غیر از پاسخ به شبهات تاریخی یا بخشیدن دیدگاه‌های سیاسی به مخاطب و البته غیر از کلاس درس تاریخ، حالا لباس‌شخصی فیلمی است که با توجه به آن می‌توان بلوغ قصه‌گویی سینمای ایران در ژانر جاسوسی و معمایی را تبریک گفت.
  • ۱۳۹۸-۱۱-۲۰ - ۲۳:۵۸
  • 00
کار خوب یک لباس شخصی

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  میلاد جلیل‌زاده، روزنامه‌نگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: نورالدین کیانوری شخصیت پیچیده و جالبی داشت؛ نوه پسری شیخ‌فضل‌الله نوری که کمونیست شد و یک مهندس معمار که از آلمان دکتری گرفت و هنوز کتاب‌هایش جزء مراجع معماری بیمارستانی در ایران هستند ولی همه به دلیل فعالیت‌های سیاسی‌اش او را می‌شناسند. حتی همسر کیانوری هم شخصیت جالبی بود. مریم فیروز دختر عبدالحسین فرمانفرما، نخست‌وزیر احمد شاه قاجار بود. یک شازده قجری که به احزاب کارگری پیوست و به شاهزاده سرخ معروف شد. اتفاقا ناخدا افضلی که بعد از انقلاب فرمانده نیروی دریایی ایران در بحبوحه جنگ تحمیلی شد و ماجراهای عجیبی را رقم زد هم آدم جالبی برای یک فیلم سینمایی است. او دکتری مهندسی الکترونیک را از ایتالیا گرفته بود و همانجا به عضویت حزب کمونیست درآمد. اما نکته جالب اینجاست که فیلم «لباس‌شخصی» اگرچه درباره این آدم‌هاست، درون آنها نیست. فیلم از چشم‌انداز یک مأمور جوان سازمان اطلاعات سپاه روایت می‌شود که به جاسوس بعضی خودی‌ها برای شوروی شک کرده و کانال این نشتی اطلاعات را حزب توده می‌داند. لباس‌شخصی یک فیلم جاسوسی کامل است که معما و دغدغه و تعصب را در ذهن مخاطبش ایجاد می‌کند و در طول روند داستان، بارها به او رودست می‌زند، فریبش می‌دهد، او را به افراد مختلف حتی شخصیت اصلی داستان مظنون می‌کند و نهایتا به نتیجه‌ای می‌رساند که هیجانش ارزش این ‌همه تعلیق را داشته باشد.

حزب توده بین خود چپ‌های ایرانی هم گروه خوشنامی نیست و به همین دلیل ممکن است به نظر برسد که کار امیرعباس رفیعی تا حدودی برای ساختن فیلمی درباره آنها راحت است؛ اما مساله اینجاست که درباره پایان فعالیت رسمی این گروه و دستگیری اعضای آن، حرف و حدیث‌های فراوانی هست که حجم پاسخ‌های ارائه شده در قبال‌شان، قابل مقایسه با هجمه‌هایی نیست که به اصالت این پرونده شده است. در ویکی‌پدیای ناخدا افضلی نوشته شده است افضلی یکی از عاملان پیروزی در نبردهای دریایی توسط ایران در جنگ خلیج‌فارس بود اما چهار ماه بعد از عملیاتی که با طراحی او به شکست قطعی عراق منجر شد، به جرم جاسوسی و انتقال اسناد به کلی سری به اتحاد جماهیر شوروی اعدام شد.

شبیه همین حرف‌ها را در تشکیک نسبت به ماجرای دستگیری و محکومیت کیانوری و همسرش گفته‌اند. مخاطب لباس‌شخصی، پاسخ این شبهات را باید همان‌طوری بگیرد که فرماندهان یاسر مثلا حنیف و جواد و البته همکاران او می‌گیرند. آنها همه منکر مجرمیت کیانوری و حزب توده هستند و حرف‌هایشان چیزهایی در همان تشکیکاتی است که امروز راجع‌به آن ماجرا می‌شود و وظیفه یاسر قانع کردن آنها و مخاطبان فیلم به‌طور همزمان است. پس فیلم از چشم‌انداز یاسر و همکارانش روایت می‌شود، نه درون اتاق جلسات حزب توده. بدون تردید فیلمی که درون جمع کیانوری و افضلی و باقی آنها برود تا خیانت‌شان را نشان بدهد، ذره‌ای از ظرافت در بیان مقصودش بهره‌ای نبرده است. می‌شود مثل بعضی از فیلم‌های سطحی و سفارشی دهه 60 که عده‌ای ساواکی را در حال مشروب نوشیدن و قهقهه زدن و اعتراف‌های گل‌درشت به پستی و دنائت خودشان و گاه به پایداری و استقامت انقلابی‌ها نشان می‌داد، اینجا هم تصویر کیانوری و اعوان و انصارش به همان شکل نمایش داده شود؛ اما راه پاسخ دادن به شبهات این نیست. فیلمی که می‌خواهد به شبهاتی درباره یک عده شخصیت سیاسی پاسخ بدهد یا قضاوت به‌خصوصی درباره‌شان ایجاد کند، نباید مستقیما وارد اتاق جلسات آنها یا دفتر خاطرات‌شان شود و باید از دور کاری کند که مخاطب احساس کرده باشد در این نتیجه‌گیری‌ها سهیم بوده، نه اینکه چیزی به او دیکته شده است.

