دولت ترامپ علی رغم ادعای «استقلال انرژی» تلاش می‌کند در غرب آسیا جنگی شکل نگیرد تا اقتصاد آمریکا آسیب نبیند
آمریکایی‌ها حاضر به افزایش سطح تنش مدیریت‌شده به چیزی شبیه به جنگ یا جنگ با ایران نیستند و این مساله خط‌قرمز دونالد ترامپ به حساب می‌آید، چراکه به‌خوبی به او فهمانده‌اند که یک جنگ چه تبعاتی برای آمریکا به‌دنبال خواهد داشت.
  • ۱۳۹۸-۱۰-۲۶ - ۰۳:۳۰
  • 00
دولت ترامپ علی رغم ادعای «استقلال انرژی» تلاش می‌کند در غرب آسیا جنگی شکل نگیرد تا اقتصاد آمریکا آسیب نبیند
بلوف نفتی
بلوف نفتی

  به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، دولت آمریکا مدعی است که به استقلال انرژی دست پیدا کرده و دیگر نیازی به نفت غرب آسیا که دهه‌ها بر سر تصاحب آن بین قدرت‌ها نزاع بود، ندارد. دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا حتی چند ماه قبل به کشورهای چین، ژاپن، کره جنوبی و هند اعلام کرد که آنها به دلیل اینکه عمده مصرف‌کننده نفت غرب آسیا هستند، خودشان باید امنیت انرژی را تامین کنند. با این حال اما آمار مصرف روزانه نفت آمریکا و واردات این کشور نشان می‌دهد که واشنگتن نیز به نفت منطقه احتیاج دارد و هر اقدامی که سطح تنش‌ها را به جنگ نزدیک کند، تبعات جبران ناپذیری برای آمریکا و اقتصاد جهانی در پی خواهد داشت. پشتوانه آمریکا در موضوع انرژی، نفت شیل است؛ نفتی که هزینه‌های تولید و دردسرهای خاص خود را دارد با این حال اما درباره آینده این نفت و تداومش ابهامات جدی وجود دارد. بر همین اساس نیز آمریکا علاوه‌بر نفت شیل، تمرکز ویژه‌ای بر نفت منطقه غرب آسیا و امنیت انرژی در این منطقه دارد. آنها برای بهانه حضورشان به سطحی از تنش نیاز دارند، اما این تنش باید مدیریت شده باشد و به یک جنگ بی‌سرانجام به‌ویژه با ایران منتهی نشود. در این گزارش به بررسی این موضوع پرداخته شده است.

     چرا نفت شیل آینده ندارد؟

آمریکا به‌طور تقریبی روزانه به بیش از 18 میلیون بشکه نفت نیاز دارد. بخشی از این نیاز (12 میلیون بشکه) تولید داخلی است (9 میلیون نفت شیل و سه میلیون نفت متعارف) و حدود 6 میلیون بشکه نیز از سایر کشورها همچون ونزوئلا، کانادا و کشورهای خاورمیانه تامین می‌شود. برخی پیش‌بینی‌ها نشان می‌دهد آمریکا در سال 2023 به توانایی تولید 17 میلیون بشکه نفت شیل خواهد رسید و از این طریق می‌تواند بسیاری از انرژی موردنیاز خود را از داخل تامین کند. بر پایه همین پیش‌بینی‌ها، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا ادعا کرده کشورش دیگر نیازی به نفت خاورمیانه ندارد. کسانی که مشتری نفت این منطقه هستند (چین، کره‌جنوبی، ژاپن و هند) باید امنیت انرژی در این منطقه را تامین کنند. سوال اساسی در این میان، صحت ادعای آمریکا درباره نفت خاورمیانه است. اگر آمریکا به نفت منطقه احتیاج ندارد، پس به چه دلیل همچنان در منطقه حضور دارد و علی‌رغم وعده‌هایی برای بازگرداندن سربازانش، تنها آنها را از کشوری به کشور دیگر منتقل می‌کند. پاسخ به این سوال، در ادعای «استقلال انرژی» ترامپ نهفته است.

