به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، مهران زارعیان، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: اگر کسی بخواهد «۲۱ گرم» و «عشق سگی» ایناریتو را به فیلمهای مسعود کیمیایی پیوند بزند، حاصلش میشود «شنای پروانه». در این سالها، «ابد و یک روز» و «مغزهای کوچک زنگزده» تجربههای موفقی در همین فضا بودند. یک فیلم بسیار خوشساخت از فیلمسازی با سابقه آثار مستند و کوتاه که نخستین فیلم بلندش را ساخته، اما سایه رسول صدرعاملی نیز بر توفیق فیلم حس میشود. محمد کارت مانند سعید روستایی تجربه زیست در فضای جنوب شهر را داشته و با چنان دغدغههایی پا در سینما گذاشته است. شنای پروانه هر لحظه برآورد و پیشبینی مخاطب را تغییر میدهد. ابتدا گمان میکنیم فیلمی مشابه «خانه دختر» درباره نقد فرهنگ مردسالار جامعه سنتی است، سپس به نظر میرسد از جنس «شهر زیبا» و درباره رضایت گرفتن از اولیای دم است، بعد فکر میکنیم میخواهد به انتقام بپردازد و بعدتر متوجه میشویم فراتر از این پیشفرضها بوده است.
مهمترین برگ برنده فیلم در متن، عنصر غافلگیری است. فیلم در دادن اطلاعات خساست به خرج میدهد و ناگهان اطلاعاتی جدید یا رویدادی تکاندهنده دارد و با همین حربه دو ساعت مخاطبش را میخکوب میکند. برگ برنده دیگر فیلم در استفاده بجا از تکنیکهاست. در همان شروع، با چرخیدن مداوم و سریع دوربین به دور سر پرسوناژ التهاب را نوید میدهد و در ادامه با ظرایف بسیاری این التهاب را تثبیت میکند. مثلا دوربین روی دستی که عموما شیء مبهمی در کادرش است، در نمای سوبژکتیو پای ثابت پلانهای فیلم است.
یک مزیت قابلاشاره دیگر شنای پروانه، توجه به عنصر فراز و فرود است. بسیاری از فیلمها اگر قرار بر التهاب دارند، دیگر سراغ فضای غیرملتهب نمیروند. در شنای پروانه اگر التهاب و دادوبیدادها برایمان ساخته میشود، به این دلیل است که سکوتها و انفعالها را ابتدا دیدهایم. یک روند دیالکتیکی برمبنای سکوت و فریاد مداوم تکرار میشود. در سکوتها کلوزآپهای موثری داریم که میمیک جواد عزتی آنها را در سطح آثار شاخص جهانی بالا میبرد. فیلمساز برای نمایش التهاب، نماهای با ظرافتی انتخاب کرده است؛ مثلا در جایی از فیلم آتش دستگاه صافکاری بهگونهای در کادر قرار گرفته که سر شخصیت اصلی را میپوشاند و این نما یک تنگنا و خشونت شدید ایجاد میکند که با کاتی سریع به اوج میرسد. از این دست ظرافتهای تصویری در فیلم بسیار است. استفاده از چراغ چشمکزن، نما از پشت پنجرهای که با برف پاککن مدام مات و واضح میشود، کادرهای شلوغ که سوژه را در تنگنا میگذارد و رنگ بیروح فیلم که نمودش را در نماهای ضدنور و تیره میبینیم.
شنای پروانه نه یک فیلم کاملا اجتماعی به سیاق آثار فراوان سینمای ایران است که هدفش آسیبشناسی معضلات اجتماعی باشد و نه یک فیلم کاملا قصهگو و کمتمرکز بر محتوای اجتماعی مثل «مغزهای کوچک زنگزده». این فیلم از الگوی سینمای هالیوود پیروی میکند که اگر هم گوشهچشمی به مسائل اجتماعی و درونمایههای عمیق دارند، ابتدا قصه را بهخوبی روایت میکنند. قصهگویی از مهمترین علل توفیق فیلم است. کلیدواژههایی مثل ناموس، مرام، وفاداری، اعتبار، انتقام و مقاومت در فیلم نمود دارند که موضع فیلم نسبت به آنها نسبتا خنثی است. فیلمساز سعی کرده هرچه رذیلت قابلتصور است را پشت سرهم بر سر مخاطب آوار کند تا احساس خفگی در فیلم امان مخاطب را بگیرد. مزیت دیگر شنای پروانه بازیهای بسیار چشمگیر آن است.
جواد عزتی که در «لاتاری» نشان داد نقش جدی برونگرا را بهخوبی اجرا میکند، اینجا یکی از بهترین بازیهای کارنامهاش را انجام داده است. امیر آقایی با یک گریم فوقالعاده، شمایلی متفاوت در کارنامهاش ثبت میکند. طناز طباطبایی از کاراکترش در «هیس، دخترها فریاد نمیزنند» برای توفیق این نقش کمک گرفته است، اما یک سورپرایز برای مخاطب فیلم، بازی پانتهآ بهرام خواهد بود که در نقشی مردانه بسیار باورپذیر و خاص ظاهر شده و امیدوارم مشکلی برای اکران عمومی پیدا نکند. خشونت کلامی و تصویری فیلم بالاست و در کنار تصاویری ناهنجار و استعمال دخانیات و مشروبات الکلی، باعث شده فیلم مناسب سنین زیر 15سال نباشد.
در فیلم صحنههای دردناکی از فلاکت معتادهای بیخانمان، آشپزخانههای زیرزمینی مشروبات الکلی تقلبی، قماربازی، ضرب و جرح، رفتار اوباش و اراذل میبینیم که ممکن است برای برخی آزاردهنده باشد. شنای پروانه جزء فیلمهای خوشساخت جشنواره است که احتمالا ستایش خواهد شد، هرچند آن وجاهت موردنیاز برای شروع کار یک فیلمساز مولف را ندارد و ایدههایش نیز بکر نیست.