لباس‌شخصی با یاسر همراه می‌شود که با یکی از توده‌ای‌ها به نام هوشنگ همکلاسی بوده است و او را دو سال بی‌اینکه حتی بالادستی‌هایش اطلاعی از ماجرا داشته باشند، مامور خودش در حزب کرده بود. یاسر به دلیل یک‌سری ناکامی‌های ایران در جنگ، به لو رفتن اطلاعات نظامی از جانب خودی‌ها شک می‌کند. او که از طریق هوشنگ با حزب توده آشنا شده است، به مضمون گفتمان آنها مشکوک می‌شود و به مافوقش حنیف می‌گوید که نشتی اطلاعات می‌تواند حاصل همکاری حزب توده با شوروی باشد. او تذکر می‌دهد که شما فقط برای سفارت روسیه در تهران مراقب گذاشته‌اید و آنها به راحتی می‌توانند نقل و انتقال اطلاعات را از طریق کنسولگری‌ها انجام بدهند. اما به یاسر گفته می‌شود که حرف‌های تو تحلیل هستند، نه خبر و در ضمن، سازمان‌های امنیتی به تعداد کافی مأمور ندارند تا همه جا بپا بگذارند. داستان لباس‌شخصی از اینجا به بعد است که راه می‌افتد. جنبه دراماتیک ماجرا را کله‌شقی یاسر برای اثبات حرفش جلو می‌برد و در این مسیر از تمام تکنیک‌های ادبی و سینمایی ژانر جاسوسی، بیشترین بهره ممکن برده شده است. اما خیانت افضلی چیزی است که در انتهای داستان لو می‌رود و حتی تصویر این شخصیت تنها در یک سکانس و از دور و بی‌صدا و در نماهای آهسته همراه با موزیک نمایش داده می‌شود. افضلی معمای فیلم است که نباید زود لو می‌رفت و اگر قصه به کیانوری هم نزدیک می‌شد، باز احتمال لو رفتن این معما وجود داشت. در هیچ‌کدام از داستان‌های پلیسی، چنین توقعی وجود ندارد که از ابتدای کار به شخصیت قاتل یا مجرم تحت تعقیب نزدیک شویم. ما معمولا با پلیس و کارآگاه خصوصی همراه هستیم و همانقدر که او از قاتل یا مجرم می‌داند و به مرور می‌فهمد، خواهیم دانست و خواهیم فهمید. سوای جنبه‌های دراماتیک و سینمایی، این تدبیر به‌لحاظ تاثیرگذاری تبلیغی و رفع شبهه هم روش خوبی برای ساختن این فیلم بود. لابه‌لای بحث‌های یاسر و همکارانش و همین‌طور بازجویی‌هایی که از اعضای حزب توده می‌شود، به بعضی از مهم‌ترین و مطرح‌ترین شبهات تاریخی درباره این حزب پاسخ‌های اقناعی قابل تحسینی داده می‌شود.

مثلا نقل است که می‌گویند اول، احتمال کودتای حزب توده به‌عنوان یک پاپوش برای آنها مطرح شده، اما وقتی این اتهام نتوانست ثابت شود، اتهام دیگری که به آنها چسبید، جاسوسی بود. اما لباس‌شخصی چنین نشان می‌دهد که مساله در ابتدا هم جاسوسی بوده و کودتا موضوعی است که خود اعضای دستگیر شده حزب، برای منحرف کردن بازجوها مطرح می‌کنند و اتهامی نیست که از بیرون به آنها وارد شده باشد. این فیلم خواهد توانست باب بحث‌های تاریخی مبسوطی را راجع‌به اتفاقات دهه اول انقلاب باز کند؛ اما سوژه آن یعنی حزب توده، به اندازه گروهک منافقین هنوز فعال نیست که پرداخت به آن تا این حد جنجال‌ساز شود. لباس‌شخصی در زمین پاسخ به این سوال بازی می‌کند که آیا حذف چپ‌های مارکسیست از ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، یک اقدام پیچیده و برنامه‌ریزی شده توسط طیفی به‌خصوص در نیروهای امنیتی بوده است یا پای شوروی و وابستگی‌های ساختاری این گروه‌ها به آن را باید به میان آورد. در هر حال غیر از پاسخ به شبهات تاریخی یا بخشیدن دیدگاه‌های سیاسی به مخاطب و البته غیر از کلاس درس تاریخ، حالا لباس‌شخصی فیلمی است که با توجه به آن می‌توان بلوغ قصه‌گویی سینمای ایران در ژانر جاسوسی و معمایی را تبریک گفت.

* نویسنده: میلاد جلیل‌زاده، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