«فرهیختگان» از طرح‌های صلح دولت‌های آمریکا در پرونده فلسطین گزارش می‌دهد
طرح صلح ترامپ در مقایسه با طرح‌های گذشتگان، سخاوتمندانه‌ترین طرحی بود که از جانب واشنگتن به رژیم صهیونیستی ارائه شد. بدون تردید معامله قرن دونالد ترامپ، تحولات بسیاری را در منطقه غرب آسیا به همراه خواهد داشت و امکان شروع انتفاضه دیگر نیز دور از ذهن نخواهد بود.
  • ۱۳۹۸-۱۱-۲۸ - ۱۰:۱۰
  • 00
«فرهیختگان» از طرح‌های صلح دولت‌های آمریکا در پرونده فلسطین گزارش می‌دهد
تحدید فلسطین ایده مشترک جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها
تحدید فلسطین ایده مشترک جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، با برقراری سیستم قیمومیت در سال ۱۹۲۰، مرحله تازه‌ای از بحران خاورمیانه‌ای با تمرکز بر فلسطین آغاز شد که تاکنون و بعد از گذشت نزدیک به یک قرن به‌عنوان قضیه‌ای حل‌نشده ادامه دارد. با روی کار آمدن ترامپ، دوباره صلح میان رژیم صهیونیستی و فلسطین مورد بحث قرار گرفت. چهل‌وپنجمین رئیس‌جمهور آمریکا، مانند اسلاف خود، طرح جدیدی درخصوص پایان دادن به مناقشه فلسطینی-صهیونیستی مطرح کرده که به معامله قرن شهرت یافته است. قبل از بررسی معامله قرن، لازم است مروری کوتاه بر حمایت‌های ایالات متحده از رژیم صهیونیستی داشت. از زمان قیمومیت فلسطین تا به حال، طرح‌های متعددی از جانب کشورهای مختلف، برای حل‌وفصل موضوع فلسطین مطرح شده است. با وجود این، این طرح‌ها تا به حال نتوانسته‌اند صلح پایداری را در فلسطین ایجاد کنند. صهیونیست‌ها از ۱۸۹۷ تا جنگ جهانی اول روابط خوبی با آلمان داشتند، ولی این ارتباط برای آنها سودی به دنبال نداشت.

با شروع جنگ جهانی اول و نمایان شدن ضعف آلمان، صهیونیست‌ها به سمت انگلیس -که ابرقدرت آن زمان محسوب می‌شد- سوق پیدا کردند. صهیونیست‌ها توانستند با قدرت امپراتوری بریتانیا بر عثمانی‌ها فائق آیند و بعد از جنگ جهانی اول و با اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷ که به‌نوعی تاسیس رژیم صهیونیستی را مشروع جلوه می‌داد، به اهداف خود برسند که ایجاد یک کشور یهودی بود. در اواخر جنگ جهانی دوم شکاف‌هایی بین انگلیس و رژیم صهیونیستی رخ داد. انگلیس که زیاده‌خواهی‌های صهیونیست‌ها را دیده بود سعی داشت از اعراب حمایت کند و آزادی‌های محدودی را به آنها اعطا کند؛ اما در مقابل رژیم صهیونیستی سعی می‌کرد علیه مواضع انگلیس در فلسطین اقداماتی انجام دهد. به‌طوری که در آن زمان گروه‌های تروریستی صهیونیستی همچون هاگانا و ایرگون به ترور فرماندهان انگلیسی دست می‌زد و با انگلیس به مقابله می‌پرداخت.

  پیوند آمریکا و رژیم صهیونیستی

 از دهه 40میلادی، رژیم صهیونیستی اتحاد همه‌جانبه‌ای را با ایالات متحده برقرار و سعی کرد از توانایی‌های واشنگتن در جهت رسیدن به اهداف خود استفاده کند. از اواخر دهه ۶۰ رابطه بین آمریکا و رژیم صهیونیستی بیشتر شد. به‌ویژه از زمان وقوع جنگ ۶روزه بین اعراب و رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۶۷، نقطه پرگار سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا، رابطه‌اش با رژیم صهیونیستی بود. به این ترتیب، نیکسون اولین رئیس‌جمهوری بود که در ارتباط با اعراب و رژیم صهیونیستی، تلاش برای حفظ توازن را کنار گذاشت و برای اولین بار، اسرائیل را دارایی استراتژیک آمریکا در دوره جنگ سرد توصیف کرد.

