به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، تجمعات و برپایی اجتماعات عظیم مردمی به مناسبتهای مختلف سیاسی، اجتماعی و مذهبی یکی از آیینهای هویتبخش است که در مقاطع مختلف تاریخ ایران نمود داشته است. بهویژه، از زمان مشروطه به اینسو همواره تجمعات بزرگی بهدلایل مختلف در مکانهای متفاوت صورت گرفته که از تاثیرات سیاسی و اجتماعی قابل توجهی برخوردار بودهاند. این شیوه از کنشگری اجتماعی، در مبارزات منتهی به انقلاب اسلامی شدت یافت و مشخصا در حوادث خاص منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی شکل قیام بهخود گرفت؛ قیامهایی بدون اسلحه که با دوریجستن از خشونت و با قدرتنمایی فرهنگی و اجتماعی توانستند حکومت پهلوی را کنار زده و جمهوری اسلامی را روی کار آورند. اجتماعات ایرانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم ادامه پیدا کردند و در ساختارها و با اهداف متفاوت برپا شدند. وقوع انقلاب اسلامی ایران، بار دیگر زمینه را برای نظریهپردازی درباره ابعاد «انقلاب» فراهم کرد و برخی متفکران سعی کردند با استفاده از نظریات مربوط به جامعه تودهوار، این واقعه را تبیین کنند. فارغ از درستی یا نادرستی چنین تبیینهایی برای جامعه ایرانی در آن دوران، عدهای درحالحاضر نیز برآنند که اجتماعات کنونی را براساس نظریات جامعه تودهوار تحلیل کنند. نوشتار حاضر سعی دارد با رویکردی سلبی به این نظرگاه بپردازد و برخی ابعاد آن را بررسی کند. ذکر این نکته لازم است که این یادداشت صرفا با هدف «تذکر تمایز علمی میان جامعه ایرانی و جامعه تودهوار» نگاشته شده تا از این رهگذر، متفکران را در تبیینی دقیقتر از «کنشگری جامعه ایرانی» یاری کند. نگارنده نسبت به واژه «توده» نگاه توصیفی داشته و ضرورتا آن را مثبت یا منفی قلمداد نمیکند.
جامعه تودهوار چگونه جامعهای است؟
واژه «توده»(1) در زبان انگلیسی در معنای عام معادل کلمه «جِرم» در فارسی است. ریشه لاتینی این کلمه(2) به معنای «خمیر» یا «تکه بزرگ و بههمپیوسته» است.(3) بر این اساس عبارت جامعه تودهوار(4) اشاره به جامعهای دارد که در آن افراد از فردیت خود خارج شدهاند و بسان جرمی شکلپذیر و بههمپیوسته بهنظر میرسند. به بیان سادهتر در جامعه تودهای، افراد از خود هیچگونه هویت مستقلی ندارند و تحت تاثیر عوامل بیرونی مختلف، جهتگیری یکسانی را میپذیرند. شاید بتوان نظریه امیل دورکیم درباره همبستگیهای مکانیک و ارگانیک را جزء نظریات مهمی دانست که به تولید ادبیات نظری درباره ویژگیهای جوامع کمک کرده است.(5) اگرچه این نظریه بهطور مستقیم به تودهواری یا عدم تودهواری جامعه نپرداخته، اما مباحث طرح شده در آن، در رابطه با شیوههای برقراری پیوند میان فرد و جامعه، زمینه را برای متفکران بعدی فراهم کرده است. نظریه جامعه تودهوار بهطور خاص پس از قدرتگرفتن نازیها در آلمان مطرح شده است. در آن مقطع، آلمان نازی بهدلیل موفقیتهای اعجاببرانگیزی که در مدتزمان کوتاه بهدست آورد، توجه کشورهای دیگر بهویژه کشورهای غربی را بهخود جلب کرد. سوال اصلی این بود که چگونه آلمان توانست به این نقطه برسد و چه عواملی سبب شده بود تا جامعه آن روز این کشور از رهبر خود فرمان بپذیرد؟ همچنین فعالیتهای فاشیسم در ایتالیا دلیل دیگری بود که ذهن نظریهپردازان را به خود مشغول کرد.
