فیلم «دوزیست» تلاش زیادی برای رودست زدن به مخاطب داشته و روی همین حساب، بسیار دور از شخصیت‌هایش ایستاده تا غافلگیری‌هایش زودتر لو روند.
  • ۱۳۹۸-۱۱-۱۴ - ۲۳:۳۰
  • 00
زیرآبی رفتن زیر پوست شهر

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، میلاد جلیل‌زاده، روزنامه‌نگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: «دوزیست» با توجه به نام کارگردان آن و سابقه‌ای که در ساختن کمدی‌های سینمایی و عامه‌پسند داشته و البته فهرست بازیگران اصلی‌اش یعنی جواد عزتی، پژمان جمشیدی و هادی حجازی‌فر، توقع تماشای یک فیلم طنز را در تماشاگران ایجاد کرده بود. اما تقریبا خیلی زود مشخص شد که چنین چیزی نیست. از طرف دیگر دوزیست آن‌طور که تصور می‌شود یک فیلم کاملا اجتماعی هم نیست و آن را بیشتر می‌شود در ژانر حادثه‌ای تعریف کرد. فرم کار و محل فیلمبرداری آن کاملا به یک سری از فیلم‌های اجتماعی ایران شبیه است، اما ماجرای آن قابل تعمیم به بخش گسترده‌ای از جامعه ایران نیست.این فیلم با سکانس شبیه افتتاحیه فیلم «جاندار» که سال گذشته در جشنواره فجر نمایش داده شد، آغاز می‌شود. یک مجلس عروسی برقرار است و چهره هنرپیشه‌هایی مثل پژمان جمشیدی، جواد عزتی، مانی حقیقی، سعید پورصمیمی و البته هادی حجازی‌فر که اینجا با شمایلی کاملا جدید و حتی تا چند دقیقه غیرقابل تشخیص ظاهر شده، دیده می‌شود؛ اما مثل فیلم جاندار، عروسی با یک دعوا و کتک‌کاری به‌هم نمی‌خورد. وسط جریان سور و سات عروسی، عطا (جواد عزتی) و مجتبی (پژمان جمشیدی)، برای سرقت از گاوصندوق صیفی که خودش وسط مجلس عروسی است، به خانه‌اش می‌روند. آنها کلیدی دارند که در گاوصندوق را باز نمی‌کند و ناکام به گاراژی که پر از ماشین‌های از رده خارج است، برمی‌گردند.حمید (هادی حجازی‌فر) هم در جمع آنها حضور دارد و حالا مشخص می‌شود که این سه نفر با هم همدست هستند و کلید را حمید طراحی کرده است. چند لحظه بعد دختری به نام آزاده که در خانه صیفی کار می‌کند، عطا را به پشت‌بام صدا می‌زند و از او می‌خواهد دختر خاله‌اش را چند روز در خانه‌اش نگه دارد.

تا اینجا می‌فهمیم که سعید پورصمیمی، نقش پدر عطا را بازی می‌کند و بعد مشخص خواهد شد که این دختر فراری مدتی صیغه پسر جوانی بوده و حالا که باردار است و مدت صیغه هم تمام شده، آن پسر از قبول مسئولیت شانه خالی کرده است.نام این دختر فراری مریم است. گاراژی که عطا و پدرش در آن زندگی می‌کنند، متروکه است و به خودشان تعلق دارد. آنها حتی برق را از سیم اصلی تیر برق دزدیده‌‌اند و هرآن امکان دارد کسی از این مکان بیرون‌شان بیندازد. با این‌ حال شغل عطا که یک وانت قدیمی دارد، مدلینگ است! مریم به خانه آنها می‌آید. هر سه نفر یعنی عطا، مجتبی و حمید نسبت به او احساس پیدا می‌کنند و این در‌حالی است که عطا مرتب روی پشت‌بام قسمتی از گاراژ می‌رود تا با آزاده صحبت کند و این‌طور به‌نظر می‌رسد که بین اینها رابطه‌ای عاطفی بوده است. عطا در بخشی از داستان، مریم را عقد می‌کند تا بتواند کودک درون شکمش را سقط کند و در این میان همچنان تلاش برای دزدی از گاوصندوق صیفی ادامه دارد. خصوصا اینکه آزاده به‌دلیل سفته‌هایی که صیفی از او داشته در زندان است و آزاده برای همین در خانه صیفی کار می‌کند. در اواخر فیلم بین عطا و مجتبی زد و خوردی سر علاقه به مریم درمی‌گیرد و پلیس این دو نفر را به همراه آزاده دستگیر می‌کند، چون از گاوصندوق صیفی دزدی شده و تصور می‌شود کار آنهاست.

