به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، سیدامیرحسین اصغری، پژوهشگر مطالعات اسلامی در حوزه علوم عقلی و عرفانی در ارتباط با فهم دینی از دانشگاه ایندیانای آمریکا و از مترجمان توانمند ایرانی است. پژوهشهای وی بر تداوم فلسفه و عرفان اسلامی از قرن نوزدهم به بعد در حوزه تشیع متمرکز است. وی همچنین همکار دکتر جان والبریج در پروژه تحقیقی رسالههای طبی جالینوس به عربی و نیز نسخهشناسی و فهرستنویسی فلسفه اشراق به انگلیسی است. از اصغری «رجال الغیب: تأملی در آرای سیدحسین نصر» در قالب تالیف و «علم جهان، علم جان»، «عشق الهی: سیر به سوی خدا در متون اسلامی» و «در جستوجوی قلب گمشده» اثر ویلیام چیتیک ترجمه و منتشر شده است. اخیرا وی کار ترجمه و تحقیق کتاب «آموزههای حکیمانه لیو» نوشته دکتر ویلیام چیتیک و ساچیکو موراتا را به پایان رسانده است. در گفتوگویی با وی به اهمیت این اثر و جایگاه اسلام و عرفان اسلامی در چین پرداختیم که در ادامه از نظر شما میگذرد.
اخیرا کار ترجمه و تحقیق کتاب «آموزههای حکیمانه لیو» نوشته دکتر ویلیام چیتیک و ساچیکو موراتا را به پایان رساندهاید. بهعنوان مقدمه بفرمایید ورود اسلام به جنوب شرق آسیا خصوصا چین به چه صورت بوده است؟
آن چیزی که در زمینهها و متون گوناگون نسبت به توجه اسلام به شرق آسیا دیده میشود؛ یکی حرکتهای تجاری و دیگری حرکتهای عرفانی و صوفیانه است که هم تاجران و هم اهل سلوکی که به آن سو میرفتند، معرف اسلام بودند. به علاوه چون شمالغربی چین با ترکستان قدیم همسایه بود پس از طریق همسایه اویغوری خود با اسلام در همسایگی هم بود. در قرون بعدی هم یک مسیر دیگر یعنی مسیر عرفان نظری و عملی از طریق آشنایی مسلمانان چینی با سنت عرفانی اسلامی و عمدتا مکتبی به نام «هانکتاب» ایجاد شد. «هان» واژه یا اصطلاحی است که به مسلمانان چین گفته میشود و از این جهت «کتاب» هم که معنایش روشن است و هانکتاب یعنی کتابی که مسلمانان به چینی نوشته بودند و آن کسانی که از این طریق مسلمان شده بودند چون خودشان اصالتا چینی بودند، محقق معاصر زوی بن-دُر بنیت (Zvi Ben-Dor Benite) در کتاب تائوی محمد نشان میدهد که از قرن 17 تا 19 میلادی، آثار حکیم لیو 劉智 یعنی یکی از بزرگترین متفکران این مکتب که درباره آموزههای اسلام و کنفوسیوس نوشته شده بود، مبنای برنامه تحصیلی اسلام در چین بوده است. این نظام در میان مسلمانان چینی به هانکتاب (Han Qitabu 漢克塔補) معروف بود، عبارتی که ترکیبی از واژه چینی هان و ترجمه کلمه عربی کتاب و معنایش «کتاب مسلمانان که به چینی نوشته شده» بود. آنهایی که این نظام را دنبال میکردند به نام هوئیرو Huiru 回儒 یا ادیب و عالم مسلمان آموزههای کنفوسیوسی معروف بودند. شخصیت اولیه تاسیس این شبکه، هو دنگژو Hu Dengzhou 胡登洲 (همچنین معروف به پوژائو Puzhao 普照 و محمدابراهیم الیاس) است که درحدود سال ۱۵۹۷ میلادی درگذشت و بعدتر مشهور به استاد بزرگ یا تاییشی 太師 شد. او پس از گذران چندین