به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، فیلم «پدران» ساخته سالم صلواتی، در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر اکران شد. شاید استقبال آنچنانی از این فیلم نشد اما پیام مهمی داشت که آن هم از زبان محمدرضا گوهری، نویسنده فیلمنامه که سابقه خوبی در نوشتن فیلمنامههای بهشدت ایرانی دارد، گفته شد. برای آشنایی بیشتر با این فیلم به سراغ صلواتی رفتیم تا برایمان از نحوه تولید فیلم و موضوعی که انتخاب کرده است، بگوید.
درخصوص موضوع فیلم توضیح دهید؟
فیلم فاصله بین نسلهای مختلف را نشان میدهد و در آن به نوعی روی پدرها و پسرها تمرکز کردهایم. یک بخش عمده تعامل و چالشی که بین این دو نسل در شناخت و درک مسائل همدیگر وجود دارد، به مسائل تربیتی برمیگردد که کلیت کار ماست و در فیلم ما چالشها و اتفاقاتی را رقم میزند؛ پدرانی که فکر میکنند فرزندان خود را میشناسند. این تم، همیشه جزء قصههایی بوده که جذابیت کار کردن داشته و در حوزههای مختلف سینما، تئاتر، ادبیات و شیوههای مختلف هنری روی آن کار شده، اما موضوعی است که همیشه چالشبرانگیز بوده و در هر نسلی با توجه به شرایط آن نسل و نسبت به حالی که دارند و فاصلهای که وجود دارد، چالشهایی درخصوص آن وجود داشته است.
این مسائلی که گفتید، هدف و نیت شما هستند. برای ابلاغ این ایدهها چه کاری در فرم کردهاید؟
تلاش کردیم قصهای جذاب را که در عین حال گاهی تلخ است و گاهی نگرانی ایجاد میکند، به تصویر بکشیم. فیلم جذابیتی در حوزه درام و قصهگویی دارد که مخاطب را با معمایش تا آخر همراه میکند و به او انگیزه میدهد.
از آنجایی که این موضوع اجتماعی است از چه جنبهای به این پدیده فرهنگی پرداختید؟ یعنی بیشتر از بعد آسیبشناسانه به این امر نگاه کردید یا صرفا یک امری را روایت کردید؟
ما سعی کردیم چهرهای درست و واقعی از آنچه وجود دارد و فاصلهای که بین نسلهاست و درک متقابلی که وجود دارد و مشکلاتی که در این میان است، نمایش دهیم. اتفاقا شخصیت اصلی ما نقش یک معلم و یک فرد فرهنگی را دارد. دیالوگهای بسیار مهمی که در فیلم وجود دارد دقیقا به این مساله فرهنگی و به این دلایلی که بعضا میتواند وجود داشته باشد، اشاره میکند. «چه فکر میکردیم و چه شد!»؛ این دیالوگ را معلم و نقش اصلی ما بیان میکند. میگوید «فکر میکردیم فرهنگی هستیم و بچههای ما طور دیگری بزرگ میشوند اما در واقع آنچه اتفاق میافتد و آنچه وجود دارد شاید چیزی فراتر از تصورات ماست.» فیلم به نحوی بیان میکند ما امروزه فکر میکنیم سواد بیشتری از پدران خود داریم و شاید حتی فکر میکنیم شعور فرهنگی بهتری نیز از آنها داریم و از نسلهای قدیمی بهتر هستیم، پس توقع داریم فرزندانمان هم تربیت بهتری داشته باشند. اما وقتی شخصیتهای فیلم، زندگی خود را میبینند، دقیقا مانند پزشکی هستند که فهمیدهاند گاهی نسخههای سنتی و قدیمی برای عبور از چالشها و حتی امراضی که وجود دارد، نسخههای بهتری بودهاند.
قضاوت هم در این فیلم داشتهاید یا این کار به عهده مخاطب است؟
اصلا. فکر نمیکنم وظیفه فیلمساز قضاوت باشد، در عین حال که ناخودآگاه سعی میکند از زاویهدید خود آنچه را که وجود دارد، تحلیل کند و این زاویهدیدی است که شاید برای مخاطب این تلقی را ایجاد کند که سعی کردید قضاوت کنید که بهشدت سعی داریم در فیلم قضاوتی نداشته باشیم. ما حتی سعی نداریم کسی را مقصر نشان دهیم و آنچه وجود دارد را به تصویر کشیدیم تا مخاطب به این فکر کند که چه باید کرد تا آنچه اتفاق افتاده به این فاجعه نینجامد یا به سمت بهتری برود.
این معضل دغدغه خودتان بوده است؟
بله. من در کارنامه کاریام فیلمی دارم که رابطه خودم با پدرم است به نام «اگر بروم». این فیلم را به پدرم تقدیم کردم و موضوعش چیزی بود که بین من و پدرم وجود داشت و در واقع نگاه پدرم به موضوعاتی که برایش ارزشمند هستند و چالشهایی که من با این مسائل داشتم. فیلم دیگری دارم به نام «رویاهای برفی» و این نسخه بلند «زمستان آخر» بود که سال 95 در جشنواره فجر حضور داشت. آنجا هم مساله، بین من و مادرم است، یعنی تعامل من و او. اینها مواردی است که همیشه جذابیت داشته و دارد و اینطور نیست که بگوییم دربارهاش کار شده و لازم نیست دیگر روی آن کار شود.
رویارویی این دو نسل به کدام زمان بازمیگردد؟ زمان حال است یا در گذشته روایت میشود؟
زمان و مسائل نسل حال است و کاملا بهروز که در همدان سال 98 فیلمبرداری شده است.
چرا فیلمتان در شهرستان فیلمبرداری شده است؟
متاسفانه چون فکر میکنیم بیشتر فیلمها در تهران کار شده باید همه فیلمها در تهران باشد. شما باید میپرسیدید چرا در تهران؟ چرا نباید در شهرستانها یک فیلم شهری تولید شود؟ البته بخش عمده قصه ما و جامعهای که داستان در آن به تصویر کشیده میشود یک شهری است که مناسبات فرهنگی، تعاملات اجتماعی و خانوادگیاش شاید در کلانشهرها خیلی کمرنگتر باشد. فاصله بین آدمها در کلانشهرها خیلی بیشتر است. اگر معلمی در شهرستان وجود دارد، همه او را میشناسند و در کلانشهرها شاید چند قتل در روز اتفاق بیفتد ولی شما خبری از آن نداشته باشید. مگر اینکه در روزنامهها بخوانید.
البته این معضل متاسفانه وجود دارد و بیشتر فیلمهای ما در تهران فیلمبرداری میشود. این باعث شده همه موضوعات در تهران متمرکز شوند و به فرهنگ دیگر شهرها توجهی نشود با اینکه در شهرهای دیگر خیلی از موضوعات فرهنگی اصالت خود را دارند.
