به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، نمایش «ستارهشناس» به نویسندگی دیدیه ونکولارت، به کارگردانی اصغر نوری و بازی احمد ساعتچیان، سهیلا صالحی و غزاله رشیدی در سیوهشتمین جشنواره تئاتر فجر در تالار سایه مجموعه تئاترشهر میزبان علاقهمندان تئاتر است. داستان نمایش در مطب یک روانکاو اتفاق میافتد. دو زن به مطبی رفتهاند تا توسط پزشک روانکاوی شوند، اما متوجه میشوند که به هر دوی آنها دقیقا در یک ساعت وقت مشاوره داده شده است و بعد متوجه میشوند که اصلا روانشناسی درکار نیست و قرار است «خودروانکاوی» کنند و با یکدیگر حرف بزنند. این سالها موضوع مخاطب در تئاتر ایران خیلی جدی شده است پس این سوال را با اصغر نوری در میان گذاشتیم، چون یکی از کارهای پرتماشاگر تئاترشهر را کارگردانی کرده و در جشنواره تئاتر فجر هم میزبان تئاتردوستان بود.
خیلی خوب است از ابتدای مصاحبه سراغ مخاطب تئاتر ایران برویم. شما در جشنوارههای آلمانی و فرانسوی شرکت داشتید و نمایش «ستارهشناس» هم امسال بسیار پرمخاطب بود. به نظرتان میشود مخاطب تئاتر ایران را با کشورهای اروپایی مقایسه کرد؟
مخاطب تئاتر ایران بههیچوجه قابلمقایسه با مخاطب غربی نیست و دلایل مشخص تاریخی دارد. ما در کشورهای اروپایی شاهدیم که اول تئاتر بوده و بعدش صنعت چاپ و سینما و... آمده است. مردم قبل از سینما با تماشاخانه و تئاتر آشنا بودند. شاید تماشاخانههای حرفهای امروزی در قرن شانزدهم شکل گرفته باشند، البته وقتی صنعت چاپ شکل گرفت و کتابها در دسترس عموم قرار گرفتند، بیشتر مورد استقبال طبقه متوسط بودند و رقیبی برای تئاتر شدند. ویلیام شکسپیر در قرنهای دور تماشاخانهای مخصوص کارهای خود داشت و در کنارش سالنهایی هم بودند که کمدیهای سبک روی صحنه میبردند. حتی پنج قرن قبل از میلاد مسیح با آیینهای تئاتری در غرب روبهرو بودیم. میخواهم تاکید کنم وقتی صنعت کتاب گسترده شد و سینما هم آمد باعث کاهش تماشاگر تئاتر شد ولی آن را تعطیل نکرد. این هنر به خوبی تا امروز به راه خود ادامه داده است. نمایشهای شرقی در مراسم و عروسیها و میهمانیها و آیینها برگزار میشد. این نمایشها بهطور ثابت برقرار نبودند و فصلی و دورهای بودند.
قبل از اینکه تماشاخانه حرفهای تئاتر در ایران برپا شود با سالن سینما روبهرو شدیم که این مساله بسیار مهم است. به نظرم نباید تئاتر ایران را با اروپا مقایسه کرد. شهر پاریس پر از سالنهای تئاتری است و همه نوع نمایشی در آن مکان اجرا میشود. تئاترهای فرانسه تمام سلیقهها را پوشش میدهد. خیلیها فکر میکنند که فقط آثار هنرمندانی چون ساموئل بکت و رابرت ویلسون در پاریس اجرا میشود ولی اینگونه نیست. شاید تنها در ۱۰ تماشاخانه پاریسی شاهد تئاترهای هنری هستیم، چون بیشتر سالنها دنبال آثار قصهگو و سرگرمیمحور هستند. ما تئاترهایی در ایران داریم که به آنها تئاتر آزاد میگوییم و عینا در فرانسه هم هستند و آنها را تئاتر بولوار مینامند. اداره فرهنگ فرانسه، ۱۰ سالن را در پاریس شناسایی کرده و به آنها هویت داده است؛ مثلا تئاتر کمدی فرانسز به تئاترهای کلاسیک میپردازد و تئاتر بوف به کارهای هنرمندانی چون پیتر بروک توجه دارد و تئاتر کولین به سوی نمایشهای قصهگوی هنری میرود. تئاترشهر پاریس هم معمولا به استعدادهای جوان میپردازد و آنان را به تئاتر معیار و جریان اصلی معرفی میکند. اداره فرهنگ، یارانه خوبی به این ۱۰ سالن میدهد. تئاتر فرانسه حمایتی است. ۱۴۰ سالن دیگر به شکل تئاتر خصوصی اداره میشوند. اگر حمایتی هم بشود، بسیار ناچیز است.