در دوره جرالد فورد، آمریکا در مقام بزرگ‌ترین تامین‌کننده سلاح برای اسرائیل، جای فرانسه را گرفت. کمک آمریکا به اسرائیل به‌سرعت افزایش یافت و از ۳۰۰میلیون دلار به بیش از دومیلیارد دلار در سال رسید. به این ترتیب، اسرائیل به بزرگ‌ترین دریافت‌کننده کمک از آمریکا تبدیل شد. از سال ۱۹۷۶ تاکنون اسرائیل بزرگ‌ترین دریافت‌کننده کمک‌های مستقیم اقتصادی و نظامی آمریکا بوده است و مجموع کمک‌های ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ به ۱۴۰ میلیارد دلار می‌رسید. به‌گونه‌ای که مجموع این کمک‌ها حدود یک‌سوم از بودجه کمک‌های خارجی آمریکا را شامل می‌شود. علاوه‌بر حمایت مستقیم نظامی و اقتصادی آمریکا از اسرائیل، واشنگتن در بعد دیپلماتیک نیز به رژیم صهیونیستی یاری رسانده است. به‌گونه‌ای که واشنگتن در طول چندین دهه سعی کرده که با استفاده از قدرت نرم خود، طرح‌هایی را برای پایان دادن به مناقشات فلسطینی-صهیونیستی بدهد.  واشنگتن در سال ۱۹۴۵ همراه با انگلیس، طرحی به نام موریسون-گریدی ارائه داد که مورد توافق طرفین قرار نگرفت. بعد از این طرح، مناقشه فلسطین و رژیم صهیونیستی به سازمان ملل متحده سپرده شد.

با حمایت آمریکا و کشورهای غربی از تقسیم فلسطین، نهایتا با موافقت سازمان ملل در ۱۴ می‌ ۱۹۴۸، تاسیس کشور اسرائیل اعلام شد و فردای تاسیس رژیم صهیونیستی، جنگی بین اعراب و این رژیم رخ داد که با کمک واشنگتن، به نفع رژیم‌صهیونیستی به پایان رسید. بعد از جنگ‌های ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ که بین اعراب و رژیم صهیونیستی رخ داد، آمریکا طرح‌های گوناگونی را برای پایان دادن به مناقشه فلسطینی-صهیونیستی ارائه داد. از زمان ریاست‌جمهوری نیکسون (سی‌وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا)، اکثر روسای‌جمهور آمریکا نقشه‌هایی را به‌منظور پایان دادن به مناقشه اعراب و رژیم صهیونیستی ارائه داده‌اند. در دوران ریاست‌جمهوری نیکسون، طرح راجرز و کنفرانس بین‌المللی ژنو مطرح شد که در پی ایجاد صلح و جلوگیری از جنگی دوباره بین اعراب و رژیم‌صهیونیستی بود.

آمریکا در طرح راجرز سعی کرد با دادن امتیازاتی به اعراب، مقدمات به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی از سوی اعراب را فراهم کند که به علت مخالفت صهیونیست‌ها به نتیجه نرسید. کنفرانس بین‌المللی ژنو در ۲۱ دسامبر ۱۹۷۳، تقریبا دو ماه بعد از جنگ رمضان (یا جنگ یوم‌کیپور) تشکیل شد. این کنفرانس بیش از یک نشست به طول نینجامید و اهمیت آن بیشتر از رسیدن به صلح، فراهم کردن زمینه‌ای برای مذاکرات مستقیم اعراب و رژیم صهیونیستی در آینده بود. کنفرانس ژنو که با تلاش بسیار آمریکا و شخص کیسینجر (معاون امنیت ملی نیکسون) برگزار شده بود، زمینه توافق بین انورسادات (رئیس‌جمهور وقت مصر) و مناخیم بگین (نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی) را در ۱۹۷۸ در کمپ دیوید فراهم ساخت.

