌دانستند و در سوگ او اشک ریختند و می‌گفتند ملجأ و پناه‌مان را از دست داده‌ایم. روحیه اشرافی‌گری مورد‌پسند او نبود؛ با مردم بود و دلیل محبوبیت او نیز همین است. مردم را باور داشت و توجه به مردم داشت و از ویژگی‌ها و شاخص‌های مکتب حاج‌قاسم، عقلانیت در عین انقلابی‌بودن بود. برخی فکر می‌کنند وقتی ما می‌گوییم انقلابی یعنی کار‌های زودگذر و احساسی که این‌گونه نیست. در درون اندیشه انقلابی عقلانیت، بصیرت، دوراندیشی و نگاه به آینده وجود دارد و عقل حسابگر در آن نهفته است. مقاومت و ایستادگی شهید سلیمانی به افغانستانی، لبنانی، یمنی، سوری و... ایستادگی داد تا جایی که بزرگی مثل سیدحسن نصرالله می‌گوید: «من به جناب عزرائیل سلام‌الله‌علیه گفتم؛ جان من را بگیر اما جان حاج‌قاسم را نگیر، جان کسی که منطقه امروز به دست با کفایت او اداره می‌شود نگیر، جان حاج‌قاسم را برای اسلام مفیدتر از خود می‌دانم.» در سیاستمداران عالم امروز از معنویت خبری نیست؛ نتیجه سیاست بدون معنویت؛ 70 سال ظلم به مردم فلسطین، کلاهک‌های هسته‌ای، ظلم و تجاوز به ملت‌های عالم شده است. حاج‌قاسم دشمن را خوب می‌شناخت؛ آمریکا و رژیم‌صهیونیستی را می‌شناخت و زبان آنها را می‌دانست. می‌دانست که زبان آنها، زبان زور است و تنها راه در مقابل آنها قدرت نشان دادن و اقتدار است. اگر او در انجام ماموریت‌هایش کار دیپلماسی هم کرده، در راستای تقویت مقاومت بوده است. راهبرد حاج‌قاسم، راهبرد مقاومت بوده و کار دیپلماسی و ارتباطات او، ارتباطات درجهت تقویت مقاومت و ایستادگی فعال بوده است؛ هرگز روحیه تسلیم و کوتاه آمدن در مقابل دشمن در قاموس حاج‌قاسم راه نداشته و در مکتب او راه ندارد. او تهدیدها را تبدیل به فرصت و نیروهای آماده و مستعد را تبدیل به قدرت کرد. او یک استراتژیست به معنای واقعی کلمه بود. زبان دیپلماسی ما زبان کوتاه‌آمدن نیست؛ بلکه زبان قدرتمند از حوزه اقتدار و از حوزه نظامی است که در استان کرمانش 6500 شهید به خون خفته داریم؛ اینها برای نظام اسلامی قدرت ایجاد کرده است؛ همچنین 19هزار جانباز و ایثارگر کرمانی برای کشور و استان قدرت و اقتدار ساخته است. آنهایی که رفع مشکل را در دستان بیگانگان و اخم و لبخند‌های دیگران می‌دانند، سخت در خطا هستند و باید بدانند دست قدرت الهی این قدرت و این ایام‌الله را رقم زده و بسیاری از مسائل و مشکلات راهکارش در درون این کشور و در دستان توانای جوانان این کشور است و تمام مشکلات و گره‌ها به برکت خون مطهر حاج‌قاسم گشوده خواهد شد.

پاورقی:   سفر به پایان رسید، تمام مسیر به این دو روز فکر می‌کردم و قبل از آن. روزهایی که خیلی زودتر از ما و آقای رئیسی گروه‌هایی از قوه قضائیه به کرمان آمدند و مشکلات استان را احصا کردند. روزهایی که دیدار مورد به مورد و رودر‌رو با مردم انجام شد و مشکلات قضایی و... استان احصا شد و همین مشکلات در اختیار رئیس قوه قرار گرفت. هرچه بود شکل کار و تمام ملازمات به ثمر نشستن این سفر و اقدامات پس و پیش آن انجام شد، حالا مانده تغییراتی که امید به انجامش داریم؛ تغییر در برخورد مسئولان قضایی با مردم، تغییر در پروسه‌ها و رویه‌های قضایی، تغییر در رابطه‌ها، تغییر در تمام آنچه مردم از آن ناراضی بودند و هستند و تغییر در میزان این نارضایتی‌ها.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