     چالش‌های تولید نفت شیل

تمرکز ترامپ بر فناوری تولید نفت «شیل» استوار است. برخلاف نفت متعارف، تولید نفت شیل که از معادن «سنگ‌های نفتی» به دست می‌آید، با دشواری‌های خاصی همراه است. نخست، نفت شیل نیاز به هزینه بسیار زیادی برای ایجاد تاسیسات فرآوری دارد. دوم آنکه شیل برای تبدیل سنگ نفتی به نفت به انرژی نیاز دارد. تولید هر بشکه نفت به این شکل بین 20 تا 40 دلار هزینه دارد. همچنین صرف این انرژی باعث افزایش آلودگی نیز می‌شود. ‌سوم آنکه نیاز تاسیسات نفت شیل به آب، مشکلات محیط‌زیستی گسترده‌ای را در پی دارد.

1- هزینه بالای ایجاد تاسیسات:

در سال 2014 تنها برای ساخت تاسیسات استخراج نفت شیل و نه تاسیسات پالایشگاهی آن، 120 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری صورت گرفته است. برای نگهداری تولید سالانه یک میلیون بشکه نفت، باید سالانه ۲۵۰۰ حلقه چاه جدید حفر کرد. درحالی که برای تولید همین میزان نفت در عراق به ۶۰ تا 100 حلقه چاه نیاز است. نیاز 10 برابری نفت شیل به حفر چاه، یک نمونه از هزینه‌های بالای تولید این نوع نفت است.

2- افت شدید تولید نفت شیل:

چاه‌های نفت شیل در هر سال با افت شدید تولید مواجه می‌شوند. تولید نفت شیل در سال اول ۶۵ درصد کاهش، در سال دوم ۳۵ درصد کاهش و در سال سوم ۱۰ درصد کاهش دارد. در سال چهارم هم تولید نفت به صفر می‌رسد. از طرفی به گفته دیوید هیوز از اندیشکده پست کربن (PCI)، میادین نفت شیل از لحاظ کیفی تفاوت‌های قابل‌توجهی با یکدیگر دارند و میادین نفتی پربازده که اصطلاحا «sweet spots» خوانده می‌شوند، تنها 20درصد از این میادین را تشکیل می‌دهند.

3- هزینه بالای تولید به دلیل مصرف انرژی:

تولید نفت شیل که اکنون در آمریکا به چند میلیون بشکه رسیده است، نیاز به مصرف بالای انرژی دارد و این انرژی هزینه تولید را تا بشکه‌ای 40 دلار افزایش می‌دهد. این درحالی است که در همین عراق، هر بشکه نفت با هزینه یک دلار استخراج می‌شود. علاوه‌بر این میزان نفت تولیدشده شیل، خود آلودگی بالایی ایجاد می‌کند.

 4- نیاز به آب:

به‌طور متوسط تولید هر بشکه نفت شیل به دلیل استفاده از روش «شکست هیدرولیکی» در برداشت از معادن آن، به 25 لیتر آب نیاز دارد. آمریکا درحال حاضر با کمبود شدید آب به‌خصوص در نواحی غربی خود روبه‌رو است. آتش‌سوزی‌های گسترده و فصلی در کالیفرنیا به دلیل کم‌آبی در این منطقه به وقوع می‌پیوندد. با افزایش تولید نفت شیل، مصرف آب نیز افزایش خواهد یافت و به تبع آن مشکلات کم‌آبی و آتش‌سوزی‌های فصلی بیشتر خواهد شد. آتش‌سوزی‌های کنونی آمریکا، سالانه ده‌ها میلیارد دلار خسارت به بار می‌آورند و درصورت عمیق شدن بحران کم‌آبی میزان آتش‌سوزی‌ها و خسارات آنها نیز بیشتر خواهد شد. درصورتی که آمریکا به دنبال شیرین‌سازی آب دریا نیز باشد، بار دیگر هزینه‌های تولید نفت شیل بالاتر خواهد رفت.