با امضای قرارداد کمپ‌ دیوید، مصر، بزرگ‌ترین همسایه رژیم‌صهیونیستی از لیست دشمنان بالقوه این رژیم حذف شد. کمپ دیوید هدیه ارزشمند کارتر (سی‌ونهمین رئیس‌جمهور آمریکا) به صهیونیست‌ها بود. این پیمان تاثیرات بسیاری بر مناقشه فلسطینی- صهیونیستی گذاشت؛ به‌گونه‌ای که پس از آن، گفتمان مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی جای خود را به گفتمان سازش داد و منازعات عربی-صهیونیستی به منازعه فلسطینی-صهیونیستی تنزل پیدا کرد. در دوران ریاست‌جمهوری بوش پدر (چهل‌ویکمین رئیس‌جمهور آمریکا)، کنفرانس صلح مادرید، با شعار «زمین در برابر صلح» توسط بوش و جیمز بیکر وزیر خارجه وقت آمریکا، در روز ۳۰ اکتبر ۱۹۹۱ با هدف صلح بین اعراب و رژیم صهیونیستی و پایان دادن به انتفاضه اول فلسطینی‌ها آغاز شد. کنفرانس صلح مادرید مانند دیگر طرح‌های صلح، نتیجه ملموسی نداشت اما مقدمه مذاکرات بعدی فلسطینی- صهیونیستی را فراهم ساخت. از سوی دیگر کنفرانس صلح مادرید موجب از بین رفتن خطوط قرمز اعراب درباره مذاکره رودررو با صهیونیست‌ها شد. به گفته تامس فریدمن «تا پیش از قضیه مادرید هر دوطرف در پس این استدلال که «در طرف دیگر کسی نیست که با او مذاکره کنند» پنهان شده بودند اما بعد از کنفرانس مادرید همه چیز فرق کرد.»

  اوج‌گیری گفتمان سازش

گفتمان سازش که از کمپ دیوید به بعد به‌عنوان راهبرد غالب فلسطینی‌ها قرار گرفته بود، در دسامبر ۱۹۹۳ با پیمان اسلو (موسوم به غزه-اریحا) به اوج خود رسید. بیل کلینتون (چهل‌ودومین رئیس‌جمهور آمریکا) نقش بسیاری در به ثمر رسیدن پیمان اسلو برعهده داشت و از این رو، توانسته بود بهترین خدمت را به صهیونیست‌ها مبذول کند. چراکه با قرارداد اسلو، رژیم‌صهیونیستی توانست به بسیاری از اهداف کلان خود نایل ‌آید. با پیمان اسلو که اولین پیمان رسمی بین سازمان آزادی‌بخش فلسطین و رژیم‌صهیونیستی بود، موجودیت رژیم صهیونیستی از سوی ساف به رسمیت شناخته شد. با این اقدام، یاسر عرفات (رئیس وقت سازمان آزادی‌بخش فلسطین) ضربه سهمگینی را بر آرمان فلسطین وارد کرد. در چارچوب قرارداد اسلو، بیت‌المقدس در دستان صهیونیست‌ها باقی ماند. از سوی دیگر فلسطینیان، به امید دستیابی به حداقل خواسته‌های خود، امتیازات بسیاری را به طرف صهیونیستی واگذار کردند؛ اما فلسطینیان حتی نتوانستند همان امتیازات حداقلی را از رژیم صهیونیستی استیفا کنند.

بعد از پیمان اسلو، شرایط مردم فلسطین بسیار وخیم‌تر شد و قسمت‌های زیادی از فلسطین در اختیار صهیونیست‌ها قرار گرفت؛ به‌گونه‌ای که حتی یاسر عرفات نیز برای ورود و خروج از غزه نیاز به اجازه صهیونیست‌ها داشت. در این خصوص ادوارد سعید، اندیمشند و استاد دانشگاه کلمبیا گفت: «با پیمان اسلو نه‌تنها بیت‌المقدس را از کرانه باختری و غزه جدا کردند، بلکه مانند بازداشتگاهی بزرگ به روی جهان خارج بستند.»