سال در کشورهای اسلامی، نظام آموزشی جدیدی را در شهر زادگاه خود جیان یانگ 咸陽 در استان شانکسی تاسیس کرد. رهیافت جدید او به آموزشهای اسلامی توسط چهار تن از شاگردانش به چهار مرکز بزرگ تعلیمات اسلامی در جیان 西安، جینینگ 濟寧، کایفنگ 開封 و نانجینگ 南京 منتقل شد. گرچه هو دنگجو از خود هیچ رساله یا کتابی برجای نگذاشت اما در بازسازی نظام آموزشهای اسلامی با تاکید بر انتقال آموزش به زبان چینی تاثیر بسیار زیادی داشت. حدود قرن 16 و مخصوصا 17 مکتب هانکتاب رشد و نمو بالایی دارد و آثار جدیدی در آن بهوجود میآید. اهمیت این آثار از این جهت است که این آثار از یک معنا هم بازتولید اندیشه عرفانی کسانی مانند عینالقضات همدانی و جامی و ابنعربی و نجمالدین رازی و هم وجه فلسفی عرفانی دارد و هم اینکه این مفاهیم با اصطلاحات نوکنفوسیوسی بیان شده است و اگر متن را میخوانید و در آن اگر راجعبه فنا بحث شده است این بحث با اصطلاح نوکنفوسیوسی آن بیان و بحث شده است و برای فهم باید هم نوکنفوسیوسی بداند و هم صورت عقلانی سنت اسلامی را بداند تا بفهمد چه گفته شده است. منظور لیو این بوده است که درعینحال که حکمت اسلامی را بیان میکند، راه گفتوگو میان اسلام و آیین نوکنفوسیوسی را در ساحتی متعالی بگشاید. از نمونههای دیگر کاربرد عبارات نوکنفوسیوسی، استفاده از واژه حکیم بهجای کلمه پیامبر است و طبیعتا در مکتب هانکتاب بزرگترین حکیم رسول مکرم اسلام(ص) است که لیو از ایشان با عنوان حکیم حکیمان یاد میکند. این مکتب یکشبه تولید نشده است، بلکه برآمد شبکهای از موسسات آموزشی، اساتید و طلاب بوده و قلهاش در مکتوبات آن در هانکتاب نوشته شده است.
در مکتب هانکتاب، شخصیتهای متفاوت و برجستهای حضور دارند که یکی لیوجی است. جی یا ژی به معنای حکیم است و ترجمه فارسی نام وی «حکیم لیو» میشود. حکیم لیو در سال 1670 به دنیا آمد و در مدرسهای درس خواند که پدرش هم در آنجا استاد بود. حکیم لیو در مقدمهای که بر یکی از آثارش نوشته است، میگوید: «من همیشه میدیدم پدرم دستش را محکم به سینه خود میزند و آه میکشد که ما نمیتوانیم این متون اصلی را به زبان چینی نشر دهیم و مردم بخوانند.» مراد وی از کتب اصلی همان مفاهیم توحیدی و عرفانی منطوی در آثار محققان عرفان نظری و عملی بوده است. بنیت، یکی از محققان غربی معاصر است که حکیم لیو را «منسجمترین و پرنویسترین مولف این شبکه علمی» میداند و میافزاید: «آثار وی نقطه اوج ادبیات مسلمانان چینی در تمام قرن قبل است. او خود نیز نماینده بلوغ شبکه آموزشی و یکی از بهترین تولیدات آن شبکه است... لیو را میتوان جوهریترین محقق مسلمان چینی دانست که در مرکز -زمانی مکانی و جغرافیایی- نظام تحصیلی مسلمانان چینی بود... بهعنوان فرزند یک استاد و شاگرد استاد دیگر، سلسله نسب او، وی را با تمام اساتید و محققان بزرگ دیگر عصر خود مرتبط نمود. درنهایت نیز، استقرارش در نانجینگ او را در چهارراه فعالیتهای علمی اواخر قرن 17 و اوایل قرن هجدهم قرار داد.»