دولت معمولا ۶۰ درصد هزینههای تولید ۱۰ سالن مطرح هنری تئاتر فرانسه را تامین میکند. ۴۰ درصد باقیمانده هم به راحتی از طریق گیشه تامین میشود. سالنهای دولتی با تماشاگران کمتری نسبت به تئاتر بولوار مواجه نیستند و در طی سالها مخاطبانی را تربیت کردهاند.تئاتر فرانسه کاملا حرفهای و اصولی است ولی در ایران همهچیز برعکس است. ما تئاتری داریم که با مدیریت و هدایت دولت شکل نمیگیرد بلکه تمام کیفیت تئاتر معیار ایرانی وابسته به تلاشهای فردی و برخی گروههای محدود است. تئاترهای معیار ایرانی بعضا در گیشه موفق میشوند ولی همیشه اینگونه نیست. تئاتر ایران در زمینه مخاطب، هویتسازی نکرده است. تنها سالن ایرانی که توانسته هویتی مشخص داشته باشد، تالار مولوی است. مثلا تماشاگران نمیدانند در تئاترشهر چه آثاری در 6 ماه آینده اجرا خواهد شد! همه تئاترها با هم متفاوت هستند و این آثار متفاوت هم به صورت در هم اجرا میروند. مخاطبان اصلی تئاتر ایران خود تئاتریها هستند. معمولا هنرمندان ما طیف اصلی مخاطبان را تشکیل میدهند، البته با ایجاد سالنهای خصوصی گروهی از مخاطبان غیرهنری هم شکل گرفتند. تئاترهای خصوصی به سلبریتیها و بازیگران سینما تمایل نشان دادند و برخی مردم هم به دیدن آنان میروند. اغلب سالنهای خصوصی، بازیگرمحور هستند. وضعیت عام تئاتر خصوصی وابسته به بازیگر است.
ما تئاترهای مستقل هم داریم. این نوع از تئاترها از نظر اندیشه و شیوه اجرایی، راهی متفاوت را پیش گرفتهاند. شما اشاره کردید کار «ستارهشناس» موفق بود که درست است و ما توانستیم رکورد فروش سالن سایه را بشکنیم. تئاتر ما نه سلبریتی داشت و نه تجربهگرا بود. هیچ خبری از کاری عجیب و غریب و متنی پیچیده نبود. ما به مسائل سیاسی و اجتماعی امروزی هم کاری نداشتیم. البته یک فرم قصهگوی ساده را انتخاب کردیم که مفاهیم عمیق روانشناسی را مطرح میکرد. اغلب تماشاگران ما از مردم عادی بودند. اغلب مخاطبان حرفهای تئاتر به دنبال آثار آوانگارد و تجربهگرا هستند که این آثار هم بیمعنا هستند. یعنی بیشتر به فرم میپردازند و معنای خاصی را مدنظر ندارند. این موضوع جای بحث فراوان دارد.نمایش ستارهشناس دارای معنایی ساده بود و قصهای سرراست داشت.
مخاطبان عادی نمایش ما وقتی نظرات شخصی خود را مینوشتند، اغلب مثبت بود و تبلیغات دهان به دهان خوبی هم راه افتاد. تماشاگران عام رابطه خیلی خوبی با نمایش ستارهشناس برقرار کردند. ما هر چیزی از تئاتر میدانستیم را به کار بردیم و اجرا هم برای مخاطب عام، قابل فهم بود و معنا هم داشت. تعدادی از مخاطبان به من گفتند بیشتر کارهایی که جامعه تئاتری از آنها تعریف میکنند، برای ما قابل فهم نیستند ولی اجرای ستارهشناس را فهمیدیم. البته تماشاگران خیلی از کارهای دیگر را هم میفهمند ولی کیفیت آنها پایین است و هیچچیزی از هنر در آنها نیست و بیشتر در ژانر کمدی بیارزش تولید میشوند. من در کارگردانی هیچ ادایی ندارم و کار اضافهای هم انجام ندادم و این شیوه اجرایی باعث جذب مخاطب معمولی شد.
اقتصاد تئاتر خیلی مهم شده است. ما شاهد هستیم تعداد زیادی از تئاترهای ایرانی ضرر مالی میدهند. هزینهها سنگین شده است و تئاترها به سمت تئاترهای چمدانی رفتهاند که بد هم نیست، چون به راحتی آماده میشوند و به سادگی میشود در کشورهای دیگر هم اجرا کرد.نقدهایی هم وارد شده است؛ مثلا طراحی صحنه از بین رفته است.
چند سال پیش یک مجموعه تئوری تئاتر را در نشر مروارید درآوردیم که فقط دو جلد از آن منتشر شد. هر جلد هم به یک موضوع خاص میپرداخت. یکی «تئاتر و سیاست» بود و دیگری «تئاتر و شهر». اسم آن مجموعه انگلیسی مرجع ما هم «تئاتر و هر چیز دیگر» بود که من بهعنوان دبیر تعدادی از کتابهای این مجموعه را بهمنظور ترجمه انتخاب کردم. سپیده خمسهنژاد کتاب تئاتر و شهر را ترجمه کرد. نویسنده این کتاب در بخشی به تئاتر آمریکا میپردازد و اشاره میکند که تئاتر در آنجا خیلی اوقات ضرر میدهد؛ پس تهیهکنندگان تئاتر به دنبال نمایشنامههایی با شخصیتهای محدود و دکور کوچک رفتهاند. درواقع، این تئاترها باید کمهزینه باشند و به راحتی تولید شوند. البته تولیدات بزرگ هم در برادوی وجود دارد و اغلب تئاترها موزیکال هستند.
فروش این آثار تضمین شده است، چون سرگرمیمحور هستند. تئاتر مستقل در همهجای دنیا دست به عصا راه میرود، چون رقبای قدرتمندی دارد. مخاطب است که از جیب خود هزینه تئاتر را تامین میکند. همه تهیهکنندگان تئاتر بهشدت حساب و کتاب میکنند تا ضرر نکنند. کلیت تئاتر هم هنری حساب و کتابدار است تا تولیدکننده شکست مالی نخورد ولی تئاتر ایران خیلی عجیب و غریب شده است. تعداد سالنهای دولتی بسیار ناچیز است و نوبت اجرا دیر به دیر به هنرمندان میرسد. مسئولان هم باید دست به انتخاب بزنند. سالنهای خصوصی هم فقط به هزینه سالن کار دارند. هر سالن قیمتی خاص خود دارد؛ یکی شبی دو میلیون تومان است و دیگری شبی سه میلیون. اگر کارگردانی بخواهد در یک سالن کوچک اجرا برود، حداقل باید ۶۰ میلیون تومان هزینه سالن بدهد.
جالب است که بیشتر این اجراها شکست مالی میخورند.فکر میکنم اقتصاد در تئاتر ایران جایی ندارد. ما مجبور هستیم به اقتصاد توجه کنیم، چون باید دستمزد عوامل اجرایی و هنری را بپردازیم. فکر کنید هزینه تولید یک تئاتر از ۴۰ میلیون تومان آغاز میشود، ۶۰ میلیون تومان هم باید هزینه سالن کنید، خرج تبلیغات را هم به آن اضافه کنید. چرا ما نمیخواهیم قبول کنیم تئاتر شغل است؟ بیشتر ما فکر میکنیم که تنها هنرمند هستیم و تئاتر را بهعنوان شغل قبول نداریم. جالب است که سیستم آموزشی و حرفهای به کسی آموزش نمیدهد که تئاتر شغل است. من افرادی را دیدهام که پس از ۲۰ سال کار در تئاتر هیچچیزی ندارند؛ حتی یک خانه اجارهای هم ندارند. اگر شما بخواهید در بازار کیف تولید کنید و آن را به فروش برسانید و با شکست در بازار مواجه بشوید، باید قیمت را بشکنید. حتی شاید حرفه خود را از تولید کیف به تولید کفش تغییر بدهید. این عقلانیت اقتصادی در تئاتر نیست. همه فکر میکنند باید معجزهای رخ بدهد و شاید روزی تبدیل به ستارهای ثروتمند بشوند. نظام تئاتر در اروپا بهشدت عقلانی است. آنجا دولت و تهیهکنندگان بهشدت به اقتصاد تئاتر توجه دارند، حتی اگر کاسب باشند. سرمایهگذاران همهچیز را محاسبه میکنند. شما وقتی میخواهید در ایران همهچیز یک اجرای هنری را محاسبه کنید با مخالفتهای فراوانی دست و پنجه نرم خواهید کرد.
خیلیها میگویند هنر مقدس است و پول در آن معنا ندارد و گروهی دیگر میگویند فقط پول مهم است. هنر یک شغل در زندگی مدرن است. اغلب ایرانیان در هنر دنبال این هستند که هنرمندی نابغه و مولف بشوند. دانشگاههای ما هم دنبال تربیت متخصص نیستند بلکه به هنرجویان میقبولانند که شما باید پیتر بروک بشوید. بیشتر دانشجویان هم نهتنها کاستلوچی نمیشوند بلکه تخصصی هم کسب نمیکنند. کسی که در رشته بازیگری درس میخواند باید بازیگری یاد بگیرد، نه اینکه آلپاچینو بشود. یک هنرجوی بازیگری باید بتواند در یک پروژه نمایشی، نقشی را بازی کند. همه هنرجویان فکر میکنند نابغه هستند ولی هنوز کشف نشدهاند. تئاتر ما از هر لحاظ ضرر اقتصادی میدهد.بازیگران ما هم اغلب پول نمیگیرند و اگر هم بگیرند، خیلی ناچیز است و اگر حساب کنند، هزینه بیشتری کردهاند تا سر آن تئاتر حاضر شوند. من فکر میکنم اگر عاقلانه به تئاتر نگاه کنیم، دیگر شبی ۱۴۰ نمایش نخواهیم داشت. به نظرم این وضعیت یکجایی متوقف خواهد شد. شاید هنرمندان تئاتر باید تغییرهایی در رویه خود بدهند. آنان نباید به امید اتفاقهای عجیب در تئاتر باشند. من چرا باید بدون دستمزد کار کنم؟ چرا سه ماه یک گروه تئاتری باید کار کند و در پایان بدهکار باشد؟ من یکی از داوران حل اختلاف سالنهای خصوصی هستم و بیشتر پروندههایی که شکل میگیرد درباره پول و دستمزد است. مثلا یک گروه در یک سالن اجرا میکند و باید ۳۰ میلیون به سالن بدهد. آنان پس از اجرا دیدهاند که تنها ۱۵ میلیون فروش داشتهاند و باید پول سالن را کامل بدهند.
کار ما این شده است که دو طرف را راضی کنیم. باید صاحب تماشاخانه را راضی کنیم که گروه تئاتری پول ندارد و حالا شما پنج میلیون تومان بگیرید! فکر میکنم باید تغییراتی جدی صورت بگیرد و اقتصاد تئاتر را ملاک قرار بدهیم و ژست هنری نگیریم. ما به انسانهایی نیاز داریم که هم مدیر باشند و هم هنرمند و هم اقتصاد را در نظر بگیرند. یک تئاتر باید برای اهالی آن دستمزد داشته باشد. متاسفانه نباید فکر کنیم خیلی فداکار هستیم و عمرمان را گذاشتهایم. من فکر میکنم تئاتر آنچنان روی تمام طبقات مردم تاثیر ندارد. ما باید منطقیتر و درستتر نگاه کنیم.
* نویسنده: سیدحسین رسولی، روزنامهنگار