   علاوه‌بر پیمان اسلو، قراردادهایی چون «هبرون»، «وای پلنتیشن» و «شرم‌الشیخ» نیز در دوران کلینتون مورد بررسی قرار گرفت، اما همه این پیمان‌ها در راستای منافع صهیونیست‌ها و به ضرر فلسطینی‌ها طرح شده بود. کلینتون که سعی می‌کرد در سال‌های آخر ریاست‌جمهوری خود، موضوع فلسطین را خاتمه دهد، از یاسر عرفات و ایهود باراک ( نخست‌وزیر وقت رژیم‌صهیونیستی) در کمپ دیوید دعوت به عمل آورد که با یادآوری صلح بین مصر و رژیم صهیونیستی در ۱۹۷۸، صلح دیگری را بر فلسطینی‌ها تحمیل کند. در این مذاکرات، دولت آمریکا از تماس هیات فلسطینی (که شامل چهار کمیته بود) با عرفات جلوگیری می‌کرد و این امر سبب اعتراض شدید این هیات شده بود.

حنان عشراوی، سخنگوی هیات فلسطینی در مصاحبه‌ای گفته بود: «آنها می‌خواهند آنچه را بر سر سادات، رئیس‌جمهور مصر در کمپ دیوید اول آورده‌اند، بر سر عرفات در کمپ دیوید دوم بیاورند.» در نهایت این مذاکرات بدون هیچ‌توافقی پایان یافت. خواسته‌های طرف صهیونیستی در کمپ دیوید، بسیار شبیه به معامله قرنی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. کلینتون با شکست مذاکرات کمپ دیوید سعی کرد آخرین شانس خود را تحت عنوان مذاکرات طابا امتحان کند که آن هم به سرنوشت کمپ دیوید دچار شد.

  طرح بوش پسر

با روی کار آمدن بوش پسر (چهل‌وسومین رئیس‌جمهور آمریکا) طرح جدیدی با عنوان نقشه‌راه مطرح شد. این طرح در سال ۲۰۰۳ و برای اولین‌بار بعد از انتخاب محمود عباس به نخست‌وزیری فلسطین مطرح شد. در این طرح آمریکا سعی کرده بود با بازی دادن سازمان ملل، اتحادیه اروپا و روسیه، بتواند جامعه جهانی را با خود همراه کند. از سوی دیگر هدف اولیه این طرح، پایان دادن به انتفاضه دوم فلسطینیان، معروف به انتفاضه القصی بود که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ ادامه داشت. به هر حال این طرح نیز مانند بقیه طرح‌های به اصطلاح صلح به علت مشخص نبودن ضمانت اجرای تعهدات به زباله‌دان تاریخ روانه شد. با عدم موفقیت طرح نقشه‌راه، جرج بوش سعی کرد بار دیگر شانس خود را برای فیصله دادن به مناقشه فلسطینی-صهیونیستی امتحان کند. به همین منظور کنفرانس دیگری را در ۲۷ نوامبر ۲۰۰۷ در شهر با آناپولیس برگزار کرد. این کنفرانس که به‌نوعی دنباله‌رو طرح نقشه‌راه بود در شرایطی مطرح شد که حماس در انتخابات ۲۰۰۶ فلسطین پیروز شده بود.

حماس اعتقادی به مذاکره و راهبرد سازش نداشت و سعی می‌کرد با مقاومت، آرمان بزرگ فلسطین را دنبال کند. به همین دلیل اعضای حماس در این کنفرانس شرکت نکردند و حتی آن را به رسمیت نشناختند. از این رو عدم حضور حماس به‌عنوان منتخب مردم فلسطین در سال ۲۰۰۶، این کنفرانس را عقیم ساخت و به گفته محققان شخصیت خود اولمرت و سستی و ناتوانی محمود عباس نیز دلیل دیگری برای عدم موفقیت این کنفرانس به حساب می‌آمد. این در حالی است که کنفرانس آناپولیس یک نکته مثبت برای رژیم صهیونیستی به همراه داشت؛ عدم حضور حماس در آناپولیس موجب افزایش اختلافات و کشمکش بین حماس و ساف شد که از این نظر به نفع رژیم‌صهیونیستی بود. سازمان آزادی‌بخش فلسطین از دهه 80 میلادی سعی کرده بود با مذاکره و دادن امتیاز به صهیونیست‌ها اهداف خود را با گفتمان سازش دنبال کند، اما در مقابل حماس و جهاد اسلامی که عاقبت سازش در مقابل صهیونیست‌ها و طرح‌های آمریکایی را درک کرده بودند، تلاش می‌کردند در مقابل رژیم صهیونیستی مقاومت کنند و تن به مذاکره ندهند.