دقیقا همین است. یکی از معضلاتی که سینمای ما دارد همین است که روی تهران و چالشهای موجود در آن متمرکز میشود؛ چالشهای فرهنگی، سیاسی و هرچه درباره آن فکر میکنید. مسلما نمیتوان پایتخت و مرکز را بهعنوان یک بخش تاثیرگذار که روی بخشهای دیگر مجموعه اثر بیشتری خواهد داشت، نادیده گرفت اما در نظر بگیرید آنچه باعث هویت فرهنگی ما و اصالتمان میشود، در تهران وجود دارد؟ همینطور آن چیزی که معمولا فکر میکنیم خواهیم توانست از خودمان به دیگران معرفی کنیم، مانند موسیقی که بیشتر موسیقی نواحی ایران است، این موسیقی تهران یا پایتخت نیست. پایتخت مکانی است که شرایط و امکانات بیشتری دارد و آنچه را که در متریال اصلی مربوط به نقاط دیگر است میتواند بیشتر پوشش دهد و روی اینها کار کند تا برجستهتر شود که متاسفانه الان شاهد هستید موسیقی نواحی ایران چطور است. در سینما متاسفانه نه میتوان گفت سینمای صنعتی داریم و نه میتوانیم بگوییم اگر صنعتی نیست، طوری است که بتوان برخورد لوکال و منطقهای را با سینمای هر بخشی از کشور داشت. مثلا فیلم کوتاه را میتوانید در هر جای ایران بسازید، هرچند در تهران امکانات بیشتری وجود دارد ولی میتوانید در شهرهای دیگر بسازید و سازوکار ساخت آن را در استانها و شهرها و مناطق دیگر انجام دهید اما سینمای بلند اینچنین نیست. بزرگترین مشکلی که ما الان داریم و حتی خود من نیز برای این فیلم داشتم این است که باید برای فیلم سینمایی خود همه چیز را در تهران تعریف کنیم یعنی از لحاظ عوامل حرفهای، از لحاظ بحث پروانه ساخت، بحث تهیهکنندهها که بخش عمده مسئولیت هستند، سازوکاری که برای ساخته شدن کار وجود دارد، تعاملاتی که برای سرمایه وجود دارد، همه و همه در تهران است و حتی برای مجوز یک کار سینمایی نمیتوانید در استانها بروید و کارتان را انجام بدهید. همهچیز در سازمان سینمایی متمرکز است و من برای این فیلم در وهله اول در ارتباط با فیلمنامهنویس و در وهله دوم در ارتباط با تهیهکنندهها و ساوزکارهای تولیدی و مهیا کردن شرایط سرمایه، شاید به جرات میگویم 200 سفر به تهران و چند شهری که برای پیشتولید رفتیم، انجام دادم. همیشه هم به شما سفارش میشود که تهیهکنندهها مساله سرمایه دارند و حق با آنهاست. میگویند نمیشود همه فیلم را تهران بسازید یا نمیشود این فیلم را در حاشیه تهران ساخت یا به شهر دیگری در این نزدیکیها بروید که تبعات هزینهای نداشته باشد؟ نمیشود فیلم را اینجا بسازید که تاثیر بیشتر داشته باشد و لهجهاش برای تهران باشد؟ باید نگران این باشیم که اگر فیلم ما رنگ و بوی شهرستان داشته باشد، مخاطب این را نمیپذیرد. این را چه کسی به این سمت برده است؟ فیلمهایی که ساخته شده و میتوانست قصههای آن برای مناطقی در هر کجای ایران باشد، به خاطر سازوکارهای دیده شدن، یعنی چیزهایی مثل تهیهکننده و سرمایهگذار و... ، در تهران متمرکز میشود و این باعث شده مخاطب کمکم عادت کند فیلم جدی و دیدنی فیلمی است که در تهران تولید شده باشد.
فیلمهای دیگری درباره تقابل دو نسل ساخته شده است، شما چقدر به رویکرد آنها هم نگاه کردید؟
این موضوعی است که در هر دورهای جذابیت خود را دارد چون همیشه چالش آن برای هر نسل هست. زمانی من با پدرم و زمانی پسرم با من این چالش را دارد. فیلمها و قصههای دیگر کارهایی است که دیدهام و ناخودآگاه تاثیر خود را روی من گذاشته است. اما به هرحال محمدرضا گوهری چون فیلمنامهنویس است و جزء فیلمنامهنویسهای بسیار خوب سینمای ایران است، قبلا هم در فیلمهای دیگر کم و بیش به این موضوع پرداخته و رگههایی از این موضوع در فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» یا «رخ دیوانه» وجود دارد.
در انتخاب بازیگران به گیشه فکر نکردید؟
مسلما قصهای که طرح میشود، فیلمی است که چندان جای بازیگر استار نداشت. در عین حال ما بازیگران حرفهای خوبی داریم، مثلا هدایت هاشمی، گلاره عباسی، علی ثانیفر و بقیه بچههایی که در فیلم حضور دارند.
* نویسنده: یگانه عرب، روزنامهنگار