مسائل «تقریبی» مرتبط با کلام و روابط عقلانی میان سنتهای کنفوسیوسی و اسلامی، بخشی از فضایی بودند که به هانکتاب، اجازه درخشش و رشد دادند. حکیم لیو، مانند بسیاری دیگر از مولفان مسلمان چینی بر وجود هماهنگی ژرف و ساختاری در میان آموزههای حکما، چه از شرق و چه از غرب، استدلال میکند.
کتاب تیئنفنگ جیشنگ شیلو Tianfang zhisheng shilu 天方至聖實綠 (روایات صادقه از بزرگترین حکیم اسلام) آخرین کتاب بزرگ حکیم لیو است که درباره زندگینامه پیامبر اسلام(ص) نوشته شده است. در این کتاب روایتهایی از زندگی خود حکیم لیو هم هست که در ساخت این تصور به ما کمک میکند که حیات وی وقف علم بوده و چندان علاقهای به درگیر شدن در امور اجتماعی نداشته است. بهدلیل اینکه وی شغل و درآمد خاصی نداشته، دیگران هم زیاد به او توجه نداشتهاند. با مطالعه آثارش میفهمیم که او برای یافتن کتب و کتابخانهها به تمام چین سفر کرد. دیدارش از محل تولد کنفوسیوس در سال ۱۷۲۱ در استان شاندونگ، نوشتن زندگینامه پیامبر را به وی الهام کرد. او که از نتیجه اولیه کار راضی نبود، برای دیدن کتابخانهها تصمیم به سفری دوباره گرفت. او در هونان Hunan کتابی درباره حیات پیامبر(ص) یافت که از تمام یافتههای پیشینش بهتر بود. سپس به نانجینگ برگشت و در طول سه سالی که مشغول نگارش این کتاب بود، چندین هزار لی 里 (واحد اندازهگیری؛ حدود یکسوم مایل) سفر کرد، دهها بار مکان استقرار خود را تغییر داد و حتی در زمانی که سوار بر حیوان و درشکه بود نیز به مطالعه پرداخت.
آیا این آثار تاکنون ناشناخته بودند یا چیتیک و همسرش، قرائت و خوانشی جدید از لیو بهدست دادهاند؟
در قرن 19 که آیین وهابی و سلفی رشد پیدا میکند و حاکمیت آن با قدرت مالی خود، گسترش اندیشه سلفی را تقویت میکند کسانی بهعنوان مبلغ مذهبی به چین میروند و با این مکتب مواجه میشوند، طبعا از آن استقبال نمیکنند. نام کسانی چون عینالقضات، جامی، ابنعربی، نجمالدین رازی و... در این مکتب مطرح بوده و زبان فارسی هم از منابع آن بوده است. بسیاری از مسلمانان چینی برای سالها به شهرهایی مانند مدینه یا قاهره میرفتند تا اسلام «خالص» بیاموزند. آن دوران یکی از دورانهای بحرانی جهان اسلام بود و بسیاری در پاسخ به این بحران در پی بازگشت به ریشههای دینی خود بودند. برخی جذب وهابیت و دیگر تفاسیر بسته سنت شدند و چنانکه جاناتان لیپمن Jonathan Lipman در کتاب غریبههای آشنا Familiar Strangers نشان داده، چین هم از این بحثها و مشاجرات در امان نبود. بدون تلاشی برای طبقهبندی جریانهای فکری اسلامی رقیب که در قرن نوزدهم میلادی در پی یارگیری از مسلمانان چینی بودند -این جریانها اغلب در دوگانههایی مثل «آموزههای کهن/ آموزههای جدید» یا مشاجرات خفیه/ جهریه خلاصه میشدند.
