به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، معین احمدیان، دبیرگروه فرهنگی طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: چهارسال پیش مجید مجیدی، برای خاطرهبازی، به مدرسه دوران کودکیاش یعنی مدرسه نظام مافی در محله مهرآباد جنوبی تهران رفته بود. لحظه کنجکاوبرانگیزی بود و برای خبرنگارها پیدا کردن این کارگردان کممصاحبه مغتنم. مجیدی آن روزها فیلم «محمدرسولالله(ص)» را آماده اکران داشت و من به همراه چند خبرنگار دیگر به این مدرسه رفتیم تا از کموکیف اکران خارجی فیلم جدید مجیدی سوال کنیم، اما این مدرسه و حسوحال بچهها و دوره شدن مجیدی توسط بچه محلهای قدیمیاش، کلا سوژه را تغییر داد. مجیدی سرکلاس درس رفت و شمایل یک معلم را به خود گرفت. برای مجیدی شکل کلاس درس با آنچه مدارس قدیمی داشتند، فرق کرده بود. تختهها وایتبرد شده و نیمکتها هم تبدیل به صندلیهای تکی شده بودند. بچههای مدرسه نظام مافی که مجیدی را با فیلم و درس «بچههای آسمان» میشناختند، از دنیای کودکی مجیدی و قهرمان کودک فیلمش سوال کردند. مجیدی هم که حالا آقا معلم بچهها شده بود، دستش را روی کتاب گذاشت تا صفحه را گم نکند و به چشمهای بچههای نسل جدید زل زده بود. ته کلاس نشسته بودم و منتظر که ببینم آقا معلم قرار است چطور از تجربه 30 سال فیلمسازیاش برای دانشآموزان بگوید. آقا معلم همه آنچه یادگرفته بود را اینطور سرجمع کرد: «قصه این فیلم از تجربه زندگی شخصی من بود. همین زندگی معمولی که همه ماها آن را تجربه میکنیم. درسهای فراوانی دارد فقط باید با احساس و دقت بیشتری به محیط اطراف، افراد و اتفاقات زندگیمان توجه کنیم.
ظاهر جملات خیلی ساده است ولی خلاصه هر آن چیزی است که بهعنوان موفقیت مجیدی در تولید یک اثر سینمایی یاد میشود. این حرفهای مجیدی برآمده از این باور است که هر انسانی، قهرمان زندگی خودش است. او از گنجینه احساسات و قصههای دنیای خودش وام میگیرد و سراغ قصههای عجیب و غریب نمیرود. مجیدی تنها کاری که میکند اینکه به دنیا و آدمهای اطراف خود خیلی دقیقتر نگاه میکند و از دل روابط به ظاهر ساده، درسهای فراوانی بیرون میکشد. چیزی شبیه به همان داستانی که در فیلم «خورشید» اتفاق میافتد.
ظاهر قصه خورشید با دنیای بچههایکار و بچههای تک افتاده در دنیای بزرگترها سر و کار دارد، اما بچههای خورشید مثل باقی قهرمانهای فیلمهای مجیدی، سیر و سفری درونی دارند. بچههای خورشید دنبال رها شدن از وضع موجود هستند و فیلم خورشید هم قصه تلاش و سفر این بچهها برای رسیدن به وضع مطلوبشان را تعریف میکند. علی قهرمان فیلم خورشید همنام قهرمان بچههای آسمان، نوجوانی است که برای بازگرداندن مادر پریشان حالش از آسایشگاه به خانه، دنبال پیدا کردن گنجی در زیرزمین یک مدرسه به نام «خورشید» است. رفقای علی که کودکانکار هستند در دل همین مدرسه، کنار هم جا میگیرند تا آقا معلم فیلم خورشید، دست نجاتی برای بازگرداندن بچهها به جامعهشان باشد.
از ویژگیهای فیلم مجیدی روابط دوسویه انسان و جامعه است. در این فیلم، مدرسه خورشید هم در مقیاس کوچکی از جامعه بهعنوان دست نجاتی ظاهر میشود تا قهرمانش را به جامعه بازگرداند. در انتهای فیلم، قهرمان کودک داستان «خورشید»، وقتی متوجه آوارفریبی میشود که بر سرش ویران شده، زنگ مدرسهای را به صدا درمیآورد که به خاطر نداشتن پول و سرمایه تعطیل شده است.