فرهیختگان: نه دولت آشتی ملی شریفامامی، نه دولت نظامی ازهاری و اقدامات شدید سرکوبگرایانه و نه وعده و وعید به بهبود اوضاع نتوانسته بود سیل خروشان مردم و سمتوسویشان به انقلاب اسلامی را منحرف کند. جمعبندیها در ایالات متحده اما بهگونهای دیگر رقم خورده بود؛ تا آنجا که بهعنوان نمونه مجله «اخبار آمریکا و گزارشهای جهانی» با محاسبه تسلیحات و تجهیزات نظامی فروخته شده به پهلوی در توصیف جامعه ایران تاکید کرده بود: «جامعه ایرانی مانند هرمی است که شاه در راس هرم و ارتش بهعنوان طبقه یا کاست ممتاز است.» بهخصوص اینکه از سال 1336، سازمان مخوف ساواک تحت تعلیمات و همکاری سازمان سیا و موساد تاسیس و در سالها و روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی به اوج قدرت خود در حذف مخالفان حکومت ستمشاهی رسیده بود.
نیروهای آمریکایی که از سال 1320، حضوری فعال در ایران داشتند و با رقمزدن کودتای 28 مرداد در سال 1332 جای پای خود را حسابی محکم میدیدند، بدیهی بود که حاضر به کمترین خدشه به منافع خود نباشند. از این رو موفقیت خروش انقلابی حضرت روحالله را به پشتوانه سیل عظیم مردم اگرچه احتمالی بسیار ضعیف میخواندند، ولی در برابر این احتمال بهزعم خود ضعیف نیز از هیچ کوششی فروگذار نکردند. از این رو بود که سایروس ونس، وزیر خارجه دولت کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، بهصراحت عنوان کرده بود: «رفتن ایران از صف کشورهای دوست و متحد آمریکا و افتادن این کشور بهدست رژیمی که دوست ما نیست، ضربهای به منافع سیاسی و امنیتی ما در آسیای جنوب غربی و خاورمیانه بهشمار میرود.» آخرین سفیر آمریکا در ایران، روز ۲۰ فروردین ۱۳۵۶ به این سمت انتخاب شد و روز ۲۴ خرداد ۱۳۵۶ استوارنامه خود را به محمدرضا پهلوی تقدیم کرد. سولیوان 56 ساله، یکی از باسابقهترین و پرکارترین کارمندان دستگاه سیاست خارجی بهحساب میآمد که جایگزین ریچارد هلمز (سفیر آمریکا در تهران از 26 اسفند 51) شده بود. سولیوان آنگونه که خود در کتاب خاطراتش نقل کرده، مدعی است شناختی از ایران نداشته تا آنجا که از انتخابش بهعنوان سفیر آمریکا در ایران متعجب میشود. ولی راز این انتخاب را باید در کلام وزیر امور خارجه و رئیسجمهور وقت ایالات متحده جستوجو کرد.
آخرین سفیر آمریکا در ایران در کتاب «mission to iran»؛ «ماموریت در ایران» (کتاب خاطراتش) نقل کرده است که بعد از انتخابش بهعنوان سفیر در نخستین ملاقات با سایروس ونس، وزیر خارجه دولت کارتر به او گفته بود: «برای پست سفارت ایران در جستوجوی دیپلماتی بودهاند که در کشورهایی که با حکومتهای متمرکز و استبدادی اداره میشوند، تجربه کافی داشته و بتواند با یک زمامدار مقتدر و خودکامه کار کند.» جیمی کارتر نیز اهمیت استراتژیک ایران را بهعنوان متحد قابل اعتماد برای آمریکا شرح داده بود. نکته قابل توجه اینکه حمایت از حکومت پهلوی در میان سیاستمداران آمریکایی و دیگر متحدان غربیشان تردیدناپذیر بود. اگرچه در نحوه و روش این حمایت اختلاف نظرهایی نیز میان آنان مشهود بود.
با بالا گرفتن شعلههای انقلاب اسلامی در ایران، آنگونه که مشاور امنیت ملی دولت کارتر (برژنسکی) در خاطراتش نوشته است، سولیوان که سعی دارد واقعبینانه شرایط جامعه ایران را به دولت متبوعش مخابره کند در گزارشهای متعدد از ایران، سرنوشت منافع آمریکا را با سرنوشت شاه گره میزند و تاکید دارد باید فکر چارهای کرد چراکه به تعبیر وی «سرنوشت ما حکم میکند با شاه و در کنار شاه باشیم.» از این رو در ماههای آخر حکومت پهلوی، گزارش خود را با عنوان «فکر کردن به آنچه فکر نکردنی است» به ایالات متحده مخابره میکند.
