به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، وضعیت سیاسی و اجتماعی این روزهای کشور با چالشها و مخاطراتی روبهرو است که هرکدام میتوانند بهعنوان یک تهدید (با تاثیرات متفاوت اجتماعی) برای آرامش روانی و امید به آینده مردم تعریف شوند. این چالشها در موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی ورزشی بهوضوح دیده میشوند و قاعدتا باید تلاش کرد تا با تدبیری صحیح کشور از این مسیر که امروز به گردنه رسیده، عبور کند. نمیخواهیم در این نوشتار کوتاه کل مشکلات کشور را بررسی کنیم و نتیجه هم بگیریم، اما بهعنوان نمونه یکی دو مساله که تاثیر زیادی بر افکار عمومی دارد و دقیقا امید به آینده جامعه را هدف قرار داده را بررسی میکنیم. نمونههایی که هیچکدام در ظاهر سیاسی و حتی اقتصادی نیستند ولی حتی بیشتر از تهدید نظامی و تحریم اقتصادی تاثیر عمیقی بر جامعه و حتی زندگی روزمره مردم دارند.
اگر هرکسی بدون پیشزمینه در جریان ممنوعیت ایران برای میزبانی مسابقات فوتبال جام باشگاههای آسیا از سوی کنفدراسیون فوتبال این قاره قرار بگیرد، علاوهبر اینکه شوکه میشود ممکن است بگوید که «ببینید وقایع سیاسی باعث شد ایران از چنین عرصه مهمی بازماند و تحریم شود» یا اگر کسی بدون اطلاعات تکمیلی به موضوع جدایی آندره آ استراماچونی و گابریل کالدرون از تیمهای استقلال و پرسپولیس نگاه کند، احتمالا میگوید که «مخالفت با آمریکا، کنار نیامدن با ترامپ و نپذیرفتن معاهدات مهم جهانی از جمله FATF باعث شده که آنقدر فشارها گسترده شوند که ما نتوانیم حتی چند مربی را در کشور نگهداریم.»این صورت مساله است و قطعا پاسخ دادن و واکاوی این مسائل در یک پاراگراف قابل بیان نیست هرچند ممکن است برخی پاسخ یک خطی و راهکار نیمبندی برای آن ارائه دهند که خب قطعا اگر این مسیرها راهگشا بود، تاکنون طی شده بود و مشکلات مرتفع.
صورت مساله چیست؟
لذا باید در ابتدای کار مساله بهصورت واضح و روشن بیان شود. مشکلات حوزه ورزش آنهم در زمینه فوتبال از جمله موضوعات معتنابه جامعه هستند و از آن مواردی که میتوانند عمیقا روح و روان مردم را بههم بریزند. درگیر شدن مربیان استقلال و پرسپولیس و نهایتا AFC با ایران هم برای ایجادکننده این سوال است که آیا اتفاق خاصی در کشور افتاده که ناگهان چنین مشکلاتی پشت سر هم ایجاد میشود؟ چرا باید اینها یکی پس از دیگری با فاصله زمانی اندک رخ بدهند؟ چرا در دوره تحریمهای قبلی این مشکلات نبود و...
واضحترین توضیح که البته یک بحث مقدماتی است و همه از آن آگاه هستند این است که به هر حال با وجود تمامی اقداماتی که ایران در جریان مذاکره با غربیها داشته یعنی انبوه عقبنشینیها و گستره امتیازاتی که در جریان توافق هستهای به آمریکا و اروپا داده و بعد از خروج ایالات متحده از برجام هم برای مدت یکسال با تمام قوا تلاش کرده تا از مسیر رایزنی و دیپلماسی، آلمان، انگلیس و فرانسه را مجاب به انجام تعهداتشان کند و در مقابل آنها از هرگونه اقدام تقابلی ولو بسیار کوچک تا اردیبهشت 98 خودداری کرده است، باز هم کشورهای اروپایی حاضر به همکاری با ایران نیستند و حالا هم کار به آنجایی رسیده که نهتنها فشارهای آمریکا علیه ایران زیاد است، بلکه اروپاییها هم مجری تشدید این فشارها هستند. علاوهبر این اخیرا با همراهی ترامپ، اقداماتی ضد ایرانی و خلاف تعهدات خود یعنی فعالسازی مکانیسم ماشه را هم عملیاتی کردهاند تا هرطور شده پازل فشار حداکثری به ایران کامل شود.