     چرا آمریکا به سمت نفت شیل رفت؟

با وجود این محدودیت‌ها و هزینه‌های بالا، چرا آمریکا به سمت تولید نفت شیل رفت؟  یکی از اصلی‌ترین نگرانی‌های آمریکا، قطع طولانی‌مدت صادرات نفت از خلیج‌فارس است. این منطقه در چهار دهه گذشته همواره با تهدیدهای مختلف و احتمال بروز جنگ همراه بوده و چندین جنگ را نیز تجربه کرده است. آمریکا برای عدم تاثیرپذیری از قطع صادرات نفت، اقدام به تقویت ذخایر استراتژیک نفت خود کرد. این ذخایر با ظرفیت فعلی 600 میلیون بشکه نفت نهایتا در شرایط اضطراری بین یک تا سه ماه نیازهای آمریکا را رفع می‌کند و در طولانی‌مدت، این کشور را با بحران روبه‌رو خواهد کرد. بر همین مبنا واشنگتن از سر اجبار به سمت ایجاد تاسیسات تولید نفت شیل رفت تا بتواند بهتر با تلاطمات احتمالی آتی روبه‌رو شود. آمریکا تصمیم گرفته از الان سالانه ده‌ها میلیارد دلار ضرر کند تا اینکه بخواهد در جنگ احتمالی آینده در خاورمیانه مجبور به تحمل ضرر ماهانه صدها میلیارد دلار باشد. در نظر شاید این آمارها و پیش‌بینی‌ها چشم‌انداز خوبی را نشان بدهند، اما در هر وضعیتی باید به ماهیت آمارها نیز توجه کرد. ماهیت نفت شیل بسیار متفاوت‌تر از نفت متعارف است و نمی‌توان فرض کرد انقلاب نفت شیل در آمریکا نیز تنها یک موهبت بوده است.

آمریکا زمانی مجبور به افزایش میزان تولید نفت شیل شد که قیمت نفت به بیش از 100 و حتی 140 دلار رسید. این قیمت بالای نفت، در کنار بحران مالی سال 2008، اقتصاد غرب را به ورطه سقوط کشاند. در آن زمان اگر قیمت بالای نفت وجود نداشت، اقتصادهای غربی توانایی بهتری برای روبه‌رو شدن با این بحران ‌داشتند. این عوامل باعث شد آمریکا ناچارا به سمت بهره‌برداری از نفت شیل برود تا حداقل خیال خود را از جانب خودکفایی نفت راحت کند. در مجموع می‌توان چنین گفت که اقدام آمریکا، تنها راه گریزی برای بحران‌های احتمالی بوده و با وجود ادعای بی‌نیازی به نفت خاورمیانه، این کشور تنها از عراق روزانه بیش از 500 هزار بشکه نفت خریداری می‌کند.

    آمریکا بی‌نیاز از نفت غرب آسیاست؟

براساس آمار اداره اطلاعات انرژی ایالات متحده (EIA) میزان نفت عبوری از تنگه‌هرمز در سال 2018‌، روزانه 21 میلیون بشکه بوده است. این میزان نفت تقریبا 20درصد از نفت تولیدی جهان است. همچنین یک‌چهارم تجارت گاز مایع طبیعی (LNG) جهان نیز از این منطقه صادر می‌شود. اداره اطلاعات انرژی ایالات متحده در ادامه گزارش خود هشدار می‌دهد: «درصورت بسته شدن تنگه‌هرمز بر اثر جنگ، تنها عربستان‌سعودی و امارات می‌توانند نفت خود را با خطوط لوله‌ای به دریای سرخ برسانند و دیگران چنین امکانی ندارند. البته ظرفیت کل خط لوله موجود برای انتقال نفت خام در این دو کشور رقمی معادل 6.5 میلیون بشکه در روز برآورد شده است.»

