به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، محمد زعیمزاده، جانشین سردبیر روزنامه «فرهیختگان» در سرمقاله امروز روزنامه نوشت: فضای رسانهای و سیاسی کشور در هفته گذشته بیش از هر چیز متاثر از اعلام ناگهانی تصمیم بنزینی دولت و تکانههای اجتماعی ناشی از آن بود، تحلیل دقیق و عمیق ریشه اتفاقهای هفته گذشته مجال تفصیلی دیگری میطلبد، اما چند واقعیت روشن و احتمالا اجماعی وجود دارد که میتواند مبنای یک تحلیل کوتاه باشد.
اول اینکه مرور رویدادها حداقل از دیماه 96 به بعد نشان میدهد بستر نارضایتی معیشتی به سبب اصرار بر اجرای برخی ایدههای نئولیبرال وجود دارد و ایدهها فینفسه حساسیتبرانگیز است. حال اگر آن ایده با کمدقتی محض مانند آنچه در ماجرای بنزین شاهد بودیم -که مثلا دولت خود را بینیاز از اقناع مردم قبل از اجرا میبیند یا حتی بهرغم تاکید فراوان دلسوزان نظام برای اثبات صداقت خود حتی به خود زحمت نداده یارانهها را قبل از سهمیهبندی واریز کند– هم اجرا شود، قطعا نتیجهاش میشود تشدید گسلهای اجتماعی معیشتمحور و فراهمشدن بستر سوءاستفاده از اعتراض و احتمالا خشنشدن تجمعات، شبیه آنچه در این هفته کموبیش دیدیم.واقعیت این است که در دولت دوم حسن روحانی بهواسطه تشدید فاصله طبقاتی، تقریبا هر 20 ماه یکبار شاهد اعتراضهای مهمی بودهایم که جامعه را تحتتاثیر قرار داده است؛ اعتراضهایی که با ورود شبکه اغتشاشگر نزدیک به سازمان منافقین خشن شده و خسارتهایی را به کشور وارد ساخته. نکته قابلتامل این است که دولت در آبانماه 98 قصد داشت با سهمیهبندی و گرانکردن بنزین به مردم یارانه بدهد، دقیقا نقطه مقابل سیاستی که در دولت اول پی گرفت و از مردم خواست از دریافت یارانه انصراف دهند و جالب این است که هر دو سیاست ظاهرا متناقض با مجری یکسان، مورد اعتراض مردم قرار گرفت.نقش دولت حسن روحانی و سیاستهایش در تشدید بستر اعتراضی قابل انکار نیست. نگاهی به جغرافیای اعتراضها که عموما متمرکز در مناطق کمتربرخوردار با عدد بیکاری بالاست هم گمانه فوق را تایید میکند، مناطقی که قبلا و در دوره موسوم به سازندگی و پس از اجرای سیاستهای نئولیبرال تعدیل هم شاهد اعتراض در آنها بودیم.
بحث دوم اما به خشونت غیرقابل انکار در برخی تجمعها و اعتراضها برمیگردد، آنچه از شواهد برمیآید دو عنصر سازمانیافتگی و خشونت ویژگیهای اصلی آسیبزنندگان به اموال عمومی در ماجرای اخیر بوده است، اتفاقی که با جدا شدن بدنه عمومی مردم معترض از روز دوم، تشدید هم شد. نگاهی به تحولات تاریخی خصوصا دهه 60 نشان میدهد این دوگانه یعنی ساماندهی و خشونت، سیاق همیشگی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) است. انگارهای تاریخی که از منافقین در ذهن عموم مردم ایران است، مردان سبیلو و زنانی با روسری زرشکی در مرز شصتواندی سال است که خیلی ربطی به واقعیتهای جامعه ایرانی ندارند اما مشاهدات اخیر یادآوری میکند احتمالا باید با این تصویر خداحافظی کرد و متناسب با تهدیدهای جدید و بهروزرسانیشده این مجموعه، هم در ابعاد امنیتی و هم در بعد فرهنگی و رسانهای، طرحی نو درانداخت. نکته قابلتامل اینجاست که این بخش از ماجرا هم بهنوعی به دولت برمیگردد و باید اقدامات مهمی در این راستا انجام دهد.
نکته سوم به بستر ساماندهی این اعتراضهای خشن برمیگردد، سوءاستفاده جریان اشرار برای شبکهسازی از بستر شبکههای اجتماعی شورای امنیت کشور به ریاست وزیر کشور، دولت حسن روحانی را به این نتیجه رسانده است که برای مدتی استفاده از ظرفیت اینترنت غیرملی محدود باشد؛ اقدامی که به فروکش کردن موج خرابکاریها کمک کرد اما طولانیشدنش حتما برای مردم خیلی خوشایند نیست. اما طنز تلخ ماجرا اینجاست که وزیر ارتباطات دولت در همین ایام سعی کرد در فضاهایی که برای عموم به شکل قانونی در دسترس نیست با مطالب بعضا شیطنتآمیز این تصمیم دولتی را زیر سوال ببرد و اصطلاحا حساب خود را از این تصمیم جدا کند. برخی رسانههای حامی دولت هم همین خط را طی کردند.ابعاد اجتماعی و البته سیاسی ماجرای اخیر متکثر و البته قابل بحث است و احتمالا نه تفسیر یکتایی از آن وجود دارد و نه تجویز منحصربهفردی برای کمینه کردن هزینههایش، اما میتوان در کلیاتی اجماع کرد، شبیه آنچه در بالاتر گفته شد.
واقعیت ماجرا این است که دولت و هوادارانش اگر منصفانه به ماجرا نگاه کنند از هر سمتی که بروند ردپایی از خود میبینند. درواقع جمعبندی اوضاع بهگونهای است که امکان پاککردن صورتمساله و فرار رو به جلو وجود ندارد. اینکه هشت روز بعد از تصمیم بنزینی هنوز هیچ مقام ارشد دولتی حاضر نشده در یک برنامه زنده تلویزیونی به سوالات مردم پاسخ دهد یا در جمع مردم حاضر شود و حرفهایشان را بشنود، چیزی فراتر از یک اهمال ساده را به ذهن متبادر میکند، ممکن است برخی مشاوران به دوستان گفته باشند هرچقدر کمتر در رسانه و جلوی چشم مردم آفتابی شوید این تصمیم کمتر به پای شما نوشته میشود. یا بردن تحلیلها به این سمت که در حصر بودن سران فتنه سبب شده است اعتراضات کور شود و اصطلاحا سر نداشته باشد و بیشتر از آنکه اصلاحطلبان را تبرئه کند آنها را زیر این علامت سوال قرار میدهد که شما چگونه در سال 88 رأس و سر جریان خشنی بودید که به وضوح یک سرش به تیرانا میرسد؟ یا مثلا وقتی 25 خرداد 88 با فراخوان رسمی مجمع روحانیون مبارز اتفاقاتی خشن و مسلحانه حوالی پایگاههای بسیج در خیابان آزادی رخ داد، مگر مسئولیت قبول کردید که حالا این حرف را میزنید؟
حضرات دولتی و حواریون، سیاستمداران تکرارمدار!
صحنه را دقیقتر ببینید، بچههای انقلابی و حزباللهی و بسیجی بهرغم دلچرکین بودن نسبت به تصمیمات اقتصادی دولت نجابت به خرج میدهند و در بعد نظری انتقاد تندی نمیکنند، در حوزه عمل هم در کف خیابان با اشرار رخبهرخ شدند، دوستان کسی از شما توقع ندارد روضه جانسوز برای شهدای مدافع امنیت که در ملارد توسط منافقین کاردآجین شدند بخوانید اما حداقل انتظار این است که مسئولیت کارهای خود را بپذیرید.