پایان فیلم در جایی رقم می‌خورد که حمید، یعنی پسرعموی عطا و مریم، دختر‌خاله آزاده؛ در خیابان با هم قرار گذاشته‌اند و مشخص می‌شود آنها پنهانی با هم روابط داشته‌اند. به‌عبارتی هم حمید و هم مریم از عطا و آزاده سوءاستفاده کرده‌اند. حمید کیفی را به مریم نشان می‌دهد که در آن محتویات گاوصندوق صیفی ریخته شده و سفته‌های مادر آزاده را هم به دست مریم می‌دهد و با هم به سمت پارک ارم، یعنی جایی که حمید قبلا گفته بود محل کار جدیدش خواهد شد، می‌روند و فیلم تمام می‌شود. ظاهرا نام دوزیست، از شخصیت حمید آمده است. او در اواسط فیلم یک قورباغه پیدا می‌کند و دستی به سر و گوش حیوان می‌کشد و اظهار علاقه‌ای هم به او می‌کند. غیر از این نشانه مشخص دیگری از عبارت دوزیست در فیلم نیست؛ جز این اطلاق مفهومی که شخصیتی مثل حمید، آدم دورویی است و زیر آبی می‌رود. البته در طول جریان فیلم، تاکید زیادی روی این شخصیت نشده بود، او درکنار مجتبی، نقشی حاشیه‌ای در روند اتفاقات داشت. حالا اما ناگهان در پایان فیلم، همه‌چیز با فوکوس روی او جمع‌بندی می‌شود.

دوزیست، در کارگردانی‌اش به‌لحاظ بصری ضعف خاصی ندارد، بازی‌های فیلم بانمک هستند و حتی لحظات جالبی هم می‌شود در آن دید. این فیلم اصلا خلوت نیست و حوادث در آن پی‌در‌پی رخ می‌دهند؛ هرچند بعضی جاها روندشان آن‌طور که یک سری از مخاطبان می‌پسندند، پیش نخواهد رفت و ممکن است چنین بینندگانی را خسته کند؛ اما با این حال مشکل اصلی در فیلمنامه است که ضعف‌ها و خلل‌های منطقی فراوانی دارد. تا مدت‌ها تصور می‌شود که رابطه‌ای عاطفی بین عطا و آزاده وجود داشته و اینکه ناگهان پس از عقد شدن مریم توسط عطا، آزاده بگوید که چرا به علاقه بین‌شان توجه نکرده است و عطا بگوید مگر بین ما علاقه‌ای بوده است، اصلا پذیرفتنی نیست. اینکه مریم به عقد عطا درآمده اما آخرسر با حمید سر قرار می‌رود هم در‌حالی‌که تکلیف آن عقد هنوز مشخص نشده، یک ضعف اساسی دیگر به‌لحاظ منطقی است. در ضمن تکلیف بچه‌ای که قرار بود سقط شود هم مشخص نمی‌شود. در اواسط فیلم عطا از آزاده می‌پرسد که خانواده مریم کجا هستند و چرا سراغی از او نگرفته‌اند؟ آزاده می‌گوید وقتی هم که مادر من به (دلیل بدهی) زندانی شد، آنها سراغش نیامدند و سراغ مریم هم نخواهند آمد چون آنها خانواده‌ای معتقد هستند و به آبروی‌شان اهمیت بالایی می‌دهند. سوای بی‌انصافی در تعریف و نمایش از چهره یک خانواده مذهبی و معتقد، این هم مشخص نمی‌شود که چرا یک خانواده باید دخترش را رها کند تا در این بلای ویرانگر تنها بماند. به عبارتی غیبت خانواده مریم، با همین یک جمله آزاده، به‌هیچ‌وجه توجیه منطقی پیدا نمی‌کند.از این موارد که اختلالات منطقی فیلمنامه هستند، باز هم می‌شود به فراوانی یافت.

یک مساله دیگر این است که فیلم تلاش زیادی برای رودست زدن به مخاطب داشته و روی همین حساب، بسیار دور از شخصیت‌هایش ایستاده تا غافلگیری‌هایش زودتر لو روند. این باعث شده اصلا آن شخصیت‌ها را نشناسیم. سوای اینکه چنین رویکردی باعث می‌شود بیشتر روی اجتماعی نبودن دوزیست بتوان تاکید کرد، عدم شناخت کافی مخاطب از شخصیت‌ها و دیدن یک نمای زودگذر و سطحی از آنها باعث می‌شود که درگیری خاصی با مسائل‌شان پیدا نکنیم؛ خصوصا اینکه آنها افرادی بسیار خاص هستند و به‌صورت تیپیکال هم دیدن‌شان حس همذاتی را تقریبا در هیچ گروهی از مخاطبان برنمی‌انگیزد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