به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، نتایج انتخابات پارلمانی روز پنجشنبه بریتانیا نشان داد بیش از آنکه بوریس جانسون، نخستوزیر این کشور فردی سادهلوح و کودن و بیانضباط باشد، شخصیتی چندوجهی، زیرک و لابی باز است. او حالا تنها کسی است که توانسته پس از زمان «مارگارت تاچر» بانوی آهنین ساختمان شماره ۱۰ خیابان داونینگ، موفقترین آرای انتخاباتی را برای محافظهکاران به ارمغان بیاورد. فرآیند رایگیری در انتخابات سراسری بریتانیا از روز پنجشنبه در چهار کشور انگلیس، ولز، اسکاتلند و ایرلند شمالی آغاز شد. انتخابات پارلمانی بریتانیا، برخلاف سایر انتخاباتهای پیشین که در فصل بهار برگزار میشد، برای نخستینبار در آخرین ماه سال میلادی برگزار شد، چراکه بوریس جانسون موفق نشده بود موافقت پارلمان را با طرح برگزیت مورد توافقش در تاریخ مقرر (31 اکتبر - 9 آبان) به نتیجه برساند. او برای اجرای برگزیت، با موافقت ملکه حتی پارلمان را برای مدتی تعطیل کرد، اما درنهایت خواستار انحلال پارلمان و برگزاری انتخابات زودهنگام شد.
محاسبات جانسون از رقیب سرسختش جرمی کوربین، رهبر حزب کارگر درباره ترکیب پارلمان آینده بسیار دقیقتر بود. جانسون که برخلاف کوربین تجربه انتخابات پارلمان اروپایی را پیشرو داشت - در «حزب برگزیت» که تنها 6 هفته از تاسیسش گذشته بود، توانست 30درصد آرا را کسب کند- مطمئن بود در صورت برگزاری انتخابات، حزب او پیروز خواهد شد و همین اتفاق هم افتاد. محافظهکاران که در انتخابات قبلی در سال ۲۰۱۷، توانسته بودند ۳۱۸ کرسی در برابر ۲۶۲ کرسی حزب کارگر را به دست آوردند، در پایان شمارش آرا 3۶۵کرسی از 650 کرسی پارلمان را تصاحب کردهاند. همچنین حزب کارگر 203کرسی، حزب ملی اسکاتلند 48 کرسی و حزب لیبرال دموکرات 11کرسی را تصاحب کردهاند. برای محافظهکاران این بزرگترین پیروزی از دهه 80 میلادی است و برای حزب کارگر هم با از دست دادن 59 کرسی و کسب 203 نماینده در پارلمان بزرگترین شکست برای این حزب از سال ۱۹۳۵ تاکنون است.
بر همین اساس جرمی کوربین گفته که بهعنوان رهبر این حزب در انتخاباتی دیگر شرکت نخواهد کرد. پس از مشخص شدن پیروزی قاطع محافظهکاران، بوریس جانسون، نخستوزیر انگلیس و رهبر حزب محافظهکار، این نتیجه را نشاندهنده حکم قطعی برای اجرای برگزیت عنوان کرد. جانسون همچنین پیروزی محافظهکاران در انتخابات اخیر را تاریخی توصیف کرده که به دولت فعلی، حکم قدرتمند جدیدی نهفقط برای برگزیت بلکه برای متحد کردن داده است. جانسون همچنین فرآیند خروج از اتحادیه اروپا را از همین امروز اعلام کرد. پیروزی جانسون در خارج از بریتانیا نیز با واکنشهای متفاوتی مواجه شده است.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا که ماهها پیش جانسون را بهترین فرد برای نخستوزیری بریتانیا میخواند، ضمن استقبال از پیروزی جانسون، در توئیتی گفته حال آمریکا و بریتانیا میتوانند آزادانه به «توافق تجاری گسترده جدید بعد از برگزیت» دست یابند. صهیونیستها هم از نتیجه انتخابات استقبال کردهاند. اسرائیل کاتس، وزیر خارجه رژیم صهیونیستی پیروزی جانسون را «پیروزی ارزشها» بر یهودیستیزی دانست، این سخنان او اشاره به اتهاماتی دارد مبنیبر اینکه حزب کارگر با تعصبات علیه یهودیان در میان اعضایش مدارا میکند. اروپا اما از نتایج انتخابات کمی نگران است و رهبران اتحادیه اروپا با وجود اینکه پیروزی جانسون را تبریک گفتهاند نگران شکل خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا هستند.با وجود برخی اختلافها، بوریس جانسون را به دلیل سیاستهای پوپولیستی، ترامپ اروپا میدانند.
حالا با قطعی بودن نخستوزیری او در بریتانیا، حضور ترامپ در آمریکا و اقبال نسبی اکثریت کشورهای اروپایی به احزاب پوپولیستی دست راستی بهویژه در فرانسه، ایتالیا، مجارستان و... به نظر میرسد جهان در حالگذار به سمت رهبران پوپولیست است. شاید برای این جمله کمی زود باشد، ولی دیگر باید دنیا خود را آماده کند تا به احترام رهبران پوپولیست، کلاه از سر بردارد.
درباره انتخابات پارلمانی بریتانیا با مجید تفرشی، کارشناس مسائل بریتانیا به گفتوگو کردهایم. او میگوید هرچند بوریس جانسون یک پوپولیست و عوامفریب است، اما با این تعبیر که جهان در حال حرکت به سمت رهبران پوپولیست است، زیاد موافق نیست و میافزاید این نتیجهگیری مورد قبول آمریکا و تندروهای اروپایی است که دوست دارند دنیا را متقاعد کنند که اقبال به سمت طرفداران آنها بیشتر شده است. متن گفتوگو با مجید تفرشی را در ادامه میخوانید.
همانطور که نظرسنجیها نشان میداد بوریس جانسون و حزب محافظهکار پیروز انتخابات پارلمانی شد. برخی علت پیروزی جانسون در برابر «جرمی کوربین»، رهبر حزب کارگر را به شخصیت این دو فرد مربوط میدانند. شما اگر خاطرتان باشد در مرکز تحقیقات استراتژیک جانسون را بسیار جاهطلب، زیرک و پیچیده خواندید. چقدر این پیروزی، مدیون شخصیت جانسون و چقدر مدیون ایده برگزیت است؟ میخواهم بدانم ایده یا شخصیت رهبران احزاب، نتیجه انتخابات را رقم زد؟
به نظر من در این انتخابات هم «شخصیت» و هم «ایده»ها تاثیرگذار بودند. در ایران بهشوخی و مسخره در مورد شخصیت آقای جانسون سخن گفته میشود که او آدمی شلخته، بیتصمیم، بیبرنامه و بیسیاست است. این تعابیر کاملا نادرست است. بوریس جانسون آدمی با برنامه و سیاست است و اینکه ظاهر و لباسش را بتواند مرتب نگه دارد یا نه، چیزی است که در رسانههای زرد ایران جدی گرفته میشود ولی در عالم واقعیت سیاست، خیلی مورد توجه واقع نمیشود. در آن سو جرمی کوربین توانسته در این سالها انواع و اقسام موانع و نقشهها برای تضعیف رهبریاش بر حزب کارگر را کنار بزند و تا این سطح خودش را بالا بکشد یا از توطئههای رقبا جان سالم به در ببرد. مسلما شخصیت فردی هر دو نفر در این مرحله بسیار تاثیرگذار بوده است. ولی باید به این مساله هم توجه داشت که جانسون و کوربین، دارای عقبه سیاسی بسیار جدیای هستند، یعنی هر دو سالها در عرصه پارلمانی و مشاغل دیگر سیاسی نقش داشتند. سابقه جانسون در شهرداری لندن علیرغم اما و اگرهایی که درباره انتخابش وجود داشت، نسبتا موجه است. اتفاقا او از همان سازوکار انتخاب شدنش تا حدی در انتخابات اخیر استفاده کرد. او برای شهردار شدن با یک سیاست کاملا غیرمنصفانه، یک سیاهنمایی علیه «کن لیوینگستون» انجام داد و رقیبش را متهم به یهودستیزی و دشمنی با یهودیها کرد. با این شیوه تبلیغات، جانسون شهردار لندن شد. عین همین ماجرا، در مورد جرمی کوربین و حزب کارگر پیاده شد، یعنی یک کارزار کاملا غیرواقعی و دروغین پیرامون سیاستهای نهادینهشده یهودستیزی در حزب کارگر به راه افتاد و نتیجه این شد که تا حد زیادی آرای حزب بهخصوص در زمینه حمایت یهودیان ریزش داشت. بنابراین شخصیت هر دو نفر در نتیجه انتخابات مهم بود. البته در مورد کوربین، اغراق در دوستی با ایران یا حمایت از جمهوریخواهان ایرلند هم در تخریب شخصیت او موثر بود. علاوهبر شخصیت، هر دو حزب برنامههای مناسبی داشتند.
حزب محافظهکار برنامههای معتدل و حزب کارگر برنامههای رادیکال و تندتر برای بهبود وضع معیشتی فرودستان، دانشجوها، بیکاران و افراد جویای کار داشت. طبیعتا شعارهای حزب کارگر خیلی جذابتر بود ولی این حزب نتوانست افکار عمومی را قانع کند که آیا بودجه اضافی برای انجام این برنامههای رادیکال قابل تامین هست یا خیر؟ وقتی نتوانستند این کار را انجام دهند، طبیعتا افکار عمومی هم نمیتواند به این نتیجه برسد که این شعارها تبلیغاتی است یا واقعا قابل اجراست. اما عامل تعیینکننده و نکته مهمتر، از شخصیت و برنامههای دوحزب، مساله برگزیت بود که گفتمان سیاسی در بریتانیا بهتدریج عملا با فرسایشی شدن ماندن یا خروج از اتحادیه اروپا (برگزیت) به این مرحله رسید که چگونه مملکت از رکود، بلاتکلیفی و بیتصمیمی نجات پیدا کند. الان کمتر کسی راجع به ماندن یا نماندن در اتحادیه اروپا صحبت نمیکند و همه دنبال این هستند که هر چه زودتر از این بنبست نجات پیدا کنند. در این مدت، برنامهریزیهای کلان و استراتژیهای کشوری که مشهور به استراتژی و سیاستهای درازمدت بوده، گرفتار بنبست شده و بهروزمرگی افتاده است. کمپانیها و موسسات اقتصادی بزرگ و کوچک نیز همین وضعیت را داشتند. عملا کشور دچار بلاتکلیفی و ورشکستگی مطلق شد. حزب محافظهکار با شعار اینکه ما میخواهیم از این بنبست رهایتان کنیم، توانست کارش را پیش ببرد. در صورتی که شعار حزب کارگر -یا حداقل جناحی از حزب کارگر با حمایت ضمنی احزاب کوچک- شعارش این بود که میخواهیم دوباره مساله ماندن در اروپا را مطرح کنیم. این وعده که برای خیلیها شعار ایدهآلی بود به معنای ادامه بحران و کابوسی بود که در سه سال و نیم گذشته در ادامه همهپرسی برگزیت آغاز شده است. مردم میخواستند از این بلاتکلیفی هر چه زودتر خارج شوند، بنابراین به حزب محافظهکار رای دادند.
درباره آنالیز رایدهندگان هم مطالبی گفته میشود. مثلا فایننشالتایمز نوشته محافظهکاران بریتانیا، در حوزههایی که شمار رایدهندگان با تخصص شغلی پایین یا کارگران ساده بیشتر بوده، رای بیشتری آوردهاند. چرا طبقات پایین تصور میکنند، برگزیت به نفعشان است؟
البته همهجا اینطور نبوده، ولی در موارد زیادی این مطلب درست است. مساله اشتغال بهویژه در کوتاهمدت دغدغه طبقات فرودست بوده است. این طبقات آنقدر توان و استطاعت ندارند که به برنامهریزی پنج ساله و 10ساله فکر کنند. برای آنها مساله در لحظه مهم است. وقتی بحران بیکاری و ورشکستگی در کشور جاری و تقریبا خبر هرروزه رسانهها میشود، عملا برای طبقه فرودست اینکه در درازمدت برگزیت به سود مملکت است یا خیر یا استراتژی کشور به کدام سمت میرود، جذابیتی ندارد. برای آنها اشتغالزایی آنی و خروج از بنبست بلاتکلیفی مهمتر است، بنابراین در بعضی مناطق کارگری، رای به حزب محافظهکار داده شد ولی این قابل تسری به همه کشور نیست.
بریتانیا با این انتخاب در داخل با چه مشکلاتی مواجه خواهد شد؟ میخواهم بدانم اسکاتلند، ولز و ایرلند چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟
در خود انگلستان، اگر مساله برگزیت را بهعنوان یک جنگ درازمدت تلقی کنیم، با پیروزی حزب محافظهکار، نبرد بر سر چند و چون خروج از اتحادیه پایان یافته است. ولی جنگ ادامه دارد و هنوز این دودستگی در جامعه بریتانیا حل نشده است. نزدیک به نیمی از جامعه خواهان این هستند که اتحادشان با اروپا را از دست ندهند. بنابراین ما نباید توقع داشته باشیم این دوگانگی و دوپارگی با این انتخابات به پایان رسیده باشد. شما وقتی راجع به مناطق دیگر صحبت میکنید، طبیعتا منظورتان بعد از انگلستان، ولز، ایرلند شمالی و اسکاتلند است. ولز تقریبا بحران یا معضلی به نام جدایی ندارد. در ایرلند شمالی هم به دلیل اینکه هنوز اکثریت سکنه آن پروتستان و طرفدار اتحاد با دولت مرکزی لندن هستند، بحث جدی جدایی فعلا مطرح نشده مگر اینکه جداییطلبان و جمهوریخواهان تقویت شوند و سیاستهای فعلی جمهوری ایرلند یعنی ایرلند جنوبی تغییر کند. آن وقت است که میشود به مساله احتمال جدایی ایرلند شمالی هم فکر کرد. الان مساله اصلی پیرامون اسکاتلند است.
«حزب ملی اسکاتلند» در این انتخابات توانست کرسیهایش را برای دومین بار پیاپی افزایش دهد و 13 کرسی بیشتر به دســت آورد. در عمل صدای «نیکلا فرگوسن استرجن»، رهبر حزب قویتر شد. اصلیترین خواسته استرجن، برگزاری همهپرسی مجدد برای استقلال از بریتانیاست. البته احتمال این همهپرسی بهسرعت وجود ندارد ولی از آن حالت نامحتمل و غیرقابل تحقق بودن خارج شده است. به نظر میرسد در یک بازه زمانی سه تا 6 ساله اسکاتلندیها برای همهپرسی جدایی یا ماندن در بریتانیا یک بار دیگر پای صندوق رای بروند. البته اینکه در پارلمان آتی تعداد کرسیهایشان افزایش پیدا کرده، به این معنا نیست که همه کسانی که به این حزب رای دادند، خواهان جدایی هستند ولی در عمل آنها صدای حزب را برای کارزار جدایی قویتر کردند. الان حزب ملی اسکاتلند، با 48کرسی در پارلمان یک پیروزی مهم به دست آورده است. این یعنی دستشان برای کارزار رفراندوم مجدد برای جدایی بازتر است، ولی اینکه بتوانند این اقدام را بهسرعت انجام دهند، محتمل نیست. این اتفاق در میانمدت شدنی است ولی اینکه پیروز شوند هم محتمل نیست و بستگی به تحولات آینده و چرخشهای سیاستهای بریتانیا در خارج از اتحادیه اروپا دارد. با این حال آنها حرفشان جدی شده و میگویند وقتی بریتانیا میخواهد از اتحادیه خارج شود، ما به دلیل اینکه اکثریت مردم به برگزیت رای منفی دادند، حقمان است که مجددا همهپرسی برگزار کنیم تا مشخص شود میخواهیم با بریتانیا باشیم یا خیر.