سولیوان آنگونه که خود در صفحه 143 کتابش نقل کرده است، تاکید کرده: «دیگر تردیدی وجود ندارد که شاه از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست و برای ادامه حکومتش فقط به نیروی نظامی متکی شده است.» اگرچه همچنان امیدوار است که تشکیل دولتی نظامی بتواند سلطنت پهلوی را از توفان حوادث انقلابی حفظ کند و به خاتمه بخشیدن اعتصابات منجر شود. بر این اساس ویلیام سولیوان و مقامات بالادستیاش در آمریکا معتقد بودند برای نظمبخشیدن به آنچه بحران میخواندند باید بهطور موقت محمدرضا پهلوی را از کشور خارج و با ژستی سازشکارانه با تشکیل دولتی جدید امور را در دست بگیرند. بر همین اساس پنجشنبه 14 دیماه 1357، «رابرت هایزر» بهصورت مخفیانه وارد تهران شد.
هایزر، مشاور پنج رئیسجمهور آمریکا را در کارنامه خود داشت و با حضور در سه جنگ، انواع و اقسام مدالها و افتخارات را دریافت کرده بود؛ تا آنجا که اولین ژنرال آمریکایی محسوب میشد که چهار ستاره بر شانهاش نقش بسته بود. حالا آمریکا ژنرال چهارستاره خود را برای حفظ تاج و تخت، رهسپار تهران کرده بود. هایزر در کتاب خاطرات روزشمار خود تاکید کرده، وقتی فیلیپ گاست، فرمانده هیات نظامی ایالات متحده، بهصورت مخفیانه به همراه چند تن از نظامیان به استقبال وی آمدند، همه اطمینان داشتند دولت آمریکا میتواند به اوضاع ایران که «فاجعهآمیز» میخواند، سروسامان دهد. ویلیام سولیوان نیز در کتاب خاطرات خود تاکید کرده مأموریت هایزر این بود که موجبات انسجام نیروهای مسلح و انتقال وفاداری و اطاعت آنها را از شاه به دولت شاپور بختیار فراهم سازد. بهعبارتی دیگر هدف او جلوگیری از هرگونه اقدام غیرمنتظره در ارتش بعد از خروج شاه از کشور علیه دولت بختیار بود. از این رو ستادی متشکل از عباس قرهباغی رئیس ستاد مشترک ارتش، حسن طوفانیان معاون وزیر جنگ، کمالالدین میرحبیباللهی فرمانده نیروی دریایی و امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی تشکیل و جلسات متعددی با آنها برگزار کرد. درواقع ژنرال چهارستاره آمریکا، فرمانده کل قوای نظامی ایران شده بود تا از بن دندان تاجوتخت پهلوی را حفظ کند و در این مسیر یکی از سناریوهای روی میز در شرایط بحران نیز کودتا بود. حتی خود رابرت هایزر نیز در کتاب خاطرات خود ابایی ندارد که بهصراحت بگوید اگرچه ناکامی را بعید میدانست ولی ماموریت داشت که درصورت ناکامی کودتایی تمامعیار را در ایران رقم بزند. کودتایی که ایالات متحده در سال 1332 نیز بهنحوی دیگر آزموده بود و به اهدافش رسیده بود.
فرستاده رئیسجمهور دموکرات آمریکا که بارها در خاطرات خود از دستور به ارتشیان در تیرباران هموطنان خود نوشته است، اگرچه شبانگاه شنبه 3 فوریه 1979، یعنی 14 بهمن 1357 تهران را به مقصد واشنگتن ترک میکند ولی همان زمان و حتی بعد از آن نیز تاکید دارد: «اطمینان داشتم که فرماندهی ارتش در کشور میماند و سازمان نظامی از هم نمیپاشد.» هایزر این اطمینان را ناشی از اقدامات برنامهریزی شده خود میداند، اقداماتی که در صفحه 366 خاطراتش اینگونه شرح میدهد: «تا جایی که در توانم بود، با توجه به سنت وفاداری عمیق آنان به شاه، حمایت نظامی را متوجه رئیس غیرنظامی دولت، آقای بختیار نمودم. ارتش را هم به تدوین طرحهای مناسب برای در دست گرفتن قدرت در کشور ترغیب کرده بودم و این طرحها تهیه شده بود. سرانجام از دیدگاه نظامی، ثابت کرده و نشان داده بودم که آمریکا نیازهای تدارکاتی آنها را تامین و تحت هر شرایطی از آنان پشتیبانی خواهد کرد.» این اطمینان تا آنجا بود که تنها چهار روز مانده به پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی در 18 بهمن1357 7 فوریه 1979) جیمی کارتر، در تقدیرنامهای رسمی، شخصا از اقدامات رابرت هایزر تقدیر و تشکر کرد. کارتر اقدامات هایزر در طول ماموریتش به تهران را خدمات بزرگی به آمریکا خواند و تاکید کرده بود: «ورود شما به تهران در اوایل ژانویه در موقعیت بینظمی و بیثباتی کامل صورت گرفت. در دوران آشوب سیاسی خشونتبار، تعهد، استواری و استقامت شما به رهبری نظامی ایران کمک کرد... شما با این کار کمک بزرگی به اهداف سیاسی آمریکا کردهاید.» کارتر همچنین تصریح کرده بود که چنان از اقدامات هایزر در پیشبرد ماموریتش اطمینان داشته که حضور وی در تهران را مایه اطمینان و آرامش خود میخواند و تاکید میکند که هرگز از وی ناامید نشده است. گزارشهای رابرت هایزر و تصوراتش از مردم ایران و انقلابشان -که جدی نگرفتن آن مشهود است- چنان سیاستمداران آمریکا را شگفتزده و خیالشان را راحت میکند که جیمی کارتر در تقدیرنامه خود نوشته: «عملکرد تحسینبرانگیز شما احترام و قدردانی واقعی من و همه مشاوران اصلی مرا برانگیخت.»