ارزیابی‌های این گزارش مبتنی‌بر تهدیدات ایران درباره بستن تنگه‌هرمز صورت گرفته است ولی با این حال این برآورد درباره انتقال نفت از طریق خط لوله درصورت بسته‌شدن تنگه‌هرمز بر اثر جنگ، کمی دور از ذهن است چراکه ایران درصورت بروز هر جنگی، پس از بستن تنگه‌هرمز، با قدرت موشکی، زمینی و پهپادی خود، اجازه سالم ماندن میادین نفتی شامل چاه‌ها، تاسیسات پالایشی و تلنبه‌خانه‌ها برای ارسال نفت به دریای سرخ را نخواهد داد و عملا صدور نفت را از مبدا غرب آسیا متوقف خواهد کرد. البته درصورت بسته شدن تنگه‌هرمز، این تنها جریان صادرات نفت نیست که متوقف می‌شود، بلکه کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس در حوزه انرژی و کالا نیز به مشکل خواهند خورد.

ارزیابی‌ها نشان می‌دهد درصورت هر جنگی در خاورمیانه که بتواند روند صادرات نفت را مختل کند، قیمت نفت به بیش از 200‌دلار در هر بشکه افزایش خواهد یافت. آمریکا در‌حال‌حاضر مدعی است که به نفت خاورمیانه احتیاجی ندارد. این کشور درحالی سعی دارد خود را بی‌نیاز از امنیت در خاورمیانه بداند که واقعیت‌ها نشانگر چیز دیگری هستند. آمارهای ایالات متحده درباره «استقلال انرژی»، تنها به مواردی همچون تولید نفت و میزان مصرف آن محدود است، اما آمریکا حتی در‌صورت رسیدن به استقلال انرژی باز نمی‌تواند خود را مستقل از نفت خاورمیانه بداند. قیمت نفت جهانی است و در‌صورت هرگونه بحران در بازار نفت، قیمت این ماده در تمام جهان افزایش خواهد یافت. بحث دیگر آن است  که مگر آمریکا تمام نیازهای خود به کالا را با نفت وارداتی‌اش تامین می‌کند؟ نباید از یاد ببریم که آمریکا سالیانه صدها میلیارد دلار از دیگر کشورها واردات دارد.

کالاهای ارزانی که آمریکا از چین وارد می‌کند، به‌دلیل قیمت پایین نفت در بازارهای جهانی است. اگر قیمت جهانی نفت افزایش پیدا کند، سطح قیمت‌ها در چین نیز بالا رفته و قیمت محصول نهایی نیز بالا خواهد رفت. با افزایش قیمت محصول، آمریکا نیز مجبور به پرداخت پول بیشتری به چین برای واردات کالاست. اداره انرژی ایالات متحده می‌نویسد که ۷۶‌درصد از نفت‌خام و میعاناتی که در سال ۲۰۱۸ از تنگه‌هرمز گذشته، سر از بازارهای آسیایی درآورده‌اند؛ کشورهای آسیایی مانند چین، هندوستان، ژاپن، کره‌جنوبی و سنگاپور، ۶۵‌درصد جریان نفت‌خام و میعاناتی که در سال ۲۰۱۸ از طریق تنگه‌هرمز گذر کرده را دریافت کرده‌اند. تولیدات این کشورها، عمدتا مرتبط به آمریکاست. در‌حال‌حاضر محصولاتی که آمریکا از کشورهای آسیایی وارد می‌کند نسبت به نفتی که ایالات متحده خودش در گذشته مستقیما وارد می‌کرد، سهم بیشتری در اقتصاد این کشور دارند. با این حساب باید گفت هرگونه افزایش قیمت نفت علاوه‌بر افزایش قیمت محصول در آمریکا، قیمت بنزین را نیز در آمریکا افزایش خواهد داد. با وجود تولید نفت در آمریکا، این محصول هنوز یکی از ابزارهای اصلی برای ضربه زدن به اقتصاد آمریکا به‌شمار می‌رود. به‌جز ضررهای کشوری مانند آمریکا از گران‌شدن قیمت نفت، متحدان این کشور در غرب آسیا به‌دلیل بسته بودن تنگه‌هرمز، با کاهش و مسدود شدن منابع درآمد روبه‌رو خواهند شد و همین مساله در نهایت نیز باعث کاهش واردات از غرب و ضرر آمریکا خواهد شد.

