به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: «خورشید» یک فیلم غافلگیرکننده از مجید مجیدی است. غافلگیر میشوید چون چند فیلم آخر او کیفیت راضیکنندهای نداشتند و بدون تعارف به همین دلیل مجیدی در ذهن بسیاری از مخاطبان سینما، فیلمسازی تمام شده بهحساب میآمد. حالا معلوم شد که علاقهمندان سینما زود از مجیدی دلکنده بودند و این در حالی است که چند فیلم پیاپی از فیلمسازان نامی قدیمی در سینمای ایران، خوب از آب درنیامدند و در عین حال، همین علاقهمندان، هر بار با امیدواری دوباره، سراغ فیلمهای بعدیشان رفتند.
چیزی که فیلمهای مجیدی را در تمام دنیا ممتاز میکرد، معنویت کودکانه آنها بود، یک معنویت ساده و بیآلایش که در جنس رابطه کودکان با خدا میتوان آن را پیدا کرد و همین است که راجر ایبرت فقید را به توصیفی اینگونه از سینمای مجیدی واداشت: «به عزت خدا؛ یاد دبستان کاتولیک میافتم؛ جایی که بالای هر صفحه تکلیفمان، با خط کودکانه خود مینوشتیم ممی، برای مسیح، مریم و یوسف. آیا مشق حساب خود را به بهشت تقدیم میکردم یا به دنبال معجزه بودم؟ اندیشه مجیدی نویسنده وکارگردان ایرانی، راه به هیچ شک و تردیدی نمیدهد.»
او پس از آنکه زبان سینمایی مجیدی را زبانی صادقانه برای شکوه و عزت خداوند ارزیابی میکند، این نگاه غیرتبلیغی، بیتوجه به اطراف و روبه آسمان را فراهمکننده بستری میداند که دیدگاههای مادی مصرفگرایانه سینمای غرب نسبت به بچهها را به نقد میکشد. اگر دقت کنیم، چند فیلم اخیر مجیدی که مخاطبانش را راضی نکرده بودند، همه از این فضا فاصله داشتند؛ فضای کودکان و بهخصوص پسربچههای جنوبشهر، حاشیه شهر یا بچههای روستا. حالا اما او باز به اوج برگشته است و راههای آسمانی را به جای راههای زمینی امتحان میکند.فیلم آخر مجیدی شبیه همان دستخطی است که راجر ایبرت میگوید با آن مشقهای ریاضیاش را به خدا تقدیم میکرد.
خورشید نماد خداست، بیاینکه تاکید بیرونزدهای روی این نماد شود و در ضمن، این نام مدرسهای هم هست که توسط چند معلم دلسوز برای کودکان کار تاسیس شده است. نماهای «گاد شات» و «پی او وی خدا» در این فیلم چند بار تکرار میشوند و مخاطب را یاد بهترین فیلمها و بهترین میزانسنهای مجیدی در روزهای اوج میاندازند. این نماها طوری هستند که انگار کسی در آن بالا هوای دل پاک این بچهها را دارد و نمیگذارد که در مرداب فرو بروند. خود مکانی مثل مدرسه، هالهای معنایی از هدایت و بلوغ را درون مفهومش دارد و در مجموع میتوان گفت خورشید فیلمی است درباره خدایی که این کودکان بیپناه و بدسرپرست را تنها نمیگذارد و هدایتشان میکند. علی، محمد، رضا و ابوالفضل کودکانی جنوبشهری هستند که پدر همهشان معتاد و یا فوت کرده است. در بین آنها ابوالفضل که خواهری دوقلو به نام زهرا دارد، افغانستانی است. آنها کودکان کار هستند و برای اینکه بتوانند گلیمشان را از آب بیرون بکشند، ناچارند دست به هر کاری بزنند. هاشم(با بازی علی نصیریان) علی را که سردسته این گروه بهحساب میآید، استخدام میکند تا از آبانبار مدرسهای که مخصوص کودکان کار است، علامت یا نقشه گنج را پیدا کند. علی به همراه گروهش برای ثبتنام به آن مدرسه میروند و قصه از اینجا آغاز میشود... .
به جز چند معلم مدرسه خورشید و فرد ناشنوایی که به علی جای خواب و شغل داده، تمام افرادی که در این فیلم دوروبر این بچهها هستند، میخواهند از آنها سوءاستفاده کنند. جبر محیطی طوری است که لامحاله این کودکان را در انتها به خلافکارهای سرتق و همهفن حریف تبدیل خواهد کرد؛ اما یک دست نامرئی وارد کار میشود و از قضا توسط ناکامیها و شکستها، نمیگذارد این کودکان در دامچالهای که سر راهشان قرار گرفته است، بیفتند. این درونمایه، حتی در روساخت اثر، دال نمادین هم پیدا میکند و بچهها در جشن نیکوکاری مدرسه، خورشیدی دستساز را با بادکنکهای هلیومی به هوا میفرستند و در سکانس فینال فیلم از آسمان باران میبارد. خورشید که منبع نور است، معانی نمادین شناختهشدهای در فرهنگ معنوی شرق دارد و البته آب نماد تطهیر و در عین حال حیات است.
با تماشای فیلم و در نظر گرفتن معانی این نمادها به راحتی میشود از آنها رمزگشایی کرد و خوبی فیلم این است که بدون دستگیره کردن این نمادها هم میشود از افق آن بالا رفت و به درک حسی از معانیاش رسید. علی در سکانس آخر فیلم عملا جای معلمش آقای رفیعی(با بازی جواد عزتی) را گرفته، جای همان معلمی که به او کله زدن در دعوا را یاد داده بود. او چیزهایی به معلمش یاد داد و چیزهایی از او آموخت که در رفتار و شخصیت هر دوی آنها پس از این تاثیرگذار خواهد بود. اینکه علی به جای معلمش، زنگ مدرسه تعطیلشده را به صدا در میآورد، یعنی او در این سفر پرماجرای زیرزمینی، به یک بلوغ فکری و شعور ایمنیبخش رسیده است. حالا که سردسته گروه آدم شد، میتوان به سرنوشت سایر بچهها و البته بچههای دیگری که احتمالا پس از این سر راهش قرار خواهند گرفت هم امیدوار بود. اتفاقی که برای علی افتاد را میتوان شکستی دانست که در حقیقت به نفع اوست و شاید به نفع خیلیهای دیگر و این حکمت کسی است که او را در فیلم نمیبینیم ولی بخش قابل توجهی از فیلم را از چشمانداز او میبینیم؛ یعنی خداوند یا همان خورشیدی که نور هدایت را بهطور یکسان بر شمال، جنوب و حاشیه شهر و روستا میتاباند.