• تقویم روزنامه فرهیختگان ۱۳۹۸-۱۱-۲۰ - ۲۳:۴۰
  • نظرات روزنامه فرهیختگان۰
  • 0
  • 0
حزب توده در سینمای ایران چگونه به نمایش درآمده است

رفقای نامرئی در سینما

به چند اثر سینمایی پیش از انقلاب و بعد از انقلاب که مستقیما حزب توده را هدف قرار داده، نگاهی می‌اندازیم.

رفقای نامرئی در سینما

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، وقتی رضاشاه از ایران بیرون شد؛ 52 نفر که عمدتا از میان دانشگاهیان و روشنفکران خارج رفته بودند، به دلیل مرام اشتراکی (عنوانی که به کمونیست‌ها اطلاق می‌شد) از زندان آزاد شدند. آنها در اصل 53 نفر بودند که تقی ارانی رهبرشان در زندان به طرز مشکوکی فوت کرده بود. این‌گونه بود که گروهی که عمدتا از محصلان خارج درس خوانده، نویسندگان، ادبا و شعرا و روشنفکران جذب دولت شده بودند، حزبی تاسیس کردند که بیش از بنیه سیاسی‌اش، خاستگاه فرهنگی و اجتماعی‌اش موردتوجه بود. این حزب با شعار حمایت از طبقه کارگر، پیشه‌ور و فرودست جامعه روی کار آمد، اما مغزی روشنفکر و از طبقه جدید متوسط اجتماعی برآمده از مدرناسیون عصر پهلوی اول داشت. حزب توده که به دلیل گرایش‌های ضدکمونیستی جامعه مسلمان ایران از عنوان «حزب کمونیست» در اعلان خود پرهیز کرده بود، خیلی‌زود در میان اهالی فرهنگ و هنر جای خود را پیدا کرد؛ نویسندگان، شاعران و هنرمندان تئاتر و موسیقی در کلوب‌های حزبی یا کافه‌های معروف تهران دور هم جمع می‌شدند و بحث‌های داغ پرشور برقرار بود.فضای فرهنگی و هنری ایران در آن سال‌ها، حتی زمانی که حزب در سال‌های منتهی به 28 مرداد 32 غیرقانونی و غیرعلنی اعلام شد، متاثر از فضایی بود که سرمنشأ آن تحولات سیاسی- اجتماعی دهه 20 بود؛ به صورتی که به طعنه و شاید واقعیت، واژه «روشنفکر» با «توده‌ای» بودن همراه بود و بسیاری معتقد بودند هر کسی که در عالم نویسندگی و شاعری به‌طور کلی اهل فرهنگ و هنر است، حتما سابقه یا سمپاتی حزب توده را دارد؛ این تفکر به قدری در محافل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران رسوب کرده که در فیلم سینمایی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» به کارگردانی بهروز افخمی، مهدی فخیم‌زاده چنین طعنه‌ای را تکرار می‌کند.

براین اساس به چند اثر سینمایی پیش از انقلاب و بعد از انقلاب که مستقیما حزب توده را هدف قرار داده، نگاهی می‌اندازیم.

  فیلم نامرئی، دام نامرئی

اولین مواجهه سینمای ایران با جریان توده‌گرایی یا حزب توده، خیلی دیر به دست مخاطبان سینما رسید. فیلمی که سال 1356 شمسی ساخته شد، در سال 1398 در اینترنت و یوتیوب به نمایش درآمد. فیلم سینمایی که به نظر می‌رسد به دلیـــل وقوع انقلاب اسلامی هیچ‌گاه در سینما برای اکران عمومی یا تلویزیون عرضه نشد.فیلم سینمایی «دام نامرئی» داستان واقعی یک خیانت است. داستانی که هنوز با گذشت 43 سال ابعاد آن معلوم نشده و همچنان نامرئی است. سپهبد احمد مقربی از افسران حزب توده بود که در ماجرای تاریخی تاسیس شاخه نظامی حزب توده در دهه 30 شمسی برای مدتی زندانی، اما بعدها به دلیل نداشتن مدرک آزاد می‌شود. او پس از این واقعه طی مدت 11 سال در مناصب حساس نظامی در اداره خرید تسلیحات نظامی ارتش برای شوروی جاسوسی می‌کرده است. مقربی در آذر 56 دستگیر و خیلی‌زود یعنی یک ماه بعد در دی‌ماه 56 اعدام می‌شود.

