به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار ی طی گزارشی در خصوص وضعیت فروش سالن های سینمای ایران نوشت:
ماموریت آقای ایوبی؛شروع جریان سالن سازی در کلانشهر ها
«برخی تصور میکنند احداث سینما در مجتمعهای بزرگ، یک کار فانتزی است درصورتی که اینگونه نیست و پروژه کورش نشان داد که ساخت سالنهای سینمایی در مجتمعهای تجاری فانتزی نیست.» در حالی که سالها بود کمبود سالنهای نمایش فیلم بهعنوان یکی از معضلات ساختاری سینمای ایران مطرح میشد، روند سالنسازی در حاشیه مالها و پاساژها و مراکز خرید با ریاست حجتالله ایوبی بر سازمان سینمایی وزارت ارشاد، به بهانه حل همین معضل کلید خورد. جمله ابتدایی این متن را حجتالله ایوبی، رئیس اسبق سازمان سینمایی صبح روز سهشنبه 26 مردادماه سال ۱۳۹۴ در دیدار با دستاندرکاران پروژه مگاپارس در خیابان معلم تهران گفت که آن روزها در حال احداث بود. مهمترین ماموریت او در طول دوران مدیریتش به راه انداختن همین جریان محسوب میشد و این روند با رفتن ایوبی از سازمان سینمایی هم ادامه پیدا کرد. این در حالی بود که معضل کمبود سالن نمایش فیلم در ایران به شهرستانهای محروم مربوط میشد نه شهر تهران که برخوردارترین بخش کشور از این لحاظ بهحساب میآمد. در همان زمان که ایوبی روند سالنسازی در حاشیه مالها و پاساژها و مراکز خرید تهران و در درجه بعد کلانشهرهای دیگر را بهعنوان راهکاری برای برونرفت از معضل کمبود سالنهای سینمایی ایران شروع میکرد، بعضی از استانها حتی یک صندلی نمایش هم نداشتند. آیا حجتالله ایوبی و مجموعه وزارت ارشاد از این نکته بدیهی اطلاع نداشتند که چنین روندی نمیتواند مشکل دسترسی مخاطبان سینمای ایران را به مراکز نمایش فیلم برطرف کند؟ با این وصف، هدف اصلی آنها از شروع چنین روندی را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
نظم سیاسی برای سینمای تهرانی
در خرداد ۱۳۷۶ تنها ۲۷ درصد تماشاگران سینمای ایران، تهرانی بودند و در ۳۰ تیر ۱۳۸۴ که کلید سعدآباد تحویل رئیسجمهور بعدی داده شد، این نسبت به ۵۴ درصد، یعنی دقیقا دوبرابر مقدار قبلیاش رسیده بود. در دولتهای نهم و دهم، روندی که در هشتسال پیش از آن به راه افتاده بود، متوقف شد و حتی مقداری پایین آمد؛ اما تغییرات چنانکه بتوانند چینش صحنه را به قبل از شروع این روند برگردانند، نبود. این دولت سهم تهرانیها را ۵۴ درصد تحویل گرفت و ۵۰ درصد تحویل تیم بعدی داد. در ضمن، مخاطبان سینما هم در این هشتسال، ۴۰ درصد ریزش داشتند و روند کاهش مخاطبان فیلمهای ایرانی که با شروع حذف شهرستانیها از سبد مخاطبان آغاز شده بود، ادامه پیدا کرد. در خرداد 1392 تصمیمها بر ادامه روندی که طی هشتسال پیش از آن متوقف شده بود، جدی شدند. اما چرا یکی از جناحهای سیاسی ایران روی جا انداختن چنین نظمی اینقدر اصرار داشت و سعی میکرد تا حد ممکن، مخاطبان سینما در تهران و کلانشهرهای بزرگ متمرکز باشند؟چنین پرسشی به دنبال خود پرسش های متعدد دیگری را به همراه خواهد آورد.
حذف مردم از سینما
سینمای ایران چطور میتواند فیلمی بابطبع مردم آذربایجانغربی یا سیستانوبلوچستان بسازد، در حالی که تنها ساکنان شمالغرب و شمالشرق تهران به سالنهای سینما دسترسی دارند؟ آیا دولت بعدی اگر رویه اجتماعی دیگری داشت، میتواند سالنهایی را که در حاشیه مراکز خرید ساخته شدهاند تعطیل کند یا آیا میتواند به همین سرعت در مناطق محروم کشور هم سالن نمایش فیلم بسازد؛ در حالی که با توجه به وسعت و گستردگی این مناطق، چنین کاری نمیتواند یک عملیات چهار یا هشتساله باشد و زمان بیشتری میطلبد؟ توجه به این نکات روشن خواهد کرد روند فعلی سالنسازی در کشور یا بهعبارتی، این نوع خاص از فرهنگسازی را نمیتوان به بخش خصوصی و میل طبیعی جامعه و بازار ارتباط داد؛ چه اینکه دولت عملا وارد میدان شده و حمایتهای ویژهای از چنین روندی کرده است. سال گذشته مرکز خرید ایرانمال که بزرگترین مرکز خرید جهان است، همزمان با ایام جشنواره فجر افتتاح شد تا سالنهای نمایش فیلم آن بتوانند میزبان آثار فجر سیوهفتم باشند و امسال هم پردیس سینمایی «گالریا» در ولنجک تهران کمی قبل از جشنواره سیوهشتم افتتاح میشود تا در این رویداد میزبان فیلمهای آن قرار بگیرد. این اتفاقها بهمعنای هماهنگی و همراهی کامل دولت و وزارت ارشاد آن با چنین مجموعههایی است.
چالش سازی مدیران سینمایی برا ی همدیگر
وقتی محمدجواد شمقدری بهعنوان رئیس و موسس سازمان سینمایی عزم خود را برای تعطیل کردن خانه سینما جزم کرد، بحثهای مفصلی از طرف دو سوی ماجرا مطرح شد. موافقان این تعطیلی میگفتند یکی از جناحهای سیاسی کشور برای اینکه حتی وقتی در قدرت اجرایی قرار نداشتند، دریچههای نفوذشان در سینما حفظ شود، چنین مرکزی را تاسیس کردهاند. شمقدری سازمان سینمایی را تاسیس کرد و باعث انحلال معاونت سینمایی وزارت ارشاد شد. این یک حقیقت تلخ درمورد ساختار سینمای ایران است که گروههای سیاسی با آن چنین میکنند. آنها در دوره معمولا هشتسالهای که سر کار هستند، در حال کاشتن همزمان مینهایی سر راه رقیب و نهالهایی برای بهرهبردن خودیها در آینده هستند تا همینها در چهار یا هشت سال سر کار نبودنشان بتوانند راه را برای بازگشت آنها به قدرت هموار کنند. یکی از جناحهای سیاسی که اصلیترین سرمایهگذاری اجتماعیاش را روی طبقه متوسط مدرن یا تازهمدرنشده شهری قرار داده است، با متمرکزکردن سالنهای نمایش در تهران و بهخصوص مناطق اعیاننشین آن، در حال تبدیلکردن این گروه اجتماعی به لیدر فرهنگی کشور است. با فرض روی کار آمدن جناحی که به شهرستانها و مناطق محروم توجه بیشتری دارد، این روند غولآسا میتواند برای مدیران اجرایی هم چالشی جدی ایجاد کند.