  باراک اوباما و تحمیل سه جنگ به فلسطین

با روی کار آمدن باراک اوباما (چهل‌وچهارمین رئیس‌جمهور آمریکا) تغییراتی سطحی درخصوص مناقشه فلسطین و رژیم صهیونیستی به وجود آمد. اوباما که با شعار «تغییر» به کاخ سفید راه یافته بود، برای اولین‌بار از درد و رنج فلسطینی‌ها سخن به میان می‌آورد و از اقدامات رژیم صهیونیستی انتقاداتی می‌کرد که در نوع خودش بی‌سابقه بود. با وجود این، در دوران اوباما سه جنگ به فلسطین تحمیل شد. جنگ سال ۲۰۰۹ معروف به جنگ کشتار غزه که ۲۲ روز به طول انجامید، جنگ ۹ روزه در سال ۲۰۱۲ که برای اولین بار تل‌آویو مورد هدف قرار گرفت و جنگ بنیان مرصوص در ۲۰۱۵ که ۵۱ روز طول کشید و تلفات بسیاری به همراه داشت. با وجود این، اوباما همچون گذشتگانش سعی می‌کرد طرحی برای صلح ارائه بدهد تا خیالش از سرزمین اشغالی آسوده شود. اوباما با کمک وزیر امور خارجه‌اش، هیلاری کلینتون و جان کری سعی می‌کرد مذاکراتی را برای بهبود وضعیت فلسطین و رژیم صهیونیستی فراهم کند، اما به علت عدم شناسایی ساف از سوی حماس و به علت بهانه‌جویی‌های همیشگی رژیم صهیونیستی راه به جایی نبرد. از سوی دیگر با شروع بیداری اسلامی و ایجاد بحران در سوریه و عراق، موضوع فلسطین به حاشیه رفت و به همین دلیل طرح جامعی در این دوره (۲۰۰۸-۲۰۱۶) شکل نگرفت.

  معامله قرن ترامپ

 با پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۶، طرح جدیدی برای پایان دادن به مناقشه بین فلسطین و رژیم صهیونیستی مطرح شد که به معامله قرن شهرت یافت. ترامپ که نسبت به روسای جمهور قبلی آمریکا سرسپردگی بیشتری به صهیونیست‌ها دارد، سعی کرده طرح صلحی را ارائه بدهد که به نوعی اسرائیل را به هدف اصلی خود، یعنی تسلط کامل به فلسطین نزدیک سازد. چهل‌وپنجمین رئیس‌جمهور آمریکا در رقابت‌های انتخاباتی سال ۲۰۱۶، با شعارهایی که در جهت حمایت از رژیم صهیونیستی می‌داد، توانسته بود از حمایت صهیونیست‌هایی چون شلدون ادلسون و لابی‌های اسرائیلی همچون آیپک بهره‌مند شود.

ترامپ برای رهایی از رسوایی اوکران گیت و برای رسیدن به پیروزی دوباره در انتخابات ۲۰۲۰ نیازمند حمایت صهیونیست‌ها است. ترامپ در دوران ریاست‌جمهوری خود، اقدامات بی‌سابقه‌ای را برای صهیونیست‌ها انجام داده است؛ به‌طوری که او در دسامبر ۲۰۱۷ سفارت آمریکا را به قدس انتقال داد. این اقدام ترامپ در حالی صورت گرفت که کنگـره آمریکا در ۲۴ اکتبـر ۱۹۹۵، از دولت آمریکا خواسته بود سفارت خود را تا اواخر قرن حاضـر بـه قدس منتقـل سـازد، اما هیچ‌کدام از روسای‌جمهور آمریکا به خاطر ترس از تبعاتش آن را انجام نداده بودند. از سوی دیگر ترامپ در آوریل ۲۰۱۹ در اقدامی عجیب، اشغال رژیم صهیونیستی بر بلندی‌های جولان را به رسمیت شناخت. در حالی که طبق قطعنامه ۴۹۷ شورای امنیت که در سال ۱۹۸۱ به تایید اکثریت اعضای این شورا از جمله آمریکا رسیده، به‌طور مطلق ادعای رژیم صهیونیستی را برای حاکمیت بر بلندی‌های جولان رد می‌کند.