برخی معتقدند بریتانیا پس از خروج از اتحادیه، به دنبال ارتباط عمیقتر در غرب آسیا خواهد رفت. در حال حاضر هم این کشور در کشورهای حاشیه خلیج فارس در حوزه امنیتی فعالیت پررنگی دارد. انتخابات بریتانیا و جدایی آنها از اتحادیه اروپا، چه تاثیری بر خاورمیانه دارد؟ آیا این باعث تشدید اوضاع علیه ایران میشود؟
مساله حضور موسسات خصوصی و دولتی بریتانیا در امارات، سعودی، بحرین یا عمان جدید نیست. از بدو تاسیس و حتی قبل استقلال این کشورها دستگاه امنیتی بریتانیا در این مناطق فعال بوده است. این امر جدیدی نیست، ولی طبیعتا وقتی ماجرای برگزیت پیش میآید نیاز به گسترش همکاری با کشورهای خارج از اتحادیه بیشتر میشود. با توجه به راهبرد سیاسی، نظامی، اقتصادی و اشتغالزایی و تعاملات امنیتی، به نظر میرسد این همکاری گسترش پیدا خواهد کرد. ولی نمیشود گفت مشخصا این تعاملات علیه ایران است ولی بر اساس تنظیم روابط ایران با کشورهای جنوب خلیج فارس، میتواند به سود یا ضرر ایران باشد. در هر حال نتیجه انتخابات بریتانیا، خبر خوشی برای ایران نیست. البته ممکن است این وضعیت ثابت نماند و این به مناسبات ایران با کشورهای جنوب خلیج فارس ربط دارد.
تحولات آمریکا و روی کار آمدن شخصیتی همچون ترامپ و انتخابات روزگذشته در انگلیس را اگر در مقیاس بزرگتر ببینیم، به نظر میرسد دوره اقبال به رهبران پوپولیست در اروپا و آمریکا آغاز شده است. چقدر این موضوع با واقعیت تطابق دارد؟
این نتیجهگیری مورد قبول آمریکا و تندروهای اروپایی است که دوست دارند دنیا را متقاعد کنند اقبال به سمت آنها بیشتر شده است، اما لزوما همهجا اینطور نیست، مثلا در فنلاند یک رهبر جوان سوسیال دموکرات انتخاب شد که کاملا علیه پوپولیسم عمل میکند. ولی در بسیاری موارد این گفته شما درست است. به نظر میرسد شعارهای تند و با استفاده از عناصر تبلیغاتی مثل مبارزه با خارجیها، مبارزه با تندروی، مبارزه با تروریسم به اصطلاح اسلامی یا حمایت از کاهش مالیات و حمایت از طبقاتی که سودآوری دارند، عامل کمککننده به رشد شعارهای تبلیغاتی و عوامگرایی در کشورهای مختلف شده است. وقتی شرایط برای عقلگرایی و برنامهریزی درازمدت در کشوری مهیا نمیشود و کشور دچار بحرانی میشود که شفافیت، نظارت و حسابرسی را مانع پیشرفت کشور مردم فرض میکند، طبیعتا روی آوردن به پوپولیسم، عوامفریبی و دور زدن قانون یا وجود نهادهای فراقانونی بیشتر میشود. این عارضه در همه کشورها وجود دارد؛ در اروپا و کشورهای غربی هم وجود دارد. بروز آدمهایی مثل جرج بوش پسر، ترامپ، برلوسکنی، سارکوزی و حتی جانسون و امثال اینها طبیعتا نتیجه این سیاستهاست. اگرچه این وضعیت به صورت روند رایج در نیامده ولی همچنان به صورت عارضه وجود دارد.
* نویسنده: سیدمهدی طالبی، روزنامهنگار