علاوهبر این، باید پرسید که آیا به جز این فشارهای اقتصادی و سیاسی، فشارهای دیگری هم در قبال ایران در جریان است؟ پاسخ مثبت است. همین ماجراهای اخیر فوتبالی نمونههای واضح آن است. نقطه عطف ماجرا اما همینجاست، همینجایی که برخی ایراد اصلی و نهایی را ماجرای فعالیتهای نظامی و ایدئولوژیک ایران میدانند و میگویند باید این وجوه کشور تغییر کند تا مردم اینقدر هزینه بابت آن ندهند و حتی مجبور نباشند که چنین مشکلاتی را در حوزههای ورزشی ببینند و عدهای هم مخالف این مساله هستند و با نکتهسنجی دلایلی میآورند که نمیتوان از کنار آن گذشت.
موشکی را متوقف کنیم یا ....؟
اجازه دهید مساله را اینطور صورتبندی کنیم. یک راهکار کوتاه آمدن جلوی آمریکا و کنار گذاشتن مواضع سیاسی و نظامی کشور است و یک راهکار همان وضعیت مقاومت فعال و یافتن راههایی برای عقب راندن دشمن. درمورد راهکار اول شاید اصلیترین پاسخی که بتوان داد نوع مواجههای است که نظام با آمریکا و اروپا داشته، یعنی اولا هرگونه امتیاز ممکن که آمریکا و اروپا مطالبه کرده است را در جریان برجام به آنها داده ولی به جای کاهش فشارها، خروج از برجام و تحریمهای گسترده را دیده و از طرفی صابون جنایتکاری آمریکا تا آنجا به تنش خورده که فرمانده و مدافع قطعی تکتک مردم ایران را هم در این مسیر با دستور مستقیم رئیسجمهور آمریکا از دست داده است. خب با این وضعیت برای قریب به اتفاق مردم و کارشناسان جا افتاده که مسیر مذاکره جواب نخواهد داد آن هم با دولتی که رسما ترور میکند، تهدید به زدن 52 نقطه فرهنگی کشور و حتی ترور دیگر مقامات را هم انجام داده است. پس حداقل وزنه در این حوزه به سمت مقاومت فعال و تغییر شرایط کشور میچربد. اما خب در این بخش هم با دو مسیر مواجه هستیم اول اینکه صبر کنیم و با طمأنینه به سمت اصلاح ساختارها، روندها و رویهها، جایگزینی افراد و... از مسیرهایی مانند انتخابات و همهپرسی و غیره جلو برویم و دومین مسیر هم این است که در عین حالی که به مسیر اول فکر میکنیم و به دنبال آن هستیم، همین امروز با اصلاح برخی اقداماتی که انجام آنها در کوتاهمدت شدنی است دست به کار شده و گام به گام، با تلاش همهجانبه، هم از فشارها و گسترش آنها جلوگیری کنیم و هم با اصلاحات تدریجی زمینه آن تغییر و حرکت بزرگ را فراهم نماییم.
واقعیت چیز دیگری است
واقعیت این است که اولا کشور امروز آنقدر وضعیت بغرنجی ندارد که نیاز باشد یک جراحی بزرگ را تجربه کند(که این گزاره برخلاف القائات سنگین رسانههای غربی و اپوزیسیون است و با نگاه صادقانه و منصفانه به پیشرفتها و امکانات فعلی کشور میتوان آن را حاصل کرد)، ثانیا اطمینانی از اینکه با یک دوربرگردان و یک جراحی بزرگ مشکلات حل میشود به هیچ عنوان وجود ندارد چنانکه کسانی که از استعفای رئیسجمهور هم حرف میزدند از ایده خود عقبنشینی کردند و ثالثا شواهدی وجود دارد که نشان میدهد قریب به اتفاق ایرادات کنونی حداقل در مصادیقی که در ابتدای بحث ذکر شد ربط آنچنانی به چالشهایی مثل درگیری با آمریکا ندارد و دقیقا برعکس ناشی از خطاهای کارکردی مسئولان و مدیران فعالی کشور است.