    آمریکا چه خواهد کرد؟

یکی از وعده‌های انتخاباتی دونالد ترامپ، بازگرداندن سربازان آمریکایی به خانه بوده است. او در سه سال گذشته بارها از تصمیم خود برای کاستن نیروهای آمریکایی از سوریه و افغانستان سخن گفته و با اشاره به فاصله هفت‌هزار مایلی از غرب آسیا و هزینه‌های هشت تریلیون دلاری دخالت نظامی در این منطقه گلایه کرده است. این انتقادهای ترامپ تحلیلگران بین‌المللی را به این جمع‌بندی رسانده بود که اساسا غرب آسیا در استراتژی امنیت ملی آمریکا فاقد جایگاه است. ترامپ حضور در پاسیفیک در جنوب شرقی آسیا و مهار چین را مساله‌ای مهم‌تر از خاورمیانه می‌دانست ولی با این حال در عمل در تعداد نیروهایش در غرب آسیا تغییری ایجاد نکرد و به‌جای آن تنها بخشی از نیروهایش را از کشوری به کشور دیگر منتقل کرد. اما چرا او که مخالف جدی حضور در غرب آسیا بود، در این منطقه ماندگار شد؟ در سه سال گذشته دونالد ترامپ به‌دنبال احاله مسئولیت تامین امنیت به متحدانش بود. او بارها تلاش کرد کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی را در یک ائتلاف سیاسی، اقتصادی و امنیتی جمع کند و آنها را در برابر ایران به‌عنوان دشمن مشترک، علم کند. او در سفر به حاشیه جنوبی خلیج‌فارس، بحث ناتوی عربی را مطرح کرد تا کشورهای عربی با هزینه خودشان سیاست‌های آمریکا را در منطقه علیه ایران دنبال کند. چندین و چند نشست و جلسه دراین‌باره در منطقه و آمریکا برگزار شد اما شکاف‌های موجود بین کشورهای عربی مانع از تشکیل ناتوی عربی علیه ایران شد. هرچند دونالد ترامپ علاقه به خروج از منطقه داشت اما مساله تامین امنیت انرژی و تاثیر هرگونه افزایش قسمت بر اقتصاد آمریکا، مانع از این می‌شد که بدون ایجاد یک ساختار مستحکم، واشنگتن این منطقه را رها کند.

اگر آن‌گونه که ترامپ مدعی است، واشنگتن به نفت خاورمیانه احتیاجی نداشت، این بی‌نیازی باید در راهبرد سیاست خارجی این کشور متبلور می‌شد. رئیس‌جمهور آمریکا در دو سال گذشته جنگ بی‌سابقه تجاری را علیه چین آغاز کرده و در اسناد امنیت ملی خود نیز پکن را یکی از دشمنان آمریکا خوانده است. در چنین شرایطی، آمریکا می‌توانست به‌راحتی با استفاده از قدرت نظامی خود در خلیج‌فارس، تامین انرژی چین را با مشکل مواجه و از مسیر راحت‌تری پکن را ناچار به پذیرش مطالباتش کند؛ اما هر ماجراجویی در خلیج‌فارس، تبعات جبران‌ناپذیری برای آمریکا به بار خواهد آورد و بر همین اساس واشنگتن از این ابزار صرف‌نظر کرده است.

