به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، مراسم شب شعر «سردار دلها»، به بهانه شهادت سردار حاجقاسم سلیمانی، در سازمان هنری رسانهای اوج برگزار شد. در این مراسم، شاعران مختلفی اشعاری را به بهانه این اتفاق سروده بودند.
صادق کرمیار نویسنده در این مراسم گفت: «هرنسلی که اسوه و اسطوره داشته باشد، شکست نمیخورد. ما همیشه اسوهمان سیدالشهدا بود، خوش به حال این نسل که هم اسوه سیدالشهدا را دارند؛ هم اسطوره قاسم سلیمانی را. اگر ادبیات ما نتواند از قاسم سلیمانیها اسطوره درست کند، ادبیات شکست خورده است؛ ادبیات شکست بخورد نسلی شکست خورده است.به جوانان میخواهم بگویم کمپینی راه بیفتد برای شهری به اسم او که اگر برای نسلهای بعدی این اسطوره را حفظ نکنیم، دشمنان برایمان اسطورهسازی میکنند.»
در این مراسم محسن کاویانی هم ابیات زیر را خواند که با تحسین حاضران همراه شد:
جای دمشق اینبار سمتِ عشق عازم شد / اسمش که قاسم بود جسمَش نیز قاسم شد
در پیکرش دیدم گریزِ روضهخوانها را / هم روضهی قطع الیَمین هم اربا اربا را
افتاده روی خاک دستی پاک و نورانی / انگشتری با خاتمِ سرخِ سلیمانی
حالا همه لابیگری را خوب فهمیدیم / تضمینِ امضای کَری را خوب فهمیدیم
عباسها را میکُشی ای شْمرِ خودکامه / زیرا که بیزارند آنها از اماننامه
عباسِ ما رو کرد دستِ مُنحرفها را / دیدیم آخر برْکَتِ افایتیافها را
ای دشمن خونخوار بنشین و تماشا کن / هنگام رزمِ ماست گورَت را مُهیا کن
ای آنکه با تو پُر شده میقاتِ بعضیها / ای کدخدا و قبلهی حاجاتِ بعضیها
هرچند در داخل تو با یک عدّه همدستی / لعنت به آنها! بعد از این با ما طرف هستی
این خاک رهبر دارد و خاکی پر از رهروست / آری دگر پایانِ دورانِ بزن دَر روست
ای کشور محبوبِ آقازادههای ما / چیزی نمانده که بیوفتی تو به پای ما
دیدی چگونه باختی حالا قُمارت را / سردارِ ما با رفتنِ خود ساخت کارت را
ما را تو با این کارِ خود بیدارتر کردی / سردارِ ما را شک نکن سردارتر کردی
در هر نبردی او به نامردان فشار آورد / با رفتنَش هم نیز پیروزی به بار آورد
او کاوه بود و رفت بالاتر درفشِ او / حتی سَرَت ارزش ندارد قَدرِ کفشِ او
با مرگ هم دیگر در این طوفان نمیمیریم / چیزی نمانده! انتقامی سخت میگیریم
ما اهل صلح و منطقیم از جنگ بیزاریم / اما از این پس با تو قاسم کُشتگی داریم
چیزی نمانده تا که برخیزیم سوی تو / همرنگ مویت میشود از ترس روی تو
چیزی نمانده تا بفهمی آه یعنی چه / در صفحههامان ذکرِ بسمالله یعنی چه
چیزی نمانده تا ببینی با پریشانی / در پایتخت خود اتوبان سلیمانی
موشک به خاکَت میخورد از چند ناحیه / کاخِ سفیدت میشود فردا حسینیه
ما با تو میجنگیم تا وقتی نفس داریم / ما پشتمان عمریست طوفانِ طبس داریم
دنیای بیسردارمان هرچند تاریک است / فردای روشن میرسد، خورشید نزدیک است... !
سیدعلی رکنالدین هم در بخش دیگری از این مراسم، شعر زیر را خواند:
زنى آواره در کوه و بیابان آسمان میخواست / یتیمى کنج ویرانه دلش میسوخت نان میخواست
به روى خاک کوچه پیکرى افتاده با چشمش / ز چشم مردمان رهگذر از حق نشان میخواست
به چنگال شغال افتاد گیسویى شرابى رنگ / پس از آن آهوى ترسیده هر دم شوکران میخواست
تمام خانهها آتش، جهنم بود انگارى / رهایى از چنین بندى مفاتیحالجنان میخواست
حرم نزدیک بود آتش بگیرد، آتشى دیگر / حرم هل من معین سرداد، یاران جوان میخواست
تو با سربازهایت آمدى، باران شدى، بردى / که این خشکیده صحرای عطش رودى روان میخواست
شبیه ابرِ آزاده، نباشد عشق را مرزی / تو را رِقّه، تو را موصل، تو را تهرانمان میخواست
دعای خیر مردی در نماز شام هجرانی / تو را در این زمانه بیگمان صاحب زمان میخواست
سیدمهدی موسویتبار شاعر و روزنامهنگار سرویس فرهنگی روزنامه «فرهیختگان»، شعری را در مدح حاجقاسم سلیمانی خواند که متن آن را میخوانید:
بدینسان که بودی خوشا زندگانی / خوشا زیستن، دائم و جاودانی
خوشا نیمه شب، التماس و تضرع / و در روز روشن، یلی، قهرمانی
و ویرانگر خانههای شیاطین / شده بود بر بیکسان سایبانی
چگونه بگویند این شاعران با / کدامین بیان و کدامین زبانی
سخن از تو و دست جاماندهای که / گرفت از علمدار نام و نشانی
و عهدی است با خون تو تا همیشه / که در هر زمانی، که در هر مکانی
بگیریم سخت انتقامی که پیچد / طنین صدایش به گوش جهانی
محمدمهدی عبداللهی هم در این شب شعر خواند:
لبیک یا حیدر، روز غزلخوانىست / باید به پا خیزد، هرکس که ایرانىست
با حرز یا مهدى، سربند یا زهرا / باید مهیا شد، فصل گل افشانىست
آن که عَلم بر دوش، با ذوالفقار عشق / بر قلب میدان زد، «قاسم سلیمانى»ست
سردار دلها گفت: رمز نجات امروز / لبّیک یا زینب، در شامِ ویرانىست
قاسم زمین افتاد، پرچم ولى بالاست / صهیون شود نابود، این راه «طهرانى»ست
شوق شهادت در، جان وطن جاریست / شور ستم سوزى، رسم مسلمانىست
این وعده عشق است، نصرُ منَ الله است / صبح ظهور یار، پایان سفیانىست
تا انتقامى سخت، یک یاعلى باقیست / باید به پاخیزد، هرکس که ایرانىست