میتوانیم با درجهای از اطمینان بگوییم که در قرن نوزدهم ظهوری از جریانهای «اصلاحگرا»ی اسلامی وجود داشت که اغلب بهشدت با تفسیر چینی آموزههای اسلامی که توسط مکتب هان بنا شده بود، مخالف بودند. علمای جریان اصلاح، منشورات هانکتاب را به مثابه تحریف و کجروی دیده و بر این نکته تاکید میکردند تنها راه بازگشت به منابع سنت، زبان عربی است. فارسی که زمانی برای تعالیم اسلامی از اهمیت فراوانی برخوردار بود –کتابهای اصلی حکیم لیو شاهد این داستان است- از اعتبار ساقط شده و هم بهمعنای واقعی کلمه و هم بهمعنای استعاری تبدیل به زبان «زنان» شد. آنانکه در تحصیل خود جدی و «مردانه» بودند اسلام را با آموختن زبان عربی یاد میگرفتند، درحالیکه «زنان» به تحصیل اسلام با زبان فارسی ادامه میدادند، عموما در فضای یک پدیده ویژه چینی یعنی مساجد زنان. در چنین حالتی است که آن مبلغان اندیشه سلفی مطرح میکنند که زبان فارسی، زبانی زنانه است یعنی به درد کار جدی نمیخورد و شما اگر میخواهید اسلام واقعی را بیاموزید باید در عربستان و الازهر اسلام بیاموزید و نهضتی را در آنجا راه میاندازند و این نهضت درواقع قدرت مالی دارد و رشد میکند و درحالی است که نهضت قبلی سرمایهای نداشته و مسلمانان تابع آن نیز چنان قدرتی نداشتهاند. لذا اینگونه شد که مکتب هانکتاب به فراموشی سپرده شد یا به تعبیری به حاشیه رفت. تا اینکه بحث برخورد تمدنهای ساموئل هانتینگتون در دهه 1990 مطرح شد و یکی از مفاد این نظریه این است که برخوردهایی بین لبههای تیز اسلام و غرب وجود دارد، خانم موراتا و آقای چیتیک در کنفرانسی در مالزی میشنوند کسی اشارهای به مکتب هانکتاب در چین میکند. نتیجه کاوش بیشتر این محققان این بود که اولا گفتوگوی اسلام و آیین کنفوسیوسی در تاریخ رخ داده است و نه برخورد آن. پروفسور چیتیک و موراتا از آن زمان با رئیس موسسه مطالعات کنفوسیوسی در دانشگاه هاروارد یعنی توویمینگ جلسات منظمی میگذارند و کتابهای حکیم لیو را ترجمه و مورد بررسی قرار میدهند، چون خانم موراتا خودشان بهاصطلاح عالم به زبان چینی و کنفوسیوسی بودند با آقای توویمینگ و چیتیک که عالم به اندیشههای اسلامی بودند با هم جمع شده و لغات پیچیده را پیدا کرده و تطبیقهای لازم را انجام میدادند؛ این کتابها را به انگلیسی ترجمه و بر این کتابها شرح مفصلی نیز نگاشتهاند.
لازم است بگویم که در سال ۱۸۹۸ محققی چینی به نام ما لیانیوان 聯元 در جنوب چین در شهر یوننان Yunnan این کتاب را بههمراه ترجمه عربی بین خطوط منتشر کرد و متن عربی را اللطائف نامید. او چهار سال بعد در کانپور هند، شرحی عربی بر اللطائف نوشت و آن را شرح اللطائف نامید. «ما» در شرح لطائف، خود را عبدالحکیم الحاج السید محمد نور الحقبن السید لقمان الصینی مینامد. آقای چیتیک و خانم موراتا درواقع با آوردن متن لیو و نورالحق درکنار هم بهنحو جالبی اندیشههای لیو را با عبارتهای اسلامی توضیح دادند و برای کسی که بخواهد درک کند که لیو چگونه مسائل خود را مطرح کرده است، به زبان نوکنفوسیوسی توضیح دادهاند.
حکیم لیو سه کتاب دارد که بازتابی از سهگانه شریعت و طریقت و حقیقت هستند. یک کتابش درباره مسائل ارکانی و اعمالی است. یک کتاب درباره مسائل عقل و قلب و اینها است و یک حالت رسیدن به حقیقت درنهایتش هست و میگوید: «اینها سه کتابند، ولی درحقیقت یکی هستند.»