عبارت جامعه تودهوار که عمدتا در نظریات مربوط به انقلابها و تحولات اجتماعی بهچشم میخورد، در نظریات متفکران متعددی ازجمله سی رایتمیلز، ویلیام کورنهاوزر و هانا آرنت از منظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار گرفته است. برخی نیز چنین جامعهای را از منظر ارتباطات جمعی و رسانه مورد کاوش قرار دادهاند که دنیس مککوایل از آن جمله است. آرنت معتقد است جامعه زمانی تودهای میشود که افراد اتمیزه شوند، به این معنا که هویت مستقل خود را از دست دهند و به ذرههایی تبدیل شوند که ضمن داشتن احساس تنهایی، حضور آنها بهخودیخود معنایی نداشته و تنها در کنار افراد دیگر مفهوم پیدا میکند. در این نگاه، اتمیزه شدن نتیجه ازهمگسیختن وابستگى و تعلقخاطر گروهى و همبستگى اجتماعى افراد است و این تنهایی موجب تمسک به ایدئولوژیها میشود. از نظر آرنت در یک جامعه تودهای، افراد نهتنها هویت مشترکی با یکدیگر ندارند، بلکه فاقد آگاهیهای فردی هستند که هیچگونه مصلحت عمومی یا طبقاتی یا گروهی نمیتواند آنها را دورهم جمع کند؛ زیرا اساسا اعضای جامعه تودهوار، افرادی بیهویت و بیتفاوتند که نهتنها خودآگاهی نداشته، بلکه حتی آگاهی هم ندارند.(6) کورن هاوزر نیز قابلیت بسیجشدن تودهها را با میزان همبستگی جامعه مرتبط میداند و معتقد است هرچه تعلق به گروههای مستقل، جماعات محلى، جمعیتها و انجمنهای آزاد، احزاب و اصناف شغلى بیشتر باشد، میزان بسیجشدن کمتر خواهد بود.(7) بنابراین بهطور خلاصه میتوان گفت در جامعه تودهای، هیچگونه همبستگى و انسجام اجتماعى در قالبهای مختلف اعم از ملى، قومى، محلى، طبقاتى و مذهبی وجود ندارد و پیوند افراد با نهادها و سنن اجتماعی یا وجود ندارد یا بسیار ضعیف است. همچنین در جامعه تودهای، شکلهای متنوع سیاسى و صنفى، گروهبندیها و ساختارهای اجتماعی وجود ندارد و بههمینخاطر ارتباط نخبگان و رهبران سیاسی با مردم، بدون واسطه است. با اندکی مسامحه میتوان گفت وجه مشترک تعریفهای متفاوت از جامعه تودهای، تاثیرپذیری و تاثیرگذاری مردم است. نکته مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد آن است که اگرچه تودهها همواره متشکل از گروهها یا اجتماعات عظیم مردم هستند، اما عکس این گزاره صادق نیست؛ یعنی لزوما نمیتوان هر اجتماع عظیمی در هر مکانی را «جامعه تودهای» یا «بخشی از جامعه تودهای» بهحساب آورد.
