به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، دیماه 1398 فصلی دیگر از تاریخ ایران رقم خورد. رخدادهای مقارن، شهادت، وحدت اجتماعی، شک و تردید، افتراق و انشقاق و سرانجام نمازجمعه. این رخدادها مرور و بازتولید کوتاه و سریع تاریخ معاصر ایران، بلکه تاریخ ملل «آسیای غربی» بود. منطقهای که اکنون نام خاورمیانه را بر خود ننگ میداند و درصدد است مفهوم جدیدی برای وصف هویت خود بیابد. این مفهوم برخلاف «خاورمیانه» اصطلاحی نیست که غربیان در نسبت خود با بخشی از ملل شرق آن را جعل کرده باشند. وضعیت کنونی ملل غرب آسیا و شمال آفریقا (منطقه) شروع یک دوره تاریخی نیست، بلکه نمود و ظهور آن است. این دوره از همان نخستین رویارویی ملل مسلمان با استعمارگران آغاز شد. در ادامه با انشقاق و پراکندگیهای مختلف و گوناگون، با انقلاب اسلامی نفسی تازه کرد. انقلاب اسلامی اگرچه عصاره و حاصل مرجعیت شیعه خاصه امام(ره) بود اما بهنحوی امتداد اندیشه اصلاحی اسلامی دو قرن اخیر نیز محسوب میشد که حاصل آن «اسلام سیاسی» و در تقابل با «تجدیدنظرطلبی» این فرزند ناخلف اندیشه اصلاحی بود.در دو سده اخیر حیات اجتماعی جوامع اسلامی، بهطور خاص سرزمین ایران، بازیگران و نیروهای اجتماعی کموبیش یکسانی را بهخود دیده است. ارتباط، رویارویی و تعامل این نیروها و عناصر، تاریخ معاصر منطقه را شکل داده است. نهاد «قدرت» -چه در قالب شاه و سلطان و چه در قامت دولت جدید- جزء عناصر اصلی این میدان بوده است. «دین» و نهادهای دینی و نیروهای این نهاد -یعنی علما و مجتهدان- نیز از جمله نیروهای این کارزار هستند.
هر چه از نخستین سالهای این دو سده به اکنون نزدیک میشویم تاثیرگذاری «مردم» در حیات اجتماعی منطقه نیز افزایش مییابد. هرچند در دورهای مردم سرکوب شدند اما باز برخاستند و بهشدت بیشتری دوران سرکوبشدگی خود را جبران کردند.«روشنفکران» بازیگرانی دیگر در درام حیات اجتماعی جوامع اسلامی بودند و هستند. «استعمار» چه در شکل کلاسیک و چه در نمود جدید و در ظاهر نرم آن، همواره جزء نیروها و عناصر تاثیرگذار منطقه بوده است. اساسا جریانهای اصلاحی در جوامع اسلامی در مواجهه و رویارویی با استعمار و دولتهای خارجی شکل گرفت. اما ورود نیروهای استعماری به منطقه، توازن را بهنفع آنها و نیروهای متأثر از آنها در این جوامع تغییر داد.
استعمارگران درصدد بودند با عناصر و نیروهای نهادهای قدرت، دین و روشنفکران تعامل کرده و از این طریق مقاصد خود را دنبال کنند. آنها در ابتدای امر با مردم مواجهه چندانی نداشتند. چراکه تصورشان بر این بود که مردم تحت تاثیر دیگر نیروها و عناصر (قدرت، علما و روشنفکران) هستند و با تعاملی که با آنها برقرار میکنند، مردم را نیز در کنترل دارند. بنابراین دولتهای خارجی چنان در منطقه تاثیرگذار شدند که دولت بلکه حکومتها را ساقط و دولت و حکومتی جدید و وابسته میگماشتند.این روند تا بهمن 1357 ادامه داشت و انقلاب اگرچه در تاریخ 22/11/1357 نمایان شد اما حاصل یک روند و دوره طولانی از مساعی مردم و نیروهای مختلف اجتماعی به رهبری مرجعیت بود که سابقه حداقلی آن را میتوان در 200 سال قبل از آن جستوجود کرد. انقلاب اسلامی در قالب جمهوریاسلامی نمایان شد و اکنون چله خود را گذرانده است. انقلاب اگرچه توانسته در نسبت بین قدرت، دین و مردم رابطه بهینهای برقرار کند، اما چالشهای دامنهداری با دولتهای خارجی و جریان سکولار روشنفکری داشته است. با تلاش و مساعی جریانهای سکولار در حوزه عمومی، آنها توانستهاند در میان مردم نیز نیروهای متمایل به آموزههای خود را تربیت کنند. از قضا و در این میان حمایتهای دولتهای خارجی، خاصه رسانههای آنها از این جریان، بر تاثیرگذاری آنها افزوده است.