فیلم سینمایی دام نامرئی توسط فریبرز صالح نویسندگی، تهیه‌کنندگی و کارگردانی شده است؛ مورد عجیب درباره فریبرز صالح این است که او که پیش از انقلاب «دام نامرئی» را به سفارش ساواک ساخته، بعد از انقلاب فیلم سینمایی «سفیر» را به‌عنوان اولین فیلم سینمایی مذهبی ایران نیز کار کرده است. فیلم سینمایی دام نامرئی پر از جزئیات کار ماموران امنیتی در تعقیب و گریز و عملیات جاسوسی است که به نظر می‌رسد در کنار یک اثر سینمایی حرفه‌ای، کارکردی آموزشی نیز برای پرسنل اداره ضدجاسوسی ساواک دارد. در کنار آن اما به نظر می‌رسد ساواک و کلا رژیم پهلوی که از جاسوسی مقربی ضربه سخت امنیتی خورده است، با ساخت این فیلم درصدد ترمیم حفره‌های امنیتی در داخل حکومت و به دست گرفتن روایت غالب با نشان دادن پروپاگاندای این نکته برآمده که «ساواک ناظر بر همه امور است».

دام نامرئی بسیار طولانی است و بسیار کند پیش می‌رود و داستان ساواک در آن غالب است. از احمد مقربی هیچ شخصیت خاصی بروز نمی‌کند و اگر فکت‌های کوتاهی نیز می‌دهد، در حد همان شعارهای تبلیغاتی بر ضد گروه‌های مخالف رژیم مثل ارتجاع سرخ و سیاه (پیوند مخالفان مذهبی و کمونیستی) حکومت است، چه آنکه احمد مقربی کسی است که نماز و روزه‌اش ترک نمی‌شود ولی در عین حال با همسر همکار خود رابطه جنسی دارد و برای شوروی هم جاسوسی می‌کند.فیلم سینمایی دام نامرئی برای سال‌های بسیار، از یادها رفته بود و حتی کسی نمی‌دانست که این فیلم ساخته شده، اما به یکباره در سال 98 توسط امیر عزتی پژوهشگر سینما، روی اینترنت منتشر شد.

او در متنی درباره ماجرای ساخت این فیلم می‌نویسد: «برای تصویر کردن مراحل دستگیری احمد مقربی جاسوس شوروی، فریبرز صالح انتخاب شد که از چهره‌های شناخته‌شده دوبله در دهه ١٣۴٠ بود و در سال ١٣۵١- پس از دو سال تحصیل در لندن در رشته کارگردانی- به ایران بازگشته و قسمت‌هایی از اولین سریال پلیسی/ جنایی ایرانی به نام «چنگک» را کارگردانی کرده بود. صالح در گفت‌وگو با نگارنده، دلیل انتخابش به سمت کارگردانی را وسواس ساواک در پنهان‌کاری عنوان کرد که خواستار استفاده از کمترین عوامل شناخته‌شده یا کمتر شناخته‌شده بود.»

دام نامرئی، البته کار خاصی نمی‌کند و تنها با بیان همان روایت رسمی دستگیری احمد مقربی چیز جدیدی از ابعاد ماجرای پیچیده جاسوسی تیمسار ارتش شاهنشاهی برای شوروی را نشان نمی‌دهد.

  تاریخ‌سازانی که سوزانده شد

یک سال بعد از دام نامرئی، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و بسیاری از مناسبات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی رژیم گذشته از بین رفت. رهبران حزب توده از تبعیدی 30 ساله در آلمان‌شرقی و دیگر کشورهای بلوک شرق به ایران سرازیر شدند و در همان اسفند 57 حزب توده به سرعت دفاتر و نشریات خود را برقرار کرد. رویکرد اصلی حزب توده به‌عنوان یک گروه سیاسی، همراهی و همگرایی با انقلاب اسلامی بود و برخلاف دیگر گروه‌های چپ خود را در «خط امام» نامید. به همین دلیل بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و شاعرانی که در رژیم گذشته سمپاتی ذاتی خود را به حزب نگه داشته بودند، در انجمن‌های مرتبط با حزب جمع شدند و در آثار خود از انقلاب اسلامی به‌شدت دفاع می‌کردند.

در آن فضای آشفته سیاسی و پرشور انقلابی حزب توده برنامه مشخص‌تری نسبت به دیگر گروه‌های چپ داشت و شاید همین زعامت و بزرگی، این حزب سیاسی را به‌عنوان چتری بزرگ بر سر اهالی فرهنگ نگه داشته بود.در همین سال یک اتفاق جالب‌توجه در سینما که اتفاقا در انقلابی‌گری و ساخت فیلم‌های سینمایی انقلابی بسیار پرشور بود، افتاد که یک مرز باریکی را میان حزب توده و انقلاب کشاند. داستان از فیلم سینمایی «تاریخ‌سازان» ساخته هادی صابر شروع شد. داستان فیلم از این قرار است: «یک بازیگر تئاتر به دلیل فعالیت ضدنظام سلطنتی به زندان می‌افتد. در ایام حبس همسرش می‌میرد و فرزندش به قتل می‌رسد. پس از آزادی تصمیم می‌گیرد فعالیت هنری و سیاسی‌اش را ادامه بدهد. به کمک دوستانش، مهندسی که در کوره‌پزخانه به‌ کار مشغول است و افسری که پایش به دلیل شکنجه معیوب شده و سیگارفروشی می‌کند و یک کارگر مسافرخانه، مدارکی علیه دولت به دست می‌آورند و می‌کوشند موقع اجرای نمایش آنها را افشا کنند. ماموران امنیتی متوجه می‌شوند و قبل از آنکه موفق به عملی کردن مقصود خود شوند، همه را از بین می‌برند و مدارک به دست یک نوجوان می‌افتد.» بازیگران این فیلم هم از افراد شناخته‌شده تئاتر و سینما مثل اکبر زنجانپور، بهروز بقایی، حسین کسبیان و داریوش ایران‌نژاد بودند، اما این فیلم هیچ‌گاه به نمایش عمومی نرسید. به صورتی که فیلم تاریخ‌سازان به تاریخ پیوست؛ به گفته هادی صابر، کارگردان این فیلم نسخه اصلی و راش‌های این فیلم سوزانده شده است. او مهدی کلهر، معاون وقت سینمایی وزارت ارشاد را متهم می‌کند که به دلیل مشکلات شخصی فیلم را معدوم کرده است. مهدی کلهر البته ماجرا را طور دیگری تعریف می‌کند و در یک برنامه تلویزیونی دلیل مخالفت خود با این مساله را نقش حزب توده در ساخت این فیلم دانسته بود: «فیلم تاریخ‌سازان با پول حزب توده ساخته شده بود. حرف ما این بود که اول این فیلم بزنند حزب توده ایران تقدیم می‌کند، اما آنها نمی‌خواستند نقش خود را بپذیرند.» (نقل به مضمون) تاریخ‌سازان در فهرست فیلم‌هایی است که اتفاقا داستان‌های تند و رادیکال انقلابی داشتند، اما هیچ‌گاه به نمایش درنیامدند. فیلم‌هایی که بین سال‌های 58 تا 62 تقریبا درصد بالایی از آثار سینمای ایران بودند که از مضامین بسیار تند انقلابی گوی سبقت را از نهادهای متولی فرهنگی انقلاب هم ربوده بودند!