خوش‌خدمتی ترامپ برای صهیونیست‌ها در همین حد نیز باقی نماند و دولت آمریکا در یک اقدام جنجالی، در ۱۸ نوامبر سال ۲۰۱۹ میلادی، شهرک‌های غیرقانونی صهیونیست‌ها در کرانه باختری را به رسمیت شناخت. اقدامی که برخلاف قطعنامه‌های سازمان ملل است. به‌عنوان نمونه، شورای امنیت در قطعنامه ۲۳۳۴، رژیم صهیونیستی را ملزم می‌کند که فورا به‌طور کامل همه فعالیت‌های شهرک‌سازی در سرزمین اشغالی فلسطین را متوقف کند.

از بین طرح‌های صلح ارائه شده توسط روسای جمهور آمریکا، طرح معامله قرن دولت ترامپ، در حقیقت کامل‌ترین و بهترین پیشنهاد برای صهیونیست‌ها بوده است و به همین خاطر نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی معامله قرن را «طرح صلح فوق‌العاده» توصیف و در ادامه بیان کرد: «اسرائیل تا ابد و برای همیشه، به جرد کوشنر (داماد ترامپ و به نوعی معمار معامله قرن است) و رئیس‌جمهور ترامپ، مدیون است.» این طرح ۸۰ صفحه‌ای، اگرچه در چارچوب راه‌حل دو دولتی است اما با جزیره‌ای کردن کرانه باختری، به رسمیت شناختن حاکمیت رژیم صهیونیستی بر دره اردن و در نتیجه حذف ارتباط مرزی کرانه باختری با اردن و محصور کردن آن در سرزمین‌های تحت‌حاکمیت رژیم صهیونیستی و درخواست از جنبش‌های فلسطینی برای تحویل دادن سلاح‌های خود به کشور مصر، عملا تمام عناصر چهارگانه یک دولت (جمعیت، سرزمین، حاکمیت و حکومت) در آن ناقص است.

این طرح در حقیقت حقوق مردم فلسطین را نادیده می‌گیرد و شرایط مردم فلسطین را بغرنج‌تر از قبل می‌سازد. معامله قرن سعی می‌کند با پیشنهادهایی چون سرمایه‌گذاری ۵۰ میلیاردی در فلسطین و ایجاد شغل و رفاه برای جوانان فلسطینی، آنها را به موافقت با معامله قرن ترغیب کند و با استفاده از وضعیت فقر و شرایط بد اقتصادی در بین اعراب فلسطینی، آنها را به قبول طرح صلح وادار سازد. معامله قرن عملا قدس را به رژیم صهیونیستی تقدیم می‌کند و ۶میلیون فلسطینی آواره را که خارج از فلسطین زندگی می‌کنند، نادیده می‌گیرد و اجازه‌ ورود به فلسطین اشغالی را به آنها نمی‌دهد. با عنایت به مفاد معامله قرن، بی‌جهت نیست که نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، ترامپ را بهترین دوست رژیم صهیونیستی در کاخ سفید می‌نامد. از سوی دیگر ترامپ در حین معرفی طرح صلح خود، بدون‌توجه به نیازهای مردم فلسطین و حتی قطعنامه‌های ۲۴۲ و ۳۳۸ سازمان ملل متحد (که عملا از رژیم صهیونیستی می‌خواهد به مرزهای قبل از جنگ ۱۹۶۷ بازگردد) از نگرانی درخصوص به خطر افتادن امنیت رژیم صهیونیستی سخن به میان آورد و ابراز کرد: «صلح نیازمند کوتاه آمدن است، اما هرگز نمی‌خواهیم اسرائیل بابت صلح از امنیت خود کوتاه بیاید.»

بنابراین طرح صلح ترامپ در مقایسه با طرح‌های گذشتگان، سخاوتمندانه‌ترین طرحی بود که از جانب واشنگتن به رژیم صهیونیستی ارائه شد. بدون تردید معامله قرن دونالد ترامپ، تحولات بسیاری را در منطقه غرب آسیا به همراه خواهد داشت و امکان شروع انتفاضه دیگر نیز دور از ذهن نخواهد بود.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