به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، امیرعباس صباغ، منتقد طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: در سالی که «انگل»(ساخته بونگ جونگهو) ابتدا در جشنواره کن بالاتر از فیلمهای تارانتینو، کن لوچ، ترنس مالیک و پدرو آلمادوار موفق به کسب «نخل طلا» شد و در مراسم آکادمی اسکار نیز که امسال زودتر از همیشه و قبل از اختتامیه جشنواره فیلم فجر برگزار شد، در کمال شگفتی فیلمسازی اسکورسیزی، نوآ بامباک، جیمز مَنگولد، سام مِندز و... را پشت سر گذاشت و در اتفاقی بیسابقه برای یک فیلم غیرهالیوودی توانست همزمان جایزه اسکار بهترین فیلم، اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان را از آن خود کند، سینمای ایران تحت تاثیر فضای سیاسی- اجتماعیِ موجود بازگشتی دوباره به قهرمانان سالهای دور خود در دهه 60 و اوایل دهه70 داشت. در سالی که شکاف طبقاتی و نقد سرمایهداری جذابترین سوژه برای سینمای جهان بود و «انگل» و «جوکر» مهمترین فیلمهای سال لقب گرفتند، پیشنهاد سینمای ایران برای پشت سر گذاشتن بحرانها و بنبستهای اجتماعی خلق قهرمانانی بود که سالهای سال از دیدن آن محروم بودیم. رحمت بخشی(با بازی فرامرز قریبیان) در «خروج» یکی از همین قهرمانهاست.
قهرمان آخرین ساخته ابراهیم حاتمیکیا در قامت پیرمردی تنها و تک افتاده در روستایی است که مسئولان حکومتی وقتی به یاد او میافتند که پیکر پسر جوانش در مقام شهید به روستا میآید. پیرمردی با سکوتهای معنادار و نگاههای خیره که بلندترین فریادها را در خود پنهان کرده است و یکی از مهمترین شخصیتهای سینمای ایران در دهه پرفرازونشیب دهه 90 لقب میگیرد تا فارغ از دیده شدن یا کنارگذاشته شدن در جشنواره در خاطر علاقهمندان سینمای ایران باقی بماند. شمایل رحمت و حضورش با تراکتور در جاده و شهر، بهترین ترجمان از اعتراضات بخشی از مردم به سیاستهای اقتصادی دولت در سال اخیر است که فیلمسازش تلاش میکند از درون خانواده به اصلاح امور بپردازد هر چند معتقدم «خروج» پتانسیل این را داشت که به مراتب اثری عمیقتر باشد و تاثیرگزاریاش حتی از «آژانس شیشهای» و «ارتفاع پست» فراتر رود، اما گمان میکنم حاتمیکیا در روزگار پر از سوءتفاهم و قدرتنمایی رسانهها به همین حد قانع شده و به مانند زمانی که «به نام پدر» را ساخت تنها به انتقال پیام و امید به دریافتش از طرف مقابل بسنده کرده است.
سیاوش(با بازی امیرجدیدی) در «روز صفر» دیگر قهرمانی بود که جای خالیاش سالهای سال است در سینمای ایران احساس میشود. نمونه یک قهرمان ملی که خارج از مرزهای ایران فعالیت کرده و اگر فیلمنامه، تمرکز بیشتری روی شخصیت مقابلش که آنتگونیست داستان است، میکرد قطعا به یک قهرمان فراملی تبدیل میشد. قهرمانی که طی عملیاتی پیچیده و امنیتی یکی از بزرگترین تروریستهای منطقه را غافلگیر کرده و او را دستگیر میکند و به همین خاطر مورد توجه هر تماشاگری با هر نگاه و آیینی قرار میگیرد. اما به نظر میرسد فیلمساز با لحاظ کردن برخی پیشفرضها و دانستههای مخاطب ایرانی، این فیلم را ساخته و نمیتواند به خوبی کاراکتر عبدالمالک ریگی را در فیلم به تماشاگر معرفی کند. با این حال «روز صفر» را میتوان یکی از مهمترین فیلمهای جاسوسی سینمای ایران دانست که ردپای اعتراض نیز در آن وجود دارد. در دقایق قبل از نشاندن هواپیمای حامل ریگی در فرودگاه بندرعباس، سیاوش در جدال کلامی با مسئول فرودگاه که شباهت قابل توجهی به یکی از مقامات عالیرتبه سابق دارد در اقدامی فردی او را از اتاقش بیرون انداخته و در پاسخ به اعتراضش میگوید: «اگر تو به فکر مملکت بودی، اوضاع مردم چنین نمیشد.»
اولین ساخته محمد کارت «شنای پروانه» نمونهای دیگر از خلق قهرمان در جهانی بهشدت سیاه و پر از دروغ و نیرنگ است که حجت(با بازی جواد عزتی) قهرمان آن در شمایلی قیصروار تصمیم به اجرای عدالت میگیرد. «شنای پروانه» که یکی از درخشانترین افتتاحیهها را در میان فیلمهای امسال جشنواره داشت، درباره فردی است جدامانده از محیط پیرامونش که آنچنان قرابتی با آدمهای اطرافش ندارد، اما تاثیر محیط و آدمها در زندگی شخصی، او را به مرحلهای میرساند که تصمیم میگیرد در جایی که هیچامیدی به اصلاح امور نیست تنش را به آب زده و عمل کند.
مسعود کیمیایی هم در همین شرایط یکی از سرراستترین فیلمهای سالهای اخیرش را میسازد. «خون شد» درباره مردی است که نام فضلی(با بازی سعید آقاخانی) که برای نگه داشتن خانه و جمع کردن اعضای خانهاش همه کاری میکند. خانه در «خون شد» همان وطن است که فضلی جانش را برای آن میدهد، اما خانه و اعضای آن را نگه میدارد و فارغ از همه حواشی پیرامون، انصراف کیمیایی از حضور در جشنواره «خون شد» در عین اینکه به مراتب از دیگر ساختههای کیمیایی در یک دهه اخیر داستان سرراستتری دارد تا حد قابل قبولی نیز مماس به واقعیتهای جامعه معاصر میشود.
عماد(با بازی بابک حمیدیان) در «روز بلوا» قهرمان دیگری است که در مواجهه با یک سوءاستفاده مالی بزرگ از سرمایههای مردم به دنبال حق و حقوق آنهاست و در این مسیر حتی رودرروی همسر و برادرش نیز میایستد و آنها را مورد بازخواست قرار میدهد. داستان «روز بلوا» یکی از سوژههای روز یکی دو سال اخیر بود که محوریت آن حول محور موسسه قرضالحسنهای است که خوشنامی عماد باعث جلب اعتماد مردم شد. در این میان اطرافیان عماد با سوءاستفاده از این مساله دست به اختلاس میزنند. فیلمساز با طرح مساله شروع خوبی دارد که در ادامه نمیتواند میان موقعیتی که خلق میکند و واقعیتهای جامعه به تعادل درستی برسد و فیلمش از همین نقطه آسیب میبیند و درنهایت در خلق یک موقعیت دراماتیک میان مصلحت(مناسبات خانوادگی) و حقیقت(ارزشهای اخلاقی) ناکام میماند. با این وجود، تصویر عماد در پوشش یک روحانیِ معتقد که دغدغه مردم را دارد در خاطر تماشاگر باقی میماند.
یاسر( با بازی مهدی نصرتی) در «لباسشخصی» دیگر قهرمانی است که در فیلمی که به خوبی اتمسفر و فضای مبهم سالهای ابتدایی دهه60 را به تصویر کشیده است، با ورود به پرونده حزب توده درنهایت موفق به کشف واقعیت شده و خودش را به مافوق خود اثبات میکند. اوس قادر(پیمان معادی) در «درخت گردو» تصویری از مقاومت و پایداری پدری است که تلخی و مصیبت جنگ او را خم میکند، اما نمیشکند که در صورت نبود برخی شیطنتهای فیلمساز، قطعا با اثری تماما ملی و میهنی روبهرو بودیم.
در گزارش سال گذشته مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری انتقادهای زیادی به فاصله میان واقعیتهای موجود در فیلمهای سینمایی با واقعیتهای جامعه شده بود که حال با مقایسه فیلمهای به نمایش درآمده در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر و رویکرد قابل توجه فیلمسازان در اهمیت خلق قهرمان میتوان از این رویکرد بهعنوان یکی از نقاط قوت جشنواره امسال یاد کرد. باید منتظر بود و دید آیا قهرمانها، سینمای ایران را نجات میدهند؟