هایزر خود نیز در انتهای کتابش که به قصد بازنگری در عملکردشان نوشته به عدم شناخت از جامعه ایران معترف شده است و تاکید دارد حتی اهمیت توفانی که در اولین قیام بزرگ مردم قم در ژانویه 1978 (19دی 1356) به راه افتاده بود را هیچیک از دولتهای غربی درک نکرده بودند. یا اینکه در صفحه 375 کتابش معترف میشود: «دولت آمریکا نه اطلاعی از فرهنگ ایرانی داشت و نه شرایط حاکم بر آخرین ماههای حکومت شاه را درک میکرد.» عدم شناختی که نهتنها در بخشهای مختلف روزنگارهای ژنرال چهارستاره آمریکایی و توصیفاتش از مردم انقلابی سال 1357 مشهود است، که امروز نیز در بیان دولتمردان غربی بهوضوح به چشم میآید.
انقلابیون متشتت و ارتش توانمند!
هایزر یک روز پیش از ترک تهران آنگونه که نقل کرده توسط ژنرال بلندپایه آمریکایی (جونز) مورد بازخواست قرار میگیرد تا ایالات متحده اطمینان بیشتری حاصل کند که همهچیز تحت کنترل است. از این رو مینویسد: «ژنرال جونز پرسید: آیا به نظر من، ارتش میتواند بدون حضور من کودتا کند. گفتم: همه این حدس را میزنند، ولی به اعتقاد من آنها توان این کار را دارند و اگر بختیار دستور بدهد، این کار را انجام خواهند داد. اما این را هم اضافه کردم که سفیر با این نظر کاملا مخالف است. او معتقد است ارتش توانایی عملی این کار را ندارد و اگر دستور کودتا داده شود فرارهای دستهجمعی رخ خواهد داد.» گزارشی که بهصورت مفصلتر ساعت هفت صبح 14بهمن از طریق تماس امن با تلفنخانه کاخسفید به ژنرال جونز، براون، ونس، برژینسکی و کریستوفر داده شده است.
هایزر نقل کرده است: «گزارشم را با اخباری از ملاقات نظامیان با آقای بختیار آغاز کردم. گفتم: نخستوزیر بسیار قوی و مصمم بوده و قصد دارد بدون توجه به گفتهها و اقدامات آیتالله خمینی محکم بایستد. او اعلام کرده است که با حمایت ارتش موفق خواهد شد. گفتم: به اعتقاد من این حرف درست است؛ بهشرط اینکه هماکنون اقدام مثبتی انجام دهند. گروه، اظهارات قاطعی درباره حمایت از آقای بختیار داشت و یقینا با من موافق بودند... گفتم: همه ما احساس میکنیم که بازگشت [امام] خمینی به کشور میتواند یک امتیاز باشد. در اردوگاه وی جنگ قدرت وجود دارد و گروههای اپوزیسیون با هم اختلافاتی دارند. این اختلافات میتواند بدون وقوع یک جنگ مسلحانه دامن زده شود.»
اگرچه شاه رفته ولی همه وفادارند!