آیا میتوان جامعه ایران را تودهای دانست؟
با توجه به توضیحاتی که در سطور پیشین درباره خصایص جامعه تودهوار ارائه شد، میتوان تطبیقی بین این توضیحات و ویژگیهای کنونی جامعه ایرانی انجام داد تا به پاسخ طرحشده در عنوان رسید. بر این اساس باید دانست که اولا عوامل متعددی وجود دارند که مانع از تودهای و بههمپیوسته شدن جامعه از نظر مولفههای هویتی میشوند؛ یک مثال بارز از این موضوع، مساله قومیت است که در ایران بسیار پررنگ بوده و از بین نرفته است؛ بهویژه آنکه قومیتهای مختلف ایرانی هنوز هم مولفههای فرهنگی و زیستی خود را حفظ کردهاند. همچنین از نظر سیاسی نمیتوان جامعه ایران را جامعهای یکدست دانست؛ ممکن است فرهنگ سیاسی مردم ایران -بنا به دلایل متعدد- با فرهنگ سیاسی سایر جوامع تفاوتهای ماهوی داشته باشد، اما درمجموع جامعهای کاملا یکدست را رقم نمیزند و اختلاف عقاید سیاسی در جامعه در بین گروههای مختلف پررنگ است. همچنین در ایران نهادهای فرهنگی و اجتماعی متعددی درحال فعالیت هستند که هرکدام علاقهمندان خود را دارند. اگرچه ممکن است بنابه دلایلی فعالیت این نهادها فراگیر نباشد، اما علت این عدم فراگیری را باید در جای دیگری -همچون زمینههای تربیتی- جستوجو کرد و نمیتوان لزوما آن را به بیهویتی افراد نسبت داد. ضمن آنکه مساله هویت در ایران با وجود تمام شکافهایی که ممکن است داشته باشد، هنوز مسالهای جدی است و افراد همواره سعی دارند با توجه به مسائل سیاسی، تاریخی و مذهبی نسبت خود را با موضوعات مشخص کنند. نکته دیگر نقش نهاد خانواده در رشد شخصیت و هویت افراد است؛ نهاد خانواده در ایران هنوز هم جزء نهادهای مستحکم و جدی است که بهعنوان مولفهای هویتساز و هویتبخش عمل میکند. نکته دیگر، مولفههای زمانی و مکانی تودهای شدن جامعه است.
نظریات جامعه تودهوار عمدتا میتوانند جامعه را در زمان وقوع بحرانها و انقلابها تفسیر کنند. حال آنکه جامعه ایرانی امروز، چهلمین سال انقلاب خود را هم پشتسر گذاشته است؛ حتی اگر فرضا و مسامحتا نظریاتی را که جامعه ایرانی زمان انقلاب را تودهای تفسیر کردهاند، بپذیریم، بهدشواری میتوان پذیرفت که صفت تودهواری در تمام این دههها تداوم داشته است؛ زیرا با کنشگری سیاسی و اجتماعی افراد در اتفاقات مختلف در تضاد است. باید توجه داشت که نظریههای جامعه تودهوار در زمانی ارائه شدهاند که جوامع، دستیابی چندانی به اطلاعات نداشتهاند و رسانههای فردی و گروهی بهطور گسترده در دسترس افراد نبوده است. بههمینخاطر نظریهپردازان در تحلیل خود به نقش این پدیدهها نپرداختهاند. بههمینخاطر، بهکارگیری این نظریات، حتی اگر برای توضیح جامعه ایران در زمان وقوع انقلاب اسلامی توجیهپذیر باشد، سنخیتی با جامعه کنونی ایران ندارد. موضوع دیگر علایق و تعلقات ملی در برابر موضوعات فراملی است که در تمامی جوامع کموبیش وجود دارد و نباید این علایق مشترک را با شاخصهای تودهای اشتباه گرفت. روشن است که همبستگی هر جامعه در مواجهه با مصالح ملی افزایش مییابد و این امری طبیعی است. بنابراین نقطه راهگشای این بحث آن است که بین دو مقوله «همبستگی» و «تودهواری» تمایز بنیادین قائل شویم.