  گزارش یک قتل در میهمانی خصوصی

دو فیلم در سال 1365 ارجاعی نه‌چندان صریح به حزب توده ایران دارد. حزب توده در سال 62 غیرقانونی اعلام شد و سران هیات مرکزی و اعضای آن در زندان به سر می‌بردند و در میزگردهای تلویزیونی به خیانت‌های خود اعتراف می‌کردند. در چنین فضایی محمدعلی نجفی «گزارش یک قتل» و حسن هدایت «میهمانی خصوصی» را ساختند.در گزارش یک قتل: «سروان کلالی، عضو قدیمی حزب توده ایران، پس از آزادی از زندان تصمیم می‌گیرد کیمرام، رهبر سابق سازمان نظامی حزب را که خیانت کرده و حال نیز رئیس کانون حزب رستاخیز کارخانه ذوب‌آهن اصفهان است، به قتل برساند. او تصمیم خود را در کوران انقلاب عملی کرده و پس از گذشت سال‌ها همسر و دخترش را ملاقات می‌کند.» در این فیلم محوریت فریب جوانان ایران از حزب توده، غالب است و به نوعی به اعضای سابق و دوآتشه حزب توده در دهه 20 شمسی که با تبری جستن از حزب به‌عنوان کارگزاران دهه 40 و 50 مطرح شدند، طعنه می‌زند. ضمن اینکه در یک ارجاع روایی به داستان شاخه نظامی افسران توده‌ای که در سال 34 کشف شدند نیز اشاره‌ای گذرا دارد. در میهمانی خصوصی حسن هدایت اما: «پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سه محکوم سیاسی عضو حزب توده ایران و یک محکوم عادی، هنگام انتقال به زندان می‌گریزند و به خانه یکی از اعضای وزارت امور خارجه- که میهمانی‌ای در آن برگزار است- هجوم برده و همه را به گروگان می‌گیرند. قرار می‌شود میهمانان به حکم قرعه دو تن را از میان خود انتخاب کنند تا محکومان فراری به پشتوانه آن دو از کشور خارج شوند. در این فاصله در جمع میهمانان و محکومان اختلاف می‌افتد. نظامیان به خانه یورش می‌برند و زندانیان فراری را به جز یکی که به حزب و رژیم بی‌اعتقاد است، از پا درمی‌آورند.»

در میهمانی خصوصی فضای انتزاعی برقرار است و ارجاعات تاریخی ازجمله سردبیر روزنامه هم شخصیتی جعلی دارند. هادی اسلامی با عنوان سردبیر روزنامه «باختر امروز» مردی لوده است، درحالی که روزنامه باختر امروز به سردبیری دکتر حسین فاطمی یک روزنامه انقلابی و در جهت منافع ملی و شخص دکتر فاطمی نیز همچون روزنامه‌اش مردی میهن‌دوست و وطن‌پرست بود. هر دو فیلم متاثر از خیانت‌ها، خباثت‌ها و اشتباهات تاریخی حزب توده بنا شده است که البته در «گزارش یک قتل» فیلم از کنش و واکنش منطقی‌تری برخوردار است. به نظر می‌رسد ساخت این دو اثر در آن سال‌ها واکنشی از سوی بچه‌های مسلمان سینما به ماجرای دستگیری و اعترافات سران حزب توده است که در سطور روزنامه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی بازتاب یافته بود.

  رفیق تاواریش!

یک سال و نیم بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حزب برادر بزرگ‌تر احزاب سوسیالیستی جهان، دو رفیق در سینمای ایران، حکایت هجران نسلی از مهاجران ایرانی به شوروی را روی پرده نقره‌ای سینما بردند که در نوع خود در آن سال‌ها بسیار حائز اهمیت بود. ایرانیان بسیاری در دهه 20 و بعدها در اوایل انقلاب اسلامی به سودای زندگی بهتر در شوروی سر از اردوگاه‌های سیبری یا زندگی پشت‌پرده آهنین درآوردند.  مهدی فخیم‌زاده، بازیگر و کارگردان سینمای ایران به همراه احمد نجفی در ارمنستان روایت این نسل از مهاجران ایرانی در فیلم سینمایی «تاواریش» به روسی یعنی «رفیق» را بیان کردند. داستان تاواریش از این قرار است: «ایرج برای گریز از دستگیر شدن به شوروی می‌گریزد. ماموران، در آن سوی مرز، او را دستگیر می‌کنند.

پادرمیانی یکی از دوستان قدیمی ایرج به نام رضا، که در خدمت ماموران شوروی است، موجب آزادی ایرج می‌شود و پس از مدتی ایرج نزد رضا به جاسوسی ضددولت شوروی اعتراف می‌کند. ایرج هنگام تبعید به سیبری به کمک یک نگهبان ارمنی و دوست او تیگران که استاد موسیقی است، می‌گریزد. وقتی تیگران در تدارک فراری دادن ایرج و بازگشت او به ایران است، رضا و ماموران امنیتی شوروی سر می‌رسند و آن دو ناگزیر به خانه یکی از دوستان تیگران پناه می‌برند. یک مرد ارمنی و دو ترک مبارز نیز به آنها ملحق می‌شوند. ایرج و یارانش پس از جنگ و گریز با ماموران شوروی، رضا را وادار می‌کنند که تعدادی از مبارزان را به ایران بازگرداند. رضا در درگیری با ایرج و تیگران کشته می‌شود و آن دو که زخمی شده‌اند، خود را به خط مرزی می‌رسانند.»

تاواریش در شرایط بسیار سختی ساخته شد و آن‌طور که مهدی فخیم‌زاده در کتاب خاطراتش با عنوان «سینما و من» می‌گوید، به قدری ساخت این فیلم در آب‌وهوای سرد ارمنستان و روسیه سخت بود که قصد داشته کار را رها کند و به ایران بازگردد. تاواریش از نظر روایی فیلم ضعیفی است و داستان یک‌خطی سراب زندگی در شوروی را به تصویر کشیده. ضمن اینکه گرچه از نظر ساخت، فیلم پرزحمتی ا‌ست و صحنه‌های اکشنی که معمولا فخیم‌زاده دوست دارد در آن وجود دارد، اما درام خاصی در آن وجود ندارد و تنها بازگویی ناتمام و ناقص نسل مهاجران ایران در شوروی است. ساخت این فیلم در آن سال‌های فروپاشی شوروی پاسخی به نیاز زمانه از شوک برچیده شدن کمونیست است که مخاطبان زیادی را در سالی که کلاه‌قرمزی و پسرخاله اکران شد، به سینماها کشاند.

  اژدها وارد می‌شود (مانی حقیقی)

فیلم «اژدها وارد می‌شود» به کارگردانی مانی حقیقی در 1394، بسیار پیچیده و پر از ارجاع‌های سمبلیک است و تنها شخصیت «مارکسیست-لنینیست» آن، یک ارجاع کلی به ماجرای فردی توده‌ای است که به تبعید رفته و با زنی از اهالی محل رابطه جنسی نامشروعی داشته و توسط پدر دختر کشته می‌شود. فیلم اما بیش از اینکه داستان ساواکی مامور به پیگیری ماجرا یا اهالی منطقه را بیان کند، یک مستند داستانی پرکشش و مرموز که البته خیلی‌خیلی در آن با حضور شخصیت‌های فرعی شلوغ‌کاری شده است. با این حال این فیلم نیز می‌تواند در گروه فیلم‌های سینمایی‌ای باشد که فردی توده‌ای در آن حضور دارد. البته به جای یک «مارکسیست-لنینیست» می‌توانست هر تبعید دیگری با هر گرایش سیاسی جایگزین آن شود، اما اینقدر حزب توده و اعضایش جذابیت دارند که بتواند یکی از عناصر گرایش به فیلم باشند. به دلیل شرایط خاص حزب در رژیم گذشته و بعد از انقلاب، برخورد سینمای ایران با حزب توده به‌طور کلی منفی و در نقد حزب توده و فرآیند تحولی آن در جامعه ایران است. حزب توده هم در رژیم گذشته به‌عنوان یک حزب خرابکار که دستور را از حزب «برادر بزرگ» یعنی اتحاد جماهیر شوروی می‌گیرد، مورد تعقیب دستگاه امنیتی بود و از نظر ساختاری نیز در نزد حکومت وقت حزبی مخالف و برانداز محسوب می‌شده و هم در بعد از انقلاب حزبی نفوذی و بی‌اعتقاد به انقلاب و خیانتکار و اعضای آن منفعل و شکست‌خورده معرفی شده‌اند.

* نویسنده: مصطفی شوقی، نویسنده و کارگردان سینمای مستند

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰

یادداشتهای روزنامه فرهیختگانیادداشت

سهم طبقۀ متوسط از صنعت سریال‌سازی؛

«افعی تهران» از چه کسی انتقام گرفت؟

فرصتی برای تجدید ظهور «خوبی مردم ایران»؛

مفهوم ملت را زنده کردند

فیلم پرحاشیه «بیبدن» با قصه‌‌ای به‌اندازه از ایده‌ای مهم دفاع کرد؛

سینمای اجتماعی زنده است

درباره فیلم «بی‌بدن»؛

قصه‌گویی شرافتمندانه درباره قصاص

مصطفی قاسمیان، خبرنگار:

یک درامدی خوب و تماشاگرپسند

اهل ملت عشق باش؛

عشق و دیگر هیچ...

آقای کارگردان! چه داری می‌کنی با خودت؟!

آنتی ‌کانسپچوآل آرت ترک و کُرک و پَر ریخته حسن فتحی

مریم فضائلی، خبرنگار:

چشم‌هایمان گناه داشتند!

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

رویاهای شخصی‌ات را نفروش!

سریال پرطرفدار «حشاشین» چه می‌گوید؛

علیه شیعه یا علیه اخوان؟

راضیه مهرابی‌کوشکی، عضو هیات‌‌علمی پژوهشکده مطالعات فناوری:

فیلم «اوپنهایمر» به مثابه یک متن سیاستی

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:

از شما بعید بود آقای جیرانی

ایمان‌ عظیمی، خبرنگار:

دیکته نانوشته غلط ندارد

درباره هزینه‌ای که می‌شد صرف «هفت سر اژدها» نشود؛

چرخ را از نو اختراع نکنیم

فرزاد حسنی بعد از سال‌ها، به قاب تلویزیون آمد؛

بازگشت امیدوارکننده

در نقد بهره کشی «علی ضیا» از شهرت؛

از موج ابتذال پیاده شو

محمد زعیم‌زاده، سردبیر فرهیختگان:

در عصر پساواقعیت به احمد خطر حرجی نیست اما...

سیامک خاجی، دبیر گروه ورزش:

برای خداحافظی زود بود آقای جملات قصار!

محمدرضا ولی‌زاده، فرهیختگان آنلاین:

عجایب آماری دیدم در این دشت!

محمدامین نوروزی، مستندساز:

از این طرف که منم راه کاروان باز است...

فاطمه دیندار، خبرنگار:

برای درخشش سیمرغ‌های بلورین

محمد زعیم‌زاده، سردبیر؛

کدام سینما؟کدام نقد؟

حامد عسکری، شاعر و نویسنده:

فیلم دیدن با چشم‌های تار...

چهل و دومین جشنواره فیلم فجر؛

چند نقد بر فیلم سینمایی «آپاراتچی»

«صبحانه با زرافه‌ها»؛

یک وس اندرسون ایرانی تمام‌عیار

ویژه‌نامه جشنواره فیلم فجر؛

«صبحانه با زرافه‌ها»؛ معنازدایی از جهان

«صبحانه با زرافه‌‌ها»؛

تهش هیچی نیست، پس لذت ببر!

درباره فیلم جدید سروش صحت؛

قرار صبحانه با خودمان

هومن جعفری، خبرنگار:

مردی که سازش نمی‌کرد

در روزگار بی‌مایگی حضور قاف غنیمتی است؛

برای «قاف» و عمو اکبر

تولد قاف به میزبانی اکبر نبوی با همکاری «فرهیختگان»؛

«قاف» نمی‌خواهد متکلم‌ وحده باشد

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار گروه فرهنگ؛

هنوزم نقش بازی می کنی آقای فرخ نژاد؟