هایزر 27دیماه جلسه چهارساعته مشترکی که با پنج فرمانده ارشد نظامی ایران داشته را چنین نقل میکند: «پرسیدم آیا هریک از آنها میتواند گزارش خوبی از روحیه و وضعیت نیروهای خودشان تهیه کند که ظاهرا همه فکر میکردند میتوانند چنین کاری را انجام دهند. فرماندهان نیروی هوایی و دریایی احساس میکردند نیروهایشان ۹۰درصد آمادگی دارند. ژنرال بدرهای گفت: در نیروی زمینی مواردی از فرار نیروهای جوان وجود داشته که ناشی از راهپیمایی جدید «قلب و گل» بود، اما مسالهای حاد و جدی بهحساب نمیآید. بهطور کلی، روحیه افراد خیلی بالا بود. معتقد بودم این ناشی از تجربه خود من است. اگرچه شاه رفته بود، اما هنوز فریاد «جاوید شاه» سربازان را میشنیدم.» دوشنبه 2بهمن آنچنانکه ژنرال چهارستاره آمریکایی در خاطراتش نقل کرده ژنرال ناصر مقدم، رئیس ساواک نیز در ستاد مشترکی که هایزر تشکیل داده، حاضر شده بود. هایزر در صفحه 230 کتابش نوشته: «بعد از تشریفات، توجه آنها را به نطق بختیار جلب کرده و قدرت و رهبریاش را تحسین نمودم. او از ارتش حمایت کرده بود و آنها نیز میبایست پاسخ این حمایت را بدهند. به ژنرال قرهباغی گفتم: اگر جای او بودم فورا سراغ مطبوعات میرفتم و بیانیهای مبنیبر هماهنگی کامل ارتش با بختیار صادر میکردم. میگفتم که نیروها وفادارند و با تمام قدرت از وی حمایت میکنند. با کمال تعجب، با پیشنهاد من موافقت کرد. این یک تغییر موضع واقعی بود، زیرا او همیشه در صدور بیانیههای مطبوعاتی مشکل داشت. من آن را یک پیشرفت میدانستم.»
روحیه خوب افسران!
هایزر مطابق آنچه در صفحه 165 کتاب خاطراتش نوشته در ساعت 10 شب 25دیماه از طریق مکالمه امن با رئیس ستاد مشترک ارتش و وزیر دفاع و برژینسکی (مشاور کارتر) گزارش عملکرد خود را ارائه میدهد: «دکتر برژینسکی پرسید: آیا ارتش طرحی دارد که درصورت شکست بختیار به کار گیرد؟ زیرا تازه این موضوع را گزارش داده بودم. با این حال گفتم: بله، ما چهار پنج روز است که روی این طرحها کار میکنیم. اما در این لحظه باید به آنها بهعنوان قابلیتهای اندک بنگریم. ما برای جنگ روانی و اداره گمرکات تقریبا آمادهایم اما اولویت اصلی من تامین نفت، برق، آب و ارتباطات است. تنها زمانی که این طرحها کامل شود، ارتش میتواند ادعا کند توانمندی قابل قبولی دارد. برژینسکی پس از آن، درباره رویکرد افسران سطوح متوسط سوال کرد و پرسید: آیا احساس میکنی افرادی در این سطح سرجای خود خواهند ماند؟ گفتم: افسران ارشد با وحدت قابل توجهی مشغول کارند و این امر تاثیر مثبتی روی ردههای متوسط دارد. روحیه خوب آنها مورد تایید افسران خودم و کارمندان سفارت است و گزارشهای رهبران نظامی ایران را تایید میکند.»
در فرار نظامیان اغراق شده!
رابرت هایزر که برای ثبت موفقیتی دیگر در کارنامهاش وارد تهران شده بود از همان بدو ورود اطمینان داشت که دولت بختیار نسخه شفابخشی برای کنترل اوضاع خواهد شد. از این رو به عناوین مختلف در کتاب خاطراتش تاکید میکند که حتی پیشبینی سولیوان مبنیبر شکست دولت بختیار نیز برایش باورپذیر نبود. هایزر در خاطرات 22دیماه 1357 خود، بار دیگر تاکید کرده براساس ماموریتش وجود یک دولت قوی، باثبات و البته دوست ایالات متحده امری حیاتی برای واشنگتن محسوب میشد و ارتش ایران نیز بهشدت تحت تاثیر رئیسجمهور آمریکا بودند از این رو با این پشتوانه اقدامات خود را صورت میداد.تا آنجا که وی در خاطرات شنبه 23دیماه 57 خود تاکید کرده است: «وزیر (هارلد براون، وزیر دفاع وقت آمریکا) ارزیابی مرا از فرار نظامیان جویا شد. گفتم: نباید درباره این مساله اغراق کنند. ارتش 450 هزار نفر نیرو داشت و حتی اگر روزی هزار نفر فرار میکردند که اینچنین نبود. این مساله نمیتوانست تاثیر چندانی بر توانمندی آنان داشته باشد. من واقعا فکر میکردم این رقم بیش از صد نفر در روز است که این هم بهوسیله مطبوعات بزرگ جلوه داده میشد.» هایزر تاکید کرده این ارزیابی مورد تایید منابع نظامی و سفارت آمریکا بود.