بیایید همین ماجراهای ورزشی اخیر را مورد بررسی قرار دهیم. در ماجرای استراماچونی و کالدرون که پیشزمینه آنها قبلا هم بیان شده، دو سوال مهم بود که پاسخ هم داده شد. اول اینکه آیا ما آنقدر تحت فشارهای اقتصادی هستیم که به اندازه کافی پول برای پرداخت دستمزد به این دو مربی خارجی وجود ندارد؟ دوم اینکه آیا آنقدر فشارهای تحریمی و مسائلی مانند FATF سنگین است که دیگر نمیشود به حساب آنها یک دلار هم واریز کرد؟ پاسخ قطعی به هر دوی این سوالات با آنچه در رسانهها و شبکههای اجتماعی بیان میشود متفاوت است. هرکسی که از ارقام مالی جابهجا شده در کشور و حتی خرید و فروش و واردات و صادراتی که در اوج تحریمها همچنان در جریان است، اطلاع دارد میداند که برای مثال یک میلیون و 600 هزار یورو در مقابل این حجم از اقتصاد و ارقام واردات و صادرات و پولهایی که جابهجا میشوند واقعا هیچ نیست و به عبارتی پول خرد هم به حساب نمیآیند. علاوهبر این، کشور هماکنون در حال واریز پول به حسابهای افراد مختلفی چه در عرصه ورزشی و چه در دیگر حوزهها در خارج از کشور است چنانکه در دوره قبلی تحریمها همین کار را به سادگی انجام میداد و مشکلات برطرف میشد.
از اینرو پاسخ نهایی در این عبارت جمعبندی میشود که سوای احتمال برنامهریزی شده بودن خروج استراماچونی از سوی خارجیها که برخی آن را محتمل میدانند، صرفا یک خطای عملیاتی و اجرایی که میتواند ناشی از بیتجربگی مسئولان امر باشد باعث شده که مبالغ قرارداد این دو به نحو صحیح و به موقع پرداخت نشود و زمینه جدایی آنها فراهم آید. چنانکه در مورد انتقال پول به ایتالیا همان موقع مشخص شد که چه اشتباه عجیبی از سوی یک صراف باعث ایجاد چنین مشکلی شده و باقی ماجرا.در موضوع دوم که بحث مهمتری هم هست، یعنی ممنوعیتی که کنفدراسیون فوتبال آسیا برای ایران ایجاد کرده هم بحث سوای این ایرادات کارکردی مسئولان و مدیران نیست.
فرصت های از دست رفته و امکان های پیش رو
ببینید از یک سو مشخص است که مساله ناامنی ایران یک بهانه واهی است، چراکه اولا در منطقه کشوری امنتر از ایران وجود ندارد، ثانیا اگر موضوع درگیری مطرح است مگر عربستان و امارات در وضعیت جنگی با یمنیها قرار ندارند و بارها خاک عربستان و حتی ریاض مورد حمله موشکی قرار نگرفته است؟ یا حتی در قیاس میتوان از عراق هم نام برد و امکان ایجاد ناامنی در تهران را با بغداد، ابوطبی و ریاض و جدی مقایسه کرد. یا حتی میتوان از بازی چندی پیش ایران با هنگکنگ هم نام برد که در شرایطی تیم ملی فوتبال در این کشور به بازی پرداخت که آشوبها و اغتشاشات زیادی در جریان بود اما AFT ممنوعیتی در این مسیر وضع نکرد. از سوی دیگر اگر خاطرتان باشد در اسفندماه سال 96 جیانی اینفانتینو، رئیس فدراسیون جهانی فوتبال فیفا به تهران آمد و با مسئولان کشورمان از جمله رئیسجمهور دیدار کرد. مشخص است که دیدار رئیس فیفا با رئیسجمهور یک کشور میتواند نشاندهنده چه رابطه نزدیکی میان این دو باشد و تا چه حدی تسهیلکننده شرایط یک کشور در ساختار و سازمان جهانی فوتبال که همان فیفاست.