ناکارآمدی بخشهایی از قدرت نیز مزید بر علت شده است. اگرچه بخشی از جریان روشنفکری سکولار و بدنه اجتماعی آن هرگونه ارتباطی را با دولتهای خارجی و رسانههای آنها انکار میکنند، اما آنچه قابل کتمان نیست و تقریبا همگان بر آن توافق دارند، همدلی نیروهای مورد نظر با هویت و فرهنگ مورد توجه ایشان است. اما هویتهای ناسازگار در عصر انقلاب اسلامی به اینها ختم نمیشود. لایههای پاییندست اجتماعی که دل در گرو شعارها و آرمانهای انقلاب اسلامی داشته و دارند نیز به بخشی از هویتهای ناسازگار در برابر هویت قدرت ملحق شدهاند. آنها نسبتی با دیگر نیروهای ناسازگار ندارند، اما از آن روی که در برابر قدرت قرار دارند با جریانهای ناسازگار با قدرت همدل میشوند. در چنین وضعیتی است که جامعه نحوی چنددستگی مشاهده میکند. از سوی دیگر وجود دولتی ناکارآمد به شدیدترین وجه ممکن -تا جایی که میتوان آن را ناکارآمدترین دولت تاریخ انقلاب اسلامی عنوان کرد- در گسترش این ناسازگاری تاثیرگذار بوده است. دولتی که از قضا محصول بخشی از همین جریان ناسازگار است. جالبتر آنکه بخشی از هویتهای ناسازگار، علیه قدرتی ناسازگاری میکنند که ناسازگاری و ناکارآمدیاش محصول اراده و تشخیص سیاسی خود آنهاست.حوادث اخیر، بار دیگر مفهوم وحدت ملی را از یک طرف و افتراق و انشقاق اجتماعی و تعارضهای هویتی را از طرف دیگر بر سر زبانها انداخت و وضعی پیش آمد که جریانهای اجتماعی مختلف در این باب تأمل کردند. در این میان غالبا نگاهها متوجه قدرت بود و کسانی نیروهای اجتماعی و رسانهای متمایل به آن را نصیحت کردند که از نگرانی و ناراحتی و کنشهای نیروهای رقیب دلگیر نشوند و نهتنها آنها را بهرسمیت بشناسند بلکه مانع از بروز و ظهور آن هم نشوند. اما آیا ما با یک بحران روبهرو هستیم؟ آیا وضعیت کنونی ما چیزی متفاوت از تاریخ و تجربه پیشروی ماست؟
رویارویی، مواجهه یا تخاصم قدرت و نیروهای ناسازگار امری معمول در جوامع بشری است. قدرت درصدد هویتبخشی به جامعه در عرصههای مختلف است و مردم را بهسمتی دعوت یا هدایت میکند که منافع ملی را در چارچوب آن تعریف کرده است. در این میان نیروهای اجتماعی له یا علیه این هویتبخشی موضع دارند. بیشک اتخاذ هویت و سیاستی که بتواند همه نیروهای اجتماعی را حول هویتی دلخواه تجمیع کند نهتنها امکانپذیر نیست، بلکه احتمالا مفید هم نخواهد بود. از سوی دیگر اتخاذ و اصرار بر هویت و سیاستهایی برای ایجاد تخاصم بین نیروهای اجتماعی، نقضغرض هویتبخشی و انسجامبخشی است که جزء وظایف حیاتی قدرت است. حداقل تصمیمی که میتوان در این معرکه اتخاذ کرد، بهحساب آوردن هویتهای رقیب است. جامعه از هویتهای مختلفی تشکیل شده است و یکدستی این هویتها هم لازم نیست. با وجود این اصرار و تاکید بخشی از قدرت یا حتی نیروهای رقیب، بر «وحدت همه نیروها در تمام شئون» نیز چندان موجه نیست. تاریخ ایران -بهخصوص تاریخ انقلاب اسلامی- بهخوبی نشان داده است که ایران حاوی هویتهای یکسان و یکدستی نیست و البته همین تجربه نشان میدهد که وحدت و اتحاد هویتها برای مقاصدی حول منافع ملی نیز امری دور از ذهن و دور از دسترس نیست. معاصرت ما همین رویارویی هویتهاست. اساسا قرار نیست این کثرت بالکل رفع شود. وقتی که بخش مهمی از جامعهپذیری ایرانیان در همین معرکهها و رویارویی هویتها صورت میگیرد، چه اصراری بر انکار و نادیدن است. حل تعارضات هویتی نیروهای اجتماعی و مطالبات هویتهای مختلف، اگر در فضای متعادل و با گفتوگو حل شود مناسبتر، معقولتر و احتمالا بنیادیتر خواهد بود. اما وقتی در قلب اروپا، با میراث معهودش در گفتوگو، منازعه قدرت و هویتهای ناسازگار در کف خیابان مطرح میشود، چه انتظاری از ایران و منطقه داریم؟
نیروهای ناسازگاری که خیابان را محل منازعه قرار میدهند، بد نیست به تاریخ انقلاب اسلامی نظر کنند. در این دوره هرگاه خیابان، میدان رویارویی هویتها و معرکه این تضاد شده، برخلاف تصور هویتهای ناسازگار این نیروهای قدرت بودند که پیروز میدان شدند. بهعبارت دیگر خیابان میتواند همچون همیشه محل عبور باشد نه میدان جنگ. ولی اگر قرار به معرکه خیابانی باشد، به تجربه دوره انقلاب اسلامی، خیابان در تسخیر هویتهای ناسازگار نیست. همین تجربه نیز نشان داده صندوقهای رأی مسیر مناسبتری برای تحقق آمال هویتهای ناسازگار است. آنها هروقت بهسراغ صندوقهای رأی رفتند، بلندتر سخن گفتند و هرگاه در خیابان ماندند سرافکنده بودند. در ایران عصر انقلاب اسلامی، خیابان جای ناسازگاری نیست.
* نویسنده: محمود ذکاوت، عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی