به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «امروز روزی شرمآور برای اروپا و بشر است. این نشان میدهد اروپا نسبت به آنچه در کوزوو، بوسنی و کرواسی رخ داد، دچار فراموشی شده است. ما باید با تلاشهای تحریفکننده مقابله کنیم.» این جمله بهجت پاکولی، وزیر امور خارجه کوزوو در روزهای قبل از اهدای جایزه نوبل ادبی به پیتر هاندکه را باید چکیده سیاست اروپا در قبال جنگ بوسنی دانست. هاندکه ۷۶ ساله مدتهاست بهخاطر دفاع سفت و سخت خود از صربها طی جنگهای دهه 90 میلادی که منطقه بالکان را دریدند، مورد انتقاد قرار گرفته است. او حتی در مراسم دفن میلوشوویچ سخنرانی کرد و با وجود اینکه دادگاه سازمان ملل هم رای بر این داد که او مسئول نسلکشی بوده، هاندکه بارها اصرار کرده هیچ نسلکشیای صورت نگرفته است. زنان مسلمان بوسنیایی که همسران و پسرانشان در کشتار سربرنیتسا جان خود را از دست دادند، در اعتراضها به هاندکه عکسی از او را حمل میکردند که رویش نوشته بود: «جایزه دادن به هاندکه برابر با جایزه دادن به جنایت است». اعتراضات به این جایزه از سوی کشورهای مختلف اروپایی نشان داد هنوز حقیقت جنگ بوسنی از بین نرفته است و با مظلومیت مردم بوسنی کسانی هستند که همدردی کنند و آن را فراموش نکنند. بزرگترین نسلکشی پس از جنگ جهانی اول آنقدر واضح بوده که فرد یا کشوری بتواند آن را انکار یا تکذیب کند. کتابهایی که درباره جنگ بوسنی در ایران ترجمه شده، طبیعتا در دفاع از مردم مظلوم بوسنی بوده و البته مورد توجه مخاطبان هم قرار گرفته است، اما با مروری بر کتابهای حوزه جنگ بوسنی متوجه میشویم تعداد کمی از این کتابها در دفاع از این نسلکشی نوشته شده و بیشترشان هم تاریخی بودهاند؛ کتابهایی که توسط علاقهمندان به میلوشوویچ، رئیسجمهور اسبق جمهوری یوگسلاوی تولید و پخش شدهاند. در سینمای ایران مهمترین فیلم با موضوع بوسنی، بیتردید «خاکستر سبز» ابراهیم حاتمیکیاست، اما خارج از ایران هم به این پدیده انسانی و اجتماعی پرداخته شده است.
مرور واقعه بوسنی
رفراندوم، رای اکثریت مردم به استقلال و جدایی از یوگسلاوی و بعد جنگ؛ این خلاصه آن چیزی است که در سال 1992 در بوسنی و هرزگوین رخ داد. اتفاقی که تبدیل به بهانهای شد برای حمله صربها علیه مسلمانان این کشور. مسلمانان بوسنی در آن وقت بدون هیچ سلاح و تشکیلات سازماندهیشده نظامی بودند، اما تشکیل هستههای مقاومت و استفاده از هر آنچه در اختیار داشتند، به مقاومت در برابر صربها پرداختند. تخمین زده میشود شمار قربانیان جنگ بوسنی بیش از 100 هزار نفر باشد و حتی عدهای این عدد را تا 200 هزار نفر نیز دانستهاند، اما بزرگترین قتلعام مسلمانان بوسنیایی در یازدهم جولای 1995 در شهر سربرنیتسا واقع در غرب بوسنی و هرزگوین اتفاق افتاد. شهر سربرنیتسا توسط سازمان ملل متحد منطقه امن و عاری از سلاح اعلام شده و نیروهای نظامی این سازمان برای پاسداشت صلح در منطقه حضور داشتند، اما در روز یازدهم جولای منطقه را در اختیار نیروهای صرب قرار دادند که نتیجه آن کشتار بیش از هشت هزار مسلمان بوسنیایی از کودک چند روزه گرفته تا پیرمرد 90ساله شد.
بوسنی و نوبل
اینکه جوایز مهم جهان در رشتههای مختلف حتما آغشته به بوی مشمئزکننده سیاست هستند را کسی رد نمیکند. جایزه نوبل هم از این قاعده نانوشته مستثنا نیست؛ جایزهای که در تاریخش ردپای سیاستمداری مانند چرچیل را روی خود میبیند. اعتراض به هاندکه اولین اعتراض نبود و قریب به یقین آخرینش نیز نخواهد بود. نویسندگان مطرحی به این انتخاب اعتراض شدید کردند. اکثر هنرمندان در اروپا روایتی از آنچه در بوسنی رخ داده را قبول دارند که منطبق بر واقعیت یعنی مظلومیت مردم بوسنی است. به این اظهارنظرها بعد از برگزیده شدن هاندکه از سوی نوبل دقت کنید:هاری کونزرو، نویسنده :«بیش از هر زمان دیگری ما نیاز به روشنفکران مردمی داریم تا بتوانند دفاع مستحکمی از حقوق بشر انجام دهند... هاندکه چنین شخصی نیست. هاندکه انتخاب نگرانکنندهای برای کمیته نوبل است. او نویسنده خوبی است؛ کسی که ترکیبی از بینشهای بزرگ را با نابیناییهای اخلاقی تکاندهنده در هم میآمیزد. هاندکه باید نوبل را پیش از اینکه این حرفها را به زبان بیاورد و از نسلکشی حمایت کند، میبرد.»
اسلاوی ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی: « سال ۲۰۱۴ هاندکه خواستار لغو نوبل شد و گفت اهدای این جایزه به معنی تقدیس ادبیات است. امروز ثابت شد حرف او درست است و سوئد امروز در حالیکه دارد یک قهرمان دوران ما یعنی جولیان آسانژ را نادیده میگیرد، به جای اینکه به او جایزه صلح نوبل را بدهد، جایزه ادبیات را به هاندکه میدهد.»
میها مازینی، نویسنده اسلوونیایی: «برخی از نویسندگان روح انسانی خود را برای ایدئولوژی میفروشند؛ برخی برای نفرت، برخی برای پول و قدرت، اما کسی که بیش از همه به من توهین کرده، هاندکه است که با حمایتش از رژیم میلوشوویچ از کشتار مردم دفاع کرد. هرگز فراموش نمیکنم زمستان سردی را که یوگسلاوی تکهتکه شد و هیچ چیز در فروشگاهها و مغازهها پیدا نمیشد. ما خانوادهای جوان بودیم و دخترم بسیار نوپا بود و بهشدت سردش بود. تمام روز را در صف نفت ماندم و غروب تقریبا یخزده شروع به خواندن مقاله هاندکه درباره یوگسلاوی کردم. نوشته او موجب حسادت من شد، در حالیکه آنها، اتریشیها و آلمانیها و دیگر غربیها در چرخه مصرفگرایی بودند، ما یوگسلاوها داشتیم برای همه چیز صف میکشیدیم و میجنگیدیم.»
جنیفر ایگان، رماننویس و رئیس سازمان قلم آمریکا: «در حالیکه انجمن قلم بهطور کلی درباره جوایز ادبی و سایر نهادها اظهارنظر نمیکند، امروز باید یک استثنا باشد. ما از انتخاب نویسندهای که از صدای عمومی خود برای زیر پا گذاشتن حقیقت تاریخی استفاده کرده و از عاملان نسلکشی از جمله رئیسجمهوری سابق صربستان اسلوبودان میلوشوویچ و رهبر صرب بوسنایی رادوان کارادزیچ دفاع کرده، متحیر شدهایم.»
این اظهارنظرها نشان میدهد غولهای رسانهای اروپا و آمریکا نتوانستهاند در جابهجایی نقش قاتل و مقتول موفق عمل کنند. البته صربهای افراطی همچنان اقدام سال 92 میلادی را دفاع از تمامیت ارضی خودشان میدانند و البته به آن افتخار میکنند.
بوسنی و سینما
سینما یکی از ظرفیتهایی است که سیاست هرگاه خواسته از آن سود برده است. تخفیف جنگ بوسنی به یک نبرد قبیلهای یا حتی گاه احساسی یکی از شگردهای سینمای حاکم بر جهان بوده است. درباره بوسنی فیلمها و سریالها و مستندهای مختلفی ساخته شده است.آنطور که همشهری در سال 85 و در گفتوگو با چند کارگردان اهل بوسنی نوشت: «در دهه 1990 که شرایط جنگ اجازه ساخت فیلم بلند را نمیداد، فیلمسازی به شیوه مستند در بوسنی دنبال شد و تانوویچ که در زمان جنگ دانشجو بود، حدود 300 ساعت فیلم مستند تهیه کرد. او در این زمینه میگوید: «من هرگز قصد مستندسازی نداشتم، ولی با آغاز جنگ متوجه شدم تاریخ در مقابل چشمانم رقم میخورد و من نباید مثل سایرین بیتفاوت باشم. چهار ماه پس از شلیک شدن آخرین گلوله در جنگ بالکان در سال 1995، اولین فیلم بلند پس از جنگ با عنوان «جمع مطلوب» توسط آدیرکنوویچ ساخته شد. در همان سال جشنواره فیلم سارایوو نیز برگزار شد.» این مستندها در کشورهای مختلف اروپایی نمایش داده شد و ابزاری شد برای بیان مظلومیت و حقانیت آنچه در بوسنی رخ داده بود. شاید اگر آن مستندها نبود، امروز با این شدت به جایزه گرفتن هاندکه مخالفت نمیشد.یکی از بهترین تصاویر درباره سینمای بوسنی از زبان زبانیچ گفته شده است: «اروپا هنوز درباره جنگ جهانی فیلم میسازد، بنابراین ما هنوز حدود 60 سال برای ساخت فیلمهایی درباره جنگ بالکان فرصت داریم. سینمای بوسنی به منطقهای در دورهگذار تعلق دارد و اکنون باید به مساله نسلکشی و جنایتکاران جنگی که هنوز آزاد هستند، بپردازد. از سوی دیگر ما جامعهای هستیم که گرچه در اروپا واقع شده، ولی هنوز در اتحادیه اروپا پذیرفته نشده است. بنابراین گرچه جنگ اصلی خاتمه یافته، ولی مسائلی هست که همچنان حلنشده باقی ماندهاند.»
فیلمهایی درباره بوسنی
در سینمای جهان، شخصی پیدا نشده که جنگ بوسنی را تحریف یا سانسور کند. هر آنچه درباره این جنگ ساخته شده، بازتابی صحیح از آن اتفاق تلخ بوده است. نهایت کاری که برخی کارگردانان مثل جولی کردهاند، بهحاشیه راندن جنگ و برجسته کردن مسائل حاشیهای بوده است.
سرزمین هیچکس (2001) (No Man's Land)
کارگردان: دانیس تانوویچ
داستان: چند مبارز بوسنیایی که علیه ارتش صرب میجنگند، نزدیکی مرز صربستان و بوسنی به گلوله بسته میشوند. یکی از آنها به نام «چیکی»، زخمی شده و جان بهدر میبرد و در یک کانال مخفی میشود. نیروهای صرب دو سرباز را به کانال اعزام میکنند که یکی از آنها توسط «چیکی» کشته میشود و دیگری به نام «نینو» زخمی میشود. این دو تصمیم میگیرند بهرغم دشمنیشان، در کانال صلح کنند، ولی یکی از مبارزان بوسنیایی و دوست «چیکی» در کانال به هوش میآید، در حالیکه زیرش یک مین کار گذاشته شده و اگر او بلند شود، مین منفجر خواهد شد.این فیلم برنده برترین نمایش تصویری ویژه جشنواره کن۲۰۰۱، بهترین فیلم خارجی گلدنگلوب۲۰۰۲ و نامزد بهترین فیلم خارجی اسکار۲۰۰۲ بوده است.
در سرزمین خون و عسل (2011)(In the Land of Blood and Honey)
نویسنده، تهیهکننده و کارگردان: آنجلینا جولی
داستان: یک مرد صرب و یک زن مسلمان عاشق یکدیگرند. جنگ در بوسنی درمیگیرد. مردان مسلمان منطقه به دست صربها کشته شده و زنانشان به اسارت درمیآیند. در یکی از پادگانهای صربها دو عاشق یکدیگر را دوباره ملاقات میکنند، اما اینبار یکی سرباز صرب است و دیگری زن مسلمان اسیر.برخی منتقدان نقطهضعف اصلی «در سرزمین خون و عسل» را نپرداختن به مساله جنگ در بوسنی میدانند. بیشتر تماشاگران از «جولی» انتظار داشتند درد کهنه زنان بوسنیایی را بهنحوی در فیلمش بازگو کند تا شاید جهان بیشتر درباره سرگذشت آنها بداند، اما «جولی» به جای پرداخت این موضوع، تصمیم گرفته رابطه دو کاراکتر اصلیاش را گسترش دهد. البته داستانهای فرعی نظیر خواهر آجلا که به همراه گروهش قصد ضربه زدن به دشمن را دارند، نیز در فیلم گنجانده شده که در کل آن جذابیت لازم را ندارد.
قطعنامه 819 (2008)
کارگردان: جیاکومو باتیاتو
داستان واقعی یک افسر دادگاه بینالمللی جنایات جنگی است که از سوی سازمان ملل ماموریت مییابد ناپدیدشدن هشت هزار پسر و مرد مسلمان شهر سربرنیتسا را پس از سقوط این شهر توسط نیروهای صرب بوسنی مورد بررسی قرار دهد. عنوان این فیلم به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در سال 1993 اشاره دارد که خواستار پایان یافتن حملات صربها به سربرنیتسا شده بود.سازمان ملل شهر سربرنیتسا را طبق قطعنامه 819 منطقه امن اعلام کرد، ولی صربها در 13 ژوئن 1995 شهر را محاصره و در حالیکه 400 نیروی صلحبان هلندی فقط نظارهگر بودند، در کمتر از چند روز 8000 مسلمان پناهنده شده به کمپ سازمان ملل را قتلعام میکنند. نام فیلم اشارهای به همین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل دارد و در واقع این قطعنامه را بیاثر و بیفایده قلمداد میکند، زیرا نتوانسته از کشتاری بیرحمانه جلوگیری کند؛ کشتاری که عموم قربانیهای آن مسلمانان بودند و نیروهای صرب در آن عملا دست به پاکسازی نژادی زدند.قصه این فیلم که محصول مشترک چند کشور اروپایی است، در بوسنی رخ میدهد و بازیگران محلی در نقشهای مختلف آن ایفای نقش کردهاند، ولی خود فیلم محصول این سرزمین درد و رنج کشیده نیست. تهیهکنندگان فیلم فرانسوی هستند و «جیاکومو باتیاتو» فیلمساز ایتالیایی آن را کارگردانی کرده است. این فیلم که سال 2008 به مدت یک ماه در بوسنی و چک فیلمبرداری شده، با صحنه کشتار مسلمانان بوسنیایی در منطقه تحت نظارت نیروهای سازمان ملل آغاز میشود.
* نویسنده: سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار