به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی و بنیاد حقوق بینالملل ضیاییبیگدلی، روز چهارشنبه 18 دیماه نشست تخصصی «ترور سپهبد شهید قاسم سلیمانی از منظر حقوق بینالملل» را با حضور محمدرضا بیگدلی استاد دانشگاه علامهطباطبایی، محمدحسن حبیبیمجنده استاد دانشگاه مفید قم، محسن عبداللهی استاد دانشگاه شهید بهشتی، پوریا عسگری استاد دانشگاه علامهطباطبایی و امیرساعد وکیل استاد دانشگاه تهران برگزار کرد. این نشست با مروری بر اتفاقات قبل و پس از ترور منجر به شهادت سپهبد قاسم سلیمانی در سوم ژانویه (13 دی) آغاز شد و سپس اساتید به طرح نظرات خود درخصوص واقعه پرداختند که مشروح آن از منظرتان میگذرد.
محسن عبداللهی: بهعنوان مقدمه سوال، این را عرض میکنم که بحث «سلب حیات در حقوق بینالملل» است. یک سلب حیاتی در حقوق بینالملل اتفاق افتاده است که به عبارت دیگر توصیف آن «حقوق قابل اعمال» را متفاوت خواهد کرد. به عبارت دیگر اگر ما حادثه را بخشی از یک «درگیری مسلحانه» بدانیم، حقوق قابل اعمال، «حقوق بشردوستانه بینالمللی» خواهد بود. اگر آن را خارج از دوران درگیریهای مسلحانه بدانیم، حقوق دیگری اعمال خواهد شد. در دوران صلح، «حقوق بشر» حاکم است و اساسا حقوق بشر اجازه «سلب حیات» را به هیچ مقامی نمیدهد جز در دو حالت استثنایی «مجازات اعدام» که باید با آیین دادرسی منصفانه و برای شدیدترین مجازاتها اعمال شود و دیگری «عملیات پلیس» که در مقام دفاع مشروع پلیس از خودش یا از افراد و مردم تحتنظارتش امکانپذیر است. «کشتن» در زمان صلح اساسا ممنوع است، مگر در دو حالت استثنایی که ذکر آن آمد. بنابراین صحبت از «کشتن فراقضایی» میشود، چون نمیشود در زمان صلح کسی را کشت. اما در «زمان جنگ» اگر احراز شود که جنگی رخ داده است، «کشتن»، «قانونی» میشود. اصل بر «قتال» است و اصل بر این است که رزمنده میتواند رزمنده مقابل را هدف قرار دهد. مگر در مواردی که «حقوق جنگ» آن را ممنوع میکند، بنابراین صحبت از این میکند که قانونا کشتن مجاز است مگر اینکه فرد «اسیر جنگی» یا خارج از کارزار باشد و خودش را تسلیم کرده باشد یا فردی باشد که در دوران درگیریهای مسلحانه مصونیت دارد، بنابراین سوال اول ما به «توصیف» حادثه برمیگردد. سوال این است که «آیا ایالات متحده آمریکا در معرض یک حمله مسلحانه قریبالوقوع بوده است؟»، «آیا آمریکا قربانی یک حمله مسلحانه بوده است که عملیات سوم ژانویه را دفاع مشروع توصیف میکند؟» یا اینکه خیر، خود حمله سوم ژانویه یک حمله مسلحانه است که به دولت جمهوری اسلامی ایران، «حق دفاع مشروع» میدهد. این نقطه کانونی مباحث سوال اول ما خواهد بود.
اقدام آمریکا، «توسل به زور» است
حبیبیمجنده: درخصوص سوالی که مطرح شد، شاید بتوان گفت این دشوارترین سوال و پایهایترین پرسش در زمینه تحلیل موضوع این نشست است و آن توصیف واقعهای بوده که روز جمعه اتفاق افتاد و منجر به شهادت سردار قاسم سلیمانی شد. حقیقتا خودم هم هنوز به نتیجه کاملی نرسیدهام که این واقعه را چطور میتوانیم توصیف کنیم و در کدام جعبه از مفاهیم حقوق بینالملل قرار دهیم و آنگاه در زمینه چارچوب هنجاری مباحثه کنیم. به نظرم شاید این چارچوبها چنان گسترده نباشند که بتوانیم این واقعه را در یکی از آنها قرار دهیم. شاید یک «چارچوبشکنی» هم بتواند اتفاق بیفتد و این مفاهیمی که در حقوق بینالملل متداول است بتواند یک مقدار خودش را تکان دهد و این واقعه را در خود جا دهد. آن چیزی که میتوانم فعلا خدمت شما بگویم این است که بدون شک این اقدامی که ایالات متحده انجام داده یک اقدام «توسل به زور» است. حقوق بینالملل همانطور که همه میدانیم «توسل به زور» را بهطور مطلق ممنوع میداند و این از قواعد آمره در حقوق بینالملل است، یعنی کشورها از هر گونه توسل به زور منع شدهاند و این ممنوعیت جنبه مطلق دارد و البته «توسل به زور ابتدایی» در حقوق بینالملل ممنوع است. به این معنا که یک کشور بدون آنکه مورد حمله قرار گیرد و بدون آنکه جامعه بینالمللی، که در قالب شورای امنیت تصمیم میگیرد، توسل به زور را تجویز کرده باشد، متوسل به استفاده از زور نظامی شود. در این تردیدی نیست، اما آیا این توسل به زور، یک «توسل به زور مشروع» است یا خیر؟ آیا در چارچوب آن استثناها قرار میگیرد؟ قطعا استثنای شورای امنیت در اینجا وجود ندارد [چون مجوزی برای این اقدام از سوی این مرجع صادر نشده است]. بنابراین تنها استثنای قابل بحث این است که آیا این توسل بهزور میتواند بهعنوان «دفاع مشروع» توجیه شود و مشروعیت پیدا کند یا خیر؟ تا اینجای مساله هیچتردیدی وجود ندارد، ولی این «مشروعیت» میتواند بر تن این اقدام پوشیده شود یا خیر؟ من معتقدم «دفاع مشروع» در اینجا قابل اعمال نیست و «توسل به دفاع مشروع» نمیتواند توجیهکننده چنین اقدامی باشد، چراکه دفاع مشروع هم چنانکه در ماده 51 منشور سازمان ملل، تدوینشده در حقوق بینالملل، و البته بهعنوان یک قاعده عرفی هم در حقوق بینالملل وجود دارد، در جایی مصداق پیدا میکند که یک حمله مسلحانه اتفاق افتاده باشد. در صورتی که ماده 51 در ابتدا میگوید: «هیچیک از مقررات این منشور لطمهای به حق کشورهای عضو نمیزند، که به صورت جمعی یا فردی از دفاع مشروع استفاده کنند، در صورتی که حمله مسلحانهای اتفاق بیفتد.» آن چیزی که ظاهر این عبارت است این است که اگر کشوری بخواهد به «دفاع مشروع» متوسل شود، باید «فیالحال» یک «حمله مسلحانه»ای اتفاق افتاده باشد. اما آنچه جای بحث دارد این است که حمله مسلحانه چه زمانی اتفاق میافتد؟ در اینجا دو دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاه اول اینکه حمله مسلحانه یک «نقطه» است. دیدگاه دوم اینکه حمله مسلحانه یک «پروسه» است. به عبارت دیگر، بسیاری معتقدند حمله مسلحانه در صورتی است که اقدام نظامی و استفاده از نیروهای مسلح و تقابل نظامی، واقعا و «بالفعل» اتفاق افتاده باشد. یعنی مثلا نیروهای مسلح یک کشور، از خط مرزی عبور کرده باشند یا هواپیماهای نظامی یک کشور وارد حریم هوایی کشور دیگر شده باشند یا سایر نیروهای مسلح یک کشور، اقدامی را علیه یک کشور دیگر انجام داده باشند. بنابراین از لحظهای که اقدام «بالفعل» اتفاق افتاده باشد، حمله مسلحانه شروع شده است، اما آنهایی که معتقدند حمله مسلحانه یک «فرآیند» است منظورشان این است که حمله مسلحانه دارای «زمینهها»، «تدارکات» و «آمادگیها»یی است که از لحظهای که این اقدامات زمینهساز حمله مسلحانه بالفعل شروع میشود، حمله مسلحانه اتفاق افتاده است، یعنی لازم نیست نیروهای مسلح یک کشور، از خط مرزی عبور کنند تا بگوییم حمله مسلحانه اتفاق افتاده است. چون اگر چنین باشد، کشور قربانی باید منتظر بماند که آنها از خط مرزی بگذرند و آنگاه دفاع خودش را انجام دهد. در حالی که این «تجویز خودکشی» خواهد بود. مخصوصا با پیشرفت فوقالعاده ابزارهای جنگی و تحولاتی که در فناوریهای نظامی در دنیای امروز اتفاق افتاده و همچنین امکان استفاده از سلاحهای کشتار جمعی، چهبسا ممکن است در صورت وقوع بالفعل حمله مسلحانه به کشور قربانی امکان یا اجازه یا فرصت دفاع ندهد. بنابراین [طبق اقدام مسلحانه به مثابه فرآیند] لازم است که ما «دفاع مشروع» را شامل حالت و وضعیتی بدانیم که نیروهای نظامی و وسایل و ادوات نظامی یک کشور، در حال آمادهباش هستند و همهچیز حکایت از این دارد که حمله آغاز خواهد شد، در این صورت «دفاع مشروع» میتواند صورت گیرد اما اسم این دفاع مشروع را «دفاع مشروع پیشدستانه» میگذارند. فرصت کم است ولی من ناچارم این موضوع را با حقوق داخلی مقایسه کنم. در حقوق داخلی هم همینطور است؛ یعنی دفاع مشروع افراد در مقابل حملاتی که به آنها میشود، اینطور نیست که ما منتظر بمانیم آن مهاجم و حملهکننده ضربه خودش را بزند، آنوقت ما ضربه دفاعی را وارد کنیم. یعنی تصور کنید فردی از 20-10 متری یک چوب محکم یا سلاحی در دستش است و به طرف ما هجوم میآورد. اینطور نیست که [برای آنکه دفاع مشروع مصداق پیدا کند] بگوییم [باید] صبر کنیم تا ایشان ضربهاش را بزند تا ما هم بزنیم. خیر! وقتی اوضاع و احوال بهگونهای است که همهچیز از این حکایت دارد که این فرد هجوم خودش را عملی خواهد کرد و قصد هجوم آن به صورت عینی مشخص و آشکار است، ما میتوانیم «حمله پیشدستانه» انجام دهیم و این «دفاع مشروع» میشود. فکر میکنم تا اینجا منطقی و قابلقبول است، ولی مساله این است که این بازه زمانی تا کجا میتواند به عقب برگردد؟ ما در تقسیمبندیهای «دفاع مشروع پیشدستانه» سه مفهوم داریم: دفاع مشروعی که قبل از حمله بالفعل وجود دارد که نزدیکترین بازه زمانی و اوضاع و احوال و شرایطی است که آن حمله بالفعل را شامل میشود که اصطلاحا به آن anticipatory گفته میشود. یکی هم عبارت است از Preemptive و در جایی است که فاصله یک مقدار بیشتر است. Preventive هم در مورد جایی است که فاصله از این هم زیادتر است. بهعنوان مثال بگوییم کشوری در حال طراحی یک نیروگاه هستهای است و ممکن است دو تا پنج سال یا 10 سال دیگر، بتواند غنیسازی انجام دهد و شاید یک حملهای در فکرش باشد.
ادعای آمریکا در حقوق بینالملل قابل پذیرش نیست
پوریا عسگری: باید سعی کنیم جدای از احساسات، درباره حقوق بینالملل صحبت کنیم. واقعیت این است که من فکر میکنم حقوق بینالملل در این برهه تاریخی، در فشار تحریمها و اتفاقاتی که این روزها دارد میافتد از جمله مساله ترور سردار شهید و در موارد دیگری که همه ما میدانیم، راهکار و ابزار ماست. طبیعتا باید از این ابزار بهدرستی استفاده کنیم که بتوانیم مدتهای مدیدی به آن استناد کنیم و تمام ظرفیت آن را مورد کاربرد قرار دهیم. با این مقدمه، من وارد پرسشی میشوم که جناب دکتر عبداللهی مطرح فرمودند در قالب پرسش اصلی یا کلیدی این پنل و آن این است که از لحاظ «حقوق توسل به زور» آیا اقدامی که انجام شده و ادعایی که شده بهعنوان «دفاع پیشدستانه در مقابل یک حمله قریبالوقوع» قابلتوجیه است یا نه؟ فرمایشات دکتر حبیبی را کاملا قبول دارم و وارد آنها نمیشوم. صرفا میخواهم به دو نکته اشاره کنم؛ نکته اول اینکه بیانیه مطبوعاتی که آمریکاییها بلافاصله بعد از حمله صادر کردند، الزاما صحبتی از حملهای یا دفاع در مقابل یک حمله قریبالوقوع نداشت. دکتر عبداللهی هم بهدرستی اشاره کردند و این ادعای «اقدام پیشدستانه در مقابل یک حمله قریبالوقوع» از مصاحبه وزیر خارجهشان با فاکسنیوز شروع شد، بلافاصله بعد از آن هم در توئیتهای رئیسجمهورشان مطرح شده است. البته imminent برای آنها بر مبنای حقوق داخلیشان هم قابل استفاده است و فقط جنبه حقوق بینالملل ندارد. ما در این پنل، همانطور که اشاره هم کردند در سوالاتمان نیست و فرصتی هم نداریم و شاید خیلی هم برای ما مساله مهمی نباشد که به این بپردازیم آیا کاخ سفید مقررات داخلی حقوق ایالات متحده را نقض کرده است یا نه. ولی جدای از آنکه به حقوق داخلیشان و فشارهای سیاسیشان توجه دارند، از بُعد حقوق بینالملل هم آمریکاییها از جمله کشورهایی هستند که «دفاع مشروع پیشدستانه در مقابل حمله قریبالوقوع» را مورد پذیرش قرار دادهاند و چه بسا جزء تئوریسینهای آن هستند. من بهعنوان دانشجوی حقوق بینالملل برای اینکه از این پرسش رد شوم، باید بگویم آن چیزی که از حقوق بینالملل و ماده 51 منشور متوجه میشوم شاید تا حدودی متفاوت از چیزی است که استاد بزرگوار دکتر حبیبی فرمودند. [به نظر من] در حقوق بینالملل دفاع مشروع پیشدستانه غیرقابل پذیرش است و به هیچ وجه تفسیر موسع از ماده 51 با هیچمنطقی سازگاری ندارد. اینکه سلاحها پیشرفت کردهاند هم به نظر من استدلال خیلی جالبی نیست. فراموش نکنیم منشور ملل متحد، بر ویرانههای هیروشیما و ناکازاکی نوشته شده است. آن زمان بمب اتم را دیده بودند که نوشتند «در صورت وقوع حمله مسلحانه». فکر نمیکنم امروز مهیبتر از آن چیزی را که هیروشیما و ناکازاکی تجربه کردهاند، کسی دیده باشد، پس میدانستند که سلاح میتواند چقدر مرگبار باشد و با علم به اینکه سلاح میتواند چقدر مرگبار باشد، ننوشتند: «در صورت وقوع حمله مسلحانه» یا «احتمال خیلی زیاد وقوع حمله مسلحانه». بنابراین در حقوق بینالملل، دفاع پیشدستانه به هیچ روی در مقابل حملات imminent قابل پذیرش نیست؛ چه برسد به «دفاع پیشگیرانه» که به طریقی در بیانیههای آمریکاییها به آن هم استناد شده است.اما بیایید فرض کنیم «دفاع مشروع پیشدستانه» یا آن چیزی که به آن imminent میگویند در حقوق بینالملل پذیرفته شده باشد و فرض کنیم که اطلاعاتی داشتند دال بر اینکه قرار است یک حمله قریبالوقوع اتفاق بیفتد. با این حساب من فکر میکنم حتی اگر این دو فرض را هم بهعنوان اصل بپذیریم - که طبیعتا در مورد آنها تردید جدی وجود دارد- آنچه آمریکاییها دارند ادعا میکنند، در حقوق بینالملل قابلپذیرش نیست، به این دلیل که «دفاع مشروع» شرایطی دارد، از جمله «ضرورت»، «فوریت» و «تناسب» که باید رعایت شود و «تناسب»، به شما اجازه این را بهراحتی نمیدهد که حتی در خاک طرف مهاجم دفاع انجام دهید. به عبارتی، یک فرآیند طولانی باید طی شود تا دولتی که میخواهد دفاع کند، بتواند در خاک طرف مهاجم، متوسل به Self Defense ماده 51 یا «دفاع مشروع» شود. البته «رویه» دولتها آنچه را من میگویم، نشان نمیدهد و در خیلی از موارد Self Defense در خاک کشور مهاجم هم اتفاق افتاده است. اما از نظر حقوق بینالملل، proportionality یا «تناسب»، توجیهات بسیار پیچیدهای میطلبد که شما بتوانید بعد از خارج کردن دشمن مهاجم از مرز، به حمله خودتان ادامه دهید. اما فرض کنیم این هم مورد پذیرش حقوق بینالملل باشد که شما در خاک دشمن مهاجم با توسل به زور بتوانید دفاع کنید. اما آن چیزی که در [قضیه ترور سردار سلیمانی] اتفاق افتاده نه در خاک ایران و نه در خاک ایالات متحده، بلکه در خاک «کشور ثالث»، عراق، بوده است. از نظر jus ad bellum شما نمیتوانید در خاک کشور ثالث، دفاع کنید. احتمالا اگر این را آمریکاییها بخواهند پاسخ دهند، مجبورند استدلال کنند که ما با عراقیها «موافقتنامه امنیتی» داریم و در موافقتنامه امنیتیمان در بند 5 ماده 4 بهصراحت نوشتهایم که طرفین میتوانند در خاک محل عملیات، Self Defense انجام دهند. بند 5 ماده 4 موافقتنامهشان این اجازه را به آنها میدهد. اما واقعیت این است که آنچه [در این بند] گفته شده است بیحد و حصر نیست. از این حیث که همان ماده 4، بند 2 همان موافقتنامه بهصراحت اشاره میکند هر عملیاتی که نیروهای آمریکایی بخواهند در خاک عراق انجام دهند، الزاما باید Agreement (موافقت) دولت عراق را داشته باشند. علاوهبر این، بند 3 ماده 27 آن موافقتنامه به صراحت تصریح میکند که اگر بنا بر این باشد عملیاتی توسط آمریکاییها انجام شود، این عملیات به هیچوجه نباید شامل استفاده از هوا، خاک یا آب عراق برای انجام عملیات علیه یک کشور دیگر باشد. بنابراین کاملا مشخص است که بند 5 ماده 4 موافقتنامه کاملا در حصر بند 2 ماده 4 و بند 3 ماده 27 قرار دارد. آمریکاییها برای اینکه از این فرار کنند چه چیزی را میتوانند بگویند؟ یک استدلال را از زمان اوباما مطرح کردند و سعی میکنند آن را در دنیا جا بیندازند. آن هم این است که بگویند ما میتوانیم در جایی که دولت ثالثی هست که آن ثالث به ما حمله کرده است یا اینکه میخواهد حمله کند و آن دولت [طرف قرارداد: در این قضیه عراق] Unable یا ناتوان است، یا Unwilling است و اراده ندارد علیه آن کسی که میخواهد به ما حمله کند، اقدامی انجام دهد، عملیات انجام دهیم. اما مساله اصلی اینجاست که دکترین Unable و Unwilling اوباما به هیچوجه در حقوق بینالملل مورد پذیرش قرار نگرفته است. دوم اینکه حتی اگر این دکترین را صددرصد بپذیریم، باید به این نکته اشاره کنیم که خود آمریکاییها این تئوری را برای «دفاع مشروع در مقابل nonstate actors یا «غیر دولتها» ساختهاند و از زمانی که این تئوری را مطرح کردند و تا به امروز پروراندهاند، هیچوقت در موردش صحبت هم نکردهاند که بخواهند در مورد «نیروهای مسلح یک دولت» به آن استناد کنند. بنابراین علاوهبر فرمایشات دکتر حبیبی، من هم این را اضافه میکنم که نه بر مبنای موافقتنامه و نه بر مبنای تئوری Unable و Unwilling، اقدامی که ایالات متحده انجام داده است، حقوقی و مورد تایید حقوق بینالملل نیست. نقض حقوق بینالملل است و طبیعتا پاسخهای متعددی را میطلبد که در بخشهای دیگر در مورد آن صحبت خواهیم کرد.
اقدام آمریکا مصداق «حمله مسلحانه» است
محسن عبداللهی: بنده هم اجازه میخواهم در پنج یا هفت دقیقه به این دو سوال پاسخ دهم. سوال اول: آیا آمریکا قربانی یک «حمله مسلحانه» بوده است؟ آمریکا چنین ادعایی را نکرده است، یعنی هیچوقت ادعا نکرده است تا روز سوم ژانویه، صبح جمعه، قربانی یک حمله مسلحانه بوده است. بنابراین با قرائت کلاسیک ماده 51 منشور، آمریکا حق دفاع مشروع ندارد.در مورد «دکترین دفاع مشروع پیشدستانه» هم باید عرض کنم که این دکترین در مقایسه با دکترین دفاع پیشگیرانه، در رویه دولتها با اندک اقبالی مواجه شده است؛ از جمله در موردی که دکتر حبیبی عزیز هم اشاره کردند در مواقعی که یک دولت کاملا مطمئن است حمله قریبالوقوع است و نباید منتظر بنشیند که آن را بمباران کنند. منتها یک تالی فاسد و یک نگرانی وجود دارد که دولتها از این دریچه «سوءاستفاده» کنند و روزبهروز مقوله «توسل به زور» را تضعیف و «نظام منشور» را ضعیف اعلام کنند. به همین خاطر هم دکتر عسگری نگرانیشان را ابراز کردهاند. ما هم باید خیلی نگران باشیم، ما باید حواسمان باشد دکترینی که امروز از آن استفاده میکنیم مثل بومرنگ روزی علیه ما استفاده خواهد شد. یعنی «رویه» امروز ما فردا علیهمان مورد استناد قرار خواهد گرفت. بنابراین همانطور که فرمودند نباید احساساتی شویم و با یک حادثه بخواهیم کل تئوریای را که در حقوق بینالملل وجود دارد به میل خودمان تفسیر کنیم و حرف خودمان را پیش ببریم. بنابراین ما باید به این سوال جواب دهیم که آیا آمریکاییها میتوانند مدعی شوند این یک «حمله پیشدستانه» بوده است؟ یعنی همانطور که گفتند ادعا کردند آقای سردار سلیمانی عزیز «برای انجام حملاتی» به عراق سفر کرده است. این «برای انجام حملاتی» خیلی کلیدی است. بیانیه سوم ژانویه وزارت دفاع آمریکا هم همین را میگوید. به نوعی میگوید این برای ارعاب یا بازداشتن ایران از انجام حملات است. بلافاصله توئیت ترامپ هم همین را میگوید. میگوید آقای سلیمانی آمده بوده که از ما بکشد و ما باید او را 10 سال پیش از بین میبردیم، یعنی به صراحت میگوید باید 10 سال پیش او را میکشتیم. بنابراین این سوال وجود دارد که آیا واقعا حضور سردار عزیز یک خطر قریبالوقوع برای آمریکا بوده است؟ واقعیت این است آنقدر که اخبار برای ما آشکار میشود، تا روزی که آقای [عادل] عبدالمهدی در مجلس عراق اعلام کرد که آقای سردار سلیمانی بهعنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران، حامل پیام جمهوری اسلامی ایران برای ملت و دولت عراق بوده است، من نمیدانستم آقای سلیمانی در عراق در آن مقطع چه کار میکرد؟ به عبارت دیگر، سردار سلیمانی برای انجام یک ماموریت بینالمللی نماینده جمهوری اسلامی ایران بوده است. قدر متیقن هر دو دولت اعلام میکنند که آقای سلیمانی برای انجام یک وظیفه حکومتی و وظیفه سیاسی یعنی ابلاغ پیام رهبران ایران به عربستان، در عراق حضور داشته است. بنابراین این ادعا که حضور آقای سردار سلیمانی، تهدید قریبالوقوعی علیه آمریکا بوده، ادعای غلطی است. از همه مهمتر توئیت ناشیانه این بولتون خبیث است. وی اعلام میکند: «مدتها بود برای ترور ایشان نقشه میکشیدیم.» ترامپ هم میگوید او باید جلوتر از این به قتل میرسید. مفهوم این حرفها چیست؟ اشاره میکنم به رویه دیوان بینالمللی دادگستری در قضیه گاپچیکوو-ناگایماروش که البته در حوزه دیگری است. در این قضیه دولت مجارستان برای عدم انجام تعهدات بینالمللیاش مدعی ضرورت میشود. به موجب مسئولیت بینالمللی دولتها، «ضرورت» جایی قابل استناد است که منافع اساسی یک دولت در خطر قریبالوقوع اساسی باشد. دیوان در آن پرونده میگوید اگر احداث آن تاسیسات ناگایماروش روی رود دانوب خطراتی برای محیطزیست ایجاد میکرد مربوط به 10سال پیش بوده است. بنابراین مجارستان دیگر نمیتواند مدعی قریبالوقوع بودن خطر شود. به عبارت دیگر، وقتی اعلام میکنند آقای سلیمانی را یک دهه قبل باید میکشتند، خطر حضور ایشان دیگر خطر قریبالوقوع نیست. یعنی به لحاظ تکنیک حقوقی با توجه به مطالبی که گفتم نمیتوانیم حضور سردار را بهعنوان خطر قریبالوقوع بدانیم. قسمت دوم سوال این است که «آیا حملهای که به سردار و همراهان او شده است، یک «حمله مسلحانه» است»؟ به نظر من، روشی که دکتر حبیبی انتخاب کردهاند، روش خطرناکی است و ما باید راه دیگری را انتخاب کنیم چون کِش دادن مفهوم «دکترین دفاع مشروع» برای ما خطرناک است. به نظر من، ما باید متمرکز شویم و راجع به خود مفهوم «حمله مسلحانه» صحبت کنیم. سوال: آیا حمله به مهمترین فرمانده نظامی یک کشور، یک «حمله مسلحانه» محسوب میشود؟ کار تحلیلی و توصیفی بیشتری را میطلبد. به موجب قطعنامه تعریف تجاوز، حمله به یک ناوچه جنگی تجاوز محسوب میشود. آیا نمیتوان حمله به یک فرمانده اصلی یک کشور را «حمله مسلحانه» در نظر بگیرید؟ باید روی این کار و فکر کنیم که آیا این مورد مصداقی برای «حمله مسلحانه» هست یا خیر. به نظر میرسد این ظرفیت وجود دارد که ما بگوییم حمله به مهمترین شخص نظامی یک کشور، میتواند حمله مسلحانه در نظر گرفته شود. بهویژه اینکه وقتی افکار عمومی بینالمللی را مطالعه میکنید، آمریکا را سرزنش میکنند و به نوعی وقتی ایران، صحبت از «انتقامجویی» میکند، مدام به آمریکا میپرند و میگویند چرا این کار را کردید که ایران بخواهد انتقام بگیرد؟ منتها این بحث بین سیاست و حقوق خواهد بود.
اقدام آمریکا مصداق «تجاوز» است
ضیایی بیگدلی: اساسا مخاصمه مسلحانهای بین ایران و آمریکا وجود نداشته است تا بحث Jus in bello در اینجا مطرح شود. اما آنچه مسلم است این است که بحث حقوق بشر، قطعا و یقینا در اینجا مطرح است. آنچه در بحث دوستان بر سر آن اختلاف نظر بود عمدتا ناظر به بحث «دفاع مشروع» بود. اشاره شد به ماده 51 و تفسیری که آن ماده انجام میدهد. بحث حمله مسلحانه از دو زاویه در این قضیه نمود پیدا میکند؛ یکی آن ادعایی که به قول دکتر عبداللهی، جان بولتون خبیث کرده است و بعد هم خود ترامپ و بحث حمله به سفارت آمریکا در بغداد و دیگری اقدامی که ما در مقام دفاع مشروع میخواهیم انجام دهیم. همانگونه که دوستان هم کمابیش اشاره کردند به نظر من «حمله مسلحانه» درواقع یک «تجاوز مسلحانه» است. قطعنامه 3314 تعریف تجاوز، دقیقا بحث از تهاجم یا حمله مسلحانه به قلمرو یک کشور را بهعنوان یکی از مصادیق تجاوز میداند. ما میتوانیم بگوییم که بحث تجاوز مسلحانه به قلمرو یک کشور، همان مفهومی را به ما میرساند که در ماده 51 درباره حمله مسلحانه به یک کشور عضو ملل متحد از آن بحث میشود. بهواقع میبینیم که از سال 1945 کنفرانس سانفرانسیسکو، کماکان جامعه بینالمللی پذیرای یک تفسیر مضیق از ماده 51 بودهاند بهگونهای که حتی در 1986 در رای نیکاراگوئه، بهرغم اینکه شرایطی برای دفاع مشروع، مثل «تناسب» و «ضرورت» و «فوریت» در تفسیر از ماده 51 اضافه شد، کماکان حمله مسلحانه را حمله از قلمرو یک کشور به قلمروی کشور دیگر دانست و باز در رای دیوار حائل درخصوص اقدامات فلسطینیان در سرزمینهای اشغالی هم دیوان همین نکته را تاکید کرد که بحث، بحث دفاع مشروع نیست و دفاع مشروع، دفاع یک کشور در مقابل کشور دیگر است. درخصوص بحث دکترینهای بحث دفاع پیشدستانه و پیشگیرانه باید گفت که قطعا و یقینا دفاع پیشگیرانه یا ممکنالوقوع یا محتملالوقوع، اساسا آنچنان طرفدارانی ندارد. شاید اسرائیلیها جزء طرفداران آن به حساب بیایند چون همیشه خودشان این اقدام را انجام میدادند. در همین قضیه و ادعای آمریکا هم اگر چیزی واقعا وجود داشته باشد بیشتر حالت «پیشگیرانه» دارد تا بحث «پیشدستانه» یا ممکنالوقوع یا فوریتی که از آن بحث شد. در این ارتباط طرفداران دفاع پیشدستانه، مسلم است که بیشتر هستند، اما بهواقع شاهد این نیستیم که در این رابطه یک بحث هنجارسازی قراردادی یا معاهدهای تا به امروز صورت گرفته باشد. در نتیجه این مساله جای بحث دارد. در رابطه با قبولی یا رد دفاع پیشدستانه هم اختلاف نظر بسیار است. ما دیدیم که داعش تا 40 کیلومتری ایران آمده بود و با فرماندهی خود سردار سلیمانی نیروهای ما وارد خاک عراق شدند با توجه به آنکه آن زمان کنترل عراق دست داعش بود، به نظر نمیآمد که بحث رضایت این کشور بتواند نقشی در این واقعه داشته باشد. بنابراین واقعا تردید وجود دارد. بعضیها معتقدند در این مساله «رویه» تبدیل به «عرف» شده و برخی میگویند به عرف تبدیل نشده است. برای اینکه ما بگوییم یک «رویه» به «عرف» تبدیل شده است یا نه، باید جامعه بینالمللی، دیوان بینالمللی دادگستری یا مجمع عمومی، بهعنوان عرف بشناسد که هنوز این اتفاق [درخصوص «بحث دفاع مشروع پیشدستانه»] نیفتاده است. وقتی هم در رابطه با داعش ما اقدامی انجام دادیم بلافاصله به سازمان ملل اعلام کردیم و از جانب سازمان هم هیچ عکسالعملی نشان داده نشد. بنابراین من معتقدم که فارغ از بحث دفاع پیشدستانه، با توجه به قطعنامه تعریف تجاوز، «دفاع مشروع» در مورد تهاجم و تجاوز به قلمروی یک کشور معنا پیدا میکند. بنابر اطلاعات غیرموثقی که وجود دارد، پهپاد آمریکایی از پایگاه کویت یا قطر همراه با هلیکوپترها بلند شده و به قلمروی سرزمینی عراق تجاوز کرده و این اقدام را انجام داده است. بنابراین اصلا بحث حمله به فرد نیست، بحث تجاوز و نقض حاکمیت ارضی و سرزمینی دولت عراق است. به نظر من ما هم در صورتی میتوانیم دفاع مشروع انجام دهیم که دولت عراق خود بخواهد این اقدام را انجام دهد و در چارچوب بحث دفاع جمعی هم از ما کمک بخواهد.
ترامپ به نقض حقوق بینالملل اصرار میکند
محسن عبداللهی: بحثی باقی میماند که شاید آنقدر مساله خودمان مهم است که به آن کمتر پرداختهایم و آن این است که اقدام آمریکا علیه عراق چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اگر سروران گرامی اجازه دهند وارد بحث Jus in bello شویم و سوال دوم را مطرح کنیم که توصیف اقدام آمریکا در عراق، در مورد دولت عراق چه معنایی پیدا میکند؟ ترامپ، بدون وجود یک درگیری مسلحانه، تعهد به حمله به 52 هدف کرده است. سوال این است که آیا مفهوم هدف نظامی مشروع، یک مفهوم استاتیک است یا یک مفهوم شناور؟ به فرض وجود درگیری آیا میشود قبل از وقوع یک درگیری مسلحانه، اهدافی را تعیین و حمله کنید؟ سوال دوم هم این است که وی باوقاحت اصرار میکند من به میراث فرهنگی ایران و اموال فرهنگی ایرانیان حمله خواهم کرد و حتی وقتی وزیر خارجهاش میخواهد اصلاح کند، میگوید خیر، تو اشتباه میکنی و من این را گفتهام. درواقع ترامپ به نقض حقوق بینالملل اصرار و تعهد میکند. یعنی میگوید اگر اتفاقی بیفتد، من حقوق بینالملل را نقض خواهم کرد. فکر میکنم این قسمت دوم سوال را میتوانیم در حوزه Jus in bello و حقوق بشردوستانه صحبت کنیم.
اقدام آمریکا ناقض توافقنامه امنیتی این کشور با عراق است
پوریا عسگری: درخصوص سوال بحث عراق، در توضیحاتم اشارهای کردم که نقض موافقتنامه آمریکا با عراق اتفاق افتاده و از طرفی هم توسل به زور، علیه یک کشور ثالث و در خاک عراق انجام شده است. بنابراین بدونشک این نقض موافقتنامه خواهد بود، چراکه به نظر من قطعا زور بند 5 ماده 4 به بند 2 ماده 4 و بند 3 ماده 27 نمیرسد، بنابراین آمریکا «اجازه دفاع» نداشته است. اما نکتهای را در مورد حمله مسلحانه اشاره کنم. همانطور که فرمودید در آرای دیوان عدالت بینالمللی دادگستری در سال 1986 در پرونده نیکاراگوئه و شاید از آن برای ما مهمتر، درخصوص رای مربوط به سکوهای نفتی، بحث تفاوت بین حمله مسلحانه و توسل به زور مطرح میشود. به عبارتی دیوان عدالت بینالمللی دادگستری اشاره میکند به اینکه اگر توسل به زور غیرقانونی اتفاق بیفتد، این نقض منشور و موجب مسئولیت بینالمللی است، اما الزاما هر توسل به زوری، «حمله مسلحانه» در مفهوم ماده 51 نیست. این طبیعتا آن بحثی را باز میکند که دکتر عبداللهی به آن اشاره کردند که باید بیاییم و ببینیم آیا این «حمله مسلحانه» بوده است یا نه. ولی فکر میکنم برای ما این بحث در این برهه چندان مهم نیست، آن هم به این دلیل که از نظر ایالات متحده آمریکا- که داریم در مورد آنها صحبت میکنیم- هر «توسل به زوری»، «حمله مسلحانه» است، یعنی آمریکاییها نظر دیوان بینالمللی دادگستری را نپذیرفتند. پس اگر ما بخواهیم به Self Defense استناد کنیم نیازی به این نیست که وارد این چالش شویم که آیا «توسل به زوری» که علیه ما انجام دادند «حمله مسلحانه» بود یا نبود، زیرا میتوانیم بهراحتی با استناد به رویه خودشان بگوییم این «توسل به زور» فارغ از آنکه چارچوبهای «حمله مسلحانه» را داشته یا نداشته است- که از نظر من قطعا داشته است- در موردش میتوان به ماده 51 استناد کرد و در این اتفاق هم در نامه ما به شورای امنیت افتاده و به ماده 51 استناد شده و در اظهارنظرهای امروز نیز مورد تایید قرار گرفته که ماده 51 قابل استناد است. اما بحث Jus in bello بحثی بسیار پیچیدهای است و شاید نیاز به این داشته باشد که در جای خودش و به صورت خیلی اختصاصی به آن پرداخته شود. اما آنچه مسلم است میتوانیم به این اشاره کنیم که اگر یک مخاصمه مسلحانه وجود داشته باشد، در یک توئیت رئیسجمهور آمریکا، دو تهدید انجام شد. به دلیل اینکه یک تهدید به زدن اماکن فرهنگی بیشتر جنبه ژورنالیستی داشت، رسانهها آن را پررنگتر کردند. به نظر من، خیلی هم لازم نیست روی آن وقت بگذاریم که Cultural sites را نمیشود زد. بعد احتمالا به ترامپ تذکر دادند که اماکن فرهنگی را نمیتوانید بزنید و خودش آمد تلاش کرد برای اینکه آن را درست کند و گفت چگونه است که آنها میتوانند ما را بکشند یا مجروح کنند ولی ما نمیتوانیم اموال فرهنگی آنها را بزنیم. یعنی به عبارتی بحث را از حمله مقدماتی به اموال فرهنگی به بحث «اقدام تلافیجویانه» کشاند. خوب است در این خصوص باز به ایشان یادآوری شود که اقدامات تلافیجویانه علیه اموال مورد حمایت حقوق بینالملل بشردوستانه تا حدی امکان دارد در مخاصمات مسلحانه بینالمللی مجاز باشد، اما بیشک در مورد همه اموال غیرنظامی صحبت نمیکنیم، بلکه داریم در مورد اموال فرهنگی صحبت میکنیم که در خود یونسکو به موجب پروتکل 1999 کنوانسیون 1954 تقسیمبندی دارند و حداقلش میتوان گفت مواردی از اموال فرهنگی ایران مثل پرسپولیس، میدان نقشجهان و 33پل که در ذهن ماست، در بالای این لیست [یونسکو] قرار دارند، و خیلی از حقوقدانان، اعتقاد جدی دارند که در مقابل این آثار فرهنگی بالای لیست، اقدام تلافیجویانه به هیچ عنوان امکانپذیر نیست، بنابراین آن توصیهای که به ایشان داده شده هم باز قابل اعمال نیست. اما تهدید دیگری که ترامپ انجام داده بود و به آن توجه نشد و اتفاقا فوقالعاده هم مهم است، این است که ایشان تهدید کردند «تناسب» حقوق بینالملل بشردوستانه را رعایت نمیکنند. نکته اول: تهدیدشان از جنس Jus in bello بود نه از جنس Jus ad bellum. یعنی به «تناسب» در دفاع مشروع استناد نکردند و خود این به ما کمک میکند که بپذیریم ایالات متحده هم نظرش این نیست که اگر اقدامی کند، اقدامی در قالب «دفاع» است بلکه تهدید کرد به اینکه به تناسب Jus in bello احترام نمیگذارد. این تهدید یعنی چه؟ یعنی غیرنظامیان و اموال غیرنظامی را خواهند زد؛ این معنی ساده آن است. «اصل تناسب» در بینالملل بشردوستانه به شما میگوید اگر علیه یک هدف نظامی اقدام کردید، باید مواظب باشید که تلفات تصادفی غیرنظامیان و اموال غیرنظامی بیش از آن مزیت قطعی نباشد. وقتی شما میگویید «اصل تناسب» را رعایت نمیکنم، یعنی میگویید دقت نمیکنم که تلفات تصادفی و اتفاقی غیرنظامیان بیش از مزیت قطعی ناشی از حمله نباشد! بنابراین من فکر میکنم این تهدید به نسبت تهدید مربوط به اموال فرهنگی بهغایت تهدید به جنایت جنگی بزرگتری است. اموال فرهنگی کجا و رعایت نکردن «تناسب» در حمله یا به عبارت دیگر تهدید برای افزایش تلفات تصادفی غیرنظامیان و اموال غیرنظامیان کجا! به نظرم جا دارد که به این تهدید [که به مراتب جنایت جنگی بزرگتری از تهدید به زدن اماکن و اموال فرهنگی است] خیلی بیشتر از اینها پرداخته شود، چراکه اگر قرار باشد در استراتژی جنگی هر کشوری چنین چیزی وجود داشته باشد، فاتحه حقوق بشردوستانه را بهطور کامل باید خواند.
اقدام آمریکا تهدید علیه صلح و امنیت بینالملل است
حبیبی مجنده: اگر در قالبهای مفهومی بخواهیم صحبت کنیم، این قالبها خیلی تنگتر از آن است که بتواند این حوادث را در خودش جای دهد، هر چند به هر حال میتوان گفت کدام قالب میتواند به آنچه اتفاق افتاده است، نزدیکتر باشد. فارغ از همه این بحثهای توصیفی، میخواهم بگویم که قطعا آن چیزی که اتفاق افتاده، تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالملل است و در این هم ما هیچ شکی نمیتوانیم داشته باشیم. اگر ما مساله را در قالب حمله مسلحانه و دفاع مشروع بدانیم باید بپذیریم که «حمله مسلحانه» دیگر نمیتواند آن مفهوم سنتیاش را داشته باشد. اگر ما خودمان مدعی دفاع مشروع هستیم، بنابراین باید بپذیریم که امروز حمله مسلحانه مفهوم سنتی خودش را از دست داده است. پس همانطور که ما درحالحاضر در مضیقه قرار داریم، ایالات متحده هم در مضیقه قرار دارد و ناچاریم که به هر حال ببینیم که آنها چطور به مساله نگاه میکنند و یک جور دقیقا همذاتپنداری کنیم و بگوییم آنها گفتهاند داریم دفاع مشروع انجام میدهیم و بعد ما هم بگوییم کدام دفاع مشروع؟ کدام حمله مسلحانه اتفاق افتاده است؟ آنها میگویند حمله مسلحانه اینطور نیست که نیروهای مسلح منظم رسمی یک کشور به سرزمین و قلمرو کشور دیگری حمله کنند، بلکه کافی است یک حمله موردی یا مجموعهای از حملات موردی یا به قولی جمعی از درگیریهای پراکنده و غیرسازمانیافته وجود داشته باشد و لازم هم نیست که در خاک ایالات متحده باشد، ممکن است این حمله به یک واحدی از ایالات متحده، یعنی بخشی از نیروهای نظامی ایالات متحده حتی خارج از این کشور، اتفاق افتاده باشد. بنابراین ما خودمان هم هنوز با این مساله درگیر هستیم. به نظر من، غیر از بحثهای حقوقی که فکر نمیکنم به سرانجامی هم برسد، آن چیزی که صلاح کشور هست، این است که ما اگر از حقوق بینالملل هم استفاده میکنیم، این حقوق را درجهت ایجاد صلح و آرامش به کار ببریم نه درجهت ایجاد تنش بیشتر و گسترش درگیریهای بیشتر! بلکه باید درجهت آن امنیت و آرامشی که میتوانیم بگوییم فلسفه همه حقوقها -چه حقوق داخلی و چه حقوق بینالملل هست، استفاده کنیم. البته این نافی این نیست که اقدامی ما انجام میدهیم بههیچوجه قابل توجیه نباشد. خیر، میتوانیم توجیهاتی داشته باشیم و لااقل اگر «قانونی» هم نباشد، «مشروع» هست. یعنی اگر بخواهیم برای آن چارچوبی هم پیدا نکنیم، میتوانیم بگوییم اقدامی بوده است که حق کشور ما بوده و مشروع هم بوده است. اما خب امیدوار باشیم و تلاش کنیم که نهادهای حافظ صلح و امنیت بینالملل که در راس آنها سازمان ملل متحد و سپس سازمانهای منطقهای وجود دارد، مورد خطاب قرار دهیم و سعی کنیم که از ظرفیتهای آنها درجهت حل این مساله استفاده کنیم. همچنین ممکن است که ما، یعنی جامعه غیردولتی، از شخصیتهای برجسته بینالمللی تقاضا کنیم که راهحلهای مسالمتآمیز ارائه بدهند، بلکه مسائل در همین نقطه خاتمه پیدا کند. بحثهای حقوقی در جای خودش میتواند مفید باشد ولی فکر نمیکنم ما بتوانیم از این بحثها به جایی منتقل شویم. بنابراین من دیگر لزومی نمیبینم که بحث را روی مفاهیمی مثل تناسب و حمله مسلحانه و self defense و نظایر اینها ببریم.
حضور آمریکا در عراق متجاوزانه است
محسن عبداللهی: خوشبختانه آقای دکتر عسگری، خیلی خوب گفتند و به یک بعدی هم اشاره کردند که من به آن فکر نکرده بودم. یعنی اینکه حمله نامتناسب، ابعاد خیلی گستردهای دارد و خطراتش به مراتب بیشتر از حمله به سایتهای فرهنگی است. درمورد عراق به موافقتنامه 2008 اشاره شد. به موجب این موافقتنامه، دولت ایالات متحده نهتنها نمیتواند علیه دولت و مقامات عراقی متوسل به زور شود، بلکه حتی اجازه ندارد از قلمرو دولت عراق، علیه دولتهای ثالث استفاده کنند. بنابراین از نظر دولت عراق، اقدام سوم ژانویه آمریکا صددرصد عمل متخلفانه بینالمللی است. حتی به موجب صریح قطعنامه تعریف تجاوز، اگر یک دولت با رضایت یک دولت دیگر، در خاک آن دولت، پایگاه و حضور داشته باشد، از زمانی که آن از «چارچوب رضایت اعطا شده» خارج شود، آن حضور، دیگر «حضور تجاوزی» خواهد بود. در اینجا نهتنها آمریکا از آن «چارچوب رضایت» خارج شده است، بلکه حمله به بخشی از نیروهای مسلح عراق اتفاق افتاده است. فراموش نکنید که حشد الشعبی درحالحاضر بخشی از نیروهای مسلح رسمی عراق محسوب میشود. بنابراین به نظر من، عنوان دقیق بحث، «تجاوز» و «نقض موافقتنامه 2008» است و آمریکا در این مورد هم حقوق قراردادی را مورد نقض قرار داده و هم درمورد عراق وارد قلمرو «تجاوز» شده است. اما درباره توئیتهای ترامپ درمورد درگیریهای مسلحانه، من در توئیت چیز دیگری هم میبینم. فراموش نکنید این توئیتها وقتی انجام شد که ایران هنوز واکنشی نشان نداده بود. بنابراین توئیت، حاوی «تهدید به توسل به زور» هم هست. یعنی زمانی که میگوید من 52 سایت را میزنم، مغایر با بند4 ماده2 منشور اقدام کرده است. بند4 ماده2 منشور میگوید: «هرگونه تهدید یا توسل به زور علیه تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و هرگونه هدف مغایر با اهداف سازمان ملل متحد، ممنوع است.» توئیت ترامپ حاوی تهدید به توسل به زور علیه ایران است. البته این هم در حوزه Jus ad bellum قابل بحث است. اما همانطور که فرمودند «تناسب» هم بسیار مهم است. حمله مسلحانه یک مفهوم پویاست. مکانی که به موجب حقوق بشردوستانه اصالتا یک «هدف مشروع» نیست، ممکن است در چارچوب جنگ، تبدیل به «هدف مشروع» شود. بهعنوان مثال، زمانی که از یک مدرسه برای حمله استفاده شود یا از یک سایت خطرناک مثل سد، به کسی حمله کنند. سد یک هدف مشروع نظامی نیست ولی اگر از آن استفاده شود تبدیل به یک هدف مشروع نظامی میشود. برعکس آن هم هست. مکانی که ذاتا هدف نظامی است ممکن است تبدیل به یک هدف غیرنظامی شود. بنابراین اگر شما بدون وجود یک درگیری مسلحانه اعلام کنید که 52 سایت را به یاد 52 دیپلمات -که از قضا یکی از آنها آقای سالیون بود که اعلام کرد من راضی نیستم- خواهم زد، مفهومش این است که وی [ترامپ] بدون وجود یک درگیری مسلحانه، قواعد حقوق بشردوستانه را نقض کرده است.
اقدام آمریکا نقض حاکمیت و تمامیت ارضی عراق است
ضیایی بیگدلی: بحث حمله مسلحانه لزوما اینطور نیست که باید توسط نیروهای منظم صورت بگیرد، من موافق با این مساله نیستم و صدر ماده 51 هم کاملا گویای این مساله است که «فاعل»، مشخص نیست. یعنی وقتی میگوید درصورت وقوع حمله مسلحانه علیه یک عضو ملل متحد، و بحث، بحث اصل «احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی تمام کشورها» است و بعد در قطعنامه تعریف تجاوز، نقض این اصل را از مصادیق تجاوز تلقی کرده است، دیگر تفاوتی نمیکند حمله توسط نیروهای منظم صورت گرفته است یا نامنظم. مساله نقض حاکمیت و تمامیت ارضی یک کشور است. چیزی که من طی 45 سال حضور در محیطهای آکادمیک باور دارم این است که باید بهعنوان یک ایرانی که طرفدار حقوق بینالملل است، در برداشتهایی که میکنم (البته نه در مقابل مصرحات) قطعا و یقینا باید منافع ملی ایران را درنظر داشته باشم. در رابطه با تعهدی که ترامپ درخصوص حمله به 52 سایت از جمله سایتهای فرهنگی داده است باید بگویم درست است که حمله به اماکن غیرنظامی در چارچوب بحثهای Jus in bello مطرح میشود، اما اینکه تهدید کرده است به اینکه من 52 سایت را مورد هدف نظامی قرار میدهم، صرفا در قالب Jus in bello و حقوق بشردوستانه نمیگنجد. این ناظر به احتمالات و آینده است، اما معتقدم قطعا و یقینا این «تهدید به توسل به زور» و «تهدید علیه صلح و امنیت بینالمللی» است که بهنوعی صلح و امنیت بینالمللی را مورد مخاطره قرار میدهد.
تروریستی خواندن بخشی از نیروهای نظامی یک کشور مسبوق به سابقه نیست
محسن عبداللهی: ما بحثهای حقوق توسل به زور و حقوق بشردوستانه را خاتمه دادیم. دو سوال باقی مانده است. یکی از آن مربوط به حقوق بشر است. البته این قسمت از بحث یک مقدار به صورت فرضی پیش میرود. به این ترتیب که ما به این نتیجه رسیدهایم که درحالحاضر یک حمله مسلحانهای به جمهوری اسلامی شده است یا جمهوری اسلامی ایران این حمله را فرض گرفته است و صراحتا گفته است من درحال دفاع مشروع هستم. بنابراین سوال این قسمت از پنل، جنبه علمی مهمی دارد. چرا؟ چون دولت جمهوری اسلامی ایران این اقدام را «ترور» خطاب کرده است. دولت ایالات متحده، به موجب بیانیه 8 آوریل 2019، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را سازمان تروریستی درنظر گرفته است. بنابراین ابعاد مهمی در این سوال نهفته است. هرچند ما با توجه به اینکه این وضعیت را بهعنوان درگیری مسلحانه لحاظ کردیم و دورهای را طرح کردیم که قابل اعمال حقوق بشردوستانه است، این بحث یک حالت فرضی پیدا میکند. سوال این است که از منظر حقوق بشر، حمله سوم ژانویه چه معنایی پیدا میکند؟ آیا همانطور که جمهوری اسلامی ایران میگوید، این یک ترور است؟ آیا دولتها میتوانند خود مرتکب عمل تروریستی شوند؟ بهعبارتی دیگر، آیا ما در حقوق بینالملل، تروریسم دولتی داریم؟ آیا این حمله در چارچوب مفهومی مغایر حقوق بینالملل به نام «کشتن هدفمند»، قابل چارچوببندی است؟ آیا این کشتن هدفمند، مقوله «قتل فراقضایی» است؟ و در این صورتها دولت جمهوری اسلامی ایران چه امکاناتی در حوزه نظام بینالمللی حقوق بشر دارد؟ همینطور که گفتم در 8 آوریل 2019، آمریکا، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برخلاف همه رویههای موجود قبل از خودش، بهعنوان یک سازمان تروریستی اعلام میکند و جالب اینجاست که خودش هم میگوید این کار مسبوق به سابقه نیست که بخشی از نیروهای مسلح یک کشور را بهعنوان یک سازمان تروریستی اعلام کنم و بعد طی یک فرمولی و منطبق بر قانونی در سال 2001 مجوز حمله به این نیروها را به دست بیاورم. این مباحث موضوع پنل خواهد بود که آیا دولت ترامپ میتواند به قانون سال 2001، در هدف قراردادن فردی که او، به ناحق از نظر ما، رئیس یک سازمان تروریستی خطاب میشود، استناد کند؟ از نظر حقوقی این ظرفیت حتی در حقوق داخلی آمریکا وجود دارد یا خیر؟
اقدام آمریکا براساس قوانین داخلی این کشور هم مبنای حقوقی ندارد
امیر ساعد: وکیل در پاسخ به این پرسش که چگونه میشود این اقدام ددمنشانه را مورد تحلیل قرار داد، دو پایه و دو مبنای حقوقی در نظام حقوقی داخلی ایالات متحده، نقطه آغازین صحبت من خواهد بود. یک پایه بحث من، قانون سال 1974 اختیار توسل به زور است که این قانون -بهرغم اینکه اصل دو قانون ایالات متحده، اختیار اعلام جنگ را بهعنوان فرمانده کل قوا یعنی رئیسجمهور اعطا میکند- تصریح میکند اگر قرار است ایالات متحده وارد یک اقدام نظامی شود که این اقدام نظامی، میتواند آثار، تبعات و پیامدهایی برای نیروهای آمریکایی و برای خود آمریکا داشته باشد، الزاما باید از کنگره آمریکا مجوز دریافت کند. مبنای دوم حقوقی، دستور اجرایی رئیسجمهور آمریکا به شماره 1233 در سال 1976 است که بههیچوجه این دستور اجرایی بیاعتبار نشده و همچنان معتبر است. این دستور هم مشخصا «ترور سیاسی» را ممنوع میکند. پس ما در اینجا با دو پیشفرض اساسی مواجه هستیم. از یک طرف در نظام حقوقی ایالات متحده تقنین شده که ترور، با رویکرد و انگیزه و هدف حذف مخالفان ممنوع است. و از طرف دیگر، قانون پایه داخلی ایالات متحده، اجازه توسل به زور توسط رئیسجمهور را در یک چارچوب مشخصی محدود میکند. در 14 سپتامبر 2001، ایالات متحده قانونی وضع میکند مبنیبر اینکه این کشور میتواند در مواردی که از ناحیه گروههای تروریستی (مشخصا در آن مقطع زمانی: القاعده) مورد حمله و تهدید قرار میگیرد، به زور متوسل شود. کانتکست این قانون کاملا ناظر بر گروه تروریستی «القاعده» است. متعاقبا در سال 2002، کنگره آمریکا قانون دیگری را وضع میکند که بهواسطه دفاع در مقابل تهدیدهای مستمر در عراق، ایالات متحده اجازه توسل به زور پیدا میکند. تاکید من اینجاست که بهطور جد، بهدلیل اینکه بهلحاظ فنی و حقوقی بین ایران و آمریکا هیچگونه وضعیت مخاصمه مسلحانه در این مورد خاص وجود ندارد، هیچیک از این قوانینی که بهعنوان دو قانون پایه و اصلی خدمتتان عرض کردم، بههیچوجه، هیچگونه مجوزی را در این مورد به آمریکا نمیدهد و نمیتواند مورد استناد قرار گیرد. مبنا و فلسفه وجودی این دو قانون هم صرفا ناظر بر درگیریهای نظامی بوده که آمریکا با القاعده یا در فضای بیثبات عراق در سال 2002 داشته است و هیچکدام از اینها در شرایط امروز ما قابل استناد نیست. با این نگاه، اگر به لیست یکجانبه ایالات متحده درمورد گروههای تروریستی برگردیم، یک پاسخ خیلی روشن وجود دارد: اینکه آمریکا مستقیما بخواهد در خارج از حوزه صلاحیت قضایی خودش در خاک کشور ثالث و بهطور قهری، قانون داخلی خودش را اجرا کند، بههیچوجه مبنای حقوقی ندارد. براساس لیست گروههای تروریستی مورد نظر آمریکا، در قوانین داخلی این کشور فقط موضوع توقیف اموال این گروهها مطرح است. بنابراین اینکه در هر جای دنیا باید این گروهها مورد هدف نظامی قرار بگیرند، هرگز در قانون وجود ندارد. پس با این نگاه، مشخصا حتی اگر ایالات متحده بخواهد مدعی این شود که میخواسته قانون داخلی خودش را اجرا کند تا زمانی که به اتهامات ادعاییاش در قالب یک دادرسی عادلانه در یک دادگاه مبتنیبر موازین قانونی با حق دفاع برای متهم، رسیدگی نشود، چیزی به نام مجوز توسل به زور و حذف یا شهادت شهید سپهبد سلیمانی وجود نخواهد داشت.
اقدام آمریکا نمیتواند درجهت مبارزه با تروریسم توجیه شود
حبیبی مجنده: در مورد اینکه آیا اقدامی که ایالات متحده در هدف قرار دادن سردار سلیمانی انجام داده، میتواند بهعنوان اقدام مبارزه با تروریسم تعریف شود و قابل توجیه باشد یا خیر، چند مساله لازم به گفتن است. اولین مساله این است که با همه بگومگوها و اختلافهایی که در مورد بحث تروریسم، تعریف آن، مصادیقش و... وجود دارد، با فرض اینکه ایالات متحده با یک جمع تروریستی مواجه بوده است، باید گفت بنا بر فرض و بنا بر ادعا، این جمع تروریستی در سرزمینی غیر از ایالات متحده وجود داشتهاند و وظیفه اول و نخست مبارزه با تروریسم و اقدامات تروریستی، برعهده کشوری است که آن اتفاقات در آن کشور رخ میدهد. در بیش از 10 کنوانسیونی که به مصادیق اعمال تروریستی میپردازند، دولت سرزمینی تعهد مقابله و برخورد با اینها را از طریق قانونگذاری و از طریق بهکارگیری تمام اقدامات و مقتضی و ضروری دارد. بنابراین فقط دولت سرزمینی است که حق را دارد مبارزه کند و دولت دیگری نمیتواند به بهانه مبارزه با تروریسم اقدامی انجام دهد، آن هم از نوع اقدام قهری و شدید و از طریق توسل به زور. علاوهبر اینکه به هر حال، سپاه پاسداران در کلیت خودش و نیروی قدس بهعنوان شاخهای از این سپاه، جزء ارگانهای رسمی یک کشور است. اینکه آیا میشود عمل تروریستی را به یک دولت نسبت داد یا خیر، جای بحث فراوانی دارد. درست است که در گفتهها و اظهارات از چیزی به نام State terrorism یا دولت تروریست میشنویم، ولی در اسناد، اعم از کنوانسیونهای مربوط به جرائم فراملی یا جرائمی که به نوعی تروریستی هستند و همچنین در اسناد دیگر مثل قطعنامههای شورای امنیت، هیچاشارهای به اینکه یک دولت یا سازمان دولتی یک کشور میتواند بهعنوان یک تروریست توصیف شود، نشده است.صورت دیگر مساله این است که اقدام آمریکا در یک زمان صلحآمیز اتفاق افتاده، یعنی در زمان صلح چنین اقدامی صورت گرفته است و آن چارچوب هنجاری حقوق بشر چگونه میتواند با این مساله برخورد کند. در میان حقهای بشری، قطعا «حق حیات» اولین حقی است که در این زمینه مطرح است. باز طبق اسناد جهانی و منطقهای حقوق بشری، حیات گوهر هستی و آفرینش است، بنابراین سلب حیات به این راحتی امکانپذیر نیست. هر دولتی در برخورد با جنایتکاران، متهمان یا مظنونان به انجام اعمال مجرمانه میتواند اقداماتی را انجام دهد، اما این اقدامات نمیتواند «نامحدود» و بدون غیر و حدود باشد. اولین حد آن این است که اقدام اگر اقدامی باشد که کشنده است، شرایط و اوضاع و احوال خاصی را میطلبد. در رویه بینالمللی هم این موضوع کاملا تثبیت شده است. استفاده از سلاح و استفاده از نیروی قهری، برای برخورد با کسانی که ادعا میشود قانون را زیرپا گذاشتهاند، در صورتی مجاز است که منحصرا ضروری باشد. این رویه دادگاههای اروپایی، کمیته حقوق بشر و ارکان و نهادهای دیگر از جمله دادگاه آمریکایی حقوق بشر است. بنابراین بحث حقوق بشر هم نمیتواند مطرح باشد و اقدام ایالات متحده قطعا نمیتواند بهعنوان اقدامی در جهت قانون و در جهت مبارزه با اقدامات تروریستی توجیه شود.
مخبر ویژه شورای حقوق بشر، اقدام آمریکا را «ترور» اعلام کرد
پوریا عسگری: نکته اول من این است که صحبت کردن از تئوری «قانونی نیست اما مشروعیت دارد»، به معنی بسط بینهایت حقوق بینالملل است و واقعا قابلتوصیه نیست که ما در این برهه حتی فکرش را بکنیم که اعمال غیرقانونی را مورد پذیرش قرار دهیم، به این دلیل که مشروعیت بینالمللی دارند. فکر میکنم همه سروران گرامی همنظر هستند که در ایجاد پروپاگاندای بینالمللی، دست طرف مقابل بازتر است، بنابراین مشروعیتسازی و اینها کاری نیست که به آن اندازه که برای طرف مقابل راحت است، برای این طرف هم قابل طرح باشد. تفسیر مضیق از آنچه Self Defense خوانده میشود، به نظرم کاملا صحیح است و باید به آن دقت کنیم. Self Defense چک سفیدی نیست که در اختیار دولت ضربهخورده قرار گرفته باشد. اگر ما بخواهیم بیش از حد از ماده 51 استفاده کنیم، باید به عواقب آن هم فکر کنیم چراکه امکان دارد بعدا [علیه] خودمان هم قابل استفاده باشد. سوالی که مطرح فرمودند این است که آیا اتفاقی که افتاده است به معنی قتل یا ترور بوده است؟ برای اینکه بتوانیم به این سوال پاسخ دهیم که آیا نقض حقوق بشر اتفاق افتاده یا نه، اول باید اثبات کنیم وضعیت مخاصمه مسلحانه بینالمللی وجود نداشته است. به عبارت دیگر، اگر این مخاصمه باشد، صحبت کردن از حقوق بشر اصولا اینقدر راحت امکانپذیر نخواهد بود. نکته خیلی خیلی قابل توجه در این میان این است که مخبر ویژه شورای حقوق بشر در بحث اقدامهای خودسرانه بلافاصله اعلام موضع کردند که آنچه اتفاق افتاده ترور و به احتمال زیاد، غیرقانونی است. صحبت سر این است که چرا او درصد تردیدی را باقی گذاشته بود؟ این درصد تردید برمیگردد به اینکه اگر در زمان مخاصمه مسلحانه این اتفاق افتاده باشد، وضعیت میتواند کاملا متفاوت باشد. اینکه در داخل مخاصمه مسلحانه اتفاق افتاده است یا نه، احتمالا بهترین مثالی که میتوانیم در مورد آن بزنیم همان نامه آمریکاییهاست که به چنین چیزی استناد نکردهاند. بنابراین حتی قائل باشیم به آنچه دیوان بینالمللی کیفری در قضیه یوگسلاوی سابق در تعریف مخاصمه مسلحانه بینالمللی یا درستتر بگوییم، تفسیر بند یک ماده 2 مشترک کنوانسیونهای چهارگانه از مخاصمه مسلحانه بینالمللی ارائه میدهد، باید بپذیریم بعد از حملهای که علیه سپهبد شهید سلیمانی انجام گرفته و پس از لحظهای که آن حمله اولیه اتفاق افتاده، مخاصمه مسلحانه بینالمللی شروع شده است. پس چون در آن زمان خاص، یک ثانیه قبل از اینکه مخاصمه بینالمللی از نظر حقوق بشردوستانه بینالمللی شروع شود، آن حمله اتفاق افتاده است، میتوانیم بگوییم حقوق قابل اعمال در آن لحظه، حقوق بینالملل بشردوستانه نبوده است. پس چه چیز بوده است؟ حقوق بینالملل بشر که به درستی دکتر حبیبی و دکتر وکیل به آن اشاره فرمودند و طبیعتا آنجا میتوانیم در مورد حقوق بشر صحبت کنیم وگرنه اگر حقوق بینالملل بشردوستانه قابلاعمال باشد، صحبت کردن در مورد حقوق بشر نظامیان در زمان مخاصمه مسلحانه بینالمللی کار را سخت میکند. به این دلیل هم مخبر ویژه شورای حقوق بشر در بحث اقدامهای خودسرانه، به این صورت موضعگیری کردند. یک نکته حقوق بشری دیگر هم میخواهم بگویم و آن این است که در کانتکست حقوق بشر، قواعدی وجود دارد که در همه زمانها و مکانها و از جمله در زمان جنگ و در همه مکانها، حتی فضای مجازی و بر همه کنشگران حتی کنشگران غیردولت یعنی شرکتهای ارائهکننده اینترنت یا خدمات اینترنتی قابل اعمال است از جمله اینکه «نفرتپراکنی» یا «تبلیغ برای نقض حقوق بشردوستانه یا حقوق بشر»، از جمله موارد بسیار عمده نقض حقوق بشر محسوب میشود. بنابراین توئیتهای ترامپ که بهصراحت به نقض حقوق بشردوستانه یا نقض منشور تهدید کرد برای اینکه شرکت توئیتر تصمیم بگیرد این اکانت را بلاک کند، کفایت میکند.
* نویسنده: سیدحسین میرمجیدی و صادق امامی، روزنامه نگار