چرا برخی جامعه ایران را تودهای میدانند؟
به نظر میرسد کسانی که جامعه ایران را تودهوار میدانند، عمدتا در تحلیل دو موضوع دچار خطا و ابهام میشوند؛ اول آن که جامعه ایرانی قدرت بسیجشوندگی بالایی دارد و این توان نهتنها در مناسبتهای تقویمی و پیشینی قابل مشاهده است، بلکه حتی در اتفاقات سریع و ناگهانی نیز نمود دارد. این ویژگی اگرچه در ظاهر امر، در جوامع تودهای هم دیده میشود، اما از نظر ماهوی تفاوتهای جدی با آن دارد؛ در جوامع تودهای، مردم بدون هویت بوده و مطیع مطلقند، حال آنکه مردم ایران هیچگاه مردمی نبودهاند که در برابر حکومتها «مطیع محض» باشند. هم در گذشته تاریخی و هم در دوران حاضر مردم هیچگاه بهطور صددرصد منقاد دولتها نبودهاند؛ بلکه همواره نسبتشان را با آنها نشان دادهاند و این نسبت در تمام جامعه از مولفههای یکسانی برخوردار نبوده است. بهنظر میرسد کسانی که با توجه به قدرت و سرعت بسیجشوندگی جامعه ایرانی، آن را تودهای مینامند، در درک درست از معنا و مفهوم واژه «توده» دچار مشکل شدهاند؛ به این صورت که هرگونه اجتماع یا تجمعی عظیم از مردم را، فارغ از چیستی و چگونگی آن، مترادف با تودههای مردم میدانند. در این میان عامل دیگری هم که سبب این خطا میشود، خود کلمه «توده» است که دارای دو وجه معنایی است؛ یکی وجه عام و دیگری وجه خاص. نباید کلمه توده -که گاه در سخنان و متون رهبران و شخصیتهای سیاسی ایران به کار گرفته شده- را با وجه خاص آن -یعنی معنای علمی توده- یکی دانست.
در ادبیات عام، معمولا هرگاه قصد اشاره به جمعیتی عظیم بوده، از کلمه توده استفاده شده که در معنای جمعیت عظیم مردم بهکار رفته است اما وجه خاص معنای توده، ناظر به تعریف علمی آن است که در نظریات علمی آمده است. بهنظر میرسد استفاده از کلمه توده در وجه عام، بهتدریج این تصور را بهوجود آورده که جامعه ایرانی دارای خصلت تودهای است. از این نکته نیز نباید غافل شد که بهکارگیری واژه توده در جریانات سیاسی عمدتا برای اشاره به طبقات خاص بوده و در طول قرن اخیر بیشتر با اهداف سیاسی صورت گرفته است. از آنجایی که در ادبیات مارکسیستی، واژه توده از بار ارزشی مثبتی برخوردار بوده، مخالفان مارکسیسم یعنی محافظهکاران و طرفداران حفظ موقعیتهای اشرافی و انحصاری -که از مشارکت مردم در مسائل سیاسی و اجتماعی ناراضی بودهاند- این واژه را با هدف تحقیر در معنای منفی بهکار بردهاند. در این تعریف، «توده» به معنای عامی و بیسواد در برابر «نخبه» قرار میگیرد و ریشههای روانشناختی چنین ادبیاتی بهطور آگاهانه یا ناخودآگاه، متون سیاسی را تحت تاثیر قرار داده است.(8) عامل سومی که ممکن است سبب خطای «تودهوار خواندن جامعه ایرانی» باشد، شیوه برقراری ارتباط میان رهبران سیاسی و مردم است. رهبران سیاسی مهم ایران همواره بهطور مستقیم با مردم سخن گفتهاند و این مساله نیز ممکن است از نظر ظاهر شباهتی با جوامع تودهوار داشته باشد؛ اما باید توجه داشت آنچه در جوامع تودهای سبب این اتفاق میشود، فقدان ساختارها و نهادهاست حال آنکه در جمهوری اسلامی سطحی از این ساختارها و نهادها وجود دارد؛ هرچند ممکن است این سطح در حد ایدهآل نباشد، اما اصل وجود آن را نمیتوان نادیده گرفت. از نظر کورن هاوزر رفتار تودهای بدون واسطه اتفاق میافتد؛ یعنی نمیتوان برای آن هیچگونه چارچوبی اعم از نهادهای جامعه مدنی یا تشکلها، گروهها و انجمنها درنظر گرفت. این مساله ممکن است عدم فعالیت احزاب در ایران را بهعنوان شاهدی دال بر تودهواری جامعه ایرانی تداعی کند؛ اما باید توجه داشت که مساله عدم رونق احزاب در ایران بیش از آنکه به حاکمیت مرتبط باشد، به ویژگیهای روانشناختی و جامعهشناختی مردم ایران ارتباط دارد.
اصل 26 قانون اساسی بهصراحت اعلام میدارد که «احزاب، جمعیت، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند» و ماده 6 قانون فعالیت احزاب مصوب 1360 نیز تصریح میکند که «فعالیت گروهها آزاد است.» ولی بهرغم این تصریحها، فعالیت حزبی در ایران رونق ندارد و مهمترین مراسم سیاسی کشور از جمله انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی کمتر در قالب رقابتهای سیاسی جدی بین احزاب برگزار میشود.(9) علت این عدم رونق را نمیتوان تودهای بودن جامعه ایرانی دانست؛ بلکه عوامل دیگری همچون عدم اعتماد مردم به احزاب -بهعنوان باندهای زد و بند- و نیز تجربه ناکامیهای تاریخی احزاب در ایران را هم باید مورد توجه قرار داد.(10) افزون بر این، آرایش مراجع قدرت در ایران با سایر جوامع متفاوت است که مثال بارز این موضوع، نهاد مرجعیت و نقشآفرینی آن در تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر است. به همین دلیل است که حتی متفکران سیاسی غیر موافق با حکومت هم جامعه ایران را تودهای نمیدانند.(11) ذکر این نکته لازم است که نظریات مرتبط با جامعه تودهوار، براساس تجربههای عینی -بهویژه دو تجربه فاشیسم و نازیسم- ساخته و پرداخته شدهاند و مولفههای آنها براساس مولفههای زمانی و مکانی خاص استخراج شده است؛ از زمان وقوع تجربه آلمان نازی و ایتالیای فاشیستی تا زمانی که نظریهپردازان نظریه جامعه تودهوار، نظریات خود را ارائه دادند، بیش از سه دهه نگذشته بود و خود حکومتهای مورد مطالعه در آلمان و ایتالیا هم دیری نپاییدند. حال آنکه تجربه عینی 40ساله جمهوری اسلامی و تداوم آن، بهطور طبیعی بهکارگیری نظریات قبلی برای تبیین وضعیت را ناممکن میسازد؛ بنابراین در بهکارگیری ادبیات این دسته از تحلیلها برای جوامع دیگر که دارای مولفههای هویتی متفاوتی هستند، باید احتیاط بهخرج داد.
پینوشتها:
1. Mass 2. Massa
3. درآمدی بر نظریه ارتباطات جمعی، نوشته دنیس مککوایل، ترجمه پرویز اجلالی، انتشارات مرکز مطالعات و توسعه رسانهها، ص56-55 و فرهنگ علوم اجتماعی، نوشته آلن بیرو، ترجمه باقر ساروخانی، انتشارات کیهان، جلد دوم، ص215.
4. Mass Society theory
5. مرشدیزاد، علی و دیگران، بررسی تبیینهای انقلاب اسلامی با تاکید بر نظریههای جامعه تودهوار و رهبری کاریزمایی، مجله علمی-ترویجی رهیافت انقلاب اسلامی، شماره 15.
6. آرنت، هانا، توتالیتاریسم، ترجمه محسن ثلاثى، تهران: انتشارات جاویدان، صص ۴۲-۴۳.
7. بشیریه، حسین، انقلاب و بسیج سیاسى، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ص ۹۵.
8. معتمدنژاد، کاظم، وسایل ارتباط جمعی، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، جلد اول، ص139.
9. زیباکلام، صادق، احزاب سیاسی و نقش آن در توسعه سیاسی ایران، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، شماره 29.
10. اخوان کاظمی، بهرام، علل ناکارآمدی احزاب سیاسی در ایران، نشریه زمانه، شماره 66.
11. موعودگرایی و هزارهگرایی؛ گفتوگوی سعید حجاریان در حلقه جامعهشناسی دین، انجمن جامعهشناسی ایران.
* نویسنده: علی کاکا دزفولی، پژوهشگر فلسفه سیاسی