چرا نورالحق که خودش چینی هست این کتاب را به زبان عربی ترجمه میکند؟
نفوذ سلفی و وهابیگری باعث شده بود که خیلی از مسلمانان چینی به مدینه یا قاهره بروند تا بهقول آنها اسلامی که عرفان و فلسفه در آن نباشد را بیاموزند. خیلیها وابسته و جذب وهابیت شدند و مساله نواندیشی در بینشان بهوجود آمده بود. میدانید که جریانهای فکری متفاوتی در عالم اسلامی سعی میکردند در عالم مسلمان چینی یارگیری کنند و بهخاطر همین بود که آقای نورالحق آثار لیو را به زبان عربی برگرداند. فارسی یا چینی نوشتن اعتبار یک متن را ساقط نمیکند. وقتی سلفیها آمدند، گفتند که زبان فارسی، زبان زنانه است و اگر کسی میخواهد اسلام بیاموزد باید از طریق زبان عربی بیاموزد. نورالحق سعی کرد آن کتابها را عربی کند و بگوید اگر عربی میخواهید این هم متن اسلامی به زبان عربی. نورالحق متن عربی را قبل از سال ۱۹۸۳ منتشر کرد و منتها بعدا این اثر در سال ۱۹۸۳ به زبان چینی منتشر شد؛ آنها میگفتند این اثر دارای اهمیتی است که باید به آن پرداخته شود.
مکتب هان چه قرابتی با اسلام داشته است؟
همانطور که بیان شد هانکتاب درواقع همان مکتب مسلمانان چینی است، منتها توانست نشان بدهد جوهره تعالیم اسلامی و کنفوسیوسی [در اصل] با هم اختلاف ندارند و اینها را میتوانیم به یک ترتیبی با هم تطبیق دهیم و در مواردی اختلافاتی هم هست که آقای لیو نقل کرده است. کاری که آقای چیتیک میخواستند انجام دهند این بود که نشان دهند این اندیشه و سنتهای دینی نیستند که با همدیگر مرز خونینی داشتهاند و این هم نمونهاش، مثلا مکتب هانکتاب با مکتب نوکنفوسیوسی برای چند قرن در گفتوگو بوده؛ برای دو قرن یا بیشتر. اگر آقای هانتینگتون نظریه برخورد تمدنها را میگوید، اینها نشان دادند که اصل حقیقت و جوهره این دو با هم برخورد نداشتند، بلکه گفتوگوی مفصلی هم با هم داشتهاند. ممکن است برخی با مساله اویغورها در چین مواجه شوند. مساله اسلام و کنفوسیوس و اویغورها نیست، بلکه مساله حزب کمونیست چین با مسلمان و اندیشه اویغورهای مسلمان در آنجاست و گرنه اگر از زبان کنفوسیوس و نوکنفوسیوس میخواستند صحبت کنند مساله به شکل دیگری بود، یعنی دولت چین بهنظر نمیرسد نماینده یک سنت مذهبی باشد بلکه نماینده یک حزب سیاسی کمونیستی است. منتها کار آقای هانتینگتون سیاسی بوده است.
فکر نکنید افراطگرایان کم طرفدار دارند، مخصوصا نژادپرستان ممکن است طرفداران زیادی داشته باشند ولی راه چاره بشریت در این زندگی که در کرهزمین دارد و در این وضع کنونی، نه از طریق نفرت بلکه از مسیر تفاهم ادیان و نزدیک شدن پیروان ادیان به هم میگذرد. چندی پیش بود که در انجمن مطالعات یهودی آمریکا هم یک پنلی برگزار شد بهعنوان گفتوگوی شیعه و یهود که در آنجا کسانی که شرکت کرده بودند از اینکه میتوانند حرفهای یکدیگر را بفهمند، خوشحال بودند. دو دین الهی هستند، چطور میتوانند از هم شناختی نداشته باشند؟ همه این مسائل به این برمیگردد که چه جهانی را میخواهیم بنا کنیم؟ برای رسیدن به عالمی دیگر و آدمی دیگر به قول هانری کربن، باید بگوییم: موحدان جهان متحد شوید.
* نویسنده: سیدحسین امامی، روزنامهنگار