جانب دیگر موضوع نایبرئیسی کنفدراسیون فوتبال آسیاست که چندین سال است در دست مسئولان فوتبال کشورمان است؛ یعنی هم علی کفاشیان که برای چهار سال این سمت را در اختیار داشت سابقه حضور در سطوح بالای کنفدراسیون فوتبال آسیا را در کارنامه دارد و هم بعد از آن مهدی تاج که جایگزین وی شد. علاوهبر همه اینها اتفاقی که در ساختار سیاسی کشور رخ داده این است که ورزش کشور در حد یک وزارتخانه مطرح شده و وزیر اختصاصی خود را دارد و مانند گذشته در سطوح پایینتر از وزیر مورد تصمیمگیری نیست. از اینرو وزیر ورزش هم وظیفه و هم تراز وزیر امور خارجه در اختیار دارد. با این سه مقدمه باید این سوال را پرسید که چرا وقتی چنین امکانهایی در اختیار فوتبال کشور قرار دارد، باید اجازه داده شود تا چنین فشار سنگینی از سیاست به ورزش منتقل شده و سیاسیکاری بزرگی در این ابعاد در AFC علیه ایران صورت بگیرد؟
باید پرسید که نتیجه آن رفت و آمدهای مسئولان فیفا به تهران و دیدارهایی که صورت میگرفت کجا باید خود را نشان دهد؟ آیا در همین نقطه نباید نتیجه آن مشخص میشد؟ پاسخ واضح است که مسئولان کشور در این حوزه با وجود امکاناتی که در اختیار داشتهاند نتوانستهاند به خوبی مدافع منافع ملی کشور در این حوزه باشند و مسئولیت ملی خود را به خوبی عملیاتی کنند. علاوهبر این برخی میگویند که خب کاری است که شده حالا چه باید کرد. در اینجا هم میتوان به سه نکته قبلی، مساله چهارمی را اضافه کرد. امروز رابطه ایران با قطریها بسیار خوب و در سطوح عالی است. امیر قطر و مسئولان این کشور بعد از حمایت نجاتبخش ایران از آنها در شرایط شدید تحریمی که عربستان سعودی علیه دوحه داشت هم مدیون تهران هستند و هم رابطه خود با ایران را تا سطوح بسیار بالایی گسترش دادهاند، آنقدر که شمارش دیدارهای مسئولان دو کشور در ماههای اخیر روایتی جز این توصیف ارائه نمیدهد. یا روابط امروز کشور با کشورهایی چون عمان و کویت که امروز بسیار صمیمانه و در سطوح بالا هستند. خب آیا این سه کشور به علاوه دیگر کشورهایی که دارای سهمیه و حق رای در کنفدراسیون فوتبال آسیا هستند از امکان لابی و نفوذ کمی برخوردارند؟ پاسخ قطعا منفی است و دقیقا عکس این فرضیه و بر همین اساس هم هست که باید از مسئولان کشور پرسید چرا با وجود این روابط شایان ذکر، دیپلماسی موثری برای بیاثر شدن فشار سیاسی اخیر صورت نمیگیرد تا کار به جاهای باریک و انتخابهای سخت کشیده نشود؟
بحث به درازا کشیده، غرض این است که گفته شود بخش مهمی از مشکلات امروز کشور ناشی از بیعملی یا بیتدبیری مسئولان است و با اصلاح آنها حداقل میتوان از تعمیق مشکلات جلوگیری کرد، مانند ماجرای گران کردن ناگهانی بنزین که اولا میشد در طول زمان انجامش داد، ثانیا قبل از انجام مردم را محرم دانست و ثالثا بعد از اجرا هم نباید گفت که من هم صبح جمعه فهمیدم.