پس در شرایطی که آمریکا نمی‌تواند سیاست‌های خود را از طریق متحدانش در منطقه دنبال کرده و از سوی دیگر نمی‌تواند روند صادرات انرژی را مختل کند، چه سیاستی را در منطقه باید دنبال کند؟ از اردیبهشت‌ماه سال جاری یعنی یک‌سال پس از خروج آمریکا از برجام، آمریکا شیوه جدیدی را در سیاست فشار حداکثری علیه ایران در دستورکار خود قرار داد. واشنگتن از تمام ابزارهای خود استفاده کرد تا تنش با ایران را به بالاترین سطح برساند. این تنش قرار بود در بالاترین سطح باشد اما هیچ‌گاه به یک جنگ منتهی نشود. اردیبهشت‌ماه، آمریکا اعزام ناو آبراهام لینکلن به منطقه را که یک اتفاق عادی بود، به اقدامات ایران گره زد و تلاش کرد با سیاست تهدید، ایران را ناچار به عقب‌نشینی کند. چندماه بعد و پس از حادثه برای چند کشتی در خلیج‌فارس و کاهش تنش، آمریکا یک پهپاد گران‌قیمت را به آسمان ایران فرستاد. هدف قرار دادن این پهپاد از سوی ایران، یک‌بار دیگر تنش‌ها را در منطقه افزایش داد ولی نتیجه این تنش‌زایی به تغییر رفتار متحدان آمریکا در منطقه منجر شد. آخرین اقدام تنش‌زای آمریکا، جنایت این کشور در هدف قرار دادن خودروی سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس بود.

مقامات آمریکایی با مشورت سرویس‌های جاسوسی رژیم صهیونیستی به این نتیجه رسیده بودند که ایران به‌طور قطع توان پاسخ به آمریکا را ندارد و این اقدام می‌تواند بار دیگر منطقه و ایران را دچار تنش کند. آمریکا از تبعات هرگونه ماجراجویی در منطقه آگاه است و می‌داند ورود به هر جنگی، چندین سال آنها را درگیر خواهد کرد و اقتصاد رو به افول‌شان را تهدید خواهد کرد. بر همین اساس آنها به‌دنبال یک تنش مدیریت‌شده با ایران هستند. آمریکا تلاش می‌کند با مدیریت آرام و نرم تنش‌ها و بحران‌های متعدد در منطقه و احیانا بحران‌سازی‌ها و درگیر کردن قدرت‌های منطقه‌ای ازجمله برخی هم‌پیمانان خود به‌جز رژیم صهیونیستی، منافعش را در درازمدت تامین کند. البته در ماجرای ترور سردار سلیمانی آنها در تله صهیونیست‌ها گرفتار شدند و این اقدام سطح تنش را از یک تنش مدیریت‌شده به یک جنگ پنهان علیه آمریکایی‌ها در منطقه توسعه خواهد داد.

درصورت فقدان تنش در منطقه، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس به‌دنبال بهبود روابط با ایران برخواهند آمد و این در تعارض با منافع آمریکا خواهد بود. علاوه‌بر این، دیگر کشورهای عربی دلارهای نفتی خود را برای تجهیز بیشتر نظامی به خزانه آمریکا سرریز نخواهند کرد. اکنون که کشورهای عربی به‌تنهایی توان ایستادگی در برابر ایران را ندارند، آمریکا در ازای دریافت هزینه حاضر شده است سه هزار نیرو به عربستان برای تامین امنیت این کشور اعزام کند. با وجود این، اما آمریکایی‌ها حاضر به افزایش سطح تنش مدیریت‌شده به چیزی شبیه به جنگ یا جنگ با ایران نیستند و این مساله خط‌قرمز دونالد ترامپ به حساب می‌آید، چراکه به‌خوبی به او فهمانده‌اند که یک جنگ چه تبعاتی برای آمریکا به‌دنبال خواهد داشت.

* نